اشتراک eshtrak

خبری سیاسی فرهنگی! مسئولیت هر مقاله بعهده نویسنده آنست!

چرا کشورهای امپریالیستی در برابر ددمنشی گروه های فاشیستی در اوکرایین خاموش هستند؟: تارنگاشت توده ای ها – رفیق سیامک

چرا کشورهای امپریالیستی در برابر ددمنشی گروه های فاشیستی در اوکرایین خاموش هستند؟
تارنگاشت توده ای ها – رفیق سیامک

پیش گفتار

برای نخستین بار پس از آغاز درگیری در اوکرایین، ما در یک روزنامه غربی در باره ی گروه های نازیستی در ارتش اوکرایین می خوانیم. نیویورک تایمز به تازگی در نوشته ای به نام «نمادهای نازی در خط مقدم اوکرایین« از زبان تفنگ دار دریایی پیشین ایالات متحده، توماس گیبونز-نف (Thomas Gibbons-Neff) نوشت که سربازان اوکراینی با نمادهای نازی در جبهه جنگ شرکت می کنند.  

به گفته توماس برخی از این نازیست ها در اوکرایین هم چون قهرمانان ملی ارج مند هستند، هر چند که مردم کوچه و خیابان اوکرایین به دیدگاه های آن ها گرایشی ندارند. توماس از پذیرش این گونه نمادهای نازیستی از سوی دولت اوکرایین سخن می گوید و آن را زنگ خطری علیه نبرد بیش از نیم سده غرب بر ضد این گونه نمادها می داند. توماس یا آگاهانه و یا ناآگاهانه سخنی از کاربرد فاشیسم در نظام های سرمایه داری، هنگامی که طبقه های فرمان روا آن را نیازمند می بینند، نمی گوید. ولی توماس ناخواسته در باره هم کاری فاشیسم و صهیونیستم به روشن گری می پردازد. او در  گزارش خود در نیویورک تایمز می گوید که نه تنها بودن جنگ جویان فاشیست در نیروی جنگی اوکرایین، پشتیبانی غرب از جنگ را کم تر نکرده است، بل که حتا گروه های یهودی در غرب در این باره خاموشی برگزیده اند. توماس هم چنین می نویسد که روزنامه نگاران غربی هنگام تهیه گزارش ها از این سربازان فاشیست می خواهند که نمادهای فاشیستی خود را نشان ندهند، تا مردم جهان سربازان اوکراینی را با نمادهای شناخته شده نازی ها نبینند.

پشتیبانی امپریالیسم از گروه های فاشیستی

امپریالیسم نه تنها با فاشیسم هیچ دشمنی ندارد، بل که برای رسیدن به هدف های خود، در هر کجا و هر زمان که سازه های دموکراسی بورژوازی کاربرد ندارد، به فاشیسم پر و بال می دهد و آن را پیاده می کند. فراموش نشود که دسته های جنگ جو فاشیستی و نازیستی اوکراینی در رسانه های غربی هم چون جنگ جویان دلاور دموکراسی در برابر دیکتاتوری پوتین شناسانده (معرفی) می شوند. این گروه ها پس از کودتای امریکا علیه رییس جمهور برگزیده شده در ۲۰۱۴ در استان های روسی زبان علیه مردم جنگیدند و به این گونه آرام آرام در ساختار نظامی اوکرایین سازماندهی شدند.  

بزرگ ترین گروه فاشیستی آزوف (Azov) که ایدئولوژی نئونازی و برتری سپیدپوستان دارد، سال هاست که بخشی از ارتش پیاده نظام اوکرایین شده است. این گروه چند ماه پس از کودتا سال ۲۰۱۴ سازمان دهی شد. هواداران نازیست هنگ آزوف در سال ۲۰۱۴-۲۰۱۵ برای سرکوب شورش روس زبانان به دونباس فرستاده شدند. به گفته سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر، این هنگ به شکنجه و آزار مردم دونباس پرداخت.

ماه نامه thenation دو سال پیش از درگیری کنونی در اوکرایین در سال ۲۰۱۹ نوشت، نئونازی ها و راست های تندرو در اوکرایین به آزادی راه پیمایی می کنند و شعارهای آن ها در خیابان ها بی داد می کند. در ژوئن ۲۰۱۵، کانادا و ایالات متحده گفتند که نیروهای شان به آموزش هنگ آزوف نخواهند پرداخت، ولی در سال ۲۰۱۶ زیر فشار پنتاگون آموزش این دسته های نازی از سوی ارتش کانادا و امریکا آغاز شد.

پشتیبانی کشورهای سرمایه داری از سازمان های فاشیستی یک روی داد تازه ای نیست. پس از شکست نازیست ها در جنگ جهانی دوم، نخست وزیر بریتانیا، چرچیل نیروهای بریتانیایی ها را با نازی های یونانی متحد کرد، تا با هم با پارتیزان های کمونیست بجنگند. این هم کاری در درازنای جنگ درون مرزی یونان از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۹ دنبال شد.

با کودتای۱۹۵۳، امپریالیسم امریکا با هم کاری امپریالیسم بریتانیا نخست وزیر برگزیده مردم، محمد مصدق را سرنگون کرد و دولت فاشیستی را به جان آزادی خواهان و کمونیست های توده ای انداخت. دیکتاتوری فاشیستی محمدرضا تا پیش از انقلاب هزاران آزادی خواه که بیشترشان ”چپ” گرا و کمونیست بودند را زیر شکنجه در زندان ها و یا در خیابان ها کُشت. از ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۶دیکتاتوری نظامی اندونزی که به کمک امپریالیسم امریکا دستگاه فرماندهی کشور را در دست گرفته بود، یک میلیون ”چپ” گرا و کمونیست را کُشت. خونتای فاشیستی شیلی به رهبری پینوشه که دست نشانده امپریالیسم امریکا بود، از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۱ نزدیک به ۲۰ هزار شیلیایی را کُشت. از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ خونتای فاشیستی آرژانتین که از پشتیبانی بی دریغ امپریالیسم امریکا برخوردار بود، ۳۰ هزار آرژانتینی ”چپ” گرا را کُشت. از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ گروه های فاشیستی السالوادور که از سوی امپریالیسم امریکا پشتیبانی می شدند، نزدیک به ۸۰ هزار السالوادوری ”چپ” گرا را کُشتند.     

همان گونه که می دانیم، یکی از ویژگی های بنیانی و فراگیر سرمایه داری در هر ریخت و سرشتی، ضد کمونیسم بودن آن است، ولی بورژوازی با سر کار آوردن فاشیست ها، به کُشتار بی پروای کمونیست ها و دیگر «چپ» گرایان می پردازد.

گسترش هم اکنون فاشیسم در اروپا

سرمایه داری با پیش رفت نیروهای تولیدی و روابط تولید پیوسته دگرگون می شود. زمانی که اقتصاد سیستم سرمایه داری جهانی ناپایدار شده است، ناپایداری سیاسی هم در درون و هم میان دولت های سرمایه داری افزایش یافته است. برای همین، هنگامی که ”چپ” کم توان است، گردش به راست در حزب های سیاسی، رسانه ها و دولت های سرمایه داری در چندین کشور در سراسر جهان رخ داده است. هم اکنون، شرایط سیاسی دموکراتیک بدتر می شود و حتا دموکراسی کم جان سرمایه داری نیز به سوی بی جانی می رود. پس از چهار دهه اقتصاد نئولیبرالستی، بورژوازی در همه جا با ایستادگی توده ها از بیرون و با ناسازگاری فراوان درونی روبرو می شود که کارشناسان دیگر توان چاره جویی برای آن را ندارند. دانش مارکسیستی به ما می آموزد که هنگامی که پایه های اقتصادی یک نظام بر هم می خورد، روابط اجتماعی- سیاسی و روبنایی نیز دگرگون خواهند شد.   

برای همین، ما هم اکنون می بینیم که مک کارتیسم (McCarthyism) دهه پنجاه دوباره دارد در اروپا و امریکا جان می گیرد. مک کارتیسم ریخت نوینی از دیکتاتوری سرمایه مالی بود، که تلاش کرد که صدای نیروهای پیش رو در باره ی ناکارایی نظام سرمایه داری را با ترس و زندان خپه کند. هم اکنون هم تلاشی از سوی سرمایه مالی برای از کار انداختن توان نیروهای پیش رو انجام می شود. امروز سرمایه داری فن اوری ی دارد که بازرسی زندگی خصوصی، سخنان، گفت و گوهای شهروندان را خیلی آسان کرده است. امپریالیسم به شیوه های گوناگون تلاش می کند که صداهایی که آن را به چالش می کشد و یا این که دیدگاه های سیاسی- اجتماعی جمهوری خلق چین و جمهوری فدراتیو روسیه را پخش می کنند، خاموش سازد.  

ما هم اکنون دولت هایی داریم که با هم کاری نزدیک میان سرمایه، دولت و اتحادیه های کارگری زرد پایه گزاری می شود که هر چند که ریخت آشکار فاشیستی ندارند، ولی با هدف های فاشیستی رهبری می شوند و هر گونه انتقاد از سیستم بهره کشی را یا خاموش می کنند و یا به بی راهه می کشانند.  

جک راسموس (Jack Rasmus اقتصاددان امریکایی می گوید که برای همین ما می بینیم که  نیروهای دست راستی، حتا نیروهای فاشیستی، در سال های گذشته نه تنها پرتوان تر شده اند، بل که در برخی کشورها بخشی از دولت شده اند.

در المان، گروههای فاشیستی در برخی از دیدسنجی ها به اندازه حزب سوسیال دموکرات (SPD) در میان مردم هوادار دارند و یک حزب فاشیستی در یک شهر، یک شهردار هم دارد. در ایتالیا، نخست وزیر جورجیا ملونی (Giorgia Meloni) در آغوش سازمان فاشیستی «برادران ایتالیا» (Fratelli d’Italia) بزرگ شده است.

در اسپانیا، راست فاشیستی وکس (Vox) در انتخابات شهرداری ها پیروز شد و بخت خوبی در انتخابات پارلمانی داشت و در مجلس بزرگ تر از سومار (Sumar) [همایه شاخه ”چپ” (ائتلاف جناح چپ)] بزرگ تر شد.

در فنلاند، حزب فاشیستی «فنلاندی های راستین» بخشی از دولت شده است و وزیر بازرگانی این کشور به دلیل هم دردی با هیتلر و گروه های نئونازی به ناگزیر از کار خود کناره گیری کرد. در سوئد، حزب تندرو راست، دموکرات های سوئد (Sverigedemokraterna) ره یافت (نفوذ) سیاسی بی همانندی در جامعه به دست اورده است.

در فرانسه که همیشه خانه ”چپ” ها بود و با شورش طبقاتی جلیقه زردها، شورش بر ضد بد کردن شرایط بازنشستگی،  سپهر سیاسی کشور را به ”چپ” کشاند، هم اکنون مارین لوپن (Marine Le Pen) و حزب فاشیستی اش آرام آرام بخش های بیش تری از مردم را به سوی خود می کشانند و حتا کسانی که در گذشته به ”چپ” رای می دادند، به سوی راست ها گرایش دارند. اوکرایین هم که سال ها است که گهواره فاشیست ها و راست های تندرو است.

همان گونه که می بینیم، سازمان ها و حزب های راست تندرو، غیر دموکراتیک و حتا فاشیستی نه تنها پرتوان می شوند، بل که در برخی از جاها هم بخشی از دستگاه دولتی کشورها شده اند.

شناخت و نبرد کمونیست ها علیه فاشیسم

تاریخ نگاران بورژوازی تلاش می کنند که سرشت طبقاتی فاشیسم را پنهان کنند. تارنگاشت پولیت‌ستروم (politsturm) در نوشته «سرشت طبقاتی فاشیسم « با برگردان بسیار خوب رفیق ارج مند آمادور نویدی می نویسد، «مورخان بورژوایی و مبلغان آن‌ها جهت اسطوره سازی فاشیسم، هر مسیر ممکن و قابل تصوری را پیموده اند، تا از تعریف معناداری که بتواند منافع آن‌ها را بخطر بیندازد، پرهیز کنند. آن‌ها با تکذیب هر رویکرد طبقاتی، پیشینه اجتماعی و اقتصادی فاشیسم را نادیده می‌گیرند. آن‌ها با خودداری از اهداف تاریخی، به عناصر ریز ایدئولوژی های تاریخی فاشیست مراجعه می‌کنند، و هر فلسفه ای را که دوست دارند ماهیت فاشیسم بنامند، از درون این خورجین ایده ها، گردآوری می‌کنند.» (سرشت طبقاتی فاشیسم)

کمونیست ها با دانش مارکسیست- لنینیستی خود از نخستین کسانی بودند که خطر فاشسیم را دریافتند. کمونیست المانی، کلارا زتکین در سخنرانی سال ۱۹۲۳ در کمینترن، خواستار نبرد علیه پیدایش فاشیسم شد. او فاشیسم را برآیند ناکارایی اقتصاد سرمایه داری و نشانه فروپاشی دولت بورژوایی دانست. در هفتمین کنگره جهانی کمینترن در باره ی فاشیسم نوشته شد که فاشیسم دیکتاتوری تروریستی اشکار واپس گرایاترین، شوونیستی ترین و امپریالیستی ترین بخش سرمایه مالی است.

هنگامی که همه ی درهای آسان برای بهره کشی بسته شده است، تنها راهی که بورژوازی برای نابودی نبرد طبقاتی و گسترش آشتی طبقاتی و پشتیبانی از جامعه فراطبقاتی می بیند، فاشیسم است. برای پخش دیدگاه آشتی طبقاتی، بورژوازی نیاز به فاشیسم دارد که تا با آفریدن دشمنان پنداری، مردم را از اندیشه نبرد طبقاتی به دور کند و آن ها را دور یک «نبرد ملی» به گرد هم آورد. خیزاب بزرگ ضدروسی و ضدچینی در کشورهای اروپایی، امریکا، کانادا، استرالیا، نیوزلند، ژاپن، کره جنوبی پیش آمدی و یا ناگهانی نیست. آفریدن دشمن پنداری در برون از مرزها که از سوی امپریالیسم انجام می شود، پدیده ای است قانون مند که یکی از ویژگی های بنیانی فاشیسم، یعنی نژادپرستی را به نمایش می گذارد.    

تارنگاشت پولیت‌ستروم به درستی می نویسد که «فاشیسم در سیاست خارجی، وطن‌پرستی متعصب در وحشیانه ترین شکل آن‌ست، که نفرت حیوانی را علیه ملل دیگر تحریک می‌کند».(سرشت طبقاتی فاشیسم) .

ناتو هم اکنون که نیروهای تندرو اسلامی واپس گرا نابود شده اند و یا به خاموشی گراییده اند، نیاز به یک دشمن نوینی دارد، تا پوششی برای هزینه های جنگی هنگفت که به سود انحصارهای بزرگ صنعت جنگ است، بسازد. امپریالیسم برای آغاز جنگ و دنبال کردن آن باید اندیشه مردم را به گونه ای مهندسی کند که تا به آسانی دروغ های او را بپذیرند و حتا آماده باشند در راه این هدف های فریب کارانه جان بدهند.

تارنگاشت پولیت‌ستروم می نویسد که «نیروهای بورژوایی که بدنبال حذف نارضایتی‌های کارگران از شرایط زندگی خودشان هستند، جهت تحریک احساسات مشترک «منافع ملی» کار می‌کنند. این تقلیدی ساختگی از یک هدف مشترک واقعی است، مانند وحدت نژادی، که از پیوند اجتماعی تقلید می‌کند تا فقرا را به ثروت‌مندان وصل کند». (سرشت طبقاتی فاشیسم) .  

روند کنونی نشان گر دگرگونی ریخت و سرشت سرمایه داری است. ریشه پشتیبانی امپریالیسم از نازیست ها و فاشیست ها را باید در سیاست جنگی امپریالیسم جست. این جنگ افروزی زندگی خلق های «جهان سوم» و طبقه کارگر و رنج بران در کشورهای پیشرفته سرمایه داری را به نابودی کشانده است.

همان گونه که می بینیم، فاشیسم یک پدیده نظام سرمایه داری است. کمونیست ها نه تنها با دیدگاه های نژادپرستانه فاشیسم سرسازگاری ندارند، بل که خواهان دوستی و هم زیستی مسالمت آمیز میان همه ی خلق های جهان هستند. برای همین، در برابر دیدگاه های نژادپرستی و برترجویی نژاد سپید، رییس جمهور جمهوری خلق چین، شی جین پینگ می گوید:

گوناگونی تمدن ها یکی از ویژگی های جامعه انسانی است. در جهان امروز، هشت میلیارد تن، از بیش از ۲۵۰۰ گروه قومی، در بیش از ۲۰۰ کشور زندگی می کنند که با بیش از ۵۰۰۰ زبان سخن می گویند. هیچ یک برتر یا پایین تر از دیگران نیست.  

پایان سخن

شرایط عینی که راه فاشیسم را در جامعه باز می کند، ریشه در تضادها و ناسازگاری های حل نشده در نظام سرمایه داری و به بن بست رسیدن دموکراسی بورژوازی دارد.

تارنگاشت پولیت‌ستروم به درستی می نویسد که «فاشیسم محصول منطقی توسعه تضادهای درحال توسعه در دوران زوال سرمایه داری است. این توسعه دیالکتیکی، ارتجاعی ترین اعمال پنهانی سرمایه داری را افشاء می‌کند و جهت  برآورده کردن همه امیال سرمایه داران حاکم تلاش می‌کند». (سرشت طبقاتی فاشیسم) .

ولی ناتوانی چپ، شرایط ذهنی «شکوفایی» فاشیسم را فراهم کرده است. راستش این است که چه از دید پارلمانی و چه از دید سازمان دهی جنبش های مردمی، نیروهای ”چپ” در اروپا و دیگر جاهای جهان کم توان شده اند. در اروپا، از گروه های تروتسکیست که کنش سیاسی آن ها به سود دشمن است که بگذاریم، تنها حزب کمونیست یونان (KKE حزب کمونیست اتریش (KPÖ) ،حزب کمونیست بلژیک (PTB) و حزب کمونیست پرتقال (PCP ) هنوز از پشتیبانی مردمی برخوردارند و به ایدیولوژی طبقه کارگر وفادار مانده اند.

بورژوازی از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی، کم توانی جنبش کارگری و نیروهای سیاسی ”چپ” بهره برداری می کند، و بی ارزشی، ناامیدی و بیگانگی را میان مردم گسترش می دهد. نیروهای تندرو راست با مردم فریبی، برنامه ها و شعارهایی با رنگ و بوی ”چپ” می دهند و به مردم می گویند که خواهان سرنگونی طبقه های فرمان روا هستند، تا طبقه کارگر و دیگر رنج بران را به سوی خود بکشانند.

ناپایداری اقتصادی، چالش های اجتماعی، ریزش های اقتصادی، نشانه های ناگوار خود را بر زندگی سیاسی گذاشته است. بدین گونه، فاشیسم ریشه در افت اندیشه انقلابی و نداشتن باور به خود سوسیالیسم دارد. نبود باور به سوسیالیسم میان انقلابی ها، پهنه نبرد را به راست های تندرو و نئوفاشیست ها واگذار کرد. ”چپ” ها برای سازماندهی شورش طبقاتی، باید با برنامه ریزی یک کارپایه جانشینی گسترده و ساده، با هم کاری هم، برای نبرد با این چالش آماده شوند. مردم جهان که با هزارها درد بي درمانِ روبرو هستند، با جنگ افروزی سازگار نیستند، ولی به دلیل نبودن ”چپ” دارای برنامه، دیدگاه روشن و رهبری یگانه، آن ها به دام نیروهای راست تندرو می افتندوظیفه نیروی ”چپ” این است که با آموزش طبقه کارگر، آن ها را از پیوند جدایی ناپذیری میان جنگ و امپریالیسم از یک سو و سرکوب و بهره کشی در درون کشور از سوی دیگر آگاه کند. ”چپ” برای روبرو شدن با این چالش باید به یگانگی روی کارپایه های کمینه (حداقل) و مشترک برسد و گرنه بازی را تا سال ها باخته است.   

1 دیدگاه برای “چرا کشورهای امپریالیستی در برابر ددمنشی گروه های فاشیستی در اوکرایین خاموش هستند؟: تارنگاشت توده ای ها – رفیق سیامک

  1. بازتاب: برخوردی مختصر با مقاله  چرا کشورهای امپریالیستی در برابر ددمنشی گروه های فاشیستی در اوکرایین خاموش هستند؟: تارنگاشت توده ای ها – رفیق سیامک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.

اطلاعات

این ویودی در 25 آگوست 2023 بدست در اشتراک - eshtrak فرستاده شده و با , برچسب خورده.