اشتراک eshtrak

خبری سیاسی فرهنگی! مسئولیت هر مقاله بعهده نویسنده آنست!

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی(متن کامل): یوری امیلیانوف – مترجم: ا. م. شیری/ ویراستار: حسین کوشی، و اسناد محرمانه مرگ رهبر – استالین را چگونه کشتند: برنامۀ تحقیقی تلویزیون «میر» (صلح)

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی(متن کامل): یوری امیلیانوف – مترجم: ا. م. شیری/ ویراستار: حسین کوشی، و اسناد محرمانه مرگ رهبر – استالین را چگونه کشتند: برنامۀ تحقیقی تلویزیون «میر» (صلح)

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

یوری امیلیانوف

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

سرسخن

حاکمان، مقامات دولتی، سیاستمداران، رهبران و فعالان احزاب سیاسی، روشنفکران ممالکی که در آنها بیکاری و اجاره‌نشینی، حتی بدتر از آن،خانه‌بدوشی بیداد می‌کند، آن‌هایی که آزادی و برابرحقوقی زنان و حقوق بشر یکی از مهمترین دغدغه‌هایشان است و آن‌هایی که در کشورشان انسانها بر اساس جنسیت، نژاد و ملیت، رنگ پوست یا دین و مذهب، مقام و منصب، فقر و ثروت تقسیم می‌شوند، بلحاظ اخلاقی نه تنها حق فحاشی و افتراگویی، حتی حق انتقاد هم به ایدئولوژی سوسیالیزم علمی و بنیانگذاران آن، به کنشگران آن، بویژه، به استالین ندارند که رهبری ایجاد نخستین جامعۀ سوسیالیستی تاریخ جهان را برعهده داشت؛ که در امپراطوری مستأصل و بطور کلی ویرانه شدۀ ‌روسیه در جنگ جهانی اول، ابرقدرت علمی، صنعتی، سیاسی و نظامی اتحاد شوروی را ساخت که تکیه‌گاه صلح و امنیت جهانی بود؛ که بدون آن هیچ مشکل جهانی حل و فصل نمی‌شد؛ که در سخت‌ترین شرایط اتحاد شوروی، برغم جنگهای ویرانگر داخلی با ارتس سفید تحت حمایت همه جانبۀ ١۴ قدرت خارجی، در مجموع با گذشت ١٢ سال از انقلاب کبیر اکتبر تیشه به ریشۀ بی‌کاری زد، که با محافظ خودش به بحث می‌نشست…

پر واضح است که نشر چنین مطالبی بهیچوجه بمعنی دفاع از شخص استالین نیست. چه که، کارها و آثار ماندگار او یک حقیقت مسلم است و بی‌نیاز از دفاع. بلکه، در واقعیت امر و در اصل بمعنی پرتوافکنی، البته در هر حد توان، به جهان‌بینی و ایدئولوژی رهایی‌بخش طبقۀ کارگر و تاریخ نخستین تجربۀ عملی آن است، که همواره مورد تهاجم عصبی نظریه‌پردازان بورژوازی و همۀ انواع نیروهای ارتجاعی جهان تحت بهانه‌ها و عناوین جعلی، از جمله، با عنوان نابخردانۀ قرار گرفته و می‌گیرد.

ا. م. شیری

***

stalin statue

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

در اقامتگاه «بلیژنیایا»

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

(بخش  نخست)

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321

shiri, ibrahim

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/19/

٢٩ اسفند- حوت ١٣٩۴

در مدت ۶٣ سالی که از مرگ استالین می‌گذرد، مورخان، محققان، مؤلفان، نویسندگان سناریوهای تلویزیونی هیچگاه حوادث روزهای ٢٨ فوریه تا ۵ مارس ١٩۵٣ در اقامتگاه استالین را مورد توجه قرار نداده‌اند. مسئله عبارت از این است که حتی قبل از تشییع جنازۀ استالین شبهاتی در توضیحات رسمی دایر بر بیماری او بوجود آمد. سوتلانا آلیلوئوا در مقالۀ خود متذکر می‌شود که هنگام احتضار استالین در اقامتگاه، واسیلی، پسر مست او حضور داشت که با داد و فریاد رهبران اتحاد شوروی حاضر در آنجا را به «قتل پدر متهم کرد». واسیلی بعدها یادآور شد هنگامی که در کنار تابوت پدر در تالار ستون‌ها ایستاده بود، در میان کسانی که برای وداع با استالین آمده بودند، یک بانوی پیر حضور داشت، که بر علیه رهبران کشور که بعنوان گارد تشریفات در کنار تابوت استالین ایستاده بودند، اتهام مشابهی را تکرار نمود. گذشته از تخیلات واسیلی مست، صحبت مادرم در بازگشت از مرکز مسکو پس از تلاش ناموفق برای ورود به تالار ستون‌ها، از احتمال صحت وقوع این رخداد، گواهی می‌دهد. در اتوبوس برقی انباشته از مسافر که او سوار بر آن به خانه بازگشت، ناگهان مردی با صدای بلند بعضی دشمنان را متهم کرد و گفت که آنها «استالین را کشتند و حالا در خفا شادمانی می‌کنند».

اقدام برای قتل استالین بارها در فیلمهای تلویزیونی توصیف شده است. در یکی از آنها سوسلوف سعی می‌کند شکلات مسموم به استالین بدهد. کتابی انتشار یافت که در آن گفته می‌شود در جایی یک بطری نگهداری می‌شد که استالین قبل از شروع درد مرگبار خود از آن آب‌معدنی نوشید. مؤلف کتاب متذکر می‌شود، که در دیوارۀ بطری آثار زهر وجود داشت. شایعاتی در این خصوص پخش گردید، که کلمنت گاتولاد، رئیس جمهور چکوسلاواکی که در آن روزها بنحوی در مسکو حضور داشت، زمانی به اقامتگاه استالین رفت که او بی‌هوش افتاده بود. هنگامی که گاتولاد به او نزدیک شد، لکه‌های خون در روی لبان استالین مشاهد کرد. گاتولاد با دستمال جیب‌اش لب‌های او را تمیز کرد و دستمال را به جیب‌اش گذاشت. معلوم است، که گاتولاد به بیماری ریوی مبتلا شد و پس از بازگشت به پراگ ناگهان در اثر حملۀ قلبی درگذشت.

شایعات و روایات در بارۀ قتل استالین مولود شواهد واقعی در مورد چگونگی بیماری و مرگ مرموز او بود. چرا در مدت چند ساعت که استالین در کف اتاق کار خودش بی‌هوش افتاده بود، هیچیک از تعداد زیاد نگهبانان (بنوشتۀ اولگ خولنیوک در کتاب «استالین، سرگذشت یک رهبر»، ٣۵۵ نفر بودند) سعی نکردند روشن نمایند که چه اتفاقی برای کسی افتاده است که همۀ آن افراد مسئول حفاظت از جان و امنیت او بودند؟ علاوه بر آن، واضح بود، که در آن روز، اول مارس، قرار بود به افتخار رهبران کشور و فرزندان استالین ضیافت شام برگزار شود. آنها به کرّات به اقامتگاه زنگ زدند و بیدار شدن استالین را از خواب جویا شدند، اما هر بار فقط یک جواب گرفتند: «هیچ خبری نیست». باز هم سؤال پیش می‌آید: چرا در میان کارکنان اقامتگاه (اولگ خولنیوک ٧٣ نفر نوشته است) یک نفر پزشک یا حتی یک فرد قادر به ارائه کمک‌های پزشکی وجود نداشت؟ بالآخره، شگفت‌آور است، چرا حتی پس از آنکه نگهبان استالین را روی کف اتاق بی‌هوش یافت تا آمدن پزشکان به بالای سر او بیش از ١٠ ساعت طول کشید؟
با این حال، به این و سایر پرسشهای حیرت‌انگیز می‌بایست پاسخ‌هایی برای اثبات این داده می‌شد که همۀ اتفاقات عجیب حاصل برقراری مقررات اکید توسط استالین بوده، و به تبع آن، خود او هم مسئول مرگ خودش شناخته شود. چیز عجیبی نیست، اما پاسخ‌های بی‌خردانه و فاقد منطق برای بخش قابل ملاحظه‌ایی از افکار اجتماعی کشور ما و همۀ جهان قانع‌کننده بنظر می‌رسند. این واقعیت منتفی نیست، که در جهان انسان‌های زیادی وجود دارند که با پیروی از الهیات کوینیتوس ترتولیانوس اعتراف می‌کنند که: «چون احمقانه است، باور می‌کنم
».

نگهبانان کجا بودند؟

در توضیح اینکه، چرا نگهبانان به استالین سر نزدند، خولنیوک نوشت: «از وارد شدن به اتاق استالین می‌ترسیدند». این توجیه یکی از ابداعات خولنیوک نیست، بلکه آن در سال ١٩۵٣، قبل از تولد این فارغ التحصیل دانشکدۀ تربیت معلم وینیتسا پدید آمد. واقعا هم خولنیوک اذعان می‌کند که نگهبانان «به استالین عادت کرده بودند و استالینِ از تنهایی به آنها (کارکنان جایگزین خانواده او شده بودند). گاهی اوقات استالین همراه با کارکنان اقامتگاه در باغ کار می‌کرد، روی اجاق کباب می‌پخت. برای معالجۀ بیماری کمرش، گاهی به آشپزخانه می رفت و روی بخاری روسی دراز می‌کشید». اما برغم این اعترافات، خولنیوک می‌نویسد: «استالین اطرافیان خود را در شرایط ترس و انضباط سخت نگه می‌داشت». به این سبب، نگهبانان ترسیدند و هر چند که مدت زیادی از زمان معقول بیداری استالین در اول ماه مارس می‌گذشت، به او سر نزدند.

برغم این، نیروهای امنیتی و مسئولان خدماتی اقامتگاه استالین انسان‌های مرعوب شده نبودند. آ. رئبین، که مدت طولانی در نگهبانی استالین شاغل بود، در بارۀ او‌ می‌نویسد: «از آدم چاپلوس بدش می‌آمد. من با آگاهی به طبیعت او، بارها با وی وارد بحث شدم. بعضی وقت‌ها استالین به فکر فرو می‌رفت و می‌گفت: احتمال دارد حق با شما باشد. من فکر می کنم». آن افرادی هم که عصر روز اول مارس استالین را از غذاخوری کوچک به تالار بزرگ اقامتگاه آوردند، انسانهای وحشت‌زده و  مرعوب شده نبودند (م. بوتوسووا، و. توکوف، م. استراستین، پ. لازگاچف). خانم خانه‌دار، ماترنا بوتوسووا همیشه بر سر پوشیدن کفش تازه بجای کفش کهنه که استالین به آن عادت کرده بود، با رهبر بحث می‌کرد. هنگامی که قبل از سفر، و. توکوف، سرهنگ محافظ، وجود تپانچه در جیب مخفی شنل رئیس خود در داخل ماشین را بدقت وارسی می‌کرد و سپس، در صندلی جلو می‌نشست و بلافاصله بخواب می‌رفت، استالین صبورانه تحمل می‌کرد. (فقط یک بار استالین به همکار خود در داخل ماشین به آرامی گفت: «معلوم نیست، کی محافظ کیست؟» پس از آن که معلوم شد توکوف بخاطر زندگی با خانواده در یک اتاق و دختر سخت بیمارش، باندازه کافی نمی‌خوابد، برای نقل مکان توکوف به منزل جداگانه چاره اندیشید. استراستین هم یک بار، هنگامی که استالین بعد از یک ضیافت طولانی تصمیم گرفت در سرمای شدید شب در پارک قدم بزند، بی‌ملاحظه از دستور او سرپیچی کرد. سرهنگ دوم م. استراستین اول وانمود کرد، که نمی‌تواند در را باز کند، اما سپس، بدون ترس از اخراج توسط فرمانده، بصراحت اظهار داشت که به ساکن اقامتگاه اجازۀ خروج نمی دهد. با این وضع، استالین روز بعد از استراستین خواست حادثۀ دیشب را فراموش کند. زیرا متوجه شده بود که نگهبان بدلیل نگرانی از سلامتی او این کار را کرده است. این واقعیت که عصر روز اول مارسلازگاچف اولین کسی بود که به غذاخوری کوچک وارد شد، گواه آن است که او هم از ترس فلج نشده بود.

روایت‌ها در خصوص ارعاب نگهبانان با کتاب «اقامتگاه بلیژنیایای استالین. تجربۀ راهنمای تاریخی»، تألیف س. دویاتوف، آ. شفوفو یو. یورییف نیز که در همین اواخر انتشار یافت، تناقض دارند. چند روز پیش از اول مارس استالین به حمام رفت و یک ساعت در آنجا ماند. از داخل حمام صدایی شنیده نشد. نگهبانان به فرمانده بلافصل خود، ژنرال ن. پ. نویک اطلاع دادند. او نیز حادثه را به س. ل. ایگناتیف، وزیر امنیت ملی اتحاد شوروی که پس از عزل ن. س. ولاسیک، از ٢٩ ماه مه ١٩۵٢ مسئولیت تأمین امنیت استالین را بعهده داشت، گزارش داد. ایگناتیف خبر دریافتی از اقامتگاه را به اطلاع مالنکوف رساند. با این حال، نویک به اقامتگاه رفت و دستور داد در حمام را بشکنند. همینکه نگهبانان مسلح به وسایل لازم به در حمام نزدیک شدند، در بطور غیرمنتظره باز شد. استالین خواب‌آلود در آستانۀ در ظاهر شد. «صبح بخیر!»- نگهبانان نفس راحتی کشیدند. استالین در پاسخ سر تکان داد. سپس معلوم گردید که او روی نیمکت اتاق استراحت بخواب رفته است. هیچ شواهدی وجود ندارد، که استالین از اقدام مسئولین امنیتی نارضایتی کرده باشد. واضح است که او اقدام مسئولان امنیتی برای ورود به حمام را بمعنی نگرانی آنها از سلامتی خودش درک می‌کرد.

چه تغییری در اول مارس بوجود آمد؟

پس از آن که استالین از خواب بیدار نشد، بر اساس خاطرات آنها، همانطور که او آن روز در خروج از حمام تأخیر کرد، اظهار نگرانی نمودند. اما اول مارس آنها برای وارد شدن به محل حضور فرد تحت‌الحفظ خود در مدت چند ساعت سعی نکردند. در حالیکه این بار بی‌نیاز از شکستن در، بسادگی می‌توانستند آن را باز کنند. اما نگهبانان به هر دلیلی چنین نکردند. می‌توان فرض کرد، که از انجام این کار منع شده بودند. حتی اگر نگهبانان به استالین وفادار نبوده باشند، مهمتر از هر چیز، آنها مأموران سازمان منظمی بودند که در آن دستورات صادره بطور اکید اجرا می‌شد. فقط ستوان امنیت ملی، و. استامین، مأمور این ساختار نظامی که همه والچکا صدایش می‌کردند، بدلیل رابطۀ خاص خود با استالین، می‌توانست از هر دستوری سرپیچی نماید. نکتۀ قابل تأمل این است، که والچکا آن روز در اقامتگاه حضور نداشت.

مسلم این است که استالین پس از صرف غذا با چهار نفر از اعضای هیأت دبیران کمیته مرکزی، ساعت پنج صبح به اتاق خواب رفت و نگهبانان به دستور رئیس نگهبانی خروجی، ای. و. خروستالیف عمل کردند. این دستورالعمل در سالهای ١٩٨٠ علنی شد و عبارت از آن بود که نگهبانان برای اینکه مزاحم استالین نشوند، می‌بایست بخوابند. اما آیا دستورالعمل خروستالیف فقط عبارت از این بود؟ سخنان خروستالیف می‌توانست ذهن مردم را در مدت سه و نیم دهه تغییر دهد. خود خروستالیف هم نمی‌توانست به تاریخ‌نگاران کمک نماید. زیرا بعد از مرگ استالین، نیروهای وزارت کشور این نگهبان را بازداشت کردند. او بعد از چند روز آزاد شد، اما این مرد تنومند تقریبا بلافاصله بعد از آزادی در اثر حملۀ قلبی درگذشت و دستور واقعی که خروستالیف به زیردستان خود داده بود، بعنوان یک راز سر به مُهر پوشیده ماند.

یک نکته دیگر نیز ناروشن مانده است. نگهبانان می‌دانستند که استالین در حدود ساعت پنج صبح خوابید. آنها تصور می‌کردند که او در حوالی ظهر بیدار خواهد شد. بر حسب آنکه زمان گذشت و استالین از غذاخوری کوچک بیرون نیامد، نگرانی آن‌ها شدت گرفت. در این حال، ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه در پنجره غذاخوری کوچک روشنایی مشاهده شد. اول مارس در این ساعت در مسکو و منطقۀ مسکو خورشید غروب می کند. نگهبانان با این تصور که استالین مدتها نخوابیده، و، این دفعه هم، بروال برخی وقتها، خودش برای تهیه غذا چراغ را روشن کرده است، آرامش یافتند. با این وضع، باز هم معلوم نیست که چرا او برغم آگاهی به گذشت وقت غذا، بیرون نیامد. در هر حال، آنها در ساعت ٢٢ و ٣٠ دقیقه در را باز کردند و دیدند که او روی کف اتاق افتاده و شب‌چراغ در روی پاتختی روشن است. چه کسی چراغ را روشن کرده بود؟ اگر استالین روشن کرده باشد، در این صورت می‌توان گفت که او ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه از هوش رفته است. آیا احتمال دارد که چراغ را کس دیگری بمنظور فریب نگهبانان و ممانعت از ورود آنها به اتاق روشن کرده باشد؟

ادامه دارد…

 (بخش  نخست)

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321

http://sovross.ru/articles/1362/23729

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/19/

http://mejalehhafteh.com/2016/03/20/

https://shizliblog.wordpress.com/2016/03/19/

https://eshtrak.wordpress.com/2016/03/19/

http://mashal.org/blog/اسرار-بیماری-و-مرگ-استالین-و-آغاز-کارزا/

https://www.balatarin.com/permlink/2016/3/19/4132567

http://www.azadi-b.com/J/2016/03/post_536.html

٢٩ اسفند- حوت ١٣٩۴

 ***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی (بخش دوم)

imagesCADE89FY

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

(بخش  دوم)

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

۵ فروردین- حمل ١٣٩۵

ریشه‌های سیاست‌بازی در «پروندۀ پزشکی»

اغلب تحلیلگران برای توجیه نبود کارکنان طبی در اقامتگاه چنین ادعا می‌کنند، که بعد از تشکیل «پروندۀ پزشکی»، استالین همۀ آنها را بیرون راند. ن. س. خروشچوف در گزارش خود در جلسۀ بستۀ کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی اظهار داشت: «بیائید… پروندۀ پزشکی را در نظر بگیریم». در واقعیت امر هیچ «پرونده‌ایی» جز گزارش خانم دکتر تیموشوک که به احتمال زیاد، تحت تأثیر یا به دستور کسی به استالین نامه نوشت و طی آن اعلام داشت که گویا پزشکان به روش‌های غیرمجاز دست زده اند، وجود ندارد. برای استالین همین نامه کافی بود که بی‌‌درنگ به این نتیجه ‌گیری برسد که در اتحاد شوروی پزشکانی وجود دارند که به اعمال مغایر با حرفه شریف پزشکی دست می‌زنند. او دستور بازداشت گروه برجسته‌ایی از متخصصان طب اتحاد شوروی را صادر کرد. استالین چگونگی انجام بازجویی‌ها و نوع روشهای بکار بسته شده در روند بازجویی‌ از دستگیر شدگان را شخصا تعیین کرد».

در واقعیت امر هم واقعیات جداگانه این گزارش با خیالپردازی خروشچوف در هم آمیخته بود. ٢٩ اوت سال ١٩۴٨ رئیس اتاق نوار قلب بیمارستان کرملین، لیدیا تیموشوک پس از معاینۀ آ.آ. ژدانوف، به رئیس خود نامه فرستاد و طی آن تأئید کرد که بیمار را بدون توجه به نوار قلبی او دال بر وجود سکتۀ قلبی معالجه نمودند. او در گزارش خود نشان داد که یگوروف و وینوگرادوف، پزشکان معالج ژدانوف «به او پیشنهاد کردند که با حذف عبارت سکتۀ قلبی، رأی پزشکی را تغییر دهد». ژدانوف دو روز پس از این معالجه درگذشت. در کالبد شکافی از جسد ژدانوف آثار سکته قلبی آشکار گردید که در تاریخچه بیماری او ثبت نشده بود. همۀ مشاوره‌های پزشکی برگزار شده بعد از مرگ ژدانوف رأی پزشکان را تأئید کردند. در نتیجه، تیموشوک از بیمارستان کرملین اخراج شد. ولاسیک در متن تندنویس مشاوره نوشت: «به وزیر گزارش شده، که رفیق پاسکربئشیف خوانده و تشخیص پزشکان را صحیح می‌داند، رفیق تیموشوک محق نیست».

اما سپس ولاسیک بعنوان فرد مسئول سازماندهی کار پزشکان مرکز درمانی کرملین نامۀ تیموشوک را (برخی اوقات نام خانوادگی او را تیماشوک می‌نویسند) مورد مداقه قرار داد و آن را در اختیار استالین گذاشت. بر اساس خاطرات ولاسیک، او ضمن اظهار ناباوری به مدعای تیموشوک، وی را موظف کرد «پروفسورهای معالج ژدانوف را بدقت مورد بررسی قرار دهد و تحت نظر امنیتی بگیرد، که من هم اجرا کردم. هیچ اطلاعاتی دال بر بی‌اعتباری پروفسورها وجود نداشت و من به استالین گزارش کردم». نامه تیموشوک به آرشیو فرستاده شد.

اما چند سال بعد نامۀ تیموشوک توجه بریا و متحد آن وقت او، مالنکوف را جلب کرد. ولاسیک فهمید که بریا و مالنکوف سعی می‌کنند او و پاسکربئشیف را به بی‌توجهی جنایی نسبت به نامۀ تیموشوک متهم نمایند. با نگاهی به ریشۀ این دسیسه، ولاسیک متذکر شد که هر چیز از آنجا شروع شد که او در این باره که سرکیسوف، رئیس حفاظت بریا محصولات بعمل‌آمده در اقامتگاه‌های دولتی را در بازارها بفروش می‌رساند، به استالین گزارش داد. با این حال، بریا در دفاع از سرکسیوف موفق شد و پس از آن دستگیری فداسییف، فرمانده اقامتگاه استالین را سازمان داد. او برعلیه ولاسیک شهادت داد و او را به تلاش برای مسموم کردن استالین متهم نمود. بگفته ولاسیک، استالین «فداسییف را برای بازجویی فراخواند. او در این بازجویی اظهار داشت: این دروغی بود که با ضرب و شتم مجبورم کردند امضاء کنم». اگر چه فداسییف را آزاد کردند، اما هیچیک از مسئولان «پروندۀ» او مجازات نشدند. در مقابل، بگفته ولاسیک، «بریا همراه با سروف شروع کرد به جمع‌آوری مدارکی علیه من، بدون اجتناب از دروغ‌بافی و مکاتبات بدگویانه».

در این هنگام سرهنگ م. د. رومین، سر بازپرس وزارت امنیت ملی اتحاد شوروی در امور ویژه، به بررسی «پروندۀ» دکتر یا. گ. اتنیگر بود که در ١٨ نوامبر ١٩۵٠ بعلت اظهارات شدید «ضد شوروی» بازداشت شده بود. رومین مصرانه سعی می‌کرد از دکتر اعتراف گرفته و او را به شرکت در قتل آ. س. شرباکوف، دبیر کمیتۀ مرکزی در سال ١٩۴۵ و دیگر بیماران از میان مقامات بلند‌پایه متهم نماید. فکر مشابهی به مغز رومین، حسابدار سابق هنگامی خطور کرد که او در ادارۀ امنیت ملی استان آرخانگلسک استخدام شد. در آنجا، بگفتۀ و. س. یاسین،  معاون وزیر امنیت ملی، رومین «در آرخانگلسک یک پزشک یهودی را بازداشت کرد و او شهادت داد، که یک سازمان مخفی پزشکی در مسکو فعالیت می‌کند». رومین پس از بازداشت اتینگر، داستان توطئه پزشکان کرملین را نوشت که از قتل شرباکوف، ژدانوف و کالینین بدست آنها و از قصد آنها برای دست زدن به جنایات دیگر حکایت می‌کرد.

اما و. ز. آباکوموف، وزیر امنیت ملی، پس از بازجویی از اتینگر، اعلام داشت که «هیچ، مطلقا هیچ اقدام مرتبط با ترور در اینجا وجود ندارد». آن وقت، در بهار سال ١٩۵١ د. ن. سوخانوف، منشی مالنکوف در اتاق پذیرش کمیتۀ مرکزی با رومین ملاقات کرد و برای نوشتن نامه حاکی از اقامۀ اتهام علیه آباکوموف به استالینٍ، به این فرد کم‌ سواد کمک کرد. رومین در آن نامه مدعی شد که اتینگر در اثر توطئه آباکوموف هنگام بازجویی در زندان مرد. رومین ادعا کرد که آباکوموف روند «پروندۀ صهیونیست‌ها» را متوقف کرد.

رومین در جستجوهای خود برای یافتن عاملان توطئۀ شوم، توجه خاصی روی پزشکان یهودی معطوف می‌داشت. در آن زمان، توقع دولت اتحاد شوروی از کمیتۀ یهودی تشکیل یافته در سالهای جنگ ضدفاشیستی، دایر بر سازمان‌دهی کمک مالی با مساعدت بورژوازی جهانی یهودی به اتحاد شوروی ویران شده که نقش تعیین‌ کننده‌ای در تارومار کردن هیتلریزم و نجات ملت یهود از نابودی ایفاء کرد، برآورده نشد. روابط اتحاد شوروی و اسرائیل نیز با وجود این که کشور ما در سال  ١٩۴٧ در سازمان ملل متحد از تشکیل دولت یهود پشتیبانی کرد و سپس به آن کمک کرد، تنظیم نشد. آمریکا برای نفوذ در این کشور بسرعت از اتحاد شوروی پیشی گرفت. شبهات به کمیتۀ صهیونیست‌ها و همچنین، به هر کسی که از توسعۀ روابط بین اتحاد شوروی و اسرائیل پشتیبانی می‌کرد، افزایش یافت. در ماه نوامبر سال ١٩۴٧ کمیتۀ یهودی منحل گردید و رهبرانش بازداشت شدند. از این رو، داستان توطئۀ پزشکان یهودی رومین با مصالح سیاسی آن دوره انطباق داشت.

بمنظور بازرسی اتهام م. د. رومین کمیسیونی مرکب از گ. م. مالنکوف، ل. پ. بریا و س. د. ایگناتیف، رئیس شعبۀ کمیتۀ مرکزی تشکیل گردید. بر اساس اتهام ساختگی، آباکوموف در ماه ژوئیۀ سال ١٩۵١ از مقام وزارت برکنار و بازداشت شد. س. ای. آگالتسوف، سرپرست وزارت امنیت ملی از ماه اوت، با پشتیبانی از مدعای رومین بررسی «پروندۀ پزشکی» را آغاز کرد. س. د. ایگناتیف تحت‌الحمایۀ مالنکوف، بعد از آن که در ماه اوت سال ١٩۵١ بمقام وزیر امنیت ملی منصوب شد، به این تحقیقات شدت بخشید. در تاریخ ١٩ اکتبر سال ١٩۵١ ‌رومین بمعاونت وزارت امنیت ملی و رئیس بخش امور ویژه منصوب گردید. او به دستگیری‌های بیشتر از میان پزشکان کرملین پافشاری کرد. فعالیت‌های رومین به طرح بریا و مالنکوف، یعنی، از میان برداشتن رئیس حراستی با نفوذ استالین، و احتمالا پاسکربئشیف- جواب می‌داد.

در مقابل آن، ولاسیک و پاسکربئشیف به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص وجود فساد در رهبری جمهوری سوسیالیستی گرجستان شوروی دست زدند، که در میان آنها افراد دارای ملیت مینگرلی وجود داشتند که بریا نیز به آن تعلق داشت.

تابستان سال ١٩۵١ استالین برای استراحت به گرجستان رفت. ولاسیک گواهی می‌دهد: «ما در بارژومی وتسخالتوبو اقامت کردیم… از معاون وزیر راه گرجستان که هیأت ما را همراهی می‌کرد، در بارۀ اوضاع نامساعد گرجستان و در این باره که برای ورود به دانشگاهها ١٠ هزار روبل طلب می‌شود، و یا بطور کلی در بارۀ رشد رشوه‌خواری در گرجستان گزارش‌هایی می‌رسید. من آن را به اطلاع استالین رساندم. او وزیر امنیت ملی گرجستان را فراخواند که وی نیز وجود چنین واقعیتهایی را تأئید نمود».

ولاسیک در خاطرات خود می‌نویسد: «در بازگشت به مسکو جلسۀ هیأت سیاسی تشکیل گردید که در آن استالین در بارۀ اوضاع گرجستان، از جمله، در بارۀ رشوه‌خواری به اعضای دولت گزارش داد. ٩ نوامبر سال ١٩۵١ قرار هیأت سیاسی صادر گردید که در آن گفته می‌شد: «رشوه‌خواری در گرجستان رشد یافته و… کاهش نمی‌یابد… داخل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان، درون ساختار کمیتۀ مرکزی و دولت نیز چنین است. گروهی وجود دارد که از رشوه ‌خواران حمایت می‌کند… رفیق بارامی، دبیر دوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان در رأس این گروه قرار دارد. اعضای این گروه به خلق مینگرلی تعلق دارند… گروه ناسیونالیستی مینگرلی رفیق بارامی… یک هدف دیگر هم دارد: تصرف پست‌های کلیدی در ساختار‌های حزبی و دولتی گرجستان وگماردن مینگرلی‌ها در رأس آنها».

ادامه دارد…

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

(بخش  دوم)

DIGITAL CAMERA

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

+https://eb1384.wordpress.com/2016/03/24/

۵ فروردین- حمل ١٣٩۵

ریشه‌های سیاست‌بازی در «پروندۀ پزشکی»

اغلب تحلیلگران برای توجیه نبود کارکنان طبی در اقامتگاه چنین ادعا می‌کنند، که بعد از تشکیل «پروندۀ پزشکی»، استالین همۀ آنها را بیرون راند. ن. س. خروشچوف در گزارش خود در جلسۀ بستۀ کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی اظهار داشت: «بیائید… پروندۀ پزشکی را در نظر بگیریم». در واقعیت امر هیچ «پرونده‌ایی» جز گزارش خانم دکتر تیموشوک که به احتمال زیاد، تحت تأثیر یا به دستور کسی به استالین نامه نوشت و طی آن اعلام داشت که گویا پزشکان به روش‌های غیرمجاز دست زده اند، وجود ندارد. برای استالین همین نامه کافی بود که بی‌‌درنگ به این نتیجه ‌گیری برسد که در اتحاد شوروی پزشکانی وجود دارند که به اعمال مغایر با حرفه شریف پزشکی دست می‌زنند. او دستور بازداشت گروه برجسته‌ایی از متخصصان طب اتحاد شوروی را صادر کرد. استالین چگونگی انجام بازجویی‌ها و نوع روشهای بکار بسته شده در روند بازجویی‌ از دستگیر شدگان را شخصا تعیین کرد».

در واقعیت امر هم واقعیات جداگانه این گزارش با خیالپردازی خروشچوف در هم آمیخته بود. ٢٩ اوت سال ١٩۴٨ رئیس اتاق نوار قلب بیمارستان کرملین، لیدیا تیموشوک پس از معاینۀ آ.آ. ژدانوف، به رئیس خود نامه فرستاد و طی آن تأئید کرد که بیمار را بدون توجه به نوار قلبی او دال بر وجود سکتۀ قلبی معالجه نمودند. او در گزارش خود نشان داد که یگوروف و وینوگرادوف، پزشکان معالج ژدانوف «به او پیشنهاد کردند که با حذف عبارت سکتۀ قلبی، رأی پزشکی را تغییر دهد». ژدانوف دو روز پس از این معالجه درگذشت. در کالبد شکافی از جسد ژدانوف آثار سکته قلبی آشکار گردید که در تاریخچه بیماری او ثبت نشده بود. همۀ مشاوره‌های پزشکی برگزار شده بعد از مرگ ژدانوف رأی پزشکان را تأئید کردند. در نتیجه، تیموشوک از بیمارستان کرملین اخراج شد. ولاسیک در متن تندنویس مشاوره نوشت: «به وزیر گزارش شده، که رفیق پاسکربئشیف خوانده و تشخیص پزشکان را صحیح می‌داند، رفیق تیموشوک محق نیست».

اما سپس ولاسیک بعنوان فرد مسئول سازماندهی کار پزشکان مرکز درمانی کرملین نامۀ تیموشوک را (برخی اوقات نام خانوادگی او را تیماشوک می‌نویسند) مورد مداقه قرار داد و آن را در اختیار استالین گذاشت. بر اساس خاطرات ولاسیک، او ضمن اظهار ناباوری به مدعای تیموشوک، وی را موظف کرد «پروفسورهای معالج ژدانوف را بدقت مورد بررسی قرار دهد و تحت نظر امنیتی بگیرد، که من هم اجرا کردم. هیچ اطلاعاتی دال بر بی‌اعتباری پروفسورها وجود نداشت و من به استالین گزارش کردم». نامه تیموشوک به آرشیو فرستاده شد.

اما چند سال بعد نامۀ تیموشوک توجه بریا و متحد آن وقت او، مالنکوف را جلب کرد. ولاسیک فهمید که بریا و مالنکوف سعی می‌کنند او و پاسکربئشیف را به بی‌توجهی جنایی نسبت به نامۀ تیموشوک متهم نمایند. با نگاهی به ریشۀ این دسیسه، ولاسیک متذکر شد که هر چیز از آنجا شروع شد که او در این باره که سرکیسوف، رئیس حفاظت بریا محصولات بعمل‌آمده در اقامتگاه‌های دولتی را در بازارها بفروش می‌رساند، به استالین گزارش داد. با این حال، بریا در دفاع از سرکسیوف موفق شد و پس از آن دستگیری فداسییف، فرمانده اقامتگاه استالین را سازمان داد. او برعلیه ولاسیک شهادت داد و او را به تلاش برای مسموم کردن استالین متهم نمود. بگفته ولاسیک، استالین «فداسییف را برای بازجویی فراخواند. او در این بازجویی اظهار داشت: این دروغی بود که با ضرب و شتم مجبورم کردند امضاء کنم». اگر چه فداسییف را آزاد کردند، اما هیچیک از مسئولان «پروندۀ» او مجازات نشدند. در مقابل، بگفته ولاسیک، «بریا همراه با سروف شروع کرد به جمع‌آوری مدارکی علیه من، بدون اجتناب از دروغ‌بافی و مکاتبات بدگویانه».

در این هنگام سرهنگ م. د. رومین، سر بازپرس وزارت امنیت ملی اتحاد شوروی در امور ویژه، به بررسی «پروندۀ» دکتر یا. گ. اتنیگر بود که در ١٨ نوامبر ١٩۵٠ بعلت اظهارات شدید «ضد شوروی» بازداشت شده بود. رومین مصرانه سعی می‌کرد از دکتر اعتراف گرفته و او را به شرکت در قتل آ. س. شرباکوف، دبیر کمیتۀ مرکزی در سال ١٩۴۵ و دیگر بیماران از میان مقامات بلند‌پایه متهم نماید. فکر مشابهی به مغز رومین، حسابدار سابق هنگامی خطور کرد که او در ادارۀ امنیت ملی استان آرخانگلسک استخدام شد. در آنجا، بگفتۀ و. س. یاسین،  معاون وزیر امنیت ملی، رومین «در آرخانگلسک یک پزشک یهودی را بازداشت کرد و او شهادت داد، که یک سازمان مخفی پزشکی در مسکو فعالیت می‌کند». رومین پس از بازداشت اتینگر، داستان توطئه پزشکان کرملین را نوشت که از قتل شرباکوف، ژدانوف و کالینین بدست آنها و از قصد آنها برای دست زدن به جنایات دیگر حکایت می‌کرد.

اما و. ز. آباکوموف، وزیر امنیت ملی، پس از بازجویی از اتینگر، اعلام داشت که «هیچ، مطلقا هیچ اقدام مرتبط با ترور در اینجا وجود ندارد». آن وقت، در بهار سال ١٩۵١ د. ن. سوخانوف، منشی مالنکوف در اتاق پذیرش کمیتۀ مرکزی با رومین ملاقات کرد و برای نوشتن نامه حاکی از اقامۀ اتهام علیه آباکوموف به استالینٍ، به این فرد کم‌ سواد کمک کرد. رومین در آن نامه مدعی شد که اتینگر در اثر توطئه آباکوموف هنگام بازجویی در زندان مرد. رومین ادعا کرد که آباکوموف روند «پروندۀ صهیونیست‌ها» را متوقف کرد.

رومین در جستجوهای خود برای یافتن عاملان توطئۀ شوم، توجه خاصی روی پزشکان یهودی معطوف می‌داشت. در آن زمان، توقع دولت اتحاد شوروی از کمیتۀ یهودی تشکیل یافته در سالهای جنگ ضدفاشیستی، دایر بر سازمان‌دهی کمک مالی با مساعدت بورژوازی جهانی یهودی به اتحاد شوروی ویران شده که نقش تعیین‌ کننده‌ای در تارومار کردن هیتلریزم و نجات ملت یهود از نابودی ایفاء کرد، برآورده نشد. روابط اتحاد شوروی و اسرائیل نیز با وجود این که کشور ما در سال  ١٩۴٧ در سازمان ملل متحد از تشکیل دولت یهود پشتیبانی کرد و سپس به آن کمک کرد، تنظیم نشد. آمریکا برای نفوذ در این کشور بسرعت از اتحاد شوروی پیشی گرفت. شبهات به کمیتۀ صهیونیست‌ها و همچنین، به هر کسی که از توسعۀ روابط بین اتحاد شوروی و اسرائیل پشتیبانی می‌کرد، افزایش یافت. در ماه نوامبر سال ١٩۴٧ کمیتۀ یهودی منحل گردید و رهبرانش بازداشت شدند. از این رو، داستان توطئۀ پزشکان یهودی رومین با مصالح سیاسی آن دوره انطباق داشت.

بمنظور بازرسی اتهام م. د. رومین کمیسیونی مرکب از گ. م. مالنکوف، ل. پ. بریا و س. د. ایگناتیف، رئیس شعبۀ کمیتۀ مرکزی تشکیل گردید. بر اساس اتهام ساختگی، آباکوموف در ماه ژوئیۀ سال ١٩۵١ از مقام وزارت برکنار و بازداشت شد. س. ای. آگالتسوف، سرپرست وزارت امنیت ملی از ماه اوت، با پشتیبانی از مدعای رومین بررسی «پروندۀ پزشکی» را آغاز کرد. س. د. ایگناتیف تحت‌الحمایۀ مالنکوف، بعد از آن که در ماه اوت سال ١٩۵١ بمقام وزیر امنیت ملی منصوب شد، به این تحقیقات شدت بخشید. در تاریخ ١٩ اکتبر سال ١٩۵١ ‌رومین بمعاونت وزارت امنیت ملی و رئیس بخش امور ویژه منصوب گردید. او به دستگیری‌های بیشتر از میان پزشکان کرملین پافشاری کرد. فعالیت‌های رومین به طرح بریا و مالنکوف، یعنی، از میان برداشتن رئیس حراستی با نفوذ استالین، و احتمالا پاسکربئشیف- جواب می‌داد.

در مقابل آن، ولاسیک و پاسکربئشیف به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص وجود فساد در رهبری جمهوری سوسیالیستی گرجستان شوروی دست زدند، که در میان آنها افراد دارای ملیت مینگرلی وجود داشتند که بریا نیز به آن تعلق داشت.

تابستان سال ١٩۵١ استالین برای استراحت به گرجستان رفت. ولاسیک گواهی می‌دهد: «ما در بارژومی وتسخالتوبو اقامت کردیم… از معاون وزیر راه گرجستان که هیأت ما را همراهی می‌کرد، در بارۀ اوضاع نامساعد گرجستان و در این باره که برای ورود به دانشگاهها ١٠ هزار روبل طلب می‌شود، و یا بطور کلی در بارۀ رشد رشوه‌خواری در گرجستان گزارش‌هایی می‌رسید. من آن را به اطلاع استالین رساندم. او وزیر امنیت ملی گرجستان را فراخواند که وی نیز وجود چنین واقعیتهایی را تأئید نمود».

ولاسیک در خاطرات خود می‌نویسد: «در بازگشت به مسکو جلسۀ هیأت سیاسی تشکیل گردید که در آن استالین در بارۀ اوضاع گرجستان، از جمله، در بارۀ رشوه‌خواری به اعضای دولت گزارش داد. ٩ نوامبر سال ١٩۵١ قرار هیأت سیاسی صادر گردید که در آن گفته می‌شد: «رشوه‌خواری در گرجستان رشد یافته و… کاهش نمی‌یابد… داخل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان، درون ساختار کمیتۀ مرکزی و دولت نیز چنین است. گروهی وجود دارد که از رشوه ‌خواران حمایت می‌کند… رفیق بارامی، دبیر دوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان در رأس این گروه قرار دارد. اعضای این گروه به خلق مینگرلی تعلق دارند… گروه ناسیونالیستی مینگرلی رفیق بارامی… یک هدف دیگر هم دارد: تصرف پست‌های کلیدی در ساختار‌های حزبی و دولتی گرجستان وگماردن مینگرلی‌ها در رأس آنها».

ادامه دارد…

(بخش  دوم)

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/24/

http://mejalehhafteh.com/2016/03/26/

http://paknehaad.blogspot.com/2016/03/blog-post_25.html#more

http://mashal.org/blog/اسرار-بیماری-و-مرگ-استالین-و-آغاز-کارز-2/

https://eshtrak.wordpress.com/2016/03/25/

۵ فروردین- حمل ١٣٩۵

НАШЕ ДЕЛО ПРАВОЕ – ПОБЕДА БУДЕТ ЗА НАМИ!

Начало антисталинской истерии

К 60-летию антисталинского доклада Хрущёва
на XX съезде

***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی (بخش سوم)

stalin

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

١٠ فروردین- حمل ١٣٩۵

در قرار هیأت سیاسی در بارۀ احتمال ارتباط گروه بارامی با مهاجران گرجستان، «که از اطلاعات آمریکا… به نفع اطلاعات جاسوسی خود استفاده می‌کند…»، ذکرشده بود. در عین حال، قرار هشدار داده بود: «بی‌تردید، که اگربه اصل ضد حزبی حامی مینگرلی آزموده شده توسط رفیق بارامی، پاسخ لازم داده نشود، «حامیان» تازه از دیگر مناطق گرجستان، از کارتالینی، از کاخه‌تی، از ایمیرتی، از گوری، از راچی هم که می‌خواهند ایالات «خود» را سرپرستی کنند، از عناصر خاطی بمنظور تقویت نفوذ خود در میان «توده‌ها» حمایت خواهند کرد. و اگراین اتفاق بیافتد، حزب کمونیست گرجستان به یک تشکیلات امیرنشین‌های صاحب حاکمیت «واقعی» تنزل می‌یابد و از کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) گرجستان و رهبری آن تنها یک نام ساده باقی می‌ماند.

«اصل حامی مینگرلی» نمی‌توانست فقط به گرجستان محدود باشد. هیچ کدام از جمهوری‌های متحده و استان‌های آنها از نقض قوانین سوسیالیستی در امان نبوده است. پیامد رشد «اقتصاد سایه» بحساب سوءاستفاده از مالکیت اجتماعی و ظهور گروه‌های مافیایی در ساختار حاکمیتی هنگامی که از رهبری کشور و حزب کمونیست «فقط یک نام ساده» باقی بماند، می‌تواند به سقوط اتحاد شوروی منجر شود. واضح است، که ظهورچنین پدیده‌ها در۴٠ سال قبل از تجزیۀ اتحاد شوروی و تخریب سوسیالیزم باعث نگرانی استالین می‌شد. با این حال، او در باره این موضوع بطورعلنی صحبت نکرد. بعدها، آ. ن. پاسکربئشیف، منشی دائمی استالین در مورد جرایم اقتصادی و نگرش مثبت نیروهای حافظ قانون به آنها در کنگره نوزده حزب سخن گفت. او در خصوص مبارزۀ ضعیف با سوءاستفاده کنندگان از مالکیت اجتماعی در استان‌های کی‌یف و زاپاروژسکی اوکراین، در قرقیزستان و سایر جمهوری‌های متحده  سخن بمیان آورد.

به سختی می‌توان آن وضعیتی را که باعث شروع بحث‌ علمی پیرامون فراگیری قوانین سوسیالیزم و سرمایه‌داری گردید و کتاب «مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی»، اثر استالین پاسخ آن بود، اتفاقی دانست. بحث‌ علمی در ماه نوامبر ١٩۵١ بلافاصله پس از بررسی «پروندۀ مینگرلی» در جلسۀ هیأت سیاسی آغاز گردید. «پروندۀ مینگرلی» نشان داد، که در کشور شوروی بورژوازی سایه موقعیت خود را تقویت می‌کند و اقتصاد سوسیالیستی را نابود می‌سازد.

استالین در عین حال که اهمیت بزرگی به تجهیز نظری حزب قائل بود، آگاهی داشت که مبارزه با بورژوازی سایه و عوامل آن نه تنها نیازمند ابزارهای ایدئولوژیک، حتی نیازمند تدابیر سازمانی و اقدامات ساختارهای حافظ قانون می‌باشد. علاوه بر آن، استالین به این نیز توجه داشت، که گروه‌های تشکیل شده بر اساس مشخصه‌های قومیتی و مرتبط با خارج از کشور، برای یافتن حامی نه تنها در سطح مقامات محلی، حتی در بخش ارشد مقامات کشور سعی می‌کنند. استالین گمان می‌بر‌د، که گروه بارامی بدون پشت‌گرمی به حمایت ل. پ. بریا، نمایندۀ بلندپایۀ خلق مینگرلی، نمی‌توانست تشکیل شود و عمل کند.

قرار هیأت سیاسی به تاریخ ٢٧ مارس سال ١٩۵٢ زیر عنوان «وضعیت در حزب کمونیست گرجستان» هشدار تازه‌ای به بریا بود که در آن گفته می‌شد: «کار اصلاح اشتباهات و نواقص در فعالیت کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) گرجستان رضایت‌ بخش نیست، بسیار کند و با دشواری پیش می‌رود. کندی اقدام کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) گرجستان در مبارزه برای از میان برداشتن عواقب فعالیت خصمانه گروه بارامی موجب نارضایتی در ساختارهای حزبی و در میان افراد غیرحزبی گرجستان گردیده است… در روند بازجویی معلوم شد که… گروه… قصد تصرف نهادهای قدرت در حزب کمونیست گرجستان را داشت و برای الغای حاکمیت شوروی درگرجستان تدارک می‌دید». بریا بمنظور برگزاری پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان در ماه آوریل، به تفلیس اعزام شد، که طی آن ک. ن. چارکویانی (charkviani)، دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب برکنار گردید.

اما در همان ماه ضربۀ محکمی به ولاسیک وارد شد. این بارکمیسیونی برای رسیدگی به کار اداره کل نگهبانی بفوریت تشکیل گردید و ولاسیک، فرمانده آن را به همان اتهامی که او چند سال پیش علیه سرکیسوف اقامه کرده بود، متهم نمود. مالنکوف رئیس کمیسیون بود، اما بریا در کار آن شرکت داشت. بگفتۀ ولاسیک، محاسبۀ مخارج برای نگهداری اقامتگاه خودسرانه زیاد نشان داده شده بود. «بدون اینکه به من یا به معاون من اجازۀ توضیح دربارۀ چگونگی ذکر این رقم افسانه‌ایی و اشتباه بودن آن داده شود، آن را عینا به رفیق استالین گزارش دادند».

همۀ مقامات رهبری کشور می‌دانستند که استالین به مظاهر کلاهبرداری و فریبکاری چقدر دردمندانه واکنش نشان می‌دهد. بگفته و. س. ریاسنوی (Ryasnoy)، عضو این کمیسیون، استالین هنگام آشنایی با نتیجۀ کار کمیسیون عصبانی شد. ٢٩ آوریل سال ١٩۵٢، ولاسیک، قهرمان گارد نگهبانی از مقام خود عزل گردید و به معاونت رئیس اردوگاه کار اجباری باژنوفسکی در شهر آبست (استان سوردلوفسک» منصوب شد. بدین ترتیب، هدف سازماندهان «پروندۀ پزشکی» (حذف ولاسیک) تحقق یافت و تحقیقات در مورد این «پرونده» متوقف گردید.

ادامه دارد…

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

(بخش  سوم)

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/28/

https://eshtrak.wordpress.com/2016/03/28/

http://paknehaad.blogspot.com/2016/03/http-www.html#more

***.

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

(بخش  چهارم)

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/04/01/

https://shizliblog.wordpress.com/2016/04/01/

http://mejalehhafteh.com/2016/04/02/

http://paknehaad.blogspot.com/2016/04/http-www.html#more

http://mashal.org/blog/اسرار-بیماری-و-مرگ-استالین-و-آغاز-کارز-4/

١۴ فروردین- حمل ١٣٩۵

پزشکان کجا بودند؟

در دورۀ تدارک کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی، در روند آن و پس از آن معلوم شد، که استالین  در نظر داشت ترکیب کادرهای رهبری حزب و کشور را بطور قابل ملاحظه‌ای تغییر دهد. دو سوم اعضای هیأت سیاسی جدید کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی عبارت از کادرهای دارای تحصیلات عالی و تجربۀ کار در تولید معاصر بودند که چنین افرادی در میان «قهرمانان» هیأت سیاسی تا آن وقت وجود نداشتند.

قابل توجه این که «پروندۀ پزشکان» که بنظر می‌رسید بعد از سقوط ولاسیک اهمیت خود را از دست داده است، پس از پایان کنگره فعال گردید. دو روز بعد از پلنوم اکتبر کمیتۀ مرکزی، پ. ای. یگوروف، رئیس درمانگاه کرملین که از مقام ریاست درمانگاه عزل گردیده بود، ١٨ اکتبر بازداشت شد. بدنبال او و. خ.  واسیلییف، م. س. وُوسی و پ. ای. کاگان، پزشکان کرملین دستگیر شدند. در مجموع بیست نفر پزشک، از جمله و. ن. وینوگرادوف، بهترین پزشک استالین بازداشت شد. اگر از «پروندۀ پزشکان» پیشتر برای ساقط کردن ولاسیک و پاسکربئشیف استفاده می‌شد، حالا دستگیری متخصصان سرشناس مرکز درمانی کرملین سلامتی خود استالین را آسیب‌پذیرمی‌ساخت.

بنا بر نوشتۀ و. ایستومین به نقل از آلیلوئِوا در خاطرات خود، استالین به گناه وینوگرادوف و سایر پزشکان کرملین باور نداشت. آلیلوئِوا نوشت: «بعدها والنتینا واسیلی‌اونا به من گفت، که پدر از جریان حوادث بشدت عصبانی بود. او این موضوع را از خلال صحبت‌ها در سر میز غذا شنیده بود. او مثل همیشه غذا روی میز می‌چید. پدر گفت، که به «مقصر بودن» آنها باور نمی‌کند، این ممکن نیست… همه حاضران، طبق معمول در چنین مواردی، فقط سکوت کردند».

استالین به اعتراض شفاهی در سر میز غذا بسنده نکرد. همانطور که سوداپلاتوف متذکر می‌شود، «١٢ نوامبر سال ١٩۵٢ استالین دستور داد رومین را بدلیل ناتوانی از کار در ذخیره کمیتۀ مرکزی حزب، از وزارت امنیت ملی اخراج نمایند. وظیفۀ حسابداری به رومین محول گردید». گمان می‌رفت این اقدام استالین می‌بایست به «پروندۀ پزشکان» نقطۀ پایان بگذارد. اما تحقیقات ادامه یافت. ١۵ دسامبر ولاسیک بازداشت شد و پس از بازجویی، سند اعتراف امضاء کرد حاکی از این که «ما (او و آباکوموف) مدعیات تیموشوک را بررسی نکردیم، و حالا درک می‌کنم که ما با این کار، در واقع، او را بدست مجازات یگوروف سپردیم».

زندانی کردن پزشکان، استالین را نه فقط از کمک‌های پزشکی وینوگرادوف، حتی از خدمات طبی سایر پزشکان کرملین محروم ساخت، که پیشتر تحت مدیریت یگوروف کار می کردند و استالین به آنها اعتماد داشت. حالا استالین می‌توانست به خدمات آنهایی که از دستگیریهای مرکز درمانی کرملین در امان ماندند و او بعنوان متخصصان سرشناس نمی‌شناخت، امیدوار باشد. بهمین سبب، استالین از مراجعه به خدمات مرکز بهزیستی کرملین خودداری نمود. به گواهی نگهبانان او، «در زمانهای آخر هر گاه او به فشار خون یا زکام مبتلا می‌شد، به پزشک مراجعه نمی‌کرد… قرص‌های لازم را از پاسکربئشیف، پیراپزشک سابق، دریافت می‌کرد».

با این حال، این منشی دائمی استالین بدنبال سخنرانی افشاگرانه در کنگره نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی راجع به موارد فساد در برخی جمهوری‌های اتحاد شوروی در پایان سال ١٩۵٢ لکه‌دار گردید و از خدمت منفصل شد. استالین نه تنها از مجرب‌ترین مدیر، حتا از یک انسان هم که می‌توانست حداقل در سطح یک پیراپزشک او را معالجه نماید، محروم گردید.

از این به بعد استالین برای خوددرمانی به ساده‌ترین داروها روی آورد. دیگر آینده روشن نبود، ریاسنوی به چوی‌اف اطلاع داد، که استالین اغلب نگهبانان را «با لیست داروها به داروخانه‌های معمولی می‌فرستد. به خوددرمانی روی آورده است. گمان می‌کنم می‌توانند او را به آن دنیا بفرستند…». ریاسنوی با نگرانی افزود «البته نه بی‌دلیل».

اما اقدامات احتیاطی استالین نمی‌توانستند به وی تضمین قابل اعتماد در این باره بدهند، که او داروهای امن دریافت می‌کند. نگهبانان شخصی وفادار او براحتی قابل شناسایی بودند و تحویل چیز دیگری تحت پوشش دارو به آنها ممکن بود.

حذف پزشکانی که قبلا در اقامتگاه کشیک می‌دادند، گواه آن است که برخی نیروهای تأثیرگذار سعی می‌کردند استالین را از مراقبت‌های بهداشتی اولیه محروم سازند. در کتاب مذکور در بارۀ اقامتگاه بلیژنیایا گفته میشود: «یو. س. ساکالوف، مأمور حفاظت از استالین بخاطر می‌آورد: پزشکان بیمارستان کرملین بطور شبانه‌روزی در اقامتگاه بلیژنیایا کشیک می‌دادند. پزشکان دو نفر بودند: دکتر کولینیچ، که دارای درجۀ علمی نامزد دکترای علوم پزشکی بود، و دکتر زاخاراوا. آنها نه تنها به استالین، حتا به افسران حفاظت شخصی او نیز خدمات پزشکی ارائه می‌دادند». در عین حال، س. ی. آلیلوئِوا نوشته است، که در ماه‌های ژانویه و فوریه سال ١٩۵٣ فقط پرستاران در اقامتگاه کشیک می‌دادند، هیچ پزشکی در بلیژنیایا حضور نداشت». اما شب اول مارس در اقامتگاه پرستار هم نبود.

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

اسرار فاش‌نشدۀ مرگ استالین

(بخش  پنجم)

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eshtrak.wordpress.com/2016/04/09/

https://eb1384.wordpress.com/2016/04/08/

http://www.azadi-b.com/J/2016/04/post_133.html

٢١ فروردین- حمل ١٣٩۵

«رفیق استالین محکم خوابیده است!»

در عین حال، استالین تصمیمات جدی برای نوسازی رهبری بلندپایۀ کشور اتخاذ می‌کرد. در ماه دسامبر سال ١٩۵٢ استالین طرح قرار دایر بر انتخاب پ. ک. پانامارنکو، عضو جدید هیأت سیاسی بجای خود در مقام رئیس شورای وزیران اتحاد شوروی را که تا چندی پیش به معاونت رئیس شورای وزیران اتحاد شوروی منصوب شده بود، آماده نمود. بنوشتۀ صدر هیأت رئیسه شورای‌عالی اتحاد شوروی، آ. ای. لوکیانوف (او مدت طولانی مسئولیت آرشیو محرمانۀ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی را بر عهده داشت)، پیشنویس قرارهای شورای وزیران را بطور معمول، اول استالین و بعد از او، مقامات دیگر به ترتیب سلسله مراتب حزبی امضاء می‌کردند. اما این بار بعد از استالین اسامی نامزدهای عضویت در هیأت سیاسی، و بعد از آنها نام اعضای دائم این ساختار عالی کمیتۀ مرکزی نوشته شده بود.

بعید است چنین تنظیم امضاها از سوی استالین تصادفی باشد. او چند سال قبل در حضور سایر اعضای هیأت سیاسی بی‌احتیاطی کرد و پیش از موعد اظهار داشت، که علاقمند است ن. آ. وازنسسنکی و آ.آ. کوزنتسوف را بمثابه جانشینان خود ببیند. این دو نفر و دیگر افراد نزدیک به او خیلی زود بی‌اعتبار شدند. اما این بار استالین سریع و غیرمنتظره عمل کرد. در عین حال، این انتخاب استالین با آن معیارهایی که او هنگام پیشنهاد اعضای جدید رهبری حزب ملاک قرار می‌داد، انطباق داشت (آنها دارای تحصیلات عالی، تجربۀ کار در تولید معاصر و دست‌آوردها در فعالیت‌های دولتی بودند). پ. ک. پانامارنکو، دارای تحصیلات عالی، تحصیلات خود را در دانشکدۀ مهندسی حمل و نقل مسکو در سال ١٩٣٢ به پایان رسانده بود. او در رشتۀ تخصصی خود به کار مشغول شد و یکی از مؤلفان کتاب «لوکوموتیوهای برقی»، منتشره در سال ١٩٣۶ بود. پانامارنکو در همان سال، گروه تحقیقاتی دانشکدۀ کشوری مهندسی الکتروتکنیک برای برقی کردن راه‌های ریلی را رهبری کرد.

پانامارنکو در آستانۀ جنگ به کار حزبی موظف گردید و رهبری حزب کمونیست بلاروس را برعهده گرفت. در سال‌های جنگ پانامارنکو رهبری جنبش پارتیزانی بلاروس، و پس از آن هم فرماندهی ستاد جنبش پارتیزانی کشوری را بعهده داشت. استالین موفقیت‌های پانامارنکو در بازسازی‌ ویرانی‌های پس از جنگ بلاروس را ستود. کارهای پانامارنکو در مقام وزیر تدارکات اتحاد شوروی نیز مورد تحسین استالین قرار گرفت. پانامارنکو در کنگره نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی پیرامون مسائل مربوط به عرصۀ فعالیت خودش سخنرانی کرد. بعید است مالنکوف، بریا، بولگانین و خروشچوف از انتخاب فردی بمقام نخست وزیری خرسند بوده باشند که تا اکتبر سال ١٩۵٢ عضو جمع رهبری بلندپایه حزب نبود. معلوم نیست، آیا این افراد از انتخاب استالین تا زمان امضای قرار مربوط انتصاب پانامارنکو اطلاع داشته‌اند یا نه، اما حتا شایعات مبهم در بارۀ چنین روند حوادث احتمال داشت آنها را تا حداکثر درجه دچار اضطراب نماید.

گمان می‌رود، طراحان «پروندۀ پزشکی» با اطلاع از قرار تنظمی بواسطۀ استالین، به جنب و جوش افتادند. با توجه به این که «پروندۀ پزشکی» تکمیل نشده بود، هیأت سیاسی با پیشنهاد بریا و بدون حضور استالین در ٩ ژانویۀ سال ١٩۵٣ تصمیم گرفت خبر بازداشت «گروه پزشکان آفت» را بسرعت در همۀ روزنامه‌های کشور منتشر نماید. ١٣ ژانویۀ سال ١٩۵٣ در خبر منتشره در بارۀ بازداشت پزشکان مرکز درمانی کرملین گفته می‌شد: «پزشکان «م. س. وُوسی، ب. ب. کاگان، د. ای. فلدمان، آ. م. گرینشتین» و دیگران با «سازمان جهانی ناسیونال- بورژوایی یهودی جوینت ارتباط داشتند».

در مدت یک ماه و نیم در روزنامه‌ها مطالب مختلفی در خصوص فعالیت آفت‌های مرتبط با صهیونیزم یا با سازمان‌های جاسوسی خارجی انتشار می‌یافت. در این مطالب از بین رفتن هشیاری مردم اتحاد شوروی بشدت تقبیح می‌شد. این حوادث بازتاب جهانی گسترده‌ای داشت و با واکنش شدید برخی کشورها، بویژه، اسرائیل مواجه گردید. سفارت اتحاد شوروی در تل‌آویو مورد حملۀ تروریستی قرار گرفت و اتحاد شوروی رابطۀ سیاسی خود را با اسرائیل قطع کرد.

در چنین وضعیتی تصمیم گرفته شد که همۀ مقالات مربوط به صهیونیزم با موافقت وزارت منتشر شود. در نتیجه، یکسری مقالات مربوط به این موضوع منتشر نشد. سوداپلاتوف تصور می‌کرد، که عنان نسخۀ جعلی «کارزار آغاز شده پیرامون توطئۀ صهیونیزم آشکارا از دست سازماندهندگان آن خارج شده است… من در پایان ماه فوریه سال ١٩۵٣ رشد بی‌اطمینانی در ایگناتیف را مشاهده کردم. درک باطنی‌ام می‌گفت، که… کارزار بزودی فروکش خواهد کرد».

سوداپلاتوف روحیه رهبری خود را با اطمینان تشخیص داد، اما بعید است که در این باره او حدس زده باشد که «تردید» ایگناتیف فقط ناشی از «فروخوابیدن کارزار» نبوده است. ایگناتیف که در درجۀ اول، روی نظر مالنکوف متمرکز شده بود، «عدم اعتماد» این رهبر بلندپایه را احساس می‌کرد.

فقط مالنکوف نبود که بطور غیرعادی رفتار کرد. یوری ژوکوف در کتاب «استالین، اسرار مقامات» نوشت: «در پشت هیاهوی پروندۀ پزشکی رخدادهای باز هم مهمتری، از جمله، سکوت حیرت‌انگیز رهبران- بریا، بولگانین، مالنکوف و همچنین، واراشیلوف، کاگانویچ، پرووخین، سابوراوف، خروشچوف و تشدید ناگهانی فعالیت استالین نادیده گرفته شدند. ٢۶ دسامبر او با جیمز رستون، خبرنگار «نیویورک تایمز»… مصاحبه کرد. بعقیدۀ ژوکوف، این و سایر رویدادها پیشاپیش از «فرجام قریب‌الوقوع و سریع» خبر می‌داد.

عصر روز ٢٨ فوریه استالین بهمراه برخی از مقامات رهبری کشور در کرملین یک فیلم سینمایی خارجی را تماشا کرد. در پایان تماشا او به اقامتگاه رفت. بریا، مالنکوف، خروشچوف و بولگانین همراه او رفتند. سرهنگ پ. و. لازگاچف، معاون رئیس بخش امور معیشتی اقامتگاه بخاطر می‌آورد، که «مهمانان از ساعت ١١ شب ٢٨ فوریه در اقامتگاه بودند». بگواهی خانم ماترنا بوتوسووا، خدمتکار غذاخوری، بحث‌ها آرام ومدت طولانی ادامه داشت. در چه موردی استالین با رهبران حزب صحبت می‌کرد، معلوم نیست. می‌توان پنداشت، که مسئلۀ انتخاب پانامارنکو موضوع مرکزی صحبتها بود. تا آن وقت قرار مربوط به انتخاب پانامارنکو به مقام ریاست شورای وزیران اتحاد شوروی را تقریبا همه امضاء کرده بودند. آ. ای. لوکیانوف متذکر ‌می‌شود: «فقط چهار نفر از اعضای هیأت سیاسی کمیتۀ مرکزی- گ. م. مالنکوف، ل. پ. بریا، ن. آ. بولگانین و ن. س. خروشچوف امضاء نکرده بودند». به احتمال زیاد آنها تمایلی به امضای آن نداشتند.

بعید نیست که استالین در روند گفت‌وگوهای طولانی به همان استدلال‌هایی متوسل شده باشد که با اتکاء به آنها در پلنوم اکتبر سال ١٩۵٢ جابجایی یکسری اعضای دفتر سیاسی با مقامات وزارتی را توضیح داد. همان وقت او تصریح کرد، که کار وزارت به توانایی جسمی نیاز دارد، اما رهبران کنونی حزب جوان نیستند و انجام امور اداری برای آنها سخت شده است.

می‌توان چنین پنداشت، که استالین به همتایان خود پیشنهاد نمود که پانامارنکو را در میدان جدید «بیازمایند» و نتیجه را ببینند. از آنجایی که دیدار به آرامی خاتمه یافت، احتمال می رود که هم‌صحبت‌های استالین موافقت خود را برای حمایت از پانامارنکو اعلام کردند. آنها می‌دانستند، تا چند ساعت دیگر در همان اقامتگاه با حضور استالین ضیافتی برگزار خواهد شد، که علاوه بر خودشان، سایر مقامات بلندپایۀ کشور به آن دعوت شده‌اند. آنها نیز قرار را امضاء کردند. بنا‌بر‌این، گمان می‌رود هر چهار نفر تصمیم گرفتند در حرف از اکثریت اعضاء و نامزدهای هیأت سیاسی پیروی کنند.

فرزندان استالین- واسیلی و سوتلانا هم به  ضیافت دعوت شده بودند. ترکیب مدعوین به مهمانی از یک جشن معمولی گواهی می‌داد، اما اول مارس روز جشن نبود. احتمال دارد استالین در عین حال در نظر داشت تغییر وضعیت خود را، یعنی، کناره‌گیری از پست ریاست شورای وزیران اتحاد شوروی را به فرزندانش هم اعلام نماید.

اعلام قرار در جریان ضیافت اول ماه مارس می‌توانست نشست نوبتی شورای‌عالی اتحاد شوروی را در پی داشت باشد. جلسۀ شورای‌عالی اتحاد شوروی در دو سال گذشت بمنظور بحث پیرامون بودجۀ کشور و تصویب آن در اوایل ماه مارس برگزار می‌شد (سال ١٩۵١، ۶- ١٢ مارس و سال ١٩۵٢، ۵- ٨ مارس). واضح است که برگزاری اجلاس شورای‌عالی اتحاد شوروی در سال ١٩۵٣ نیز  برای همان اوایل مارس برنامه‌ریزی شده بود. بعید نیست که، بموازات بحث پیرامون سند مالی کشور، استالین در نظر داشت مسئلۀ انتخاب نخست وزیر جدید اتحاد شوروی را در جلسه مطرح نماید.

گفت‌وگو تا ساعت ۴ صبح اول مارس ادامه یافت. اما تقریبا یک روز پس از زنگ هشدار دهندۀ نگهبانان همان چهار نفر از رهبران کشور دو باره به اقامتگاه استالین آمدند. رئبین، مأمور نگهبانی سابق در خاطرات خود یادآور می‌شود، که بریا بمحض آنکه استالین را به حالت درازکشیده در روی کاناپه دید، به لازگاچوف گفت: «تو چرا هیاهو براه انداخته‌ای؟ می‌بینی که رفیق استالین محکم خوابیده است! دیگر ما را ناراحت نکن و مزاحم رفیق استالین هم نشو!» بگفتۀ رئبین، « لازگاچوف سعی کرد نشان دهد که بیمار نیاز فوری به کمک پزشکی دارد. اما بریا حرف او را با فحاشی رکیک قطع کرد. بعد از آن، دوستان از تالار خارج شدند. بریا در هنگام مواجهه با استاروستین، ضمن فحاشی به او، گفت: «شما کی هستید، احمق‌ها، مزاحم رفیق استالین می‌شوید»!

خروشچوف نیز استالین فلج شده را بطرز مشابه این رهبر «پر شور» کشور توصیف کرد. گذشته از برخی تفاوتها در اظهارات رئبین و خروشچوف، از محتوای آنها چنین استنباط می‌شود، رهبران حزب و کشور در این واقعیت که این انسان ٧۴ ساله که از بیماری جدی رنج می‌برد، بی‌هوش و در وضعیت فلج روی کف اتاق افتاده بود، هیچ چیز نگران کننده‌ای نیافتند. آنها حداقل برای حصول اطمینان از اینکه استالین ممکن است هنگام افتادن آسیب دیده باشد، بطرز عجیبی پیشنهاد نکردند تا دکتری برای معاینه و اندازه‌گیری فشار خون او بیاید. ممکن است تجربۀ سادۀ زندگی به این افراد حاضر که در مواجهه با طیف گستردۀ شرایط بحرانی، از جمله، روزمره مهارت یافته‌اند،  نهیب نزد که وضعیت استالین نیاز فوری به کمکهای پزشکی دارد؟ می‌توان پنداشت که همۀ آنها وانمود کردند که هیچ اتفاق غیرعادی روی نمی‌دهد. زیرا، بطور یقین می‌دانستند که استالین در این هنگام در میان زندگی و مرگ بسر می‌برد. و اگر چنین گمانه‌زنی صحت داشته باشد، در این صورت، دلیل اطمینان آنها چه بود و چرا از هیچ فرصتی برای نجات استالین استفاده نکردند؟

معلوم است، که خودداری از کمک پزشکی به انسان نیازمند به آن جرم است و جنایت محسوب می‌شود. علت مشدده در این واقعه عبارت از آن بود، که جنایتکاران با استفاده از موقعیت بالای خدمتی خود به افراد تحت امرشان دستور دادند به چنین انسان بیمار کمک نکنند. اما اولگ خلونیوک می‌گوید (این نام در بخش‌های پیشین به اشتباه «خولنیوک» نوشته شده است)، که عدم تعجیل رهبری کشور برای «احضار پزشک»، «کاملا منطقی» بنظر می‌رسید. او این اقدام جنایی را چنین توجیه می‌کند که آنها همیشه «در حالت ترس بسر می‌بردند».

۵ مارس و پس از آن

مبارزه بدن استالین با بیماری مهلک چهار روز به طول انجامید. تا دو ساعت قبل از فوت استالین جلسۀ هیأت سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، هیأت رئیسۀ شورای‌عالی و شورای وزیران اتحاد شوروی تشکیل گردید که در آن تصمیماتی در خصوص مسائل تشکیلاتی اتخاذ گردید. همه آن افرادی که بر اساس پیشنهاد استالین در ماه اکتبر سال ١٩۵٢ به جمع هیأت رئیسه اضافه شده بودند، از آن اخراج گردیدند. گ. م. مالنکوف به پست نخست وزیری اتحاد شوروی منصوب شد. در مراسم تشییع جنازۀ استالین، او اولین کسی بود که خروشچوف، رئیس کمیسیون دفن را به سخنرانی دعوت کرد. بعد از خروشچوف، نوبت سخنرانی به ل. پ. بریا رسید که عصر روز ۵ مارس به مقام معاون اول مالنکوف منصوب گردید و بموازات آن، ریاست وزرات کشور، متشکل از وزارت کشور و وزارت امنیت ملی را بعهده گرفت.

چند روز پس از تشییع استالین این تصمیمات در اجلاس شورای‌عالی اتحاد شوروی تصویب شد. ظاهرا بمنظور گمراه کردن کسانی که ممکن بود در بارۀ عدم انتخاب پانامارنکو به مقام نخست وزیری شایعاتی پخش کنند، مسئله انتصاب او به پست وزارت بسرعت تأسیس شدۀ فرهنگ اتحاد شوروی اعلام گردید. اما پانامارنکو بزودی برای کار به قزاقستان اعزام شد. پس از آن، به بعنوان سفیر در هندوستان و نپال، مدتی بعد، در لهستان و پس از آن، بعنوان نمایندۀ اتحاد شوروی در آژانس بین المللی انرژی اتمی تعیین شد.

بزودی ل. پ. بریا دستور بررسی مجدد پروندۀ محکومان مینگرلی تباران را صادر کرد. همۀ آنها آزاد شدند و تبرئه گردیدند. در اوایل ماه آوریل متهمان «پروندۀ پزشکی» نیز آزاد و تبرئه شدند. سازمانگران پیگرد آنها دیگر نیازی به این «پرونده» نداشتند، چون آنها نیازمند بهترین متخصصان بودند تا دو باره به معالجۀ رهبران کشور مشغول شوند.

در همین حال بریا سعی می‌کرد ثابت کند، که همۀ تخلفات از قانون هنگامی روی دادند که مسئولان حزبی افراد «خودی» را در ساختارهای امنیتی گماشتند. و خود این هم به مالنکوف، همدست او در «پروندۀ پزشکی» ضربه جدی وارد آورد. در اوایل ماه آوریل رومین بازداشت شد و او را مقصر جعل «پروندۀ پزشکی» شناختند. ۵ مارس با رأی اعضای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی قرار انفصال رفیق س. د. ایگناتیف از دبیری کمیتۀ مرکزی حزب بعلت اشتباهات جدی او در رهبری سابق وزارت امنیت دولتی اتحاد شوروی صادر شد. علاوه بر آن، ل. پ. بریا پیشنهاد کرد کمیسیون نظارت کمیتۀ مرکزی مسئولیت حزبی س. د. ایگناتیف را بدلیل «فریب حزب» و کاربست روشهای غیرقانونی در روند بازپرسی‌ها مورد بررسی مجدد قرار دهد.

بریا به متهم نمودن ایگناتیف، آباکوموف و دیگران به استفاده از روشهای غیرقانونی در روند بازجویی‌ها بسنده نکرد. در یادداشتهای کتبی بریا در بهار سال ١٩۵٣، مسئول اصلی نقض قانون در رابطه با بازداشت پزشکان کرملین، اولین قربانی «پروندۀ پزشکی»- استالین معرفی شده است. راه گزارش خروشچوف به کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی بمثابه آغاز کارزار بدگویانه علیه استالین و تحریف تاریخ اتحاد شوروی بدین منوال هموار گردید.

***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی (بخش ششم)، فیلم و متن سخنرانی استالین در پایان کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی، مترجم: ا. م. شیری، ویراستار: حسین کوشی

پیش از این بورژوازی به لیبرالیسم اتکاء داشت، از آزادی‌های بورژوا- دمکراتیک دفاع می‌کرد و در نتیجۀ آن در میان مردم محبوبیت کسب می‌کرد. اکنون هیچ اثری از لیبرالیسم باقی نمانده است. دیگر «آزادی فردی» وجود ندارد- حقوق فرد اینک فقط برای صاحبان سرمایه برسمیت شناخته می‌شود، و همۀ شهروندان فقط بمثابه ماده خام انسانی مورد نیاز برای استثمار تلقی می‌شوند. اصل برابر حقوقی انسان‌ها و ملت‌ها لگدمال شده و جای آن را اصل حقوق کامل اقلیت استثمارکننده و بی‌حقوقی اکثریت شهروندان استثمارشونده گرفته، پرچم آزادی‌های بورژوا- دمکراتیک بر زمین افتاده است. من فکر می‌کنم، اگر شما، نمایندگان احزاب کمونیست و دمکراتیک می‌خواهید اکثریت خلق را به دور خود جمع کنید، باید این پرچم را بردارید و به جلو حمل کنید. کس دیگری آن را بلند نخواهند کرد. پیش از این بورژوازی سر ملت تلقی می‌شد و از حقوق و استقلال ملت دفاع می‌کرد، آنها را «بالاتر از همه چیز» قرار می‌داد. اکنون هیچ اثری هم از «اصل ملی» باقی نمانده است. اینک بورژوازی حقوق و استقلال ملت را به دلار می‌فروشد. پرچم استقلال ملی و حق حاکمیت ملی بر زمین افکنده شده است. شکی نیست، که شما، نمایندگان احزاب کمونیست و دمکراتیک اگر می‌خواهید میهن‌پرست کشور خود باشید، اگر می‌خواهید نیروی رهبری ملت خود باشید، باید این پرچم را بردارید و به جلو حمل کنید.

stalin statue,

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

(بخش  ششم)

فیلم و متن سخنرانی استالین در پایان کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی

http://sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602308

https://www.youtube.com/watch?v=VQ2KpeJtxY0

stalin-61

اکتبر سال ١٩۵٢. یکی از آخرین تصاویر استالین زنده

shiri, ibrahim

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/04/15/

٢٧ فروردین- حمل ١٣٩۵

رفقا!

اجازه بدهید مراتب سپاسگزاری کنگرۀ ما را نسبت به گروه‌ها و احزاب برادر که با اعزام نمایندگان خود یا با ارسال پیام تبریک دوستانه، آرزوی موفقیت و اعتماد کنگرۀ ما را مفتخر نموده‌اند، اعلام کنم.

این اعتماد که بمعنی اعلام حمایت از حزب ما در مبارزه برای آیندۀ روشن خلقها، در مبارزه بر علیه جنگ، در مبارزه برای حفظ صلح می‌باشد، برای ما بویژه ارزشمند است.

اشتباه است هر گاه تصور شود، که چون حزب ما که به یک نیروی قدرتمند تبدیل گردیده، به پشتیبانی نیاز ندارد. این صحیح نیست. حزب و کشور ما همیشه نیازمند اعتماد، حس همدردی و حمایت خلق‌های برادر در خارج بوده و خواهد بود.

ویژه‌گی این حمایت عبارت از آن است، که حمایت از مساعی صلح‌دوستانۀ حزب ما از سوی هر حزب برادر در عین حال بمعنی حمایت آنها از خلق خود در مبارزه برای حفظ صلح است. هنگامی که کارگران انگلستان در سال‌های ١٩١٨- ١٩١٩ در زمان حملۀ مسلحانۀ بورژوازی انگلیس به اتحاد شوروی با شعار «دست‌ها از روسیه کوتاه!» مبارزه بر علیه جنگ را سازمان دادند، این پشتیبانی، قبل از همه بمفهوم پشتیبانی آنها از مبارزۀ خلق خود در راه صلح و در وهلۀ بعدی، بمعنی حمایت از اتحاد شوروی بود. هنگامی که رفیق تورز (Торез) یا رفیق تولیاتی (Тольятти) اعلام می‌کنند، که خلق‌های آنها بر ضد اتحاد شوروی نخواهند جنگید، این یعنی پشتیبانی، مقدم بر همه، پشتیبانی کارگران و دهقانان فرانسه و ایتالیا از صلح و سپس، یعنی پشتیبانی از تلاشهای صلح‌دوستانۀ اتحاد شوروی. این ویژه‌گی حمایت متقابل با آن توضیح داده می‌شود، که منافع حزب ما نه تنها با منافع خلق‌های صلحدوست منافات ندارد، بلکه برعکس، با آن ادغام می‌شود. آنچه که به اتحاد شوروی مربوط می‌شود، این است که منافع آن بطور کلی از صلح جهانی جدا نیست.

روشن است که حزب ما نمی‌تواند مدیون احزاب برادر بماند و خود آن هم باید به سهم خود از آنها و همچنین، از مبارزه خلق‌های آنها برای آزادی، برای حفظ صلح حمایت نماید. همانطور که معلوم است، چنین هم می‌کند. حزب ما پس از تصرف قدرت در سال ١٩١٧ و بعد از آن، بعنوان یک حزب، اقدامات واقعی برای الغای ستم سرمایه‌داری و فئودالی بعمل آورده، نمایندگان احزاب برادر با تحسین شجاعت و موفقیت‌های حزب ما، به آن «تیپ ضربت» جنبش انقلابی و کارگری جهان نام دادند. آنها با این کار ابراز امیدواری کردند، که موفقیت‌های «تیپ ضربت» وضعیت خلق‌های لهیده در زیر ستم سرمایه‌داری را تسهیل می‌کند. من فکر می‌کنم که حزب ما این امیدواری را، بویژه در سالهای جنگ جهانی دوم، با در هم شکستن فاشیست‌های جبّار آلمان و ژاپن، با آزاد ساختن خلقهای اروپا و آسیا از زیر یوغ بردگی فاشیسم توسط  اتحاد شوروی برآورده ساخت.

البته، ایفای این نقش شرافتمندانه، در حالی که «تیپ ضربت» یکه و تنها بود و مجبور شد این نقش پیش‌آهنگ را تقریبا به تنهایی ایفاء نماید، بسیار دشوار بود. به هر حال این اتفاق افتاد. اکنون اوضاع بگونۀ کاملاً دیگریست. اکنون، در حالی که از چین و کره تا چکوسلاواکی و مجارستان «تیپ‌های ضربت» جدیدی در سیمای کشورهای دمکراتیک خلق پدید آمده، امر مبارزه برای حزب ما تسهیل گردیده و امور به خیر و خوشی پیش می‌رود.

لازم است توجه خاصی به آن احزاب کمونیست، دمکراتیک یا کارگری- دهقانی مبذول شود که در حاکمیت نیستند و در زیر پنج قانون ظالمانۀ سرمایه‌داری فعالیت می‌کنند. البته، که کار کردن در چنین شرایطی برای آنها دشوار است. اما شرایط فعالیت آنها به اندازۀ شرایط فعالیت ما کمونیستهای روسیه در دورۀ تزاریسم، که کوچکترین حرکت به پیش سنگین‌ترین جرم شناخته می‌شد، دشوار نیست. با این حال، کمونیستهای روسیه پایداری نمودند و بدون هراس از دشواری به پیروزی دست یافتند.

چرا فعالیت این احزاب در مقایسه با کمونیستهای روسیه در دورۀ تزار چندان هم دشوار نخواهد بود؟

به این دلیل که، اولاً، آنها چنین نمونه‌های پیکار و موفقیت‌ها مانند اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و کشورهای دمکراتیک خلق را در مقابل چشمان خود دارند. در نتیجه، آنهامی‌توانند از اشتباهات و پیروزیهای این کشورها بیاموزند و کار خود را تسهیل نمایند.

ثانیاً، خود بورژوازی، بمثابه دشمن اصلی جنبش رهایی‌بخش، متحول گردیده، بطور جدی تغییر یافته، ارتجاعی‌تر شده، پیوند با مردم را از دست داده و خود را تضعیف نموده است. واضح است که این وضعیت نیز بایستی کار احزاب انقلابی و دمکراتیک را تسهیل نماید.

پیش از این بورژوازی به لیبرالیسم اتکاء داشت، از آزادی‌های بورژوا- دمکراتیک دفاع می‌کرد و در نتیجۀ آن در میان مردم محبوبیت کسب می‌کرد. اکنون هیچ اثری از لیبرالیسم باقی نمانده است. دیگر «آزادی فردی» وجود ندارد- حقوق فرد اینک فقط برای صاحبان سرمایه برسمیت شناخته می‌شود، و همۀ شهروندان فقط بمثابه ماده خام انسانی مورد نیاز برای استثمار تلقی می‌شوند. اصل برابر حقوقی انسان‌ها و ملت‌ها لگدمال شده و جای آن را اصل حقوق کامل اقلیت استثمارکننده و بی‌حقوقی اکثریت شهروندان استثمارشونده گرفته، پرچم آزادی‌های بورژوا- دمکراتیک بر زمین افتاده است. من فکر می‌کنم، اگر شما، نمایندگان احزاب کمونیست و دمکراتیک می‌خواهید اکثریت خلق را به دور خود جمع کنید، باید این پرچم را بردارید و به جلو حمل کنید. کس دیگری آن را بلند نخواهند کرد.

پیش از این بورژوازی سر ملت تلقی می‌شد و از حقوق و استقلال ملت دفاع می‌کرد، آنها را «بالاتر از همه چیز» قرار می‌داد. اکنون هیچ اثری هم از «اصل ملی» باقی نمانده است. اینک بورژوازی حقوق و استقلال ملت را به دلار می‌فروشد. پرچم استقلال ملی و حق حاکمیت ملی بر زمین افکنده شده است. شکی نیست، که شما، نمایندگان احزاب کمونیست و دمکراتیک اگر می‌خواهید میهن‌پرست کشور خود باشید، اگر می‌خواهید نیروی رهبری ملت خود باشید، باید این پرچم را بردارید و به جلو حمل کنید.

چنین است اوضاع امروزی.

روشن است، که همۀ این وضعیت باید کار احزاب کمونیست و دمکراتیک غیر حاکم را تسهیل نماید.

بنا بر این، دلایل زیادی برای امیدواری به موفقیت و پیروزی احزاب برادر در کشورهای تحت سلطه سرمایه وجود دارد.

زنده باد احزاب برادر ما!

سلامت و زنده باد رهبران احزاب برادر!

پایدار باد صلح میان ملت‌ها!

نابود باد جنگ‌افروزان!

*- آن وقت در کنگرۀ نوزدهم حزب در تالار کرملین هیچ کس متوجه نشد، که این سخنرانی بمثابه وداع استالین با حزب خود بود.

ادامه دارد…

نشانی‌های قسمت‌های پیشین:

(بخش  نخست)

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/19/

(بخش  دوم)

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/24/

(بخش  سوم)

https://eb1384.wordpress.com/2016/03/28/

(بخش  چهارم)

https://eb1384.wordpress.com/2016/04/01/

(بخش پنجم)

https://eb1384.wordpress.com/2016/04/08/

از دوستان و رفقای وارد به کار دوبلاژ یا زیرنویس کردن فیلم، پیشاپیش سپاسگزار خواهم بود اگر فیلم سخنرانی استالین را دوبلاژ یا حداقل زیرنویس نمایند.

ا. م. شیری

Film and speech Stalin…

Attachments area

Preview YouTube video Последнее выступление Сталина XIX съезд КПСС 1952 г

Последнее выступление Сталина XIX съезд КПСС 1952 г

 

از دوستان و رفقای وارد به کار دوبلاژ یا زیرنویس کردن فیلم، پیشاپیش سپاسگزار خواهم بود اگر فیلم سخنرانی استالین را دوبلاژ یا حداقل زیرنویس نمایند.

ا. م. شیری

Film and speech Stalin…

فیلم و متن سخنرانی استالین در پایان کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی

با دوبلاژ فارسی

https://www.youtube.com/watch?v=T6mKsUW1pR8&feature=youtu.be

بزبان اصلی

https://www.youtube.com/watch?v=VQ2KpeJtxY0

 

 

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

(بخش  هفتم)

شروع هیستری ضد استالینی

یوری امیلیانوف

http://www.vkpb.ru/index.php/sovetskaya-istoriya/item/2451-k-60-letiyu-antistalinskogo-doklada-khrushchjova-na-xx-s-ezde

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/04/23/

https://mejalehhafteh.com/2016/04/26/

۴ اردیبهشت- ثور ١٣٩۵

… صبح روز ٢۵ فوریۀ سال ١٩۵۶ در کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی نیکیتا سرگئی‌اویچ خروشچوف (Н.С.Хрущёв) گزارش «محرمانۀ» خود را تحت عنوان «کیش شخصیت و عواقب آن» ارائه داد. گزارش در جلسه «بسته» کنگره «پژواک» کر‌کننده‌ای در همۀ تاریخ اتحاد شوروی و در دنیای جنبش کمونیستی و کارگری داشت. و حتی در تمام تاریخ قرن بیستم.

سخنانی چند در بارۀ وضعیت گزارش.

نمایندگان عادی کنگره در نخستین دستور روز جلسۀ بسته کنگره حضور نداشتند و از گزارش آن نیز بی اطلاع بودند. اما در شروع کنگره، ١٣ فوریه سال ١٩۵۶ اجلاس هیأت سیاسی و پلنوم  کمیتۀ مرکزی برگزار گردید. خبر این نشست بطور کلی در رسانه‌ها انتشار نیافت. در این نشست و پلنوم  طرح موضوع «کیش شخصیت» در کنگره مورد بررسی قرار گرفت و ن. س. خروشچوف موظف گردید در این خصوص به کنگره گزارش دهد. به این ترتیب، در گزارش خروشچوف هیچ چیز «غیرمنتظره» و «بدون برنامه» برای رأس حزب وجود نداشت.

روند کنگرۀ بسته تندنویسی نشد. رئیس جلسه، ن. آ. بولگانین (Н. А. Булганин) در پایان سخنرانی خود پیشنهاد کرد موضوع گزارش مورد بحث قرار نگیرد و سؤالی در بارۀ آن مطرح نشود. کنگره به اتفاق آراء قرار مربوط به «کیش شخصیت و عواقب آن» را تصویب کرد که در مطبوعات انتشار یافت و همچنین قرار دایر بر ارسال متن گزارش به سازمان‌های حزبی بدون نشر آن در مطبوعات تصویب گردید.

ن. س. خروشچوف طی گزارش چند ساعتۀ خود با استناد به نفی «فرد‌پرستی» از  سوی کلاسیک‌های مارکسیسم، در مورد کیش شخصیت استالین سخن گفت، سخنان ن. ک. کروپسکایا را در «نامۀ لنین به کنگره» در بارۀ شخصیت استالین نقل کرد و استالین را بخاطر استفاده از اصطلاح «دشمن خلق»، بخاطر نقض اصل رهبری جمعی، تصفیۀ «بلشویک‌های قدیمی» و نمایندگان کنگره هفده محکوم نمود، جزئیات تصفیۀ اعضای معروف حزب را بطرز مبالغه‌آمیز تشریح کرد. استالین را بخاطر بزرگنمایی نقش خود در جنگ کبیر میهنی، بخاطر اخراج خلقها، بخاطر «پروندۀ پزشکی» و بخاطر چنین مظاهر «ناپسند» کیش شخصیت مانند آهنگ‌ها، نام شهرها و غیره مورد نکوهش قرار داد.

توضیح حزئیات همۀ دروغها و جعلیات خروشچوف در یک مقالۀ مطبوعاتی غیرممکن است. اظهارات سر تا پا اتهام در این گزارش را پژوهشگر آمریکایی، گراور فر (Grover Furr) در کتاب «رذالت‌های ضداستالینی» افشاء کرده است، مسکو، ٢٠٠٧. نویسنده بدرستی نتیجه‌گیری می‌کند: «از تمامی اظهارات «گزارش محرمانه» مربوط به افشای استالین یا بریا حتی یک مورد واقعیت نداشت. بعبارت دقیق‌تر، از میان همۀ آن موارد که قابل اثبات بود، معلوم شد که از ابتدا تا انتها دروغ است. همانطور که معلوم است، خروشچوف در سخنرانی خود هیچ حرفی که صحت داشته باشد، در بارۀ استالین یا بریا نگفت. تمامی «گزارش محرمانه» بطور کامل جعلی بود».

برخی اظهارات خروشچوف در گزارش را مورد ارزیابی قرار می‌دهیم. در بارۀ قدرت رهبر و «شخصیت‌پرستی». استالین در ماه دسامبر سال ١٩٣١ گفت: «آنچه که به من مربوط می‌شود، این است که من شاگرد لنین هستم و هدف زندگی من این است که شاگرد لایق او باشم… مارکسیسم نقش شخصیت‌های برجسته یا افرادی را که تاریخ می‌سازند… شخصیت‌های بزرگی که قادر به درک وضعیت موجود و درک چگونگی تغییر آن هستند، بطور کلی انکار نمی‌کند… اگر آنها قادر به درک وضعیت موجود نباشند و فقط بر مبنای تخیلاتشان در صدد تغییر آن بر آیند، آنها، این شخصیت‌ها، به سطح دون کیشوت سقوط می‌کنند…نه، به تنهایی نمی‌توان حل کرد. راه‌حل‌های فردی همیشه یا تقریبا همیشه راه‌حل‌های یک‌جانبه هستند». فریدریش انگلس: در بارۀ قدرت. ک. مارکس، ف، انگلس مجموعه آثار، چاپ دوم، جلد ١٨، صفحۀ ٣٠٢): برخی سوسیالیستها در زمانهای اخیر جنگ صلیبی واقعی برعلیه آن شروع کرده‌اند، که آن را اصل قدرت می‌نامند. کافیست به آنها بگوئیم که این یا آن عمل، استبدادی و محکوم است. این روش ساده را تا آن حدی مورد سوءاستفاده قرار دادند، که بررسی برخی جزئیات آن ضرورت یافته است. استبداد به این معنی که در اینجا از آن سخن می‌رود، یعنی تحمیل ارادۀ غیر؛ از سوی دیگر، استبداد به تبعیت توجه دارد… مخالفان استبداد خواهان از میان برداشتن دولت سیاسی اقتدارگرا با یک ضربه پیش از نابود کردن مناسبات اجتماعی مولد آن می‌باشند. آنها لغو استبداد را نخستین وظیفۀ انقلاب اجتماعی تلقی می‌کنند. آیا این آقایان چنین انقلابی را سراغ دارند؟ انقلاب، بی‌شک، یک امر کاملاً قهری و فقط به این نحو ممکن است. انقلاب اقدامی است که در اثر آن بخشی از جمعیت ارادۀ خود را با شمشیر و توپ و تفنگ، یعنی با استفاده از ابزار قهر بر بخش دیگر تحمیل می‌کند. اگر حزب پیروزمند نمی‌خواهد ثمرۀ تلاشهای خود را از دست بدهد، باید تسلط خود را بواسطۀ ترسی که سلاح آن به مرتجعین القاء می‌کند، حفظ نماید».

میکایان (Микоян) دیگر در روزهای غروب خود که قبل از هر چیز از حملات خروشچوف بر ضد استالین پشتیبانی می‌کرد، مجبور شد به پوچی اتهامات تمامیت‌خواهی، عدم تحمل نظرات دیگران علیه استالین اذعان نماید. میکایان در خاطرات خود از نشست‌ها با استالین می‌نویسد: «هر یک از ما در بیان نظرات خود و در دفاع از آنها یا ارائه پیشنهاد کاملاً آزاد بودیم. ما در بارۀ بغرنج‌ترین و بحث‌انگیزترین مسائل مباحثه می‌کردیم…در اکثریت موارد که حتا آشکارا معلوم بود که اظهارات ما باب میل او نیست، با درک و منطق و تحمل متناسب استالین روبرو می‌شدیم. استالین ضمن استقبال گرم از گفته‌ها و توصیه، با علاقه‌مندی به مباحثات گوش می‌داد، در کمال مهارت واقعیت‌هایی را که می‌توانستند در تدوین نهایی و ارائۀ خردمندانه‌ترین راه‌حل‌های منتیج از بحث جمعی به او کمک نمایند، از میان آنها بیرون می‌کشید. افزون بر آن، در اغلب موارد استالین در مواجهه با استدلال متقاعده‌کنندۀ ما نقطه نظر اولیۀ خود را در رابطه با این یا آن مسئله تغییر می‌داد». و این هم یکی از علائم «کیش شخصیت»!

در بارۀ بازی خروشچوف با «نامۀ لنین به کنگره»

این مورد به حافظۀ بد شنودگان تکیه داشت. کمتر کسی به یاد دارد که آزار دهنده‌ترین سطور این نامه را  خود استالین در سخنرانی ٢٣ اکتبر ١٩٢٧ خود یادآوری کرد. خروشچوف این تصور را ایجاد کرد، که او بعنوان نخستین کس مضمون «وصیت‌نامۀ» لنین را به اطلاع شنوندگان خود می‌رساند. او در عین چنین تصوری را القاء کرد که پیشنهاد لنین در خصوص استعفای استالین از پست دبیر کلی مخفی نگاه داشته شده بود. خروشچوف در این باره سکوت کرد، که پس از معارفه با نمایندگان کنگرۀ سیزده با «نامه به کنگره» استالین استعفاد کرد، اما استعفای او پذیرفته نشد. لازم به ذکر است، که درزمان حاضر بررسی علمی جدی بعمل آمده نشان داده است، که دلایل جدی حاکی از این که «آخرین نامۀ لنین» (یا بخشی از آن) جعلی بوده، وجود دارد (رجوع کنید به: و. آ. ساخاروف «وصیت‌نامۀ سیاسی» لنین، واقعیت تاریخی و اسطورۀ سیاست،  مسکو، ٢٠٠٣).

***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

(بخش  هشتم)

شروع هیستری ضد استالینی

یوری امیلیانوف

http://www.vkpb.ru/index.php/sovetskaya-istoriya/item/2451-k-60-letiyu-antistalinskogo-doklada-khrushchjova-na-xx-s-ezde

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/05/04/

https://eshtrak.wordpress.com/2016/05/04/

https://mejalehhafteh.com/2016/05/05/

https://mashal.org/7-کارز-آغاز-و-استالین-مرگ-و-بیماری-/اسرار

۱۵ اردیبهشت- ثور ١٣٩۵

خروشچوف اصرار داشت ثابت کند، که استالین «برای توجیه اعمال شیطانی» خود مفهوم «دشمن خلق» را ایجاد کرد. خروشچوف با تقبیح این «مفهوم» فراموش کرد، که خودش ١١ روز قبل در گزارش خود همان اصطلاح را به کار برد و گفت: «تروتسکیست‌ها، بوخارینیست‌ها، ناسیونالیستهای بورژوازی و دیگر دشمنان اهریمنی خلق، طرفداران احیای سرمایه‌داری به تلاش‌های نومیدانه‌ای برای تضعیف وحدت لنینی صفوف حزب از درون دست زدند- و همۀ آنها فقط آبروی خود را در مقابل این وحدت بردند. اگر بخواهیم مسئله را بطور جدی مورد بررسی قرار دهیم، لازم به گفتن است، که اصطلاح دشمن خلق (lennemi du peuple) ابداعی استالین یا بلشویک‌ها نبوده، بلکه، ریشۀ باستانی دارد و در دورۀ انقلاب کبیر فرانسه نیز بطور وسیع از آن استفاده شده است.

بررسی موضوعات کلیدی گزارش خروشچوف: «سرکوبی‌های استالینی»، شکنجه‌ها، تبرئه‌ها.

او در گزارش خود ضمن بررسی جزئیات پروندۀ روبرت ایندریکویچ اِیخه (Роберт Индрикович Эйхе)، نیکولای ایوانویچ یژوف (Николай Иванович Ежов)، یان ارنست‌اویچ رودزوتاک (Ян Эрнестович Рудзутак)، آ. م. رُزنبلیوم (А.М Розенблюма)، ای. د. کاباکوف (И.Д. Кабакова)، س. و. کاسیور (С.В. Косиора)، ولاس یاکولیویچ چوبار (Влас Яковлевич Чубарь)، پاول پطرُویچ پُوستیشِف (Павел Петрович Постышев)، الکساندر واسیلیویچ کوسارِف (Александр Васильевич Косарева)، خصوصیات همۀ آنها را مثبت ارزیابی کرد. لازم به ذکر است، که در همۀ این موارد متهمان اظهار داشتند که در زیر شکنجه به فعالیتهای ضد شوروی اعتراف کرده‌اند. خروشچوف با «اعتماد» قطعی به همۀ این اظهارات می‌گوید: «همۀ محکومان دورۀ استالین، قربانیان بی‌گناه هستند. این مدعیات (افسوس!) چندان قرابتی هم با عقل متعارف ندارد- «این مورد به بررسی نیاز ندارد- یعنی در دورۀ استالین قربانیان بی‌گناه به زندان افتادند، اعدام شدند». درست در این زمان یک اصطلاحات عجیب و غریب ابداع شد (توجه داشته باشیم- کاملاً «مناسب». بخاطر هدفی که آن ایجاد شد): بجای کلمۀ محکوم، اصطلاح «مجازات شده»، بجای «تبرئه با حکم دادگاه»، اصطلاح «اعادۀ حیثیت» استفاده شد. دروغ بزرگ در بارۀ «مجازات‌های استالینی» به این نحو پدید آمد».

میخائیل سرگئیویچ سالامنتسوف (Михаил Сергеевич Соломенцев)، عضو سابق دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، رئیس کمیسیون اعادۀ حیثیت در دورۀ گارباچوف، گواهی میدهد: «می‌گفتند، که اعترافات لازم را از طریق ضرب و شتم و شکنجه می‌گرفتند. اما هیچ مدرک یا اظهار شفاهی از سوی آسیب‌دیدگان دال بر تأئید چنین ادعاها را من ندیدم و نشنیدم. من بلحاظ موقعیت خدمتی خود، با بسیاری از آسیب‌دیدگان سرکوبی‌ها صحبت کردم. با همۀ آنهایی که مصاحبت داشتم، مورد ضرب و شتم در بازجویی‌ها را تأئید نکردند. به سؤالات من من اغلب پاسخ می‌دادند: «به من دست نزدند، اما به دیگران چطور، من نمی‌دانم…». نامۀ «مطلقاً محرمانۀ» آباکوموف، وزیر کشور بتاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۹۴۷ به استالین بسیار قابل تأمل است. در سطر اول این سندِ نسبتاً بزرگ آمده است: «در بارۀ وضعیت پیش‌آمده در نهادهای وزارت امنیت ملی پیرامون انجام بازجویی جاسوسان، خرابکاران، تروریست‌ها و اعضای تشکیلات مخفی ضد شوروی گزارش می‌دهم. در رابطه با دستگیرشدگانی که در مقابل تحقیقات سرسختانه مقاومت می‌نمایند، تحریک‌آمیز رفتار می‌کنند و برای طولانی کردن دورۀ تحقیقات یا انحراف آن از مسیر قانونی، به روشهای مختلف متوسل می‌شوند، قواعد نگهداری سختگیرانه اعمال می‌شود. این قواعد عبارتند از:

آ- انتقال به زندان‌های دارای شرایط سخت‌تر، که در آنها ساعات خواب کم شده و شرایط نگهداری دستگیرشدگان بلحاظ تغذیه و سایر نیازهای معیشتی بدتر است؛

ب- انتقال به سلول انفرادی؛

ج- محرومیت از هواخوری، دریافت بسته‌های مواد غذایی و حق مطالعۀ کتاب؛

د- انتقال به سلول تک نفره حداکثر بمدت ٢٠ روز.

در ارتباط با جاسوسان، خرابکاران، تروریستهای افشاء شده در نتیجۀ تحقیقات و سایر دشمنان فعال خلقهای اتحاد شوروی که از معرفی همدستان خود گستاخانه امتناع می‌کنند و به خود را مجرم نمی‌شناسند، نهادهای وزارت امنیت ملی بر اساس دستورالعمل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) بتاریخ ١٠ ژانویۀ سال ١٩٣٩ تدابیری برای تنبیه بدنی اتخاذ می‌نمایند.

در مرکز– با مجوز رهبری وزارت امنیت ملی اتحاد شوروی.

در مناطق–  با مجوز وزیران امنیت ملی جمهوریها و رؤسای ادارات امنیت ملی نواحی و استانها.

لزوم مجوز رهبری بلندپایه برای اقدام به تنبیه بدنی را شهادت رئیس سابق زندان‌های داخلی وزارت امنیت ملی اتحاد شوروی، الکساندر نیکولایویچ میرونوف (Александр Николаевич Миронов) بتاریخ ٢٣ دسامبر ١٩۵۵ نیز تأئید می‌کند. بخوانیم: «تنبیه بدنی بازداشت‌شدگان در زندان‌های داخلی وزارت کشور اتحاد شوروی از ماه دسامبر سال ١٩۵٢ شروع شد، و تا این وقت، مأموران ما طبق دستورالعمل رومین (Рюмин)، معاون وزیر امنیت ملی و معاونان او از تاریخ ۶ نوامبر سال ١٩۵٢ به زندان لفورتوفسکی اعزام می‌شدند. ما در زندانها دفتر ثبت تنبیهات بدنی داشتیم. اما در ارتباط با هر زندانی در هر مورد مشخص از هر معاون وزیر ذیربط که بر شعبۀ خاصی نظارت می‌کرد، مجوز دریافت می‌کردیم. مطابق اظهارات من نوشته شد، خواندم و صحیح است. میرونوف».

در اینجا یک سؤال طبیعی پیش می‌آید: پس این دفاتر ثبت ضرب و شتم کجا هستند؟ چرا آنها را به پژوهشگران تاریخ، به عموم مردم نشان نمی‌دهند؟ آخر این دفاتر از قدرت تأثیرگذاری عظیمی برخوردار هستند. در هر حال، دولت روسیه نه تنها تا امروز از انتشار مدارک مربوط به «مجازات‌های استالینی» خودداری می‌کند، حتی به هیچ محققی هم اجازه نزدیک شدن به آنها را نمی‌دهد. این چیزی نیست جز تلاش برای «جاودانه‌سازی» گزارش افسانوی خروشچوف، افسانۀ کنگرۀ بیستم.

سخنانی چند پیرامون «اعادۀ حیثیت از قربانیان مجازات‌های سیاسی».

انتظار می‌رفت، که در اینجا دمکراتهای بورژوازی عشق خود را به «فرهنگ حقوقی» و «قانونیت» نشان خواهند داد. اما نه! قانون جمهوری فدراتیو روسیه مصوب ١٨ اکتبر ١٩٩١ در خصوص «اعادۀ حیثیت از قربانیان مجازات‌های سیاسی» را می‌توان تمسخر اصول اولیۀ حقوق نامید. در مادۀ ۵ این قانون گفته می‌شود: «اقدامات زیر حاوی هیچ خطر عمومی نبوده و از محکومان به این اتهامات، صرفنظر از اتهام واقعا مستدل‌شان اعادۀ حیثیت می شود: آ- تبلیغ و ترویج علیه اتحاد شوروی؛ ب- انتشار آگاهانۀ کذب و جعل برای بی‌اعتبار کردن حاکمیت یا نظام اجتماعی اتحاد شوروی». پس تکلیف این مادۀ کلاسیک: «قانون عطف به ماسبق نمی‌شود»، چه می‌شود؟ می‌گویند از بی‌گناهان اعادۀ حیثیت شد، یعنی، از کسانی که برعلیه حاکمیت اتحاد شوروی مبارزه نکردند. خوب. پس چرا بعد از کنگرۀ بیستم که راه اعادۀ حیثیت جمعی را باز کرد، محکومان نه اینکه طبق موازین حقوقی با حکم دادگاه، بلکه، با تصمیم گروه ویژۀ «سه نفره» (یک مأمور دادستانی، یک نمایندۀ کمیتۀ مرکزی و یک عضو اعادۀ حیثیت شدۀ کمیتۀ مرکزی) تبرئه و آزاد شدند؟ چرا برای اعادۀ حیثیت فقط گفتگوی اعضای کمیسیون با خود زندانیان و آشنایی مختصر با پروندۀ آنها کافی بود و سپس خود پرونده‌ها نابود شدند؟

خود خروشچوف ضمن متهم کردن استالین به همۀ گناهان کبیره، در آستانۀ کنگرۀ بیستم دو بار در یکی از جلسات هیأت سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از یاگود(Ягод) و یژوف(Ежов)  بعنوان بیگناه نام برد. در ابتدای صورت‌جلسۀ اجلاس سخنان خروشچوف نوشته شده است. او گفت: «یژوف، بطور مسلم بی‌گناه است، انسانی پاک است». بدنبال این اضافه می‌کند: «یاگود، بطور قطع بی‌گناه است، انسانی پاک است».

بسیار خوب، نیکیتا! یاگود(Ягод) و یژوف(Ежов)  انسانهای پاک و صادقی هستند. اما خود تو در همان دورۀ بگفتۀ خودت «سرکوبی‌های استالینی» چه کار می‌کردی؟ در این باره در خود گزارش حتّا یک کلمه گفته نمی‌شود. به اسناد رجوع می‌کنیم! الکساندر اوسپنسکی (Алек­сандр Успенский)، وزیر کشور اوکراین ادعا می کند: «پس از آنکه استالینیست وفادار، نیکیتا سرگئی‌اویچ خروشچوف (Никита Сергеевич Хрущёв) به اوکراین آمد، ما بطور جدی با «دشمنان خلق» مقابله کردیم. همۀ اعضای دفتر سیاسی (بجز یک نفر)، کمیسیون تشکیلات، هیأت دبیران کمیته مرکزی حزب کمونیست اوکراین (بلشویک) بازداشت شدند. سخنرانی خروشچوف در بارۀ «مجازات‌ها»، عملکرد خود او را بوضوح نشان می‌دهد. او در ماه ژوئن سال ١٩٣٨ در کنگرۀ چهاردهم حزب کمونیست اوکراین (بلشویک) گفت: «ما باید با دشمنان، تحریک‌کنندگان و بدگویان قاطعانه مبارزه کنیم. مبارزه تا کنون بسیار بی‌روح انجام شده است. ما باید… با جاسوسان و خائنان با بی‌رحمی مقابله کنیم. باید کار آنها را یکسره کنیم». یوری ژوکوف (Юрий Жуков)، پژوهشگر تاریخ ادعا می‌کند، مدرکی دیده است که طبق آن، خروشچوف افزایش لیست محکومان «رده اول» بدون ذکر نام خانوادگی تا ٢٠ هزار را نفر خواستار شده است. میخائیل سرگئی‌اویچ سالامنتسوف (Михаил Сергеевич Соломенцев) گزارش می‌دهد: «رئیس سازمان امنیت ملی ویکتور میخائیل‌اویچ چبریکوف (Виктор Михайлович Чебриков) چندی بعد به اطلاع من رساند، کمیته مدرکی در در دست دارد که نشان می دهد در دورۀ رهبری خروشچوف بر سازمانهای حزبی در اوکراین و مسکو، او یک گروه «سه نفرۀ» را مدیریت می‌کرد که طبق تصمیم آن، ده‌ها هزار نفر در مسکو و چندین برابر بیش از آن در اوکراین مجازات شده است». در این باره که ن. س. خروشچوف مدارک افشاء‌کنندۀ خودش در آرشیوها را بسرعت از بین می‌برد، در سالهای قبل از «استعفای» او تقریبا بطور علنی صحبت می‌شد. بنا به نوشتۀ ولادیمیر پاولویچ نائوموف(Владимир Павлович Наумов) کارشناس تاریخ، در سال ١٩۵۵ مدارک بریا، اسناد مرتبط با استالین و سایر رهبران حزب با دستور خروشچوف نابود گردید. در مجموع ١١ گونی کاغذ از بین برده شد. هر قدر مدارک مطمئن‌تر نابود می‌شدند، خروشچوف بمراتب بیشتر از آن احساسی‌تر همان جرایمی را تقبیح می‌کرد که خود او در وقوع آنها شرکت داشت».

***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

(بخش  نهم)

شروع هیستری ضد استالینی

یوری امیلیانوف

http://www.vkpb.ru/index.php/sovetskaya-istoriya/item/2451-k-60-letiyu-antistalinskogo-doklada-khrushchjova-na-xx-s-ezde

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/05/14/

https://eshtrak.wordpress.com/2016/05/14/

https://shizliblog.wordpress.com/2016/05/14/

۲۵ اردیبهشت- ثور ١٣٩۵

مصاحبۀ و. پ. پرونین (В.П. Пронин)، صدر شورای مسکو از سال ١٩٣٩ تا سال ١٩۴۵، مندرج در شمارۀ ١٠، سال ١٩٩١ مجلۀ «نظامی- تاریخی» قابل تأمل است. «رهبران بسیاری از مناطق نگاه منفی به خروشچوف داشتند. به این دلیل. بد‌بختی خروشچوف ناشی از کم‌سوادی او بود. او فعالانه در سرکوبی‌‌ها شرکت می‌کرد. واقعیت این است که شمشیر داموکلس بر بالای سر او آویزان بود. در سال ١٩٢٠خروشچوف به کارپایۀ تروتسکی رأی داد. به این سبب هم، واضح است که بخاطر ترس از مجازات، خودش مخصوصا با لاقیدی، از دست دادن هوشیاری سیاسی، کوری سیاسی و غیره سخت «مبارزه» می‌کرد. خروشچوف در مسکو، جواز مجازات تعداد زیادی از کارکنان حزبی و دولتی را صادر کرد. در دورۀ او، تقریباً همۀ دبیران ٢٣ منطقۀ شهری و همۀ دبیران استانی حزب دستگیر شدند. همۀ دبیران کمیته‌های محلی و کمیتۀ شهری مسکو مجازات شدند: کاتسلنباگن (Кацеленбоген)، مارگالین (Марголин)، کاگان (Коган)، کارئتنئی (Корытный). کلیۀ مدیران شعبه‌ها، باضافۀمعاون خود خروشچوف. باهراس ازکرده‌های خود، کوشش برای زدودن آثار جرایم خود، بگمانم همان دلایلی بودند که خروشچوف را قبل از هر چیز به مسیر نکوهش کیش شخصیت در کنگرۀ بیستم سوق دادند. به همین دلایل هم او مصرانه تلاش کرد، که همۀ اعمال مردی، را، تقبیح کند که دیگر قادر به اعتراض نبود و نمی‌توانست بر حقایق و واقعیات‌ نوری بیافنکد. اگر او، خروشچوف درک ایدئولوژیک بالا و نیت مقدسی داشت، می‌بایست از خودش انتقاد می‌کرد، به سهم خودش در اعمال مجازاتها اذعان می‌کرد و سپس دیگران را به انجام چنین کاری فرامی‌خواند».

گزارش خروشچوف پس از «مجازاتهای استالینی» به مسائل کوچکتر می‌پردازد. سه مورد از آنها را  مورد بررسی قرار می‌دهیم. اخراج تاتارهای کریمه، چچن‌ها و سایرین. سرگئی گیورگیویچ کارا-موزا (Сергей Георгиевич Кара-Мурза)یادآوری می‌کند: «زنی دوزندۀ لباس زنانه- از تاتارهای کریمه- پیش ما می‌آمد. نام کارا- موزا در آنجا مشهور است، جدّ پدری من اهل کریمه بود، و آن زن به مادر من اعتماد داشت. هنگام آزادسازی کریمه، او گریه کرد، بسیارهیجان ‌زده صحبت می‌کرد. پس از آنکه آرام گرفت، بطور مکررمی‌ گفت: «خدا را شکر! خدا را شکر!». من در آن سنّ معنی سخنان او را نمی‌فهمیدم، فقط بعدها مقایسه کردم و فهمیدم. خانم خیاط بخاطر ترس از محاکمۀ خویشاوندانش بجرم همکاری با آلمانها، که طبق قوانین زمان جنگ مساوی با مرگ حتمی بود، گریه می‌کرد. هنگامی که معلوم شد که هیچ کسی را بطور فردی محاکمه نکردند و همۀ تاتارها را از کریمه اخراج نمودند، او خوشحال بود». از خاطرات میخائیل سرگئی‌اویچ سالامنتسوف (Михаил Сергеевич Соломенцев): «امروزه زیاد در این باره صحبت می‌کنند، که چچن‌ها را استالین مجازات کرد و آنها صدمات زیادی دیدند. اما من بیاد دارم زمانی که صدر شورای اقتصاد ملی قره‌قنده بودم، با بسیاری از اخراج شدگان، از جمله با چچن‌ها صحبت کردم. هیچ کدام از آنها مدعی نبودند که در شرایط بسیار بدی زندگی می‌کنند، همه کار می‌کردند، بعنوان سرپرست، فروشنده، در بخش تغذیه عمومی. هیچ یک از آنها برای کار در معدن نرفتند، در حالی که آن وقت، در دورۀ صدارت من، در قره‌قنده ٣۵ میلیون تن زغال استخراج گردید». در واقعیت امر، استالین نرمش غیرعادی نسبت به این خلقها نشان داد، بدون اینکه کسی به جرم جنایت نظامی و علیه دولت مورد محاکمه قرار بگیرد، برای اسکان آنها در محل اقامت جدید بودجه تخصیص داد. (ایگور واسیلیویچ پئخالوف (Игорь Васильевич Пыхалов): (چرا استالین خلقها را اخراج کرد؟ مسکو، سال ٢٠٠٨).

«پروندۀ پزشکان»

نامه‌های سال ١٩۴٨ دکتر لیدیا فئوداسیونا تیماشوک (Лидия Феодосьевна Тимашук) در ارتباط با روش معالجۀ آندری آلکساندرویچ  ژدانوف (Андрей Александрович Жданов)، به تشکیل «پروندۀ پزشکی» تکان داد. این نامه‌ها چندی قبل از مرگ ناگهانی او نوشته شدند. در این نامه‌ها از هیچ پزشک یهودی نامبرده نشده بود. بطور کلی، تیماشوک با «دسیسۀ پزشکی» و پرونده‌ایی که تنها چهار سال پس از تحریر آن نامه‌ها تشکیل گردید، هیچ ارتباطی نداشت. بعد از ختم «پروندۀ پزشکی» در سال ١٩۵٣ پزشکان معالج آ. آ. ژدانوف تأئید نمودند که ارائه کمکهای پزشکی اشتباه در سال ١٩۴٨ (همانطور که تیماشوک نوشته!) به مرگ زود هنگام بیمار منجر گردید. «پروندۀ پزشکی» در سال ١٩۵٢ به موضوع مورد «تحقیق» وزارت امنیت ملی تبدیل گردید. بازپرس ناسیونالیست که «سوار بر امواج» آن به پست معاون وزیر امنیت ملی ارتقاء یافت، خیلی زود افشاء گردید و زندگی خود را فدای کرده‌هایش کرد، به آن «دامن زد».

ادعای مربوط به «استالین و جنگ کبیر میهنی»، شاید، بی‌شرمانه‌ترین دروغ گزارش خروشچوف باشد. و این هم جستارهایی از گزارش: «پس از این (آغاز جنگ کبیر میهنی) او مدت زیادی عملیات نظامی را رهبری نکرد و بطور کلی به کاری مشغول نشد و زمانی به رهبری بازگشت که بعضی از اعضای دفتر سیاسی به نزد او رفتند و گفتند که می‌بایست چنان تدبیری اندیشیده شود که با آن بتوان اوضاع جبهه‌ها را تغییر داد»، «استالین با درک واقعیت اوضاع در جبهه‌ها فاصلۀ زیادی داشت»، «می‌گویم، نقشه را بردارید، الکساندر میخائیل‌اویچ (Александр Михайлович)! (رفیق واسیلیوسکی [Василевский] در اینجا حضور دارد)، به رفیق استالین نشان دهید که اوضاع از چه قرار است. اما لازم به ذکر است، که استالین عملیات را بر اساس کرۀ جغرافیایی طراحی می‌کرد. (تالار به جنب و جوش آمد). آری، رفقا، کرۀ جغرافیایی را می‌گرفت و در روی آن خط جبهه را نشان می‌داد. من هم همینطور می‌گویم به رفیق واسیلیوسکی، اوضاع جبهه‌ را در روی نقشه نشان دهید».

در بارۀ جعلیات ضد استالینی گزارش خروشچوف تا بی‌نهایت می‌توان صحبت کرد. گزارش فقط مبداء گسل «تکتونیکی» هولناک در تاریخ کشور اتحاد شوروی بود. شایان ذکر است زمانی که در سال ۱۹۵۶ والدینم به من (نوجوان دوازده ساله) گفتند: «سرگئی، تو هنوز درک نمی‌کنی. خروشچوف همه چیز را تغییر داد! ‌او همه چیز را تغییر داد!». می‌توان در بارۀ رذالت و موضع غیراصولی رهبران دورۀ استالینی حزب و دولت که از استالین دفاع نکردند، و در این خصوص که چه کسی به «کیش شخصیت استالین» دامن زد، و در بارۀ دروغ عجیب خروشچوف: «حاکمیت شوروی دشمن ندارد»، که خود این ادعا هم نقش هلاکتبار در سراسر تاریخ بعدی اتحاد شوروی بازی کرد، نیز می‌توان صحبت کرد. همین «گاومیش» خشن نوسازی- آناتولی چوبایس (Анатолий Чубайс) را در نظر بگیرید. او می‌گوید: «… مسئله این است که من از حاکمیت شوروی متنفرم. علاوه بر این، من در زندگی از هیچ پدیده‌ایی به اندازۀ حاکمیت شوروی متنفر نبودم. این، با روشن کردن رادیو و شنیدن چنین لحن نفرت‌انگیز شوروی آغاز شد: سلام، رفقا! به ورزش صبحگاهی آغاز می کنیم! از نظر بسیاری از انسانهای عادی سالهای مدرسه، دوران کودکی شادی بحساب می‌آمد. اما من از مدرسۀ خودم متنفر بودم. مدرسه با آموزش نظامی- میهن‌پرستی شروع می شد. ما به صف می‌شدیم درست مثل نظامیان، و سرود می‌خواندیم: آفتاب نور می‌افشاند، سلام، کشور زیبا! مدرسۀ من احساس لطیف مرا برنمی‌انگیخت. خاطره مهم عبارت از این است، که ما همراه با دوستان یک بار تصمیم گرفتیم آن را ویران کنیم، یا بهتر است آتش بزنیم. ما فقط یک بال مرغ دریایی نصب شده بر روی یادوارۀ نظامی- میهنی را شکستیم. ما نتوانستیم آسیب بیشتر به آن وارد آوریم. اما همۀ ما از آن متنفر بودیم».

***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

«بخش دهم»

شروع هیستری ضد استالینی

یوری امیلیانوف

http://www.vkpb.ru/index.php/sovetskaya-istoriya/item/2451-k-60-letiyu-antistalinskogo-doklada-khrushchjova-na-xx-s-ezde

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/05/21/

۲ خرداد- جوزا ١٣٩۵

کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی خاتمه یافت. نمایندگان بدنبال کارهای خود رفتند و  «داستان پس از کنگره» گزارش خروشچوف شروع شد. از خاطرات انور خوجه (ЭнвераХоджа): آن را (گزارش خرشچوف را) فقط دبیران اول احزاب برادر شرکت‌کننده در کنگره خواندند. من در یک شب آن را خواندم و، بشدت تکان خوردم. آن را برای خواندن به محمد (Мехмет) و گوگو (Гого) دادم… بعد از خواندن، ما بی‌درنگ آن را به مؤلفان گزارش سخیف پس دادیم. ما لازم ندیدیم این زبالۀ بی‌آبرو را که حاوی اتهامات بی‌پایه، جعلیات خروشچوف بود، با خود ببریم.

بلافاصله بعد از کنگره «آتشبار توپخانه» در گرجستان شروع شد. در ماه مارس سال ۱۹۵۶ گرجستان، مثل همۀ شهروندان اتحاد شوروی خاطره یوسف استالین را گرامی داشت. گزارش «محرمانه» در مورد «کیش شخصیت و عواقب آن» که خیلی زود افشاء شده بود، خشم اهالی گرجستان را برانگیخت. انبوه خیابانهای تفلیس (Тбилиси)، کوتائیسی (Кутаиси)، تلاوی (Телави)، گوری (Гори) شاهد حضور گستردۀ مردم خشمگین بودند. آنها بدفاع از استالین به خیابانها آمده بودند. اعتراضات در حوالی نیمه شب ۹ مارس به اوج خود رسید. ژنرال ایوان فدیونینسکی (Иван Федюнинский)، فرمانده ناحیۀ نظامی ماورای قفقاز، تجهیزات نظامی، از جمله تانک‌ها و توپ‌ها را به خیابانهای تفلیس وارد کرد. در نتیجۀ مقابلۀ خونین در مقابل اداره مخابرات ۲۷ نفر کشته شد. در اسکله تجهیزات زرهی و تانکها وارد «جنگ» شدند. معترضان برای اولین بار تصاویر مشترک لنین و استالین را برداشتند. این هم کمک نکرد. ۶٠ تا ۱۵٠ نفر در اثر اصابت گلوله یا در زیر زنجیر تانکها کشته شد.

حوادث خونین مجارستان نیز که به قربانی شدن هزاران نفر از طرفین منجر گردید، نتیجۀ منطقی «تاخت و تاز ضد استالینی» کنگرۀ بیستم بود. بگزارش روزنامۀ «دی ولت» (Ди Вельт) آلمان غربی: «در تپه‌های گلرت (Геллерт) مأموران امنیتی دستگیر شدند. صدها نفر از آنها در سایر مناطق شهرها به قتل رسیدند. مخفی شدگان آنها در زیرزمینها را ده‌ها ده‌ها غرق کردند».

گزارش «محرمانۀ» خروشچوف فقط برای خلقهای اتحاد شوروی محرمانه بود. در لهستان یکی از کارمندان کمیته مرکزی رونوشت (کپی) یک نسخه از گزارش را از طریق تحویل به سفارت اسرائیل، بدست رئیس سازمان ضدجاسوسی اسرائیل رساند و از آنجا به غرب راه یافت. در ماه ژوئن همان سال، گزارش برای اولین بار در مطبوعات آمریکا، اول به زبان انگلیسی و سپس، به زبان روسی منتشر گردید. انتشار رسمی گزارش خروشچوف در اتحاد شوروی برای اولین بار در مجلۀ «ایزوستیا» وابسته به کمیتۀ مرکزی در [سال ۱۹۸۹] اتفاق افتاد. البته، این طبیعی بود. زیرا، اگر گزارش بلافاصله پس از قرائت در جلسۀ بسته بطور گسترده انتشار می‌یافت، خلقهای اتحاد شوروی با شناخت استالین واقعی و آگاهی به تاریخ میهن، در آن واحد به همۀ جعلیات و دروغ‌های گزارش، به همۀ اتهامات ساختگی علیه استالین پی می‌بردند.

با گذشت زمان گزارش ضد استالینی خروشچوف نه تنها به «تاریخ نپیوست»، حتّا به مهمترین عامل گسترش اوضاع اجتماعی- سیاسی تبدیل گردید. و البته، نه فقط در داخل اتحاد شوروی. همۀ حوادث مجارستان، آلمان دمکراتیک، چکوسلاواکی، مناسبات متقابل اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین، پیآمد مستقیم کارزار ضد استالینی خروشچوف و دار و دستۀ او برای «استالین‌زدایی»، بعبارت دقیق‌تر، بمنظور «سوسیالیزم‌زدایی»، یعنی، برای زدودن همۀ تمدن، هستی و نظام فکری تود‌های وسیع مردم بود.

مولوتوف در یک گفتگوی محرمانه بالاخره اظهار داشت، که اگر تا کنگرۀ بیستم حداقل نیمه بزرگ جهان از اتحاد شوروی پشتیبانی می‌کرد، اما پس از کنگره صحبت در این باره جایی ندارد. موضوع ««مجازات‌های استالینی» به موضوع اصلی جنگ روانی تبدیل گردید (مفهومی که بمثابه جزء تفکیک‌ناپذیر جنگ سرد توسعه داده شد). اتحاد شوروی از حمایت روشنفکر چپ غرب محروم گردید. گذار آن به سوی دشمنان اتحاد شوروی در جنگ سرد آغاز شد. این فرایند به محیط روشنفکری داخل «وارد شد» و موجب زایش «مخالفان» گردید.

جامعۀ شوروی در دورۀ پس از استالین بشدت دچار سقوط اخلاقی و معنوی گردید، در زیر فشار روانی بسیار سنگین خرده مصرف‌گرایی، که رهبری اساساً غیرکمونیست حزب کمونیست اتحاد شوروی را بشدت «ارضاء می‌کرد»، بی‌دفاع ماند. و این هم در واقع یک جنگ گسترده بر علیه نظر بیان شده استالین در سال ۱۹۵۲ در کتاب «مشکلات اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی»، ویرانی بنیان اجتماعی- اقتصادی ساخته شدۀ اتحاد شوروی در دورۀ او، تکفیر ایدئولوژی دولت شورایی، تخریب رابطۀ معنوی آن با خلق و همزمان با آنها، اقامۀ مجموعۀ اتهامات بر علیه سازندگان دولت شورایی و مدافعان آن بود. آرمان‌های عالی کمونیستی از طریق جایگزینی شیوۀ زندگی عادلانه و برادرانه در دورۀ کمونیزم با معیارهای پراگماتیستی مصرف از نوع «رسیدن به سطح آمریکا در زمینۀ مصرف گوشت و شیر» تخریب گردید. سخنان «درخشانی» مثل «کمونیزم یعنی رفت و آمد رایگان با وسایل نقلیۀ عمومی شهری»، «کمونیزم یعنی چه؟ کمونیزم یعنی نان قندی با خامه و کره». برعکس، اما خروشچوف پس از آن که کشور را بی غلّه گذاشت و جامعه را با مشکلات جدی در عرضه نان مواجه ساخت، به فعالیت‌های سیاسی خود نقطۀ پایان گذاشت.

خروشچوفی‌ها، «سازندگان دمکراسی» سعی کردند روح انسان شوروی را تغییر دهند، مردم شوروی را از حس همبستگی و احساس هم‌میهنی- اتحاد شوروی، از افتخار به میهن بزرگ و زیبا، از افتخار به تاریخ قهرمانانۀ اتحاد شوروی، به تاریخ  کار و پیکار محروم نمایند و در نهایت، از جادۀ «دمکراسیِ» این استالین وحشتناک و دهشتناک- در واقع، الگوی زندگی زیبا، منصفانه و عادلانۀ میلیونها انسان منحرف سازند.

***

اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی

«بخش یازدهم»

شروع هیستری ضد استالینی

یوری امیلیانوف

http://www.vkpb.ru/index.php/sovetskaya-istoriya/item/2451-k-60-letiyu-antistalinskogo-doklada-khrushchjova-na-xx-s-ezde

مترجم: ا. م. شیری

ویراستار: حسین کوشی

https://eb1384.wordpress.com/2016/06/01/

۱۲ خرداد- جوزا ۱٣۹۵

… با نگاهی به گذشته، می‌بینیم که استالین، حزب و مردم را بدرستی به هُشیاری سیاسی و به درک اینکه متناسب با حرکت به پیش، مبارزۀ طبقاتی نه تنها فروکش نمی‌کند، بلکه، برعکس، شدت می‌گیرد و این که پیروزیها به نابودی خرابکاران منجر نمی‌شود، فرامی‌خواند. استالین تأکید می‌کند: «ویژگی خرابکاران کنونی عبارت از این است که آنها کارت عضویت حزبی دارند و با سوءاستفاده از اعتماد سیاسی نسبت به اعضای حزب، با بی‌دقتی سیاسی مردم شوروی بازی می‌کنند». این افکار استالین تکرار این نظر لنین بود: «الغای طبقات، یک راه طولانی، سخت و همراه با تشدید مبارزۀ طبقاتی است که پس از سرنگونی حاکمیت سرمایه، پس از نابودی ماشین دولتی بورژوازی، پس از برقراری دیکتاتوری پرولتاریا (بر خلاف تصور پیروان مبتذل سوسیالیسم قدیمی و سوسیال- دمکراتهای کهنه) همچنان ادامه می‌یابد و همزمان با شدت‌گیری از بسیاری جهات، فقط شکل خود را تغییر می‌دهد (لنین، مجموعۀ کامل آثار، جلد ٣۸، ٣۸۷).

در این باره که نفی تجربۀ استالینی ایجاد جامعۀ کمونیستی چه عواقبی می‌تواند در پی داشته باشد (در عمل بدان منجر شد)، مائو‌ تسه‌دونگ (Мао Цзэдун) و انور خوجه (Энвер Ходжа) در بیانیۀ مشترک خود تحت عنوان «بمناسبت زادروز یوسف ویساریونویچ استالین» بتاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۶۴ نوشتند: «اعمال جنایتکارانۀ خروشچوف و همدستان او عواقب طولانی مدت بدنبال خواهد داشت، این اعمال آنها به  انحطاط و سپس به نابودی اتحاد شوروی و حزب کمونیست اتحاد شوروی منجر خواهد گردید».

«نوسازی» گارباچوفی (горбачёв) نتیجه مستقیم و مرحلۀ پایانی گزارش خروشچوف بود که «قهرمانان» خود از جنس الکساندر نیکلای‌اویچ یاکوولیف (Александр Николаевич Яковлев)، «طراح» اصلی اهداف روشن و آشکار «نوسازی» را به عرصه رسانید. اظهارات او را بخاطر آوریم. او در سال ۲٠٠۱، ضمن برشماری فعالیتهای خود اظهار داشت: «در مراحل اولیۀ نوسازی ما تا حدی به دروغگویی، دورویی و حیله‌گری مجبور بودیم. چارۀ دیگری نداشتیم. ما مجبور بودیم. این هم از ویژگی بازسازی نظام تمامیت‌خواه، از در هم شکستن حزب تمامیت‌خواه کمونیست ناشی می‌شد». و یاکوولیف در مقالۀ مقدمه‌ایی بر چاپ روسی «کتاب سیاه کمونیسم» می‌نویسد: «پس از کنگرۀ بیستم ما در محفل کوچک دوستان و همفکران نزدیک، اغلب مسئلۀ دمکراتیزه کردن کشور و جامعه را مورد مذاکره قرار می‌دادیم. برای تبلیغ «افکار» خود از روش ساده و کوبندۀ لنینی مثل پتک استفاده می‌کردیم. یک گروه واقعی، نه خیالی اصلاح‌طلبان (البته، بطور شفاهی) این طرح را تدوین کرد: با حمله به استالین و استالینیسم می‌توان به اعتبار لنین ضربه زد. پس از آن و در صورت موفقیت، با استفاده از روش پلخانوف (Плеханов) و سوسیال- دمکراسی باید لنین، آزادیخواهی و «سوسیالیسم اخلاقی» را و بطور کلی، «انقلابیگری» را درهم کوبید. تخریب نظام تمامیت‌خواه شوروی فقط از طریق علنیت و شکستن نظم و انضباط محکم حزبی و پنهان شدن در پشت پردۀ تکامل سوسیالیسم میسر بود. ضمن بازنگری گذشته، می‌توانم با افتخار بگویم، که تاکتیک‌های حیله‌گرانه و در عین حال بسیار ساده، سازوکار‌های تمامیت‌خواهی بر علیه نظام‌های تمامیت‌خواه هستند». این سخنان به توضیح و تفسیر نیاز ندارند. همه چیز بطور واضح و قاطع بیان شده است.

کمیتۀ توسعۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر، وابسته به ریاست جمهوری برای نقطۀ «پایان گذاردن» به استالین و شوروی کار می‌کند. سرگئی کاراگانوف (Сергей Караганов)، عضو شورای توسعۀ جامعه مدنی و حقوق بشر در جنب ریاست جمهوری روسیه در نشست اول ماه فوریه سال ۲٠۱۱ در یکاترین‌بورگ در حضور رئیس جمهور روسیه، طی سخنرانی مبسوط و گستردۀ خود در خصوص شوروی‌زدایی بصراحت اظهار داشت: «مردم و نخبگان ما در یک صد سال اخیر تقریبا چیزی برای احترام بخود ندارند»، «لازم است تاریخ دورۀ شوروی کشور ما بعنوان یکی از جنایت‌بارترین دوره‌ها، و اتحاد شوروی بمثابه دولت جنایتکار برسمیت شناخته شود». پس، اینطور و نه طور دیگر! یعنی به باور جناب کاراگانوف نه تبدیل اتحاد شوروی به ابرقدرت علمی، صنعتی، سیاسی- نظامی، نه کشفیات اتمی، نوترونی، الکترونیکی و کیهانی، نه گشودن راه فضا به روی بشریت، نه پیروزی بر فاشیسم سرمایه‌داری و یا بالاتر از اینها، نه لغو بی‌سوادی، بی‌کاری و بی‌مسکنی و… هیچکدام قابل احترام نیستند. می‌بینید که این سرمایه‌داری چه اعجوبه‌هایی در دامن خود تربیت کرده است!

برای ما فقط روشن کردن چگونگی واکنش مردم در مقابل این هیاهوی «ویرانگر» و اساساً، بر علیه استالین، این هیولای سبیلو باقی مانده است. در اینجاست که بوی گند کار «لیبرال- دمکراتها» درمی‌آید. در نظرسنجی تلویزیونی، ناگهان استالین مقام اول را احراز می‌کند، «ناماستالین= نام روسیه»! در نظرسنجی گستردۀ افکار عمومی در بارۀ این موضوع که اگر در روسیه تصمیم بگیرند بر اساس این سؤال همه‌پرسی برگزار نمایند که: «آیا لازم است طرح شناسایی حاکمیت اتحاد شوروی بعنوان مقصر شروع جنگ جهانی دوم و رژیم جنایتکار که به نسل‌کشی علیه مردم اتحاد شوروی دست زد، به اجرا گذاشته شود»، جواب شما چیست؟ و، تصور کنید: ۸۹ (هشتاد و نه) و هفت دهم درصد همۀ رأی‌دهندگان جواب دادند: نه، لازم نیست. فقط ۹ (نُه) و شش دهم درصد پاسخ مثبت دادند- بلی، لازم است. نظرسنجی‌های متعدد دوره‌ای افکار عمومی افزایش مداوم «محبوبیت» استالین را ثابت می‌کند. هم اکنون بیش از ۵٠ (پنجاه) درصد جمعیت نسبت به استالین نظر مثبت دارند. معلوم می‌شود حق با وینستون چرچیل (Уинстон Черчилль) بود که در زمان خروشچوف گفت: «خروشچوف جنگ با مرده را آغاز کرد، اما شکست‌خورده از آن خارج شد».

تناقض (در نگاه اول) در این است، که نظام «تمامیت‌خواه» شوروی و اندیشه «تمامی‌خواهی» در اتحاد شوروی در مدت چندین دهه باعث رشد پایدار اقتصادی و توسعۀ علمی و فرهنگی کشور گردید، اما اصلاحات «دمکراتیک» که از ربع قرن پیش کشور را «فراگرفته»، فقط یک نتیجه داشت: سیر قهقرایی در همه عرصه‌های اقتصادی، علمی، صنعتی، وضعیت بحرانی در عرصۀ فرهنگ و هنر، تخریب کامل نگرش اخلاقی و رفتاری مردم. بدین معنی، که «دمکراسی» «می‌کارند»، فقط ویرانی فاجعه‌بار «بعمل می‌آید»، در همین حال نمی‌فهند، که چرا در رژیم وحشتناکی مثل اتحاد شورویِ تمامیت‌خواه همه چیز خوب، مفید و لازم برای مردم افزایش می‌یافت، چند برابر می‌شد؟

ما بلشویکها در این دورۀ دشوار کشور و مردم، زمانی که پایانی برای تفرقه در میان مخالفان رژیم سرمایه‌داری کنونی متصوّر نیست، زمانی که انسانهای عادی بطور مرتب بوسیله آگهی‌ها، با وعدۀ ثروتهای افسانه‌ای فریفته می‌شوند، اما در واقع به هیچ کس و هیچ چیز باور نمی‌کنند، چه باید بکنیم؟ یک حس بزرگ و بسیار قوی، حس تعلق به میهن بزرگ و قدرتمند، به مام‌میهنی که همواره تو را بخاطر دارد، در درون هر انسان وجود دارد، و تو موظفی در مقابل تمام مشکلات و سختی‌ها از آن دفاع کنی. یقین دارم که این حس قوی مهمترین نیروی محرکه در مبارزه برای آزادی وطن بزرگ و زیبای ما از بردگی سرما‌یه‌داری کنونی، از دام دروغ و تحقیر خواهد بود.

***

اسناد محرمانه

مرگ رهبر

استالین را چگونه کشتند

برنامۀ تحقیقی تلویزیون «میر» (صلح)

با شرکت:

یلنا پرودنیک‌اوا (Елена Анатольевна Прудникова)، نویسنده، تاریخ‌نگار، پژوهشگر

نیکولای استاریکوف (Николай Викторович Стариков)، نویسنده، تحلیل‌گر تاریخ، پژوهشگر

آندری واسسایویچ (Андрей Леонидович Вассоевич)، پروفسور دانشگاه لنینگراد، مورخ- آشورشناس

دقیقه: ثانیه- اسامی

٠٠: ۱۵- مجری: راز قرن، نسخه جنجالی مرگ رهبر

٠٠: ۱۶- مجری: توطئه جدایی‌طلبان

٠٠: ۱۸- مجری: یا سرآغاز کودتای بلاوژسکی

٠٠: ۲٠- مجری: درچه باره‌ایی اسناد سکوت می‌کنند؟

٠٠: ۲۴- یلنا: «دبیر اول حزب کمونیست روسیه عملا اتحاد شوروی را رهبری خواهد کرد».

٠٠: ۲۸- مجری: سِر وینستون چرچیل یا شمشیر شوالیه‌ به ازای قتل.

٠٠: ۳۲- مجری: پرونده پزشکان با هدف دور.

٠٠: ۳۵- مجری: آرشیو محرمانه وزارت امنیت ملی چه مدارکی را نگهداری می کند؟

٠٠: ۳۸- نیکولای: ورود تانکهای ما به برلین در برنامه دوستان بریتانیایی ما گنجانده نشده بود.

٠٠: ۴۱- مجری: راز خارج کردن جنازه، آخرین شانس توطئه‌چینان.

٠٠: ۴۴- مجری: تقلا برای دستیابی به قدرت.

٠٠: ۴۷- مجری: چرا خروشچوف بریا را از میان برداشت؟

٠٠: ۵۲- آندری: «او از زمرۀ آن رهبران منطقه‌ایی حزب بود که بالاترین رقم را برای اعدامها و مجازاتها خواستار شد».

٠۱: ٠٠- مجری: توطئه سکوت یا قتل خاموش، در برنامه مرگ رهبر

٠۱: ۱۹- مجری: «ما ۵۰- ۱۰۰ سال از کشورهای پیشرو عقب مانده‌ایم. ما این فاصله را باید در مدت ۱۰ سال طی کنیم. یا باید این کار را بکنیم یا ما را خرد می‌کنند». یوسف استالین

٠۱: ۲۸- مجری: ۶۵ سال قبل، ۵ مارس سال ۱۹۵۳، مستبد خشن، جلاد خونریز یا رهبر کبیر همه دورانها و خلقها، ژنرالیسموس پیروزی، مدیر کارآمد، آموزگار کبیر، یوسف ویساریونویچ جوگاشویلی- استالین مُرد یا شاید به قتل رسید. و امروز پس از گذشت ۶۵ سال، اختلافات در خصوص این که «استالین که بود»، پایان نمی‌گیرد.

٠۱: ۵۶- مجری: اتفاقی نیست که در سالگرد نبرد استالینگراد در خیابانهای شهرهای ما اتوبوسهای مزین به تصاویر رهبر حرکت می‌کنند و اتفاقی هم نبود که پیشنهاد تغییر نام ولگاگراد به استالینگراد حداقل به مدت یک هفته مطرح شد.

٠۲: ٠۹- مجری: چرچیل در بارۀ استالین نوشت: «او روسیه را با خیش تحویل گرفت ولی با بمب اتم بجا گذاشت».

٠۲: ۲٠- مجری: و به اتهام کیش شخصیت، شولوخوف بهتر از هر کسی پاسخ داد: «آری، پرستش بود، اما شخصیت هم شخصیت بود».

٠۲: ۲۶- آندری: در روزهای برگزاری کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی نیکیتا سرگئی‌اویچ خروشچوف ضمن ارائه گزارش محرمانۀ مشهور خود در مقابل نمایندگان کنگرۀ حزب، این جملات استالین خطاب به اعضای هیأت سیاسی را بیان کرد: «شما کورها، بچّه‌گربه‌ها! بعد از من چه روی خواهد داد!؟ کشور نابود خواهد گشت. برای اینکه شما نمی‌توانید دشمنان را تشخیص دهید». خروشچوف این جملات استالین را به آن منظور در کنگره بر زبان آورد تا نشان دهد که استالین با «کورها، بچّه‌گربه‌ها» نامیدن رهبران عالی‌رتبه حزب، چه نگاه شگفت‌انگیزی نسبت به آنها داشت. اما امروز ما می‌فهمیم که استالین بسیار خوب درک می‌کرد که فعالان حزبی به عرصه رسیده در کنار او از چه قماشی هستند. در خاطرات انور خوجه، رهبر کمونیستهای آلبانی کلمات باز هم دهشتناکتر استالین خطاب به اعضای هیأت سیاسی ذکر شده است: «پس از من، شما به اتحاد شوروی خیانت خواهید کرد».

٠۳: ۳۸- مجری: سال ۱۹۵۳، کشور به تدریج از زیر آوار ویرانه‌های جنگ برمی‌خیزد؛ معدنچیان زغال استخراج می‌نمایند؛ فلزکاران فولاد تولید می‌کنند؛ دهقانان گندم می‌کارند. کشور دورۀ بشدت دشواری را از سر گذرانده است. استالین همچنان زیاد و ثمربخش کار ‌می‌کند؛ هیچ چیز پیشاپیش از وقوع فاجعه خبر نمی‌دهد؛ به همین سبب، خبر مرگ رهبر مانند صاعقه در آسمان صاف بر سر کشور فرود آمد. راز مرگ رهبر تاکنون جامعه را به هیجان می‌آورد.

۴: ۱۲- نیکولای: بعنوان یک چهره درخشان دولتی و یک بازیگر بزرگ ژئوپلیتیک، چگونه می‌توانست یک یا چند آدم فرومایه را در نزدیک‌ترین اطراف خود تحمل نماید که در نهایت مسمومیت استالین را سازمان دادند. در این مسئله که استالین را کشتند، در این که او را مسموم کردند، من هیچ تردیدی ندارم. بنا بر این، مسئله من این نیست که او را چگونه کشتند یا قتل بوده است، همه اینها برای من روشن است. مسئله من فقط این است که چه کسی، چگونه و چرا برای انجام این عمل تصمیم گرفت.

۴: ۴٠- مجری: در زمانهای قدیم می‌گفتند: «کسی را بجوی که به صرفه باشد». مرگ استالین انبوه سؤالات را در پی دارد. امروز، سه شق اساسی مورد نظر است: مرگ طبیعی بر اثر بیماری؛ کمک به مردن استالین با عدم ارائه کمکهای پزشکی؛ و جالب‌تر از همه، استالین را مسموم کردند.

۵: ۱۱- مجری: در سال هلاکت‌بار ۱۹۹۱، پس از انحلال اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و تخریب ساختار وزارت امنیت ملی، اسناد بسیار تأمل‌برانگیزی در خصوص آنچه که استالین در بارۀ وقوع آن هشدار داده بود، روی آفتاب دید.

۵: ۲۵- آندری: میخائیل نیکیفوراویچ پالتارانین، معاون نخست وزیر روسیه ریاست کمیته‌ بررسی اسناد وزارت امنیت ملی اتحاد شوروی را، یعنی تشکیلاتی را که دیگر وجود نداشت، بر عهده داشت. بنا به اذعان میخائیل نیکیفوراویچ پالتارانین، او هنگام بازرسی، به مدارک آزمایشگاهی کالبدشکافی جنازه استالین دست یافت. نتایج بررسی مدارک آزمایشگاهی کالبدشکافی استالین نشان دادند که استالین مسموم شده است.

۶: ۳٠- مجری: مرگ رهبر بیش از همه به نفع چه کسی بود؟ امروز تمایلات بسیار شدیدی هست که همه مقصیر مرگ او، لاورنتی پاول‌اویچ بریا، نزدیک‌ترین همسنگر استالین شناخته شود. اما آیا مرگ رهبر برای بریا لازم بود؟ با جرئت می‌توان گفت، نه! می‌دانیم که بریا چهار ماه پس از مرگ استالین دستگیر و سپس تیرباران گردید.

۶: ۵۵- نیکولای: شخص بریا با قتل استالین هیچ ارتباطی نداشت. جالب توجه اینکه او در نتیجۀ قتل استالین خیلی زود پس از چند ماه از ادامه زندگی محروم گردید. توجه داشته باشید که همه اتهامات دایر بر شرکت بریا در قتل استالین در آثار منتشره در دورۀ باصطلاح «نوسازی» (پری‌استرویکا) مطرح شد. تا آن هنگام هیچ کس حتا در این باره سخن نگفت، هیچ کس او را متهم نکرد. با این حال، پس از مرگ بریا، بعد از در هم کوبیدن سازمانهای ما، کارزار ضد استالینی نه تنها پایان نیافت، بلکه برعکس، تازه شروع شد. در اینجا آن اهرمی حذف شد که بطور پیگیرً به نیروی ضد دولتی تحت مدیریت خارج اجازه نمی‌داد به آن مراکز دولتی که بموقع خود استالین ساخته بود، ضربه وارد آورد.

۷: ۳۹- مجری: از زمانهای نه چندان دور این شق مسئله مطرح شد که نیروهای مقتدر خارجی در پشت قتل استالین ایستاده بودند. واقعا هم پیروزی اتحاد شوروی بر آلمان فاشیستی اعتبار کشور شوراها را تا اوج دست‌نیافتنی در جهان بالا برد. احزاب کمونیست نه تنها در کشورهای عضو جامعه سوسیالیستی، حتی در بقیۀ اروپا از اعتبار و نفوذ فوق‌العاده عظیمی برخوردار بودند. همدلی با اتحاد شوروی در فرانسه، ایتالیا بسیار عمیق بود. این واقعیت بهیچوجه در برنامۀ نیروهای پشت پرده که آتش این جنگ دهشتناک را شعله‌ور ساخته بودند، نمی‌گنجید. چگونه می‌توان از عهده این وضع برآمد؟ از میان برداشتن رهبر پیروزی، آسان‌ترین راهکار بود. برای اجرای آن لازم بود چرچیل که به خصومت خود با استالین شهرت داشت، دو باره به مقام نخست وزیری برگزیده شود.

۸: ۲۲- نیکولای: دو هفته پس از مرگ استالین، وینستون چرچیل نشان شوالیه دریافت می‌کند. توجه کنید! از نظر ما چرچیل پیروز جنگ جهانی دوم است. برغم این، بجای اینکه در ماه مه سال ۱۹۴۵مورد نوازش و احترام قرار گیرد، ظاهراً به سبب شکست در انتخابات، به استعفاء مجبور می‌شود و هیچ پاداش دولتی دریافت نمی‌کند. برای این که دریافت آن دلیلی نداشت. طبق طرح دولت مخفی و انگلستان، جنگ جهانی دوم می‌بایست بدنبال شکست آلمان نازی با درهم کوبیدن اتحاد شوروی و شکل‌گیری یک نیروی سیاسی کاملا دیگر در عرصۀ بین‌المللی تمام شود. ورود تانکهای ما به برلین در برنامه دوستان بریتانیایی ما گنجانده نشده بود. به همین سبب، آن نخست وزیری که در دورۀ زمامداری او اتحاد شوروی نصف اروپا را بسوی خود جلب کرد، بطور طبیعی نمی‌توانست از احترام نخبگان انگلیس برخوردار شود. چرچیل بعدها مورد توجه و احترام قرار گرفت. بعد از چند سال حزب او دوباره در انتخابات پیروز ‌شد، او مجددا به پست نخست وزیری دست ‌یافت. بعبارت دیگر، دورۀ ظهور مجدد او فرا‌رسید و وظیفۀ اصلی او عبارت بود از تصحیح اشتباه. اصلاح اشتباه. اشتباه چرچیل، این اتحاد شوروی استالینی بود. چگونه می‌توان آن را تصحیح نمود؟ کشتن همان رهبری که کشور را در مسیر درست بسوی آینده هدایت می‌کند و متوقف ساختن آن کشور تا زمانی که یوسف ویساریونویچ زمام امور کشور را در دست دارد، ممکن نیست. بنا‌بر‌این، من اطمینان قطعی دارم که هدف دسیسۀ ضد دولتی- کشتن استالین- که در آن برخی نیروهای داخلی، به سخن دقیق‌تر، خروشچوف مشارکت داشت، با سازمان‌های امنیتی خارجی، مقدم بر همه، با سازمان جاسوسی انگلیس مرتبط بود.

۱٠: ٠٠- مجری: بطور اتفاقی بود یا نه، در این زمان در اتحاد شوروی پرونده مشهور پزشکان تشکیل گردید. در یادواره‌ها معمولاً گفته می‌شود: استالین با این پرونده می‌خواست یهودی‌ها را به تنگ آورد. پرونده بازتاب جهانی گسترده‌ایی داشت. اما واقعیت‌ها از چیز کاملا دیگری گواهی می‌دهند. پرونده، مخصوصا بمنظور مرگ استالین، با هدف دور کردن همه افراد دارای تسلط حداقل به علم پزشکی از استالین و ترساندن آنها تشکیل شده بود. این، یک تحریکات خیلی خوب سازمانیافته بود.

۱٠: ۳۲- آندری: برخی رهبران عالی‌رتبه حزبی کشور با تشکیل این پرونده فرصت یافتند کادر پزشکی اطراف استالین را تعویض نموده، افراد جدیدی به جای آنها بگمارند. دقیقاً به همین ترتیب نیز چندی قبل از مرگ استالین، ولاسیک و پاسکروبئشف را که مدتهای طولانی صادقانه به استالین خدمت می‌کردند، برکنار نمودند، حذف کردند. در اینجا، امکان تشریح و تعبیر مطلقاً دیگری از حوادث اقامتگاه بلیژنی در روزهای آخر زندگی استالین بوجود می‌آید.

۱۱: ۲۵- مجری: در ادامه نگاه کنید:

۱۱: ۲۷- مجری: آخرین شانس توطئه‌چینان

۱۱: ۲۹- مجری: راز پروندۀ پزشکان

۱۱: ۳٠- یلنا: موقعیت و منزلت هر کسی که بعد از به قدرت رسیدن خروشچوف ارتقاء یافت، موضوع خودش است.

۱۱: ۳۵- مجری: افسانه خروشچوفی اکنون در خون محکومان به فنا.

۱۱: ۳۸- آندری: بعد از من چه روی خواهد داد!؟ کشور نابود خواهد گشت.

۱۱: ۴۸- مجری: در قسمت اول برنامه:

۱۱: ۵٠- مجری: معمای مرگ رهبر کبیر، قتل آرام.

۱۱: ۵۲- آندری: اینجا، امکان تشریح و تعبیر مطلقاً دیگری از حوادث بوجود می‌آید…

۱۲: ٠٠- مجری: شوالیه‌سازی یا چه کسی در پشت توطئه‌گران ایستاده بود؟

۱۲: ٠۴- نیکولای: دو هفته پس از مرگ استالین، وینستون چرچیل نشان شوالیه دریافت می‌کند.

۱۲: ۱۲- مجری: به  این ترتیب، روشن است که چه کسی بیش از همه در مرگ استالین ذینفع بود. برای درک این موضوع، لازم است کمی به عقب برگردیم، به پروندۀ مشهور لنینگراد. همانطور که معلوم است بر اساس این پرونده رهبران سازمان حزبی لنینگراد دستگیر و تیرباران گردیدند: کوزنتسوف، پاپکوف، وازنسنسکی. همچنین یکسری از کادرهای رهبری در سراسر اتحاد شوروی دستگیر شدند. تا کنون این پرونده در پرده ابهام مانده است. عملا هیچ مدرکی وجود ندارد. اما کل موضوع عبارت از این است که دستگیرشدگان به جدایی‌طلبی و تلاش برای انحلال اتحاد شوروی متهم شدند. کوزنتسوف قصد داشت حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه را تشکیل دهد. در واقعیت امر، این یک توطئه بسیار خوب سازماندهی شده بود.

۱۳: ٠۲- یلنا: چه روشی برای همطراز شدن با استالین وجود داشت؟ روشی بسیار ساده: تشکیل حزب کمونیست روسیه و احراز پست دبیر اولی آن. دبیر اول حزب کمونیست روسیه نیز عملا اتحاد شوروی را رهبری خواهد کرد. افزون بر این، اگر بخاطر آوریم که «نوسازی» از کی شروع شد، «نوسازی» دقیقا پس از تشکیل حزب کمونیست روسیه، پس از امضای معاهدۀ بلاوژسکی آغاز گردید. زمانی این مسئله توجه مرا بخود جلب نمود که هنگامی که این سه جمهوری پیمان تشکیل اتحاد شوروی را امضاء کردند، چه کسانی در رأس آنها قرار داشتند. زیرا، اتحاد شوروی نه از اتحاد پانزده جمهوری، بلکه، از اتحاد سه جمهوری شکل گرفت و بر اساس توافق این سه جمهوری- روسیه، اوکراین، بلاروس- نیز می‌توانست منحل گردد. بدین ترتیب: کوزنتسوف مدعی دبیر اولی حزب کمونیست روسیه بود و در اوکراین تا اعدام کوزنتسوف، «رفیق» خروشچوف که او را خوب می‌شناسیم و با او آشنا هستیم، دبیر اول حزب کمونیست بود. اما در بلاروس، دبیر دوم. در باره گوساروف، دبیر اول حزب کمونیست بلاروس هیچ اطلاعاتی ندارم. «رفیق» ایگناتیف، وزیر امنیت ملی آینده، عنصر شناخته شده برای ما، که بریا در نظر داشت در ۲۶ ژوئن، در روز دستگیری مختوم به مرگ زودهنگام خود، او را بازداشت نماید، دبیر دوم بود.

۱۴: ۲٠- مجری: پس از بازداشت و اعدام شماری از توطئه‌گران، خروشچوف و ایگناتیف به پنهانکاری مجبور شدند. اما کار بدین منوال ادامه می‌یافت و فرصت هر چه کمتری برای آنها باقی می‌ماند.

۱۴: ۳۲- مجری: تقریبا در مدت سه دهه خلق شوروی با نام استالین بر زبان زیست. در دورۀ صنعتی کردن همراه با استالین کارخانه‌‌ها و کارگاه‌های جدید احداث نمود؛ با نام استالین اجتماعی کردن را بانجام رساند، با تروتسکیستها مبارزه کرد؛ و بالاخره، با نام استالین در وحشتناکترین جنگ پیروز گردید.

۱۴: ۵۷- نیکولای: چند سال قبل، هنگامی که نتیجۀ آخرین آزمایش خون استالین اعلام شد، لازم به گفتن است که آزمایش را بنام خروستالیوف انجام داده بودند تا هیچ کس پی نبرد که صحبت از آزمایش خون رهبر در میان است.

۱۵: ۱۹- آندری: دلایل زیادی در تأئید این موضوع مطرح شد که با استفاده از سمّ «دیکومارین»، ماده‌ایی که موجب خونریزی داخلی می‌شود، می‌توانستند استالین را پیش از موعد به دنیای «بهتر» بفرستند.

۱۵: ۳۹- مجری: در همه حال، در اطراف رهبر سالمند افراد زیاد دیگری هم از سیاست‌های او ناراضی بودند. روشن است که استالین تصمیم داشت بحساب جذب اعضای جدید و جوان، کمیتۀ مرکزی و دفتر سیاسی را بشدت گسترش دهد. او با تمام توان سعی می‌کرد حزب را از امور دولتی جدا کند و فقط مسائل ایدئولوژیک را به آن واگذار نماید. نظامیان زیادی هم از سیاست رهبر ناراضی بودند. بازرسی از فعالیت آنها در رابطه با خارج کردن غنایم از آلمان اشغالی شروع شد.

۱۶: ٠۹- یلنا: چارۀ دیگری نبود. یا باید آنها خودشان پای دیوار می‌رفتند یا حمله می‌کردند.

۱۶: ۲٠- یلنا: گذشته از اینکه چه کسی مرتکب این عمل شد، چه کسی استالین را مسموم کرد، او نمی‌توانست از سد گارد محافظ عبور کند. گارد محافظ یا می‌بایست در این کار مشارکت نماید و یا بر آن چشم بپوشد. چه کسی می‌توانست به گارد دستور بدهد؟ در آن دوره، گارد کرملین بطور مستقیم در تابعیت شخص سیمون ایگناتیف، وزیر امنیت ملی بدون هر گونه معاونی بود.

۱۶: ۴۴- یلنا: من می‌توانم از چند نفر نام ببرم: از میان آنها افراد اصلی عبارتند از خروشچوف، ایگناتیف، بولگانین وزیر دفاع. هر چند برای من سخن گفتن در این باره بسیار ناگوار است، داده‌های زیادی هم به مارشال ژوکوف اشاره دارند. داده‌های زیادی. اگر چه این مسئله هنوز تا آخر روشن نیست. در میان مهره‌های کم اهمیت‌تر، مقامات امنیتی مثل آگالتسوف، ریومین و طبیعی که افراد دیگری هم بودند.

بنظر می‌رسد توطئه زیر سر «سِرها»  بود. اما براحتی می‌توانیم حدس بزنیم چه کسی رضایت مأموران امنیتی را جلب کرد. مقام و منزلت هر کسی که بعد از به قدرت رسیدن خروشچوف ارتقاء یافت، موضوع خودش است.

۱۷: ۳۳- مجری: نیکیتا سرگئی‌اویچ خروشچوف، متهم کنندۀ اصلی رژیم استالین، خاخول شاد، با این که هیچ کس او را جدی نمی‌گرفت، اما توانست بر همه یاران وفادار استالین غلبه کند. امروز ابعاد تمامی آن صدماتی‌ که در دورۀ خروشچوف به روسیه وارد شد، آشکار می‌شود. کسی که بعنوان مبارز ضد کیش‌ شخصیت استالین در تاریخ ثبت شد، بر کیش شخصیت خویش دمید. اما کیش شخصیت او چیزی جز حباب صابون نبود.

۱۸: ٠۱- آندری: هنگامی که از رهبران حزبی مناطق برای اعدام و مجازات سهمیه درخواست نمودند، خروشچوف به قهرمان بلامنازع بدل شد. او در میان همه رهبران حزبی مناطق بالاترین رقم را هم برای اعدام و هم برای مجازات خواستار شد.

۱۸: ۳٠- مجری: بجویید به سود چه کسی بود.

۱۸: ۳۲- مجری: پس از مرگ استالین حاکمیت کشور برای مدت کوتاهی بدست هیأت سیاسی مجموعا غیرمسئول افتاد. اما مدتی بعد، خروشچوف ماهیت واقعی خودش را نشان داد. گزارش مشهور او به کنگره بیستم حزب کمونیست که ظاهرا به افشای کیش شخصیت استالین اختصاص یافته بود، هر چیزی را در جای خود قرار ‌داد. امروز دیگر روشن است که تقریبا همه گزارش خروشچوف دروغ بزرگی بود. اما آن وقت تأثیر او بر اذهان مردم تکان‌دهنده بود.

۱۹: ٠۴- نیکولای: شاید خروشچوف شخصا با قتل استالین ارتباط داشت. به عبارت دیگر، او همان کسی بود که با افزودن زهر به نوشیدنی یا غذا، استالین را مسموم کرد. اما این بعید است. او رهبر ایدئولوژیک این واقعه بود و با مسموم کردن استالین ارتباط مستقیم نداشت و عامل اجرایی مستقیم آن نیز نبود. همه اقدامات بعدی خروشچوف، به باور من، اعم از سیاه‌نمایی استالین، تغییر همه آنچه که استالین انجام داده بود و حتّا عدم تمایل قطعی به حضور فیزیکی در استراحتگاهی که استالین در آنجا خوابیده بود، تلاشهایی بودند برای متقاعد کردن خود بر این، که او بحق استالین را کشت.

۱۹: ۴۸- نیکولای: این عدم تمایل، بسیار شبیه است به غیرممکن بودن حضور قاتل و قربانی او در یک جا. به سخن دیگر، خروشچوف با همه گامهای بعدی خود سعی کرد هر آنچه را که استالین انجام داده بود، تغییر دهد، با سیاه‌نمایی شخص استالین، همه را متقاعد سازد که او حق داشت هم مسیر را تغییر دهد و هم در قتل یوسف ویساریونویچ مشارکت نماید.

۲٠: ۱۱- مجری: شب سی‌ام اکتبر منتهی به اول نوامبر سال ۱۹۶۱، بر اساس قرار کنگره بیست‌ودوم کمیته مرکزی حزب کمونیست، جنازه استالین را از مقبره که تقریبا هشت سال در آنجا آرمیده بود، مخفیانه خارج کردند. راز خارج کردن مخفیانه جنازه رهبر تا کنون سر به مهر مانده است. خود خارج کردن جنازه برای دفن چند ساعت بطول انجامید. می‌گویند که دکمه‌های طلایی لباس تشریفاتی رهبر را با دکمه‌های برنزی تعویض نمودند. علاوه بر آن، بنا به دستور شخص خروشچوف، سردوشی ژنرالیسموسی استالین را کندند.

۲٠: ۴۷- آندری: البته، کنگره حزب ادعا نمود که یوسف ویساریونویچ استالین معیارهای لنینی زندگی حزبی را زیر پا گذاشت، هنجارهای قانونمند سوسیالیستی را نقض نمود. اما تحت تأثیر همه آن اطلاعاتی که ما امروز در اختیار داریم، براحتی می‌توانیم به نتیجه‌گیری کاملا دیگری برسیم:

۲۱: ۱۸- آندری: شرکت‌کنندگان در مسمومیت یوسف ویساریونویچ استالین و در وهلۀ نخست، نیکیتا سرگئی‌اویچ خروشچوف بعلت این که جنازه رهبر در مقبره قرار داشت، بسیار خشمگین بودند. در عین حال، همانطور که می‌دانیم جسد مومیایی در زمانهای معینی به مراقبتهای احتیاطی نیاز دارد.

۲۱: ۴۶- آندری: و در حین چنین مراقبتها، هر پزشک، هر آزمایشگاه وابسته به آرامگاه لنین و استالین می‌تواند تحقیقات خاص خودش را انجام داده، وجود سمّ در جسد متوفی را مشخص نماید.

۲۲: ٠۶- مجری: می‌توان به اشکال متفاوت به شخصیت استالین برخورد نمود. می‌توان تا بی‌نهایت از او متنفر بود و همچنین می‌توان بطور مستمر از او تمجید کرد. شاید وقت نگاه واقع‌بینانه به آنچه که استالین انجام داد، رسیده است. بدون هیاهوی هیستریک. اما این واقعیت که ۶۰ سال پس از مرگ او، نام استالین موجب چنین بحثهای داغ می‌شود، حداقل نشانۀ این است که استالین یک شخصیت شایسته احترام و بزرگداشت بود.

۲۲: ۳۳- مجری: اشتباه عمده استالین عبارت از این بود که او پس از خود جانشین لایقی بجا نگذاشت.

۲۲: ۴۳- آندری: ایدئولوژی کمونیستی دو بار از حقانیت مطلق خود امتناع کرده است: در روزهای کنگرۀ بیستم و کنگرۀ بیست‌و‌دوّم حزب کمونیست اتحاد شوروی. در واقعیت امر، این دو کنگرۀ حزبی انحلال آتی اتحاد شوروی را پیشاپیش رقم زد.

۲۳: ٠۹- آندری: صرفنظر از این که استالین از عهدۀ اطرافیان خود برنیامد، اما با این پیش‌بینی که «شما پس از من به اتحاد شوروی خیانت خواهید کرد»، همچون پیامبر در تاریخ ثبت شد.

shizli3

ترجمه و پی نوشت: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2013/09/24/

۲ مهر– میزان ۱٣۹۲

ابتکار روسیه برای قرار دادن تسلیحات شیمیائی سوریه تحت کنترل بین المللی، برنامه آمریکا برای تجاوز نظامی به سوریه را بشدت تحت تأثیر قرار داد. در عین حال، باید اذعان کرد، که این موفقیت دیپلوماتیک صرفنظر از اینکه آمریکا از برنامه خود امتناع نکرده است، اما حداقل موجب آرامش موقت در خاورمیانه و همه جهان گردید.

از یک طرف، در حال حاضر افکار عمومی بیش از هر موضوعی روی مخالفت قاطع با هجوم آمریکا متمرکز شده است. در همین رابطه لازم به گفتن است: آ- موضع جامعه آمریکا، بطوریکه آخرین نظرخواهی اجتماعی نشان میدهد، بیش از ۷۰ درصد مردم با دعوت باراک اوباما به اقدام نظامی مخالف هستند؛ ب- افکار عمومی جهانی، طرح روسیه را بعنوان راه خروج از بن بست سیاسی ارزیابی نموده و از «بازی» آمریکائیها با «آتش» در منطقه ای که به «بشکه باروت» جهان مشهور است، در شگفت هستند. علاوه بر اینها، حمایت دبیر کل سازمان ملل متحد، بان کی مون از ابتکار روسیه را نمیتوان نادیده گرفت.

از طرف دیگر، دولت آمریکا تمایل شدیدی به شروع جنگ دارد. اما در این راه، آمریکا باید منتظر موانع و مشکلات بسیار جدی باشد. همانطور که اکنون بوضوح معلوم شده است، حمله شیمیائی اخیر در نزدیکی دمشق نه از سوی ارتش سوریه، بلکه از طرف مخالفان آن انجام گرفته است. باندهای در حال جنگ در سوریه در موارد دیگر نیز سلاح شیمیائی بکار برده اند (در این باره در گزارش ١٠٠ صفحه ای تقدیمی روسیه به سازمان ملل متحد در باره حمله شیمیائی به خان العسل در شمال سوریه در ١٩ مارس، و همچنین، در بیانیه ماه مه کارله دل پونته، رئیس کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد در مورد کاربرد سلاح شیمیائی زارین در سوریه مبنی بر استفاده شورشیان از سلاح شیمیائی گفته میشود). بصرف اینها، دلایلی برای نگرانی از تکرار تحریکات وجود دارد. هدف از تحریکات این بود و هست، که آنها بدست آمریکا، فرانسه و دیگر اعضای ائتلاف ضد سوری، دارندگان ذخایر عظیم تسلیحات شیمیائی بهانه میدهند تا دمشق را زیر فشار تهدید به حمله حتمی و تحت پوشش «مبارزه با تروریسم» به خلع سلاح یکجانبه وادار نمایند.

با این وجود، سوریه برای دفع حمله، علاوه بر سلاح شیمیائی یکسری امکانات دیگر هم در اختیار دارد.

یکی از این امکانات، آمادگی نیروهای ویژه سوریه برای انجام عملیات در خاک آمریکاست، که میتوانند عواقب بیش از حد انتظار در پی داشته باشند. بنا به اظهارات سخنگوی وزارت دفاع سوریه، اکنون چندین صد تن از اعضای نیروهای ویژه سوریه، «الوعدة القسام»، چه بصورت قانونی و چه بطور غیرقانونی در خاک ایالات متحده آمریکا حضور دارند. دسته های رزمی ٣- ٧ نفره با تمام لوازم تجهیز شده اند و در صورت حمله آمریکا به سوریه، موظف به انجام عملیات خرابکاری هستند. مؤسسات اداری و زیرساختی، پایانه های نفت و گاز، تأسیسات نظامی، شامل پایگاههای هوائی و دریائی از جمله هدفهای تعیین شده برای عملیات هستند. بگفته همین منبع، رهبری سوریه با مطالعه جنگ یوگسلاوی، عراق، لیبی، که در آنها رویکرد دفاعی صرفا برای دفع تجاوز از پیش در معرض حمله قرار گرفته و محکوم به شکست شده بود، چنین تصمیمی را اتخاذ کرد.

با این وجود، برای نیروهای ویژه سوریه که از عملیات در خاک اسرائیل، لبنان و خود سوریه تجارب غنی اندوخته اند، نبرد در خاک آمریکا بمنظور وارد آوردن خسارات قابل ملاحظه لزومی ندارد. زیرا، با پشتیبانی نیروهای ویژه ایران، کارایی عملیات خرابکاری بلحاط ابعاد، تعداد، و میزان آسیبهای اقتصادی- نظامی بالقوه به تجاوز آمریکائی، به منافع اقتصادی آمریکا در اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی و غیره، میتواند بمراتب افزایش یابد.

عربستان سعودی هم بعنوان یکی از طرفداران سرسخت جنگ، از شورش جامعه شیعه ١۵ درصدی جمعیت کشور، که طرفدار ایران میباشد (باضافه پشتیبانی همکیشان آنها در عراق، بحرین و دارای بزرگترین جامعه در لبنان)، بحق از سالها پیش در هراس بسر میبرد. بخش اصلی شیعیان عربستان سعودی در استان شرقی الاحساء واقع در ساحل خلیج فارس متمرکز هستند. این استان بعلت موقعیت جغرافیائی خود و بعنوان مخزن عمده نغت غربستان از اهمیت استراتژیک برای ریاض برخوردار است.

مصر علیرغم اینکه در آتش مناقشه بین حاکمیت جدید و اسلامگرایان مورد حمایت آنکارا میسوزد، بمثابه یک عامل بازدارنده خودویژه برعلیه تجاوز به سوریه عمل میکند. تجاوز نظامی آمریکا به سوریه هر لحظه ممکن است کشور مصر را به ورطه جنگ داخلی بکشاند، که اولین پیامد آن بسته شدن کانال سوئز برای عبور کشتیهای نفتکش خواهد بود. خود این نیز مسئله جستجوی راههای دیگر حمل نفت را فعلیت می بخشد، لازم به توجه است که راه کمربندی شاخ آفریقا زمان تحویل نفت را دو هفته به تأخیر می اندازد، و راه دریائی شمالی روسیه، اگر چه کوتاه ترین راه دریائی بحساب می آید و قادر است قطبهای صنعتی جهان (اروپای غربی، آمریکای شمالی و آسیای جنوب شرقی) را بهم منصل سازد، اما هنوز برای انجام چنین وظیفه ای آماده نیست.

مشکلات اقتصادی، که در صورت حمله نظامی به سوریه پیش می آید، نه تنها با افزایش گریزناپذیر بهای سوخت، بلکه، با نزدیک شدن پایان دلار بعنوان ذخیره ارزی جهان بستگی خواهد داشت. در نیمه اول سال ٢٠١٣ نه فقط ایران و استرالیا، حتی پنج کشور از ده اقتصاد پیشرفته جهان، از جمله چین، ژاپن، هند و روسیه از استفاده از دلار در تسویه حسابهای تجارت خارجی امتناع کردند.

مسکو و پکن، که به ترتیب در زمینه صادرات و واردات نفت در موقعیت اول جهانی قرار گرفته اند، قادرند تصمیم خود را دایر بر امتناع کامل از خرید و فروش نفت با دلار هر لحظه اعلام نمایند. بزرگترین خطر برای آمریکا درست در همین نکته نهفته است. به همین دلیل، تلاشها برای دامن زدن به آتش جنگ علیه سوریه از منظر به تعویق انداختن شکست دلار بعمل می آید. مصادف شدن تشدید اوضاع پیرامون سوریه و موکول کردن مذاکرات در مورد خطر شکست دلار آمریکا از ماه فوریه به پائیز سال جاری بی دلیل نبود. واشنگتن نگران دمکراسی در سوریه نیست، بلکه، مسئله با سقف بدهی های دولتی، از نقطه نظر چشم انداز حیاتی تحول خود ایالات متحده آمریکا به «دولت شکست خورده» ارتباط دارد…

پی نوشت مترجم:

هر کسی که تصور کند: اگر ولیعهد اطریش- مجار در روی پل موستار در سارایوو ترور نمی شد، آتش جنگ جهانی اول شعله نمیکشید و یا اینکه بر این باور باشد، اگر فاشیسم سرمایه داری در آلمان، ایتالیا، ژاپن در دهه ۱۹۳۰ بقدرت نمیرسید، جنگ ویرانگر جهانی دوم اتفاق نمی افتاد، در خوشبینانه ترین حالت، نه درکی از هیچیک از نظامهای اجتماعی- اقتصادی، بویژه، نظام سرمایه داری دارد و نه از علم سیاست. اگر فاشیسم قرن بیستم بدنبال بحران دهه ۳۰ سرمایه داری زاده شد، فاشیسم سده بیست و یکم در اثر شروع بحران پوشیده، با حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ واشنگتن و نیویورک تولد خود را تحت عنوان «جنگ با تروریسم» اعلام کرد.

«جنگها نتیجه بحرانند و ادامه سیاست»! همه جنگها هم سفارش دهنده دارند و هم مجری. بی شک، ترور ولیعهد اطریش- مجار هم سفارش دهنده داشت و هم مجری. فاشیسم قرن بیستم نیز زاده بحران بود و هر دو جنگ عالمگیر هم نتیجه آن.

جنگهای سده بیست و یکم، از جمله، جنگ سفارشی کنونی در سوریه نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست.

در طول بیش از دو سال و نیم که از شروع جنگ استعماری- تروریستی غرب امپریالیستی علیه سوریه میگذرد، مقامات رسمی امپریالیسم جهانی و ناتوی رسانه ای وابسته به آنها سعی میکنند چهره کاملا دیگری از این جنگ ویران گرانه ارائه دهند و آن را بنامهای دیگری غیر از نام واقعی آن بنامند: «جنگ داخلی»، «جنگ بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف»، «جنگ بین ملتهای بومی کشور» و در نهایت، «بحران سوریه»! هدف از همه اینها روشن است: سفارش دهنده در محاق بماند و مجری، شرارت خود را در زرورق بهانه های «مشعشع»: «دمکراسی»، «حقوق بشر»، «بمبارانهای انساندوستانه» و امثالهم بپیچاند.

جنگ کنونی امپریالیسم علیه مردم، دولت و کشور مستقل سوریه اگر دیروز یک راز پنهان بود، امروز برملا و آشکار شده است، که از سالها پیش، از زمانیکه جرج بوش در سال ۲۰۰۱ هفت کشور، از جمله آنها، جمهوری عربی سوریه را «محور شرارت و حامی تروریسم» اعلام کرد، برنامه ریزی شده بود و ربطی به مسائل و مشکلات داخلی سوریه ندارد.

هم اکنون بیش از پنج سال از ۱۵ سپتامبر سال ۲۰۰۸، تاریخ رسما اعلام شده شروع بحران ساختاری نظام سرمایه داری جهانی میگذرد. جنگهای پیش از این تاریخ (از میان آنها، جنگ علیه یوگسلاوی، افغانستان، عراق)، نه تنها نتوانستند نظام سرمایه داری را از سقوط به ورطه بحران مالی- اقتصادی ساختاری بازدارند، حتی باعث تعمیق و گسترش بحران نیز شدند.

اگر ریشه و منشاء جنگها در نکته فوق جستجو شود، بی شک، سفارش دهنده و مجری آنها نیز معلوم و مشخص میگردند. سفارش دهنده جنگها: دولت مخفی سرمایه مالی و صنعتی حاکم بر جهان (مافیای دلار، طلا، مواد مخدر و صنایع جنگی) و مجری آنها: دولتهای امپریالیسی خدمتگزار سفارش دهندگان! منتها، مجری جنگ این بار با بهره گیری از رسوائی های خود از جمله، در افغانستان و عراق، قصد دارد بمبها و موشکهای تولید کنندگان مرگ را با پول نفت و گاز قطر، عربستان سعودی، کویت و… بر سر مردم سوریه بریزد. یعنی، بگفته باراک اوباما، هزینه بمباران سوریه را قطر و عربستان تقبل کرده اند.

اینکه رئیس جمهور آمریکا از همان ابتدای شروع جنگ علیه سوریه، کاربرد سلاح شیمیائی را «خط قرمز آمریکا» اعلام کرد و اینکه در ۱۹ ماه مارس در خان العسل و در ۲۱ ماه اوت سال جاری در حومه دمشق، در غوطه از سلاح شیمیائی استفاده شد، طبیعتا تحریکاتی بود برای مستدل ساختن جنگ طلبی اوباما و خلع سلاح سوریه بمنظور برداشتن گام بعدی: ادامه جنگ و نجات دلار! چنین تحریکاتی را بر علیه لیبی نیز بعمل آوردند تا اینکه دولت این کشور مجبور شد تمام تجهیزات هسته ای خود را در سال ۲۰۰۵ بار یک کشتی نموده و به آمریکا تحویل دهد و راه حمله سال ۲۰۰۱ القاعده و ناتو به کشور را و بازگشت آن به عصر پارینه سنگی را هموار نماید.

بنا بر اینها، هیچ دلیلی برای خوشبینی وجود ندارد که غرب برنامه حمله خود به سوریه را کنار گذاشته است. چون از یک سو، نظام سرمایه داری در باتلاق بحران دست و پا می زند و از طرف دیگر، هم سرنوشت دلار در میان است و هم انبارهای صنایع نظامی باید خالی شوند. و  البته، این پایان کار نیست.

1 دیدگاه برای “اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین‌ستیزی(متن کامل): یوری امیلیانوف – مترجم: ا. م. شیری/ ویراستار: حسین کوشی، و اسناد محرمانه مرگ رهبر – استالین را چگونه کشتند: برنامۀ تحقیقی تلویزیون «میر» (صلح)

  1. نادر کیانی
    5 نوامبر 2013

    خبرهای فوق محرمانه از وضعیت لحظه به لحظه پیشمرگان کومله کمونیستی،جدیدترین سازماندهی های پیشمرگان و اخراج ها و…. در اردوگاه زرگویز کومله کمونیستی از نادر کیانی در وب سایت کومله منتقد1 http://www.komaleemontaghed1

بیان دیدگاه

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.