برنامه امپریالیسم آمریکا برای فشار بر ایران به مرحلهای رسیده است که مدتها از آن به عنوان تحریمهای فلج کننده یادمیشد، یعنی تحریم کامل معاملات نفتی تهران همراه با محدودیتهای بانکی و پولی متعدد برای کورکردن عمدهترین منافذ درآمد ارزی جمهوری اسلامی. تازهترین اقدام، لغو معافیتهایی است، که فقط چند کشور را از پیامدهای تحریم آمریکا علیه ایران استثنا میکرد، کشورهایی که برای قطع وابستگی نفتی خود به ایران، مهلت خواسته بودند. حالا صداهایی در ایران بلند شدهاند، مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی هم باید کاری بکند، از بستن تنگه هرمز گرفته تا دنبالکردن دیپلماسی فعالتر در عرصه بینالمللی.
پرسش این است آمریکا با تشدید تحریمهای غیرقانونی کنگره آمریکا علیه ایران و تهدیدات نظامی در قالب «تغییر رفتار رژیم» و تشکیل کنفرانسهای رنگارنگ، نظیر کنفرانس ورشو و حمایت از اپوزیسیون ارتجاعی برون مرزی از رژیم ایران چه میخواهد؛ آیا تحریمها و فشار اقتصادی بر مردم ایران موجب خیزش تودهها و سرنگونی رژیم میشود؟ بطور خلاصه باید گفت:
یکم اینکه امپریالیسم آمریکا سالهاست سیاست خود را در مورد ایران تعیین کرده است. آمریکا از ایران یک کشور نیمه مستعمره میخواهد، مانند زمان محمدرضا شاه؛ کشوری که ژاندارم منطقه شود و همدست امپریالیستها در غارت منابع انرژی منطقه و تضمین استخراج و انتقال آنها به بازارهای غرب عمل نماید؛ ایرانی میخواهد مخالف چین و روسیه و در زمان مناسب مخالف هند و ژاپن و شاید اروپا، تا آمریکا بهتواند دست بر گلوگاه نفت جهان داشته باشد و پیچ آنرا شُل و سفت کند و ایران را در گزینش سیاست راهبردی خویش در اقیانوس آرام در دهه آینده در کنار خود داشته باشد و نه در کنار چین. آنها مشکلشان برخلاف ادعاهای ایرانیان فریبخورده و یا خودفروخته، غنیسازی اورانیوم و مسئله هستهای نیست و نبوده است. در زمان محمد خاتمی دو سال غنیسازی ایران با خواست آمریکا به تأخیر افتاد و حتی به خواست آمریکا برای امضاء پروتکل الحاقی، که یک پیمان استعماری است، تن داد. در ادامه این سیاست، ایران نیز به خواست آمریکا مبنی بر عودت تفالههای اتمی نیروگاه بوشهر به روسیه تن داد. ایران حاضر شد در صورت فروش اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی برای مصارف تحقیقاتی و پزشکی دانشگاه تهران از تولید آن خودداری کند و بهای خرید آنرا به روسیه، چین، آمریکا، آرژانتین و… بهپردازد و از تولید آن صرفنظر کند. رژیم جمهوری اسلامی، در دوره هاشمی رفسنجانی، با سیاست تعدیل اقتصادی و باز گذاردن دست بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول در ایران و اجرای خواستهای سازمان تجارت جهانی به خصوصیسازی مالکیتهای عمومی مردم ایران دست زد و نفت ایران را با پوشش شرکتهای خصوصی پاسدارن مافیائی خصوصی نمود و… اما بهرغم همه اینها آمریکا از این «فرصتهای مناسب» برای عادیکردن روابط با ایران استفاده نهکرد و به سیاست تحریم و فشار بر ایران ادامه داده است. عقب نشینی رژیم در قالب نرمش قهرمانانه و سیاست سازش با آمریکا و سرانجام خروج آمریکا از برجام و تشدید تحریمها در دوره حسن روحانی، نشان داده است که آمریکا به دنبال تبعیت مطلق و در سودای سلطه بلامنازع خود برایران است.
دوم اینکه همان طور که اشاره رفت امپریالیسم آمریکا به تسلط بر منطقه نظر دوخته است. آنها ایرانی میخواهند که نوکر آمریکا، متحد اسرائیل، دشمن فلسطین، لبنان، سوریه، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا، بولیوی، چین، روسیه و… باشد. آنها تنها به یک تغییر راهبردی تن خواهند داد و آنهم با دست عوامل مورد اعتماد خود و نه با هر جناح غیر قابل محاسبه در حاکمیت ایران. اشغال لیبی، افغانستان، عراق، تجاوز به سوریه و لبنان، حمله نظامی عربستان به یمن، تقویت تروریسم در عراق، کنارآمدن با طالبان علیه ایران، دامنزدن به خواستهای جدائیطلبانه در ایران و تقویت تروریستهای ایران در خارج از ایران دامن زدن به جنگ شیعه و سنی، تحریم اقتصادی، مالی و گرسنگی دادن به مردم ایران، پروارکردن اپوزیسیون خودفروخته ایران در خارج از کشور و دنبالچههای آنها در درون ایران برای روزمبادا… همه حاکی از سیاستی است که آمریکا برای ایران در نظر دارد.
سوم اینکه رژیم جمهوری اسلامی، که در محاصره کامل قرارگرفته است، دو راه در پیش دارد؛ یا با خفت تسلیم امپریالیسم آمریکا شود و مورد حمله نظامی و سرکوبگر آنها قرار گیرد و تازه تضمین ندارد که آمریکائیها همین قشر مافیائی را بر سر کار نگهدارند و یا اینکه به مردم ایران برای مقاومت در مقابل استعمار خونخوار تکیه کند، که آنوقت باید به یک حکومت دموکراتیک تن در دهد و مفسدان را محاکمه کرده به سزای اعمالشان برساند. با دست روحانیها و جهانگیر اسهاقیها و یا جنتیها و لاریجانیها و… نمیشود رژیم را «نجات» داد، فقط میشود ایران را بر باد داد و به هرج و مرج کشانید. آمریکا با «نجات» این رژیم هم موافق نیست. رژیم جمهوری اسلامی به بنبست رسیده است و به چشم خود میبیند که ارتجاع منطقه و متحدین آمریکا دستبردار نخواهند بود و تروریسم و بیثباتی را از طریق پاکستان به داخل خاک ایران خواهند کشید. این جمهوری اسلامی است که باید در شرق و غرب خود نیز میان طالبان و القاعده ثبات خود را حفظ کند. و این تنها با تکیه بر مردم و بهرسمیتشناختن آزادیهای دموکراتیک و مجازات جنایتکاران، مفسدان و رانتخواران مقدور است. امری که خود این رژیم قادر به حل آن نیست و باید به دست مرم ایران حل گردد. یا پذیرش تمام خواستههای امپریالیسم آمریکا، یعنی تسلیم کامل یا ادامه فشار سیاسی و اقتصادی و محاصره نظامی! رژیمی که به مردماش پشت کرده است، سرانجام راهی جز نوکری امپریالیسم پیش روی ندارد. این تازه آغاز سحر است.
در پایان باید به این پرسش، که تحریمهای اقتصادی سرانجام موجب برافتادن رژیم خواهد شد، پاسخ منفی داد، مگر اینکه در ادامه جنگ اقتصادی به جنگ مستقیم نظامی مبادرت ورزند، که این هم در شرایط کنونی با توجه به اوضاع منطقه و جهان امکان پذیر نیست. فشار تحریمهای خارجی و تهدیدات نظامی اما دست رژیم را در سرکوب اعتراضات داخلی بیشتر بازمیکند و به زیان جنبش آزادیخواهانه و عدالتجویانه مردم ایران است.
نقل از توفان الکترونیکی شماره ۱۵۴ نشریه الکترونیکی حزب کارایران اردیبهشت ماه ۱۳۹۸
***
http://www.radiohambastegi.se/mobile/interview.php?filename=a.tavakol.h.hesam_ira
n.usa190511.mp3
رادیوهبستگی استکهلم سوئد روزشنبه مورخ 22 اردیبهشت ماه ، 11 مه گفتگویی با آقایان عباس توکل رهبر سازمان اقلیت و حسن حسام رهبر وسخنگوی سازمان راه کارگر درمورد تشدید اختلافات ایران و آمریکا واحتمال بروز جنگ وتاکیتک سازمانها واحزاب سیاسی و ازجمله مواضع این دوجریان بعمل آورد که جز وراجیهای شبه ترتسکیستی، بی برنامه گی، غلوگویی و تلویحا مثبت ارزیابی کردن ازتجاوز نظامی بخاطر تضعیف رژیم و سرنگونی آن در پارکابی امپریالیسم ودرقالب «جبهه موهومی سوم» نصيب شنوندگان این رادیو نشده است. درزیرنقدفشرده ما بر محوریترین سخنان این آقایان ازنظر علاقمندان میگذرد:
يكم اینکه؛ ازخوانندگان تقاضا داریم قبل ازخواندن این نقد به مصاحبه رادیو همبستگی که لینکش درهمین صفحه وجوددارد گوش دهند تا ابتدا به ادبیات و پرت بلاگوييها وسخنان پرتناقض وارتجاعي این دوجريان شبه ترتسکیست و ضدانقلابي درمورد تجاوز احتمالي نظامی به ايران آشنا شوید!
وقتی آنها دراین مصاحبه از «دو قطب ارتجاعی» صحبت می کنند، منظورشان بطور عمده جمهوري اسلامي است كه بايد در پاركابي ارتش آمريكا سرنگون شود. این دو سازمان که نقابشان در کارزار مسخره امپریالیستی ایران تریبونال افتاد و منابع مالی آنها رو شد و سر شهرزاد نیوز از آخور وزارت خارجه هلند در آمد، مردم را فرا می خوانند که درصورت تجاوزنظامی به ايران مقاومت نكنند، بلکه برای اینکه «انقلابی» باشند و سوسياليسم شورايي و خودحكومتي !!برقرار كنند در پاركابي آمريكا عليه رژيم بجنگند!! البته آنها به این وضوح که ما دستشان را رو می کنیم، حرف نمی زنند. همه نیروهای ضد انقلاب و همدست صهیونیست و امپریالیست حرفهایشان دو پهلو است، زیرا از مردم می ترسند. آنها به مردم ايران توصیه می کنند، وقتی ارتش آمريكا وارد ايران شد مردم باید با اسلحه خود هر دو طرف را «نابود» سازند. جنگ داخلی راه بیاندازند و سوسیالیسم!!؟؟ را مستقر کنند. یک تیر هوائی به آمريكاييها و یک تیر خلاص به ارتش ايران ..!! اين دوجریان سياست وتاكتيك ممانعت از جنگ و تجاوز به ايران را نمي پذيرند چون آنوقت رژيم برسر قدرت مي ماند!! وازطرف دیگر با وقوع جنگ از مقاومت براي بيرون ريختن قواي خارجي پرهيز مي كنند و به ياري آمريكا براي سرنگوني رژيم مي پردازند، زيرا سرنگوني رژيم تحت هر شرايطي عمده است !ا ين درحاليست كه تعدادشان به اندازه پنج بند انگشت هم نيست وچون زورشان نمي رسد عملا از مداخله آمريكا استقبال ميكنند!
دوم اینکه؛ این دوجریان بخاطر توجیه سیاست ارتجاعی شان از جنگ ارتجاعی ازهردوطرف سخن می گویند. ازکنارنقض تساوی حقوق ملل وحق ملل درتعیین سرنوشت بدست خودملل و زورگوییهای امپریالیستی که توسط آمریکا صورت میگیردبسادگی میگذرند توگویی دولت ایران درشریط کنونی دولت امپریالیستی تزار است که درگیر درجنگ جهانی اول برای کسب بازارهای جدید ومستعمرات با سایررقبایش درگیراست.این آقایان شبه ترتسکیست هنوز نفهمیده اند که ایران کشور امپریالیستی نیست، حتی سرمایه داری در آن نیز در همه زمینه ها هنوز انکشاف کافی را نیافته است، چه برسد به اینکه سرمایه داری ایران به عالیترین مرحله رشد خود، یعنی به مرحله سرمایه داری انحصاری امپریالیستی تحول پیدا کرده باشد و سیاستش بر اساس سیاست سرمایه مالی تعیین شود، ایران در هیچ یک از گروهبندیهای امپریالیستی برای غارت جهان و تقسیم غنایم شرکت ندارد، حتی امپریالیستها ایران را به این دسته بندی های خود راه هم نمی دهند. برعکس ایران همیشه برای امپریالیستها لقمه چرب و نرمی بوده است که بر سر تسلط بر آن، امپریالیستها با هم درافتاده اند. سخن بر سر تسلط بر ایران و غارت ایران است. رژیم حاکم در ایران صرفنظر از ماهیت فاسد، ارتجاعی و ستمگرانه خویش، تنها از موجودیت و استقلال سیاسی خود دفاع می کند. کمونیستها باید تنها بر این اساس تاکتیک های انقلابی خویش را تعیین کنند. وضعیت ایران به شرایط روسیه در جنگ اول جهانی شباهتی ندارد، بلکه بیشتر به شرایط جنگ ضد ژاپنی در چین شبیه است، با این تفاوت که کمونیستهای ایران نه ارتش سرخی دارند و نه شخصیتی مورد احترامِ مردم، بنام مائو تسه دون که به عنوان نیروئی مستقل و قدرتمند در محاسبات سیاسی به کار آید و امکان مانور سیاسی، به اتکاء این نیروی نظامی و حمایت مردمی در چین و حمایت شوروی در عرصه جهانی دارا باشد. با کوربینی سیاسی کسی انقلابی نمی شود.
تئوری جنگیدن با هر دو قطب ارتجاع و توسل به جنگ داخلی در ایران یک تئوری ضد انقلابی و غیر طبقاتی و ناقض ماهیت تجاوزکارانه و غارتگرانه امپریالیسم می باشد که از جانب دارو دسته های منصور حکمت در ایران برای اسارت خلق ما ساخته و پرداخته شده است. متاسفانه در میان نیروهای اپوزیسیون ایران حتا بخشهای صمیمی نیز وجود دارند که به کنه این مسایل واقف نیستند و به نتیجه عملی نهائی این تئوریهای ارتجاعی و شبه انقلابی فکر نکرده اند. آنها در راهی گام گذارده اند که منصور حکمت نشان داده است. هدف وی حذف لنینیسم و تطهیر امپریالیسم بود. برای وی تنها میلیتاریسم آمریکا وجود داشت که می شد بر ضد آن مبارزه کرد. وی مخالف ایجاد یک جنبش وسیع ضد امپریالیستی بود. جنبش ضد میلیتاریستی باید جایگزین مبارزه ضد امپریالیستی می شد. وی تمام مبارزه اجتماعی را از مضمون طبقاتی آن جدا کرد و به خورد جنبش کمونیستی ایران داد. این مجموعه هنوز از تئوریهای منصور حکمت تغذیه می کند و بیمار است.
این عده چه بخواهند و چه ناآگاه باشند، در کنار امپریالیسم قرار دارند. آنها خودشان را پشت نقاب مبارزه علیه جنایات جمهوری اسلامی پنهان کرده اند و کسانی را که بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم برای آزادی ایران پیکار می کنند، مدافعان جمهوری اسلامی قلمداد می کنند تا همدستی خویش را با همه سازمانهای ساخته و پرداخته امپریالیستی که در زیر عناوین پر طمطراق «حقوق بشر» و یا «حقوق قومیتها»، «ادیان اقلیت» و یا سازمانهای مشکوک «توسعه دموکراسی» و… پنهان کرده اند، بپوشانند. برای آزادی مردم ایران و نابودی استثمار تنها یک راه وجود دارد. و آنهم پیوند مبارزه دموکراتیک با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی میباشد. مبارزه در راه سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی تنها با دست مردم ایران عملی، ونیروهای انقلابی ومترقی و این امر از مبارزه بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم می گذرد.
سوم اینکه اگر احتمال جنگ وجوددارد و این جنگ هم آغازگرش امپریالیسم آمریکا خواهد بود، آنوقت باید هدف را درست تشخيص دهیم تاکتیک و سياست تبليغ ممانعت از تجاوز به ايران را در پيش گيريم و مسبب اصلي اين تنش و جنگ احتمالي را آمريكا بدانيم، همانطور كه در مورد عراق و افغانستان و ليبي و يا سوريه ….دانستيم .
در عرصه جهاني همه كساني كه با تحريم و تجاوز به ايران و سياست ممانعت اتفاق نطر دارند، در جبهه جهاني ضد جنگ، كه نوك پيكانش عليه دولت جنگ طلب و متجاوز است، نشانه ميرود و به افشاگري و آگاه كردن افكار عمومي ميپردازند.
چهارم اینکه اگر بر فرض مثال علي رغم تلاش ما، تجاوز نظامي صورت گيرد، اين جنگ يك تجاوز امپرياليستي و مغاير تمام موازين بينالمللي و الحاق گرانه است و بايد محكوم گردد و همه مردم ايران بايد در مقابل نيروي متجاوز خارجي بايستند و دست به مقاومت بزنند. هر نيرويي كه در مقابل متجاوزين تسليم شود و مقاومت نكند، خائن به ملت ايران است و همدست قدرت استعماري است .در اينجا دفع دشمن خارجي و متجاوز به يك اصل ملي تبديل ميشود و ساير تضادها را تحت الشعاع قرار ميدهد. تنها در بستر حل اين تضاد است كه ميتوان به مسائل ديگر، از جمله به حقوق دمكراتيك و عدالت اجتماعي، كه امري داخليست، پاسخ داد. دراینجا دوجریان راه کارگر واقلیت به بخاطر دشمني با رژيم اسلامی عملا به تجاوز نظامي لبيك می گویند وازبرکت «جنگ دوارتجاع» سودمی جویند تا از اين طريق و در پاركابي متجاوزين به سرنگوني رژيم پاسخ مثبت دهند، همانطور كه اپوزيسيون وطنفروش عراقي دادند و به استقبال بمب افكن هاي آمريكايي رفتند.
وظیفه حزب سیاسی طبقه کارگر، كه دربرنامه اش سرنگوني نظام سرمايه داري و استقرار سوسياليسم را هدف قرار داده اين است كه فورا بايد با تغيير شرایط سیاسی واشغال کشور تاکتیک جدیدی برسر مقابله با دشمن خارجی وحل مسئله ملي اتخاذ نماید وبرای دفع نيروي متخاصم خارجي به تشكيل جبهه ای وسیع بر ضد نيروي متجاوز امپرياليستي مبادرت ورزد تا بتواند دربستر اين مبارزه ملي و كسب اعتماد مردم رهبري جنبش را دردست گيرد. درشرايط كنوني با توجه به آنچه در عراق وليبي و افغانستان …روي داد و ضعف نيروهاي انقلابي كه شاهد بوديم عملا جبهه ایی پا نگرفت اگرهم گرفت عمرش كوتاه مدت بود و متاسفانه سركردگي جنبش مقاومت دردست نيروهاي انحرافي قرارگرفت . پيشبيني دقيق چگونگي شكل گيري جبهه در شرايط يك جنگ و بمباران هوايي كاري بسيار مشكل است وامروز فقط مي توان به خطوط كلي آن و تبليغ مقاومت عليه دشمن خارجي بسنده كرد. تلفيق ديالكتيكي مبارزه دمكراتيك با مبارزه ملي و برضد دشمن خارجي و شناخت دقيق از تضادهاي جديد دركشور تحت اشغال ازجمله وطائف آن نيروي پيشرویی است كه بايد بدون درغلتيدن به موضع چپروانه و يا راستروانه اتخاذ گردد. مطالعه إسناد تاريخي جنبش جهاني ضد استعماری در چين ويتنام و ساير ممالك آموزنده اند ….
امروز بايد قبل از اين فاجعه كه مي تواند تكرار خطرناك ويراني ممالك عراق و ليبي و…باشد به تقويت سياست ممانعت ازتجاوزجنگ و مبارزه عليه تحريم و از سويي به دفاع از مبارزه مردم براي تحقق حقوق دمكراتيك بر ضد رژيم و پيوند آن درمبارزه عليه امپرياليسم بپردازيم و به جلو حركت كنيم.ا ینهاست آن نکاتی که دوجریان شبه ترسکیست ومنحرف اقلیت و راه کارگر بویی ازآن نبرده اند.
نقل از كانال رسمي تلگرام وابسته به حزب كار ايران – توفان
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.