اشتراک eshtrak

خبری سیاسی فرهنگی! مسئولیت هر مقاله بعهده نویسنده آنست!

آرزوهای فرخ نگهدار! “دلم می‏خواست مثل بیژن باشم“: شباهنگ راد٬ بیژن جزنی و روحانیت در ایران: متن سخنرانی‌ بهروز فراهانی در چهلمین سالگرد کشتار تپه های اوین٬ و فرخ نگهدار در گفتگو با «اخبار روز»: دلم می خواست مثل بیژن باشم!!!

نیازی به روز شدن سیاست نیست تا به ماهیت فرخ نگهدار پی بُرد؛ نیازی به آن نیست تا پرونده‏ی فرخ نگهدار را زیر رو نمود، تا به افکار و به اعمال وی پی بُرد. وی با وقاحت تمام و به‏مانند همه‏ی حامیان سرمایه، در هر زمان و مکانی و با توسل به ریا و دروغ به‏میدان می‏آید و حضور به‏هم می‏رساند تا به تحریفِ حقایق جنبش چپ و عناصر درون آن، به‏پردازد.واقعیت این است‏که فرخ نگهدار، از درونِ جنبش فدائی سر در آورد؛ با خمینی هم‏راه شد؛ با سپاه پاسداران نظام هم‏کاری نمود و صدها عنصر چپ و مبارز را از دم تیغ گذراند؛ در زمانی کوتاه از سوی نظام طرد شد و در دُوره‏ای دیگر، با جناح‏های رقیب حکومتی نشست و برخاست داشت؛ با افتخار و با شجاعت تمام به پای صندوق‏های رأی‏گیری نظام در خارج از کشور رفت، تا ستون جامعه‏ی مدنیرا و آن‏هم در زیر سلطه‏ی نظام امپریالیستی علم نماید!!…فرخ نگهدار می‏خواست مثل بیژن باشد! امّا سر از شاه و خمینی در آورد؛ می‏خواست، جامعه را از شر ناملایمات سیاسی نجات دهد، امّا سیاست تخریبِ زنده‏گانی میلیون‏ها انسان دردمند و لت و پار نمودن فرزندان‏شانرا در پیش گرفت. فرخ نگهدار از همان آغازین، راهِ خود را، با راهِ حمید و بیژن محزا نمود و از همان آغاز، سرمایه بر ماهیت، بر بی‏پرنسیبی و بر بزدلی وی پی بُرد و به جانِ جنبش، سازمان‏ها و عناصر کمونیست انداخت. راهِ فرخ نگهدار، راهِ پشت‏پا زدن به آرمان مردمی و راهِ تخریب و لجن‏پراکنی به جان‏باخته‏گان دهه‏های چهل و پنجاه و بعد از آن بوده و می‏باشدخواستن و افسانه‏ای شدن بیژن، حمید، مسعود، پویان و همه‏ی جان‏باخته‏گان و باورمندان دهه‏ی چهل، نه در پس کشیدن از مبارزه و هم‏راه شدن با حامیان و سرکوب‏گران بشریت، بل در ایستاده‏گی و در پای‏داری عمیق سیاسی عملی ممکن‏پذیر است. سیاست و عملی که، فرخ نگهدار، فاقد پتانسیل اولیه‏ی آن بوده و می‏باشد و بی‏جهت هم دارد، دست و پا می‏زند، تا تاریخ جنبشِ کمونیستی مبارزاتی و عمل‏کرد عناصر درونِ آنرا، به بی‏راهه به‏کشاند و وارونه جلوه می‏دهد. فرخ نگهدار، به‏داند که مدت‏هاست، مردم و جنبش‏های اعتراضی رادیکال، حساب وی را با حساب بنیان‏گذاران سازمان و دیگر هم‏راهان‏اش، مجزا نموده‏اند و به انتظار نشسته‏اند، تا جایگاهِ سردمداران نظام‏های امپریالیستی و حامیان ریز و درشت‏شان و از جمله فرخ نگهدار را، در هنگامه و در فردای انقلاب، تعیین نمایند. مجال و راه خروجی نیست و طبعاً سیر تاریخ، مسیر و خلافِ راهِ، عناصری هم‏چون فرخ نگهدار را طی خواهد کرد.

آرزوهای فرخ نگهداردلم می‏خواست مثل بیژن باشم

شباهنگ راد

v342gf

تحریفِ حقایق و تطهیرِ چهره‏ی خُودی، از زمره مظاهر و جلوه‏های سیاسی جوامع‏ی سرمایه‏داری‏ست. مظاهر و جلوه‏هایی که متأسفانه در درونِ بعضاً اقشار متفاوت و اپوزیسیون ریشه دوانده است. داستان و حدیثِ، عجیب و غریبی‏ست که چگونه آدمی و آدمیان، در تلاش‏اند تا از مایه‏های دیگران، مایه گیرند و راستی‏های امروزی خود را، با ماسیدن به پراتیک و باوری گذشته‏گان، توجیه نمایند؛ دارند شتابان از قبلِ آنان می‏خُورند، تا بر بی‏هویتی و بر انحرافات سیاسی خود سرپوش به‏گذارند. به جرآت می‏توان گفت که یکی از این فرومایه‏گان، فرخ نگهدار می‏باشد. وی اخیراً و در گفت‏گو با اخبار روز اعلام نمود که دلم می‏خواست مثل بیژن باشم“. فارغ از آن‏که، هر خواست و آرزویی، در باوری عمیقُ، بی برگشت، به آرمان رهائی‏بخش میلیون‏ها انسان رنج‏دیده، از زیر سلطه‏ی نظام‏های امپریالیستی‏ست؛ فارغ از آن‏که، هم‏ردیف شدن با بیژن جزنی و حمید اشرف، مسعود احمدزاده و دیگر یاران‏شان، مستلزم شجاعت و جسارتِ نظری عملی، در برابر قداره‏بندان و زورگویان و آن‏هم در میادین متفاوتِ مبارزاتی‏ست.

به‏هر حال، تاریخ جنبش کمونیستی و مقاومت و سستیِ عناصرِ درون آن، در برابر رژیم‏های ظلم و ستمی هم‏چون پهلوی و اسلامی، قابل تعبیر، تفسیر و تغییر نیست. رسم شده استُ، هر کس و ناکسی، این‏روزها و به‏دلیل فقدان پیروان راهِ کمونیست‏های صدیق و عمل‏گرای آن‏زمان، دارد به‏گونه‏ای، راه و بی‏عملی خود را، به پای رشد فکریو در انطباق با قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه‏ی امروزی، می‏نویسد؛ مُد شده است و بسیارانی، غرق در گذشته، و نوستالوژی مزمن‏اند، تا به‏قول خویش، نفسِ تازه‏تری گیرند!! در چنین فضای بی‏عملی و بی‏حضوری، کم نیستندُ، متأسفانه روز به روز دارد بر مقدار و بر میزان آن افزوده می‏گردد.

به‏طور قطع، دو نگاه، و دو برداشت، پیرامون چنین عناصرِ درمانده و مفلوک، و یا پیرامون میراث‏خواران و روزه‏داران سیاسی وجود دارد. بی‏گمان یکی را می‏توان در رکابِ عنصر فاسد و وابسته به افکار و اعمال سرمایه، توضیح داد و دیگری را، در حوزه‏ی ناباوران حقیقی و عملی تئوری نوین انقلاب. لازم به ذکرست که موضوعِ فعلی و کنونی، نه دوّمی، بل، مربوط به گفته‏ها و آرزوهای شیرینفرخ نگهدار می‏باشد.

جای کتمانی نیست که جنبش فدائی، علی‏رغم تأثیرگذاری بر جنبش‏های روشن‏فکری و اعتراضی جامعه، در تاریخ‏چه‏ی مبارزانی خودُ، به‏مانند همه‏ی جنبش‏ها، سر راست و بی شیله پیله نبوده است. استقامت، بُردباری و شجاعت، و در مقابل، ترسُ، تسلیم‏طلبی و عقب‏نشینیِ عناصر و سازمان‏ها را می‏توان از زمره خصائل آن بر شمارد. به دنباله‏ی آن‏ها الگوهای سیاسی فکری و عملی، برای جوانان و آزادی‏خواهان، بسیار گویا و واضح است و هیچ‏کس، و یا با هیچ منطق و وصله پینه‏ای، نمی‏توان خود را، در بستُ و هم‏چنان، متعلق به آنان دانست و از کیسه‏ی آنان خُورد. چنین افکار پوسیده‏ای، تاریخ مصرفی خواهند داشت و به مرور زمان، از درون خواهند گندید. مضافاً این‏که، نمی‏توان تا پایانی عمر خود، حافظه و اسناد تاریخی را به بازی گرفت و آنانرا، بر اساس تمایل حقیر خود جابه‏جا نمود. چرا که پرونده‏ها، در تمامی حوزه‏ها و آن‏هم با شفافیت تمام، رو است و عنصر آگاه و جنبش‏های اعتراضی توده‏ای، حساب عناصر و سازمان‏های متعرض به منفعت سرمایه را، با حساب آن عناصر و سازمانِ غیر متعرض و تسلیم‏طلب، متمایز می‏سازنند. در حایشهُ، ناگفته نه‏ماند، که این‏ها خاصیت هر جنبش جوشنده و اعتراضیِ درگیر با حاکمان زورگوست و هر انقلاب و جنبش مبارزاتی‏ای هم، در درونِ خود، به تولید و به باز تولیدِ، هم‏راهان و غیر هم‏راهان می‏پردازد؛ غیر هم‏راهانی به‏مانند فرخ نگهدار که به درونِ جنبش و انقلاب رسوخ می‏نمایند تا مسیر اصلی آن‏ها را به انحراف کشانند.

در این میان، نیازی به روز شدن سیاست نیست تا به ماهیت فرخ نگهدار پی بُرد؛ نیازی به آن نیست تا پرونده‏ی فرخ نگهدار را زیر رو نمود، تا به افکار و به اعمال وی پی بُرد. وی با وقاحت تمام و به‏مانند همه‏ی حامیان سرمایه، در هر زمان و مکانی و با توسل به ریا و دروغ به‏میدان می‏آید و حضور به‏هم می‏رساند تا به تحریفِ حقایق جنبش چپ و عناصر درون آن، به‏پردازد.واقعیت این است‏که فرخ نگهدار، از درونِ جنبش فدائی سر در آورد؛ با خمینی هم‏راه شد؛ با سپاه پاسداران نظام هم‏کاری نمود و صدها عنصر چپ و مبارز را از دم تیغ گذراند؛ در زمانی کوتاه از سوی نظام طرد شد و در دُوره‏ای دیگر، با جناح‏های رقیب حکومتی نشست و برخاست داشت؛ با افتخار و با شجاعت تمام به پای صندوق‏های رأی‏گیری نظام در خارج از کشور رفت، تا ستون جامعه‏ی مدنیرا و آن‏هم در زیر سلطه‏ی نظام امپریالیستی علم نماید!!

البته موارد فوق، نه همه، بل، بعضاً سر تیترهای فعالیتِ سیاسی فرخ نگهدار در این چندین دهه می‏باشدُ، بی‏گمان، دُور زدن و گشت و گذار بیش از این، به پرونده‏ی سیاسی فرخ نگهدار، نمی‏تواند تأثیری در کمی و کاستی شناخت، و یا در سبکی پرونده‏ی وی داشته باشد؛ چرا که فرخ نگهدار، از همان اوان، سرنوشت سیاسی خود را در خلافِ خواسته‏های میلیون‏ها توده‏ی محروم نوشت. سرنوشتِ سیاسی‏ای که، بنای‏اش با کلاشی، دروغ‏گوئی و هم‏چنین با تخریب کمونیست‏ها و مبارزین پی ریخته شده است. وی دارد تلاش بسیار زیادی به‏خرج می‏دهد تا در دم و دستگاه‏های دولتی، جایگاهی دست و پا کند و به‏مانند، چند ساله‏ی اوّل حاکمیت جمهوری اسلامی، وظایف خطیرشرا پی گیرد. به مانند همه‏ی جانیان بشریت و جیره‏خواران و چاپلوسان نظام، و به‏مانند همه‏ی بی تعلقان به افکار گذشته‏گان و جنبش فدائی، و علی‏رغم اعلان باز نشسته‏گی سیاسی” –، هم‏چنان در پی ردیف نمودن دروغ‏ها و تخریب صدیق‏ترین کمونیست‏های دهه‏ی چهل و پنجاه می‏باشد. عنصری که در میان بعضاً خودی‏های‏شان هم، به عنصر منفور، غیر واقع‏بین و راست اندیش تبدیل گردیده است!

در چنین چهارچوبه‏ای فرخ نگهدار، قهرمانِدرک و فهم نیازها و مطالبات توده‏های محروم و هم‏چنین فال‏بین سیاسی، در گوشه‏ای از مصاحبه‏ی خود، پیرامون بیژن جزنی و حمید اشرف می‏گوید: “با شناختی که از آنها دارم محال بود که آنها اعتبار آیه‏های مقدس را بیش از اعتبار چشم‏ها و گوش‏های خود تصور کنند. به یقین جای آنها نیز در کنار بقیه همین بازماندگان از طوفان‏های دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بود. من نمی‏توانم بیژن و حمید را امروز در مسیر دیگری، جز در مسیر همین تحول فکری بدنه اصلی فداییان خلق تصور کنم. اگر کسانی باشند که فکر کنند بیژن و حمید و دیگر بنیان‏گذاران جنبش فدایی در جایی در خارج از جای امروزین طیف کادرهای اصلی اقلیت و اکثریت قرار می گرفتند، اگر کسانی باشند که تصور کنند بیژن و دیگر جانباختگان در همان چارچوب‏های نظری آن روزین اسیر می‏ماندند، به یقین در حق این عزیزان جفایی نابخشودنی مرتکب شده اند.

اگر کسی چنین فکر کند بیشتر ترحم و تاثر مرا نسبت به خود برخواهد انگیخت. آری. قبول دارم که هنوز هم موجوداتی انسانی در گوشه و کنار ممکن است پیدا شوند که یا به علت درماندگی در فهم تحول، یا به خاطر از ترس قبول مسوولیت، یا به خاطر یک تعلق عاطفی شدید، خود را از توجه به واقعیت و از تطبیق عمل سیاسی با زمان معاف می‏ کنند. این درماندگی اما فقط رقت آور نیست. گاه بس گزنده نیز هست“.

به یقین افاضاتفرخ نگهدار را نمی‏توان در مفوله‏ها و در هم‏سوئی با آرمان مارکسیست لنینیستی نوشت. نگاه‏ها و چشم‏ها ، شنیدن‏ها و گوش‏ها ، از منظر کمونیست‏ها، بر گرفته از حقایق زندگی جامعه‏ی بشری، و بر اجرایی مناسبات و قانون‏مندی‏های حاکم بر آن می‏باشد.مناسبات و روابط جامعه‏ی آن دیر هنگام‏ها یعنی دهه‏ی چهل که فرخ نگهدار دارد، از آن‏ها سخن می‏گوید، با این زود هنگام‏ها و زمانه یعنی از زمان قدرت‏گیری رژیم جمهوری اسلامیُ تاکنون تفاوت ماهوی‏ای نه‏کرده است و سردمداران هر دو نظامُ و علی‏رغم تفاوت‏های ظاهری، در رکابی واحد، و آن‏هم به یُمن ارگان‏های سرکوب‏گر ریز و درشت‏شان، به سرکوب جنبش‏های اعتراضی پرداخته و هم‏چنینِ این‏روزها، دارند با توسل به آیه‏های آسمانی، سیاست‏های ضد انسانی‏شانرا، به توده‏های محروم و دربند تحمیل می‏کنند. “آیه‏های مقدسآن‏زمان، آیه‏های شکستن سکوت و خفقاقُ، هم‏وار نمودن راه رهائیِ توده‏ها، از زیر ظلم و ستم شاهنشاهی بوده است؛ ظلم و ستمی که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، با شتابی صد چندان و به همت و به یاری امثالی هم‏چون فرخ نگهدار، پیشه‏ی خود ساخته‏اند. واقعیت این است‏که نه حالُ، بلکه از همان زمان، فرخ نگهدار، مسیر خود را با مسیر حمید و بیژن مجزا نمود و از همان‏زمان، چشم‏ها و گوش‏ها، گونه گونه می‏دید و می‏شنید. چرا که آن عزیزان و جان‏باخته‏گان، هویتِ سیاسی خود را در تخالف با هویت سیاسی فرخ نگهدار نوشتند. آن دو، یار و یاور جنبش‏های اعتراضی و کمونیست‏ها و مبارزین بودند و این یکی، یعنی فرخ نگهدار ، سد و سرکوب کننده‏ی جنبش‏های اعتراضی و به زیر تیغ کشاندن هزاران عنصر کمونیست، مخالف و مبارز بوده و می‏باشد. “افتخار و اعتبار سیاسیفرخ نگهدار، در ذوب شدن و در هم‏راه شدن با طبقه‏ی سرمایه‏داری و تسلیم‏طلبی‏ستُ، افتخار و اعتبار آن رفقا، در هم‏سو شدن با منافع‏ی میلیون‏ها انسان دردمند و ستم‏دیده می‏باشد. به یقین و به دُرست، خوانده و شنیده‏ایم که، در آن‏زمان و در هنگام عفو ملکوکانۀشاهنشاهی، نه بیژن جزنی در کنار فرخ نگهدار بود و نه حمید اشرف به‏مانند وی، میدان را ترک و راهی دیاری دیگر گردید. با این اوصاف تفاوت بس عظیمی‏ست مابین عنصر مقاوم و مبارزی هم‏چون بیژن و حمید، با عنصر تسلیم‏طلبی هم‏چون فرخ نگهدار. به گمانی و بزعم فرخ نگهدار ، آن‏دو به خطا رفتند که با وی هم‏راه نه‏شدند، تا مردم و جنبش کمونیستی را به نابودی کشانند؛ به خطا رفتند آن‏دو، که به‏مانند فرخ نگهدار، از عفو ملوکانۀشاه جلاد به‏دور ماندند تا در فردای انقلابو به‏مانند وی، سیاست خیانت و وفاداری به منفعت سرمایه را پی گیرند!!

فرخ نگهدار می‏خواست مثل بیژن باشد! امّا سر از شاه و خمینی در آورد؛ می‏خواست، جامعه را از شر ناملایمات سیاسی نجات دهد، امّا سیاست تخریبِ زنده‏گانی میلیون‏ها انسان دردمند و لت و پار نمودن فرزندان‏شانرا در پیش گرفت. فرخ نگهدار از همان آغازین، راهِ خود را، با راهِ حمید و بیژن محزا نمود و از همان آغاز، سرمایه بر ماهیت، بر بی‏پرنسیبی و بر بزدلی وی پی بُرد و به جانِ جنبش، سازمان‏ها و عناصر کمونیست انداخت. راهِ فرخ نگهدار، راهِ پشت‏پا زدن به آرمان مردمی و راهِ تخریب و لجن‏پراکنی به جان‏باخته‏گان دهه‏های چهل و پنجاه و بعد از آن بوده و می‏باشد.

مضافاً این‏که فال‏بین سیاسیاین‏دُوره، بر این باور است‏که، راه و جایگاهِ بنیان‏گذاران سازمان، همان راه و جایگاهی بود که سران اکثریت و اقلیت در پیش گرفته‏اند. چگونه چنین احکام سخیفی را صادر نمود، تا بی پرنسیبی‏ها و بر جنایت‏کاری‏های خود سرپوش گذاشت؟ چگونه می‏توان به‏خود قبولاند که بیژن و حمید و به‏مانند فرخ نگهدار، تسلیم سرمایه شده و در کنار دجال‏ترین عناصر، به سرکوب و دستگیری کمونیست‏ها و مبارزین گردن می‏نهادند؟! چنین نگاه و ارائه‏ی چنین جمع‏بندِ مزورانه از آن عزیزان، چیزی جز خیانت آشکار، به آرمان مردمی نیست. پرونده‏ی سیاسی آن رفقا در برابر شکنجه‏گران نظام‏های امپریالیستی و سرکوب‏گران جنبش‏های کارگری توده‏ای بسیار آشکار استُ، به یقین می‏توان اعلام نمود که جایگاه بنیان‏گذاران سازمان، جایگاهِ امروزی فرخ نگهدار و هم‏ردیف‏اش نه‏بود؛ به یقین هم می‏توان اعلام نمود که وفاداری به آرمانِ آن رفقا، نه در عقب‏مانده‏گیفکری و یا به‏خاطر ترس از قبول مسئولیت‏هاو قوم و خویشی، بل، در پذیرش و در باوری به تئوری نوین انقلاب و آن‏هم تا سر حد سرنگونی و قطع کامل سلطه‏ی امپریالیستی در ایران می‏باشد. بسیار آسان بوده و می‏باشد تا به‏مانند فرخ نگهدار، و آن‏هم تحت لوای تحول فکری، به منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان پشت نمود و از سرمایه، طلبِ برسمیت شناختن حقوقِ پایه‏ای مردم و برقراری جامعه‏ی مدنیرا داشت. در حالی‏که جامعه‏ی مدنی تعریف شده‏ی آن رفقا، در مغایرت با اندیشه‏ها و تمایلات شخصی فرخ نگهدار قرار داشته و دارد. آن رفقا، برای رفع بی‏عدالتی‏های موجودِ درونِ جامعه، به‏میدان آمده بودند و تا آخرین لحظه و علی‏رغم رو در رویی با شکنجه و مرگ، از ادامه و وفاداری به آرمان و راه‏شان باز نه‏ماندند.گزنده‏گی سخن و حدیتِ بیهوده، در آن است‏که، نمی‏توان با سوءاستفاده از نام و اعمال آن رفقا، بر ندانم‏کاری‏ها، بر خیانت‏کاری‏ها و بر بی‏باوری‏های عملی خود سرپوش گذاشت.

خواستن و افسانه‏ای شدن بیژن، حمید، مسعود، پویان و همه‏ی جان‏باخته‏گان و باورمندان دهه‏ی چهل، نه در پس کشیدن از مبارزه و هم‏راه شدن با حامیان و سرکوب‏گران بشریت، بل در ایستاده‏گی و در پای‏داری عمیق سیاسی عملی ممکن‏پذیر است. سیاست و عملی که، فرخ نگهدار، فاقد پتانسیل اولیه‏ی آن بوده و می‏باشد و بی‏جهت هم دارد، دست و پا می‏زند، تا تاریخ جنبشِ کمونیستی مبارزاتی و عمل‏کرد عناصر درونِ آنرا، به بی‏راهه به‏کشاند و وارونه جلوه می‏دهد. فرخ نگهدار، به‏داند که مدت‏هاست، مردم و جنبش‏های اعتراضی رادیکال، حساب وی را با حساب بنیان‏گذاران سازمان و دیگر هم‏راهان‏اش، مجزا نموده‏اند و به انتظار نشسته‏اند، تا جایگاهِ سردمداران نظام‏های امپریالیستی و حامیان ریز و درشت‏شان و از جمله فرخ نگهدار را، در هنگامه و در فردای انقلاب، تعیین نمایند. مجال و راه خروجی نیست و طبعاً سیر تاریخ، مسیر و خلافِ راهِ، عناصری هم‏چون فرخ نگهدار را طی خواهد کرد.

۳ مه ۲۰۱۵

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

لینک مطلب

https://tabaqe.com/?p=3375

برگرفته از سایت هفته

**************

بیژن با ذکر این که «شیشه عمر مارکسیستهای اسلامی در دست علمای مجتهد» آست، در باره لزوم مبارزه آته ئیستی با مذهب هشدار داده و این چنین جمع بندی میکند: «ما کوشش خواهیم کرد احساسات مذهبی توده ها را جریحه دار نکنیم، به عبارت دیگر در مبارزه با مذهب دچار چپ روی نشده و کار فردا را در برنامه امروز قرار نخواهیم داد. ما حتی به احساسات مذهبی توده احترام می گذاریم و به آن بکلی بی اعتنا نخواهیم بود و در حالیکه بی آنکه ضروری باشد دست به تظاهر ضدمذهبی نخواهیم زد، سعی خواهیم کرد که مراجع مرتجع مذهبی را در انظار توده ها بی اعتبار سازیم، تا ضربه هائی که به ما وارد خواهند آورد هرچه کمتر اثر داشته باشد… ما بارها شاهد همکاری و اتحاد صمیمانه ارتجاع سیاسی و مذهبی بوده ایم و در این زمینه دچار ساده لوحی و خوش باوری نخواهیم شد. ما هیچگاه به سندیت و اعتبار دستگاهی که دیر یا زود در مقابل انقلاب قرار خواهد گرفت ولو بعنوان تاکتیک کمک نخواهیم کرد ولی مادام که این مراجع در مقابل دستگاه حاکمه قرار دارند و علیه ما وارد عمل نشده اند از هماهنگی با آنها ابائی نخواهیم داشت.» (ص ۱۵) … این بود درک بیژن جزنی: دستگاه روحانیت دیر یا زود در مقابل انقلاب قرار خواهند گرفت و ما کمونیستها نباید ولو بعنوان تاکتیک به آنان کمک کنیم.  با این تفاصیل روشن است که آندسته از کادرهائی که به اعتراف خود، به این مقاله دسترسی داشتند، اما باز خط اتحاد استراتژیک با رژیم اسلامی را در پیش گرفته و در مقابله با جنبشهای ملّی و اجتماعی در کنار رژیم خمینی ایستادند، از هر تباری باشند از تبار بیژن نیستند… بیژن جایگاه ویژه‌ای را به بررسی‌ روحانیت و دستگاه مذهبی‌ در ایران اختصاص داده است, او با بررسی‌ این تحولات بارها خاطر نشان میشود که هیررشی روحانیت دارای موقعیت دوگانه است: از یک طرف بمثابه یکی‌ از اقشار صاحب و مدافع مالکیت در روابط طبقاتی رژیم حکم حضور دارد و از طرف دیگر دارای منافع قشری و خاص خود است. این خصلت دوگانه باعث واکنش‌های متفاوتی در کشاکش نیرو‌ها و طبقات اجتماعی از جانب سرکردگان روحانیت در تمام مراحل خاص و حاد مبارزه اجتماعی-‌طبقاتی در ایران شده است. او با قاطعیت و با نشان دادن جزئیات وقایع در عرصه مقاطع تاریخی یعنی مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و ۱۵ خرداد اعلام می‌کند که اکثریت قاطع علما و آیات عظام دارای مواضعی ارتجاعی بوده و اگر هم در ابتدای این جنبش‌ها همدلی با مردم نشان می‌دادند بموازت رشد جنبش و آشکار شدن خصلت ملی‌ – توده‌ای انها اکثریت رهبری دستگاه مذهبی‌ در کنار ارتجاع و در مقابل مردم صف ارآیی میکنند و حتی آن اقلیتی که در مرحله‌ای از جنبش پا به پای مردم به جلو می‌آیند در لحظاتی که پیشرفت به جلو به نقطه جهش به سمت دولت مردمی و غیرمذهبی‌ نزدیک میشود آشکارا در مقابل جنبش میایستند.

Bijan_Jazani

بیژن جزنی و روحانیت در ایران

متن سخنرانی‌ بهروز فراهانی در چهلمین سالگرد کشتار تپه های اوین

         بیژن جزنی در میان کادر ها و نظریه پردازان چپ معاصر ایران بی‌تردید چهره ای نادر، اگر نه منحصر به فرد است. بیژن متعلق به نسلی بود که دوران نوجوانی خود را در فعالیت سیاسی در متن شکست جنبش ملی‌ و توده ای با کودتای ۲۸ مرداد سپری کرد. بیژن ۱۶ ساله بود که به فعالیت در سازمان جوانان حزب توده مشغول بود و شاهد عینی این مبارزات بزرگ و توده‌ای. ۲۶ ساله بود که در جریان جنبش خرداد ۴۲ قرار گرفت. اطلاعات او از این دو واقعه مهم سیاسی که بسیاری از گرایشات سیاسی دهه‌های بعد در ایران را رقم زدند اطلاعات کسی بود که نه تنها از نزدیک شاهد آنها بود بلکه در جریان مبارزه شرکت فعال داشت. یکسال پیش از آن یعنی هنگامی که ۲۵ سال داشت تز پایان نامه تحصیلاتی خود را در باره انقلاب مشروطه نوشت. دو کتاب «تاریخ سی‌ ساله» و «جمع بندی مبارزات سی‌ ساله اخیر در ایران» که البته با عناوین و چاپ‌های مختلف انتشار یافته اند، در زندان و شرایط دشوار سیاهچالهای سلطنتی و عدم دسترسی‌ کامل به منابع و اطلاعات لازم نوشته شده‌اند.
در این سه کتاب، بیژن به بررسی‌ نیروها و طبقات درگیر در مبارزات اجتماعی ایران از مشروطه تا اوایل دهه پنجاه و پیدایش جنبش مسلحانه میپردازد. او نه به مثابه یک تاریخ نگار بلکه به مثابه یک تحلیلگر و مبارز دست اندرکار به تحلیل این تحولات میپردازد و صد البته دارای موضعی جانب دارانه است. در هر سه این کتابها بیژن جایگاه ویژه‌ای را به بررسی‌ روحانیت و دستگاه مذهبی‌ در ایران اختصاص داده است, او با بررسی‌ این تحولات بارها خاطر نشان میشود که هیررشی روحانیت دارای موقعیت دوگانه است: از یک طرف بمثابه یکی‌ از اقشار صاحب و مدافع مالکیت در روابط طبقاتی رژیم حکم حضور دارد و از طرف دیگر دارای منافع قشری و خاص خود است. این خصلت دوگانه باعث واکنش‌های متفاوتی در کشاکش نیرو‌ها و طبقات اجتماعی از جانب سرکردگان روحانیت در تمام مراحل خاص و حاد مبارزه اجتماعی-‌طبقاتی در ایران شده است. او با قاطعیت و با نشان دادن جزئیات وقایع در عرصه مقاطع تاریخی یعنی مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و ۱۵ خرداد اعلام می‌کند که اکثریت قاطع علما و آیات عظام دارای مواضعی ارتجاعی بوده و اگر هم در ابتدای این جنبش‌ها همدلی با مردم نشان می‌دادند بموازت رشد جنبش و آشکار شدن خصلت ملی‌ – توده‌ای انها اکثریت رهبری دستگاه مذهبی‌ در کنار ارتجاع و در مقابل مردم صف ارآیی میکنند و حتی آن اقلیتی که در مرحله‌ای از جنبش پا به پای مردم به جلو می‌آیند در لحظاتی که پیشرفت به جلو به نقطه جهش به سمت دولت مردمی و غیرمذهبی‌ نزدیک میشود آشکارا در مقابل جنبش میایستند.
او در کتاب مشروطیت ضمن ارج نهادن به اقدامات دو سید «بهبهانی‌ و طباطبائی» که «همواره در صف ملت ماندند» یاد آور میشود که حتی در مجلس اول که آنان بخشی از رهبری جنبش مشروطه را تشکیل می‌دادند خصلت‌های «قشریِ» [اصطلاح از بیژن است] آنها خود را نشان میداد. بیژن با ذکر یک «گفتگوی مجلس اول» خاطرنشان میشود که سید بهبهانی‌ در جدال با مستشارالدوله می‌گوید «در یک ماه قبل عرض کردم که قانون عدلیه باید ازنظر علما بگذرد و از نسخه‌های چاپ شده به علما بدهند که نظریات خودشان را بفرمایند و بعد یک کمیسیون اعلما تشکیل شده و آقایان ملاحظه و تنقیح نموده آن‌ وقت از آن‌ کمیسیون به مجلس بیاید و از مجلس بگذرد و غیر از اینطور دیگر ممکن نیست.» (صفحه ۱۶۳) و اضافه می‌کند که تازه این سید عبداله است که از حق ویژه علما صحبت می‌کند. دیگر از شیخ فضل اله نمی‌گوییم!
جابجا بدبینی بیژن نسبت به «اهداف قشری» روحانیت شیعه، حتی انها که در کنار مردم ایستاده بودند، خود را نشان میدهد. این شیوه برخورد بیژن تا آخر عمرکوتاهش با او همراه بود. او نشان میدهد که در این مبارزات هر دو جناح ارتجاعی یا پیشروتر روحانیت دارای خصائل مشترک قشری هستند و همواره از منافع خاص و ویژه دستگاه مذهبی‌ دفاع جانانه میکنند و این استثنا ندارد. توجه داشته باشید که بیژن در کتاب اول (۱۳۴۱) از «دستگاه مذهبی‌» و «خصأئل قشری» آنان سخن میراند اما در دو کتاب بعدی صراحتا از «کاست مذهبی‌» و «مصألح قشری و کاستی» روحانیان یاد می‌کند.
بکار گیری مقوله کاست در تعیین خصلت اجتماعی دستگاه رهبری روحانیت مسئله فوق العاده مهمی است و آن دادن اهمیت ویژه به خصلت مشترک قشری و ارتجأعی روحانیون در ایران است.
لازم نیست خیلی‌ دور برویم کافیست به دفاع خمینی از آیت الله کاشانی در مخالفت با مصدق نگاه کنیم که در آن‌ هیچ خبری از ژست‌های ضد امپریالیستی یا همدلی با جنبش مردمی و ملی‌ ۳۰ تیر نبوده و هرچه هست کینه است و خشم نسبت به ملیون و توده ای ها. اعضای این کاست روحانی به علائق و منافع دستگاه ویژه خود آگاهی‌ کامل داشته و از آن دفاع میکنند. درست بهمین دلیل است که در چنین مواردی نه فقط از مقوله «قشر اجتماعی» بلکه از «کاست » استفاده میشود. بیژن با آگاهی‌ کامل از تاریخ اسلام و روحانیت در ایران از این مقوله استفاده می‌کند و نه بطور تصادفی. او در فصلی از کتاب خود تحت عنوان «نگاهی‌ به کاست روحانی و نقش آن در جریان ۱۵ خرداد»، می‌گوید: «پیش بینی‌ میشود که اصلاحاتی ارضی مستقیما منافع قشر‌های روحانی در اراضی‌ وسیع موقوفه به خطر اندازد. علاوه بر اینها دادن حق رای به زنان گرچه بمعنی آزادی زنان نبود اما ضربه ای را متوجه موقعیت مذهبین قشری و در نتیجه قشر روحانی می‌ساخت.-پس برای مراجع مذهبی‌ دو انگیزه برای حرکت وجود داشت: ۱) به خطر افتادن موقعیت فئودالیسم   ۲) به خطر افتادن مصالح سنتی ‌ و قشری آنها. اما روحانیان مترقی نیز دو انگیزه برای حرکت خود داشتند: ۱) مقاومت در مقابل دیکتاتوری رژیم که جنبش ملی‌ را خفه میکرد ۲) به خطر افتادن مصالح سنتی‌ و قشری آنها» (صفحه ۱۴۲- تاریخ سی‌ ساله سیاسی) او با توجه به نقطه اشتراک قشری آنها اضافه می‌کند: «در این میان آیت الله خمینی توانست شخصیت ویژه ای از خود نشان دهد. خمینی در اعتراض به رفرم دستگاه نماند و دیکتاتوری و شخص شاه را مورد حمله قرار داد». (صفحه ۱۴۳) او با تحلیل از ضعف جناحهای وابسته به جبهه ملی و چپی‌‌ها و عدم حضور کارگران صنعتی‌ نشان میدهد که در اثر این عوامل نامساعد مسند رهبری به دست کاست روحانی افتاد. در همانجا جزنی تیزهوش و دور اندیش هشدار میدهد: » با این سوابق خمینی در میان توده‌ها بخصوص در بین قشر‌های کاسبکار خرده بورژازی از محبوبیت بی‌ سابقه ای برخوردار است و در صورت امکان فعالیت سیاسی نسبتا آزاد موفقیت بی‌ سابقه خواهد داشت ، بمراتب بیش از قدرت کاشانی در جنبش ملی کردن نفت» ( ص ۱۴۴- تاریخ سی ساله سیاسی) توجه داشته باشیم که در هیچ کجا جزنی از خصلت اجتماعی پیشرو و یا خصایل ضد امپریالیستی او صحبت نکرده و در مقابل روی قشری بودن ، دفاع از منافع ویژه روحانیت ، مبارزه علیه کنترل رژیم شاه بر دستگاه مذهبی ، مبارزه علیه حقوق زنان و امثالهم تاکید می کند. امّا ، با تذکر غیاب رهبران ملی یا چپ او را کسی میداند که شعار های ضد دیکتاتوری و ضد رژیمی را مطرح کرد و از این طریق به رهبر عملی و واقعی جنبش ۱۵ خرداد و اساساً نهضت ضد دیکتاتوری بدل شد.در هیچ جا جزنی مسئله حمایت یا بدتر از آن وحدت یا پذیرش رهبری خمینی را مطرح نمی کند. او با آگاهی کامل از وضعیت کاست روحانی و خمینی بمثابه بخشی از این کاست ، دائماً هشدار می دهد که هیهات اگر جنبش مترقی و چپ ایران از بدست گرفتن سکان رهبری جنبش ضد دیکتاتوری غافل باشد روحانیت و وابستگان آن از طریق خمینی آماده هستند تا خلاء رهبری را پر کنند.
در این میان جزنی به مسئولیت روشنفکران مذهبی و بطور ویژه نقش «نهضت آزادی» در تقویت خمینی و به رسمیت شناختن رهبری او در طیف مذهبی توجه دارد و آنرا بارها ذکر می کند بویژه که او مهندس بازرگان را » شخصی فرصت طلب و متعصب مذهبی» معرفی می کند که در جریان ملی کردن نفت قصد انهدام مشروبات الکلی انبار شرکت نفت را داشت که تنها با دخالت شخص مصدق کوتاه آمد.
از نظر جزنی چنین اتفاقی یعنی کسب رهبری جنبش توسط روحانیت قطعاً جنبش ضد استبدادی را به شکست کشانده و مانع از تحولات اجتماعی ترقی خواهانه خواهد شد . او کاملاً به این حقیقت واقف بود که روحانیت در شکاف میان جنبش توده ای و رژیم استبدادی کمین کرده است و در صورت شرایط مساعد با استفاده از سابقه خمینی به میدان خواهد امد.
و امّا به دنبال کتابهای ذکر شده و هم به دنبال پیدایش سازمان مجاهدین خلق و ایدئولوژی التقاطی آنها در ترکیب مسائل مذهبی و تحلیل مارکسیستی از تحولات اجتماعی ، بیژن برای روشنگری در این مورد، مقاله کوتاهی تحت عنوان «مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی» در اواخر ۵۱ یا اوایل ۵۲ به رشته تحریر درآورد که خطاب به فعالین چنبش فدایی و کمونیستی است. در این جزوه از انجا که روی سخن با کمونیستهاست و به توصیه خود بیژن نمی بایست در آن تاریخ انتشار علنی پیدا کند، صراحت لهجه بیژن بسیار بالاست و او که دیگر به رهبر فکری چناحی از جنبش فدائی تبدیل شده و با مطالعات گسترده، دانش وسیع و با تکیه بر تجربه عملی وشناخت شخصی خود چشم انداز گسترده ای از جنبش و امکانات بالقوه و بالفعل آن را تصویر می کند، چکیده نظر خود را نسبت به مسئله هژمونی جنبش توده ای، درک از اسلام، جایگاه کاست روحانی و نقش تاکتیک های مذهبی در سیاست را بیان میکند. این جزوه کوچک آموزشی- تحلیلی بیژن به راستی مانیفست او در قبال مذهب، روحانیت و سیاست بوده و جایگاه والائی در اثار او دارد. باید یادآور شد که همه کادرهای فدائی که پس از انقلاب در مقام رهبری سازمان فدائی قرار گرفتند از این جزوه آگاهند، آن را در زندان خوانده اند و نظرات بیژن را در مورد روحانیت و شخص خمینی بخوبی می دانستند.
جزنی با حرکت از اینکه: «در این مرحله از تکامل اجتماعی که بورژوازی ملی به سود بورژوازی کمپرادور تحلیل رفته و نظام فئودالی نیز در شرف نابودی است ویک نظام سرمایه داری وابسته جایگزین آن شده، در نتیجه مرحله انقلاب بورژوادمکراتیک سپری گشته و جنبش ترقی خواهانه ملی فقط میتواند در جهت انقلاب توده ای مبارزات را رهبری کند. در این شرایط توجه اساسی به مبارزه طبقاتی الزام آور است. در شرایط حاضر مبارزه ضدامپریالیستی با منافع طبقاتی توأم گشته و درنتیجه ضروری است که خواسته های طبقات زحمت کش در برنامه انقلاب گنجانده شوند. در این شرایط است که ناسیونالیسم و مذهب با سوسیالیسم و حتی مارکسیسم تلفیق می شوند. این تلفیق همان ایدئولوژی بورژوازی ملّی است که منطبق با اوضاع و احوال روز شده است.» (ص٨)
توجه داشته باشید که این الزام به مبارزه و مواضع طبقاتی بیژن در زمانی بود که حزب توده ایران برای «وحدت با جناح دور اندیش طبقه حاکم» رهنمود می داد!!
او ادامه می دهد «ارزیابی اشتباه در تعیین نیروهای بالفعل و بالقوه و پر بها دادن به تمایلات مذهبی قشرهای محافظه کار جامعه، موجب شده بورژوازی ثمربخش بودن تاکتیک های مذهبی را تائید کند» (ص۷) او تذکر میدهد که «خمینی به سرعت از گمنامی به شهرت رسید و هم دردی توده ها را بر انگیخت زیرا صراحتاً با حکومت مخالفت ورزیده بود. مردم در ۱۵ خرداد نه به خاطر دین بلکه به خاطرحفظ و تأمین حقوق خود به میدان آمدند. نبود یک رهبری شایسته، و در واقع خلأ سیاسی، به خمینی و گروههای مذهبی امکان داد که از فرصت استفاده کنند و رهبری جریان رابه دست گیرند.» (ص ۱۴)
از نظر بیژن «مترقی» بودن خمینی نسبت به بقیه دستگاه مذهبی در همین خصلت رادیکال ضددیکتاتوری و توجه به فرصت های فراهم شده از طریق کسبه و خرده بورژواری سنتی است و نه فراتر از آن. در هیچ کجا او از خصلت مترقی و یا ضدامپریالیستی او صحبت نکرده و تنها به گرایشات ضداستعماری بعلاوه خصلت قشری و مذهبی او اشاره دارد.
بیژن در این جزوه مبانی اسلام را بعنوان یک ایدئولوژی ارتجاعی به نقد میکشد و می گوید «از نظر فلسفی شیعه گری بر اساس اصالت عقل ارسطوئی قرار گرفته و علم کلام شیعه یعنی فرقه فلسفی اعتدالی در مقابل علم کلام تسنن قرار دارد. دستگاه مذهبی شیعه مثل تمام دستگاهای مذهبی در قرون اخیر متحد و مکمل نظام فئودالی بوده و اصل اجتهاد نه برای مترقی ساختن مذهب بلکه هرچه بیشتر به خدمت در اوردن مذهب در امر حکومت در جهت استثمار و انقیاد توده های زحمتکش استفاده کرده آست.» (ص۵) و بعد اضافه میکند که «با این مقدمات این اصل را که اسلام دارای ماهیتی کاملاً متفاوت از مسیحیت یا سایر ادیان آست را رد می کنیم و فقط موقعیت خاص ملل استعمارزده مسلمان را علّتی می شماریم که جناح هائی از دستگاه روحانی را به جنبش ضداستعماری نزدیک ساخته آست. این تمایلات ضداستعماری نه در شریعت محمد و نه در اعتقادات تلفیق شده با آن نهفته آست و فقط ناشی از استعمار زدگی مردم و اقوام مسلمان آست. (ص ۴)»
با این تفاصیل بیژن با ذکر این که «شیشه عمر مارکسیستهای اسلامی در دست علمای مجتهد» آست، در باره لزوم مبارزه آته ئیستی با مذهب هشدار داده و این چنین جمع بندی میکند:
«ما کوشش خواهیم کرد احساسات مذهبی توده ها را جریحه دار نکنیم، به عبارت دیگر در مبارزه با مذهب دچار چپ روی نشده و کار فردا را در برنامه امروز قرار نخواهیم داد. ما حتی به احساسات مذهبی توده احترام می گذاریم و به آن بکلی بی اعتنا نخواهیم بود و در حالیکه بی آنکه ضروری باشد دست به تظاهر ضدمذهبی نخواهیم زد، سعی خواهیم کرد که مراجع مرتجع مذهبی را در انظار توده ها بی اعتبار سازیم، تا ضربه هائی که به ما وارد خواهند آورد هرچه کمتر اثر داشته باشد… ما بارها شاهد همکاری و اتحاد صمیمانه ارتجاع سیاسی و مذهبی بوده ایم و در این زمینه دچار ساده لوحی و خوش باوری نخواهیم شد. ما هیچگاه به سندیت و اعتبار دستگاهی که دیر یا زود در مقابل انقلاب قرار خواهد گرفت ولو بعنوان تاکتیک کمک نخواهیم کرد ولی مادام که این مراجع در مقابل دستگاه حاکمه قرار دارند و علیه ما وارد عمل نشده اند از هماهنگی با آنها ابائی نخواهیم داشت.» (ص ۱۵)
این بود درک بیژن جزنی: دستگاه روحانیت دیر یا زود در مقابل انقلاب قرار خواهند گرفت و ما کمونیستها نباید ولو بعنوان تاکتیک به آنان کمک کنیم.
با این تفاصیل روشن است که آندسته از کادرهائی که به اعتراف خود، به این مقاله دسترسی داشتند، اما باز خط اتحاد استراتژیک با رژیم اسلامی را در پیش گرفته و در مقابله با جنبشهای ملّی و اجتماعی در کنار رژیم خمینی ایستادند، از هر تباری باشند از تبار بیژن نیستند.

برگرفته از اخبار روز

*************

فرخ نگهدار در گفتگو با «اخبار روز» :دلم می خواست مثل بیژن باشم!

انتشار مقاله ی «فرخ نگهدار و تاریخی سراسر جعلی» در اخبار روز با واکنش های زیادی مواجه شد. آقای نگهدار در تماس با مسئولین اخبار روز نارضایتی شدید خود را از انتشار این مقاله ابراز داشت. با توجه به بی طرفی و تعهد روزنامه نگاری، تصمیم به گفتگویی با آقای نگهدار گرفتیم که از طرف ایشان با استقبال روبرو شد.
توضیح این نکته را در حاشیه ی این گفتگو ضروری می دانیم که تاکیدات چندباره ی آقای نگهدار، برای آن که «اخبار روز» را هم راستا و هم نظر با نویسنده ی مقاله ی «فرخ نگهدار و تاریخی سراسر جعلی» قرار دهد و از جمله القای این نکته که تیتر مقاله ی فوق توسط مسئولین اخبار روز انتخاب شده و یا دستکم جهت گیری مثبتی نسبت به آن وجود داشته واقعیت ندارد. اخبار روز نظری در مورد نقش آقای نگهدار در تاریخ جنبش فدائی ابراز نکرده و خود را موظف به پاسخگویی در این مورد نمی داند. هدف ما از این گفتگو این بوده است که آقای نگهدار خود به اتهامات و سوالات مطرح شده پاسخ بدهد و نسبت افکار فعلی اش را با نظرات بیژن جزنی و حمید اشرف توضیح دهد.
این گفتگو را در ادامه می خوانید:

اخبار روز: اخیرا مقاله ای در اخبار روز انتشار یافت که مسائلی را در ارتباط با فعالیت های سیاسی شما مطرح کرده بود. در این ارتباط می توانید توضیح خلاصه ای از نحوه ی رابطه ی خود با بنیانگذاران فدائیان، بیژن جزنی، حمید اشرف و … برای خوانندگان ما بدهید؟

فرخ نگهدار: این اولین بار نیست که افرادی که تعلقی با تاریخ فدایی نداشته اند درباره این تاریخ اظهار نظر کرده اند. اما به نظر میرسد این اولین بار است که خود پاره ای از تاریخ فدایی بوده اند، از جمله برای مسوولین اخبار روز، در باره حقایقی که همه فدائیان، اعم از اکثریت یا اقلیت، در پنجاه سال اخیر پیرامون آن توافق داشته اند، به دنبال حرف های برخی کینه ورزان نسبت سازمان اکثریت، شک و تردید می کنند.
من از سال ها قبل گاه به گاه در باره نحوه ارتباط خود با بنیان گذاران فدائیان، بیژن جزنی، حمید اشرف و … به تفصیل یا به اجمال نوشته ام و یا گفته ام. و همیشه گفته ام و نوشته ام که با کمال میل همیشه و همه جا آماده ام به هر پرسشی در باره این نوشته ها و گفته ها پاسخ گویم. نشریه اخبار روز نیز از شمول این گفته نه تنها خارج نیست، بلکه نظر به بستگی آن با تاریخ فدایی مقدم نیز هست.
مطابق سنت روزنامه نگاری تیتر و سوتیتر هر مقاله از اختیارات سردبیر است. شما در نشریه خود تیتر کرده اید: «فرخ نگهدار و تاریخی سراسر جعلی». هیچ روزنامه نگاری نیست که سردبیری هیچ ظنی به صحت خبر نداشته باشد اما آن را تیتر کند. اگر نگویم سردبیر این حرف را درست میدانسته که تیتر کرده باید بگویم در آن مواردی دیده که در عدم صحت آن تردید است.
گرچه از پیدایش این تردیدهای دیرهنگام در ذهن شما شگفت زده ام، اما شما را درک می کنم و می فهمم که چرا و چگونه ممکن است اختلاف در خط مشی سیاسی برخی یقین های تاریخی را هم در برخی اذهان متزلزل کند و دلایلی برای تردید در صداقت در رفتار یک دیگر در ذهن ما شکل بگیرد.
راه از میان بردن این تردیدها نه فرار است و نه دشنام پراکنی. راه درست این است که قبل از هر چیز به سوال ها و ابهام ها به طور مشخص پاسخ گفته شوند.
یقین دارم که بسیاری از آنچه که در سوال شما امده است در مقالات و گفتارهای قبلی من آمده اند. نام و آدرس چند نمونه از آن کارها را در زیر آورده ام.
نمی دانم این خیال تا کجا راست است.
asre-nou.net
پانزده سال پیش بر تبه های اوین
نخستین دیدار – آخرین دیدار
به مناسبت چهلمین سالگرد ترور بیژین جزنی و همرزمان
www.facebook.com
در باره کتاب «چریک های فدایی خلق»
www.iran-emrooz.net
مصاحبه با شهلا بهاردوست در باره خاطرات با حمید اشرف
www.youtube.com
خط مشی فداییان و حکومت پهلوی
www.bbc.co.uk
می دانم که از من چندین و چند نوشتار و گفتار دیگر هم در این مورد هست.
چنانچه نکته ای در این نوشتارها و گفتارها روایتی را متناقض یا دچار ابهام یافتید، برایم بنویسد و من سهل تر قادر خواهم شد در آن باره بیشتر توضیح دهم. منتظر سوال های مشخص شما هستم.

اخبار روز: آقای نگهدار، ما را به «تردید نسبت به تاریخ فدایی» و «تزلزل در برخی یقین های تاریخی» متهم کردید. این اتهامات از کجا می آید؟ انتشار یک مقاله که «تردید»هایی را درباره ی شما مطرح کرده است؟ شما خود و آن چه را که در مورد خود می گویید جزیی از «یقین های تاریخی» فدائیان می دانید؟ آیا کسانی که «هیچ ارتباطی با تاریخ فدایی نداشته اند» حق نقد این تاریخ را ندارند و این تاریخ باید به صورت «خانوادگی» نقد و بررسی شود؟

فرخ نگهدار: بهتر است اول من بدانم که شما در چه چیز تردید کرده اید و یا کدام سوال یا ابهام را در مورد گذشته دارید. اگر چنانچه توضیح دهید در باره کدام مسایل تردید یا ابهام دارید قطعا جواب خواهم داد. فقط لطفا مشخص کنید سوال، ابهام، یا تردید شما به کدام واقعه یا روایت بر می گردد. مساله «حق نقد تاریخ فداییان» نیست. مساله این است که کسی مدعی شده فرخ نگهدار تاریخ فداییان را جعل کرده و شما هم آنرا منتشر کرده اید. پس دست کم این است که شما نکات مطرح شده در این مقاله را قابل بحث می دانید. لطفا آن نکات را روشن کنید. موضوع این پرسش و پاسخ روشن کردن مواردی است که از نظر کسی «تحریف تاریخ فداییان» است. من باید بدانم شما در باره کدام روایت ظن جعل یا تحریف دارید.

اخبار روز: جالب است آقای نگهدار! شما ما را متهم به «تردید» و «تزلزل» کرده اید… بنابر این لطفا مواردش را هم خودتان شرح دهید…

فرخ نگهدار: همانطور که گفتم شما تیتر زده اید «فرخ نگهدار و تاریخی سراسر جعلی». اگر این حرف را خلاف می دانید تصریح کنید تا همه بدانند. اگر در باره صحت آن یقین دارید، پس لطفا از ادعاهای مطرح شده دفاع کنید جواب خواهم داد. اگر شما در باره صحت این قضاوت سوال یا تردید دارید لطفا مواردی که برای شما سوال است را تصریح کنید جواب خواهم داد.

اخبار روز: شما با توجه به این که خود را از قدیمی ترین یاران بیژن جزنی و حمید اشرف می دانید، تا به حال چندین مرتبه مطرح کرده اید که آگر آن ها زنده بودند، همین راهی را می رفتند که شما رفته اید. چنین ادعایی از جمله موضوعات چالش برانگیز است. هیچ یک از جریانات چپ، گروهای چندگانه فدائی «اقلیت»، «اکثریت» و…تا به حال چنین ادعایی نکرده اند، چرا شما چنین ادعایی را مطرح می کنید؟

فرخ نگهدار: گاهی اوقات کم دقتی و بیشتر اوقات «اختلاف در خط مشی سیاسی» موجب برداشت های اشتباه از حرف دیگری می شود. من مطمئن هستم که هیچ گاه نگفته ام «اگر آنها زنده بودند همین راهی را می رفتند که من رفتم.» اگر شما تمام نوشته هایم را بگردید چنین حرفی پیدا نخواهید کرد. و اگر پیدا کردید من یک «پوزش خواهی، اظهار تاسف و تصحیح» به شما و به همگان بدهکار خواهم بود. از شما انتظار دارم مرا در پیدا کردن خطای احتمالی ام یاری کنید.
اما صادقانه می گویم، هیچ گاه نبوده است که من در تصمیم گیری های حیاتی به این نیاندیشیده باشم که اگر بیژن بود چگونه می دید و چگونه واکنش نشان می داد. به خصوص در دوران های منتهی به انقلاب و پس از انقلاب این خیال که اگر بیژن بود چه می کرد لحظه ای هم مرا رها نمی کرد.
در آن روزها و امروز نیز برای من بسیار سهل بوده است که بفهمم اگر بیژن بود چه کارها، چه تصمیم هایی را نمی گرفت. اما این که او در روندهای فرابغرنج و بس تو در توی پس از انقلاب واقعا چه می کرد، نه تنها برای من، که برای هیچ کس شناخته نیست. ایکاش شناخته بود.
برای من بسیار سهل است که اگر بیژن بود در روندهای منتهی به انقلاب طرفدار سرنگونی کامل حکومت شاه باقی می ماند.
برای من بسیار سهل است که باور کنم که اگر بیژن بود به توسل به قهر علیه حکومت برخاسته از انقلاب دست نمی زد. فکر کنم برداشت امروزی و همگانی فداییان، اعم از اقلیتی یا اکثریتی، در این مورد مشترک باشد.
برای من اصلا سهل نیست که ببینم اگر بیژن بود و یورش دهشتناک اقشار سنتی علیه اقشار مدرن شهری کدام تدبیر را برای جلوگیری از خونین تر نشدن صحنه توصیه می کرد. اما با شناختی که من از بیژن دارم به روشنی باور دارم که بیژن کسی نبود که خیال کند اگر این صحنه خونین شود تناسب قوا به سود اقشار مدرن شهری است. فکر کنم در این تحلیل همه رفقای اقلیت و اکثریت توافق نظر دارند. اما دست کم برای من شناخته نیست که بیژن برای جلوگیری از این تقابل کدام استراتژی، و کدام تاکتیک ها، را توصیه می کرد.
برای من بسیار سهل است که بفهمم در دوران حدت یابی اختلاف اقلیت و اکثریت بیژن نه به شیوه اقلیت رفتار می کرد و نه به شیوه اکثریت. اگر بیژن بود بسیار بعید بود که شاخه های اصلی شاگردان او، چه در جناح اقلیت بودند و چه در اکثریت، او را ترک کنند. من موثرترین چهره های اقلیت (به جز توکل) را خیلی خوب می شناسم، و از ارادت عمیق آنان به بیژن مطلعم. موثرترین کادرهای اکثریت نیز همیشه در وجود خود چنین تعلقی را حس کرده اند. همه ما او را و حسن ضیاء ظریفی را قبول داشتیم. من در تمام این ۵۰ سال حتی برای یک لحظه هم نتوانسته ام تصور کنم که اگر بیژن بود – اگر حمید و احمد و عزیز و سعید و حسن عباس و محمد بودند – من یا دیگر مسوولین اکثیریت، راه خود را از آنها جدا می کردم. من همین شناخت را از حیدر، حمید، مصطفی، همایون، پرویز، حماد، مستوره، و بسیاری از فداییان اقلیت دارم. آنها بسیار بعید بود که به بیژن پشت کنند.
در تمام طول این نیم قرن همیشه و همه جا ذهن من بیژن را رفیقی داناتر، باهوش تر و مجرب تر از خود دیده است. او شخصیتی بود بس همه جانبه تر از من و از بقیه همراهان، برای او زندگی و مبارزه عرصه ای بس گسترده تر و متنوع تر از درکی بود که من و بقیه ما در ذهن داشتیم. او در فلسفه و شعر و نقاشی و تئاتر و موسیقی و ورزش و فیلم و تاریخ زمانی تبحر داشت که هنوز به نیمه راه زندگی نرسیده بود. او توان این را داشت که عشق بورزد، همسری کند، پدری کند، شغل داشته باشد، و در عین حال خود سازی، سازمانگری و رهبری کند. این من بودم که دلم می خواست مثل بیژن باشم. همیشه دلم می خواست.

اخبار روز: این پرسش که اگر بیژن جزنی و حمید اشرف تا امروز مانده بودند چه سمت گیری سیاسی را انتخاب می کردند و به کدام سو می رفنند، پرسشی است که احتمالا هیچ وقت پاسخی برای آن وجود نخواهد داشت. شاید بهتر این باشد که بیژن جزنی و حمید اشرف را همان گونه که بودند و مواضع و عملکردشان نشان می دهد مورد ارزیابی قرار دهیم. در این صورت آقای نگهدار، به جز یک تاریخ مشترک و احتمالا احساس مثبتی که همه ی فدائیان نسبت به این دو رهبر خود دارند، چه چیز امروز ِ شما را با افکار و اندیشه های بیژن جزنی و حمید اشرف به عنوان انقلابیونی رادیکال و کمونیست که خواهان براندازی حکومت استبدادی بودند پیوند می دهد؟

فرخ نگهدار: من و شما و دیگر فداییان از روزی که شروع کردیم همه انقلابی بودیم و مارکسیسم لنیینیسم راهنمای عمل ما بود. تنها بیژن و حمید نبودند که چنین بودند. همه چنین بودیم. همه معتقد به نقش محوری سلاح در مبارزه سیاسی بودیم. ما هیچ کدام به امکان اصلاح در نظام سیاسی، به امکان تغییر در رفتار حاکمان، به نقش جامعه مدنی و آزادی مخالفان سیاسی اعتناعی نداشتیم. در آن دوران ما همه حکومت را در شاه خلاصه می دیدیم و سرنگونی او را یگانه راه نجات مردم و کشور می پنداشتیم. همه ما جهان را جهانی تقسیم شده میان دو بلوک می دیدیم و یک بلوک را در مقابل خود و دیگری را در کنار خود می دیدیم.
همه ما وقتی شروع کردیم در اوان نوجوانی بودیم و حالا سن متوسط ما حدود 60 و بیشتر است.
تصور من این نیست که اگر بیژن و حمید امروز در میان ما بودند در همان فقسی مانده بودند که ساخته بودیم. با شناختی که از آنها دارم محال بود که آنها اعتبار آیه های مقدس را بیش از اعتبار چشم ها و گوش های خود تصور کنند. به یقین جای آنها نیز در کنار بقیه همین بازماندگان از طوفان های دهه 40 و 50 شمسی بود. من نمی توانم بیژن و حمید را امروز در مسیر دیگری، جز در مسیر همین تحول فکری بدنه اصلی فداییان خلق تصور کنم. اگر کسانی باشند که فکر کنند بیژن و حمید و دیگر بنیان گذاران جنبش فدایی در جایی در خارج از جای امروزین طیف کادرهای اصلی اقلیت و اکثریت قرار می گرفتند، اگر کسانی باشند که تصور کنند بیژن و دیگر جانباختگان در همان چارچوب های نظری آن روزین اسیر می ماندند، به یقین در حق این عزیزان جفایی نابخشودنی مرتکب شده اند.
اگر کسی چنین فکر کند بیشتر ترحم و تاثر مرا نسبت به خود برخواهد انگیخت. آری. قبول دارم که هنوز هم موجوداتی انسانی در گوشه و کنار ممکن است پیدا شوند که یا به علت درماندگی در فهم تحول، یا به خاطر از ترس قبول مسوولیت، یا به خاطر یک تعلق عاطفی شدید، خود را از توجه به واقعیت و از تطبیق عمل سیاسی با زمان معاف می کنند. این درماندگی اما فقط رقت آور نیست. گاه بس گزنده نیز هست.
مهم ترین شکاف در جنبش فدایی، شکاف میان اقلیت و اکثریت بود. در ابتدا یک سوی این شکاف خواهان شکوفایی شد و سوی دیگرش سوی سرنگونی رفت.
دیری نپائید که شکوفایی خواهان به سرنگونی طلبان پیوستند. اما این هم دیری نپائید. آنها باز سرنگونی طلبی را رها کردند و خود طیفی شدند همه نافی قهر و حامی تغییر مسالمت آمیز و تدریجی اوضاع کشور در سمت دموکراسی. شاخه دیگر نیزگرچه چند صباحی دیرتر بر سر سرنگونی ایستاد، اما امروز بخش بزرگی از آنان، از سرنگونی طلبی دست کشیده و کمابیش هر دو شاخه در یک مسیر رکاب می زنند.
بدین ترتیب فداییان اقلیت و اکثریت، که روزهای سرخوش انقلاب را همه با هم جشن گرفتند، در آستانه روزهای پردهشت دهه 60 علیه یک دیگر برآشفتند، و پس آنگاه با پیدایی جرقه های امید در دهه 70، از پی درس گیری از تلاطم های تلخ و شیرین دهه های 70 و 80، اکنون باز از نو خود را آشنای دیرین یک دیگر یافته اند.
و این یگانگی در آغاز و در فرجام با صدای بلند می گوید که گذر از این همه رنج ها و بدگمانی ها هیچ ضرور نبود. آری. با تدبیر و اعتباری که بیژن داشت و حمید داشت و دیگران داشتند، بس محتمل تر بود که جنبش فدایی یک پارچه بماند و بی هیچ پنجه کشیدنی به روی خویش.
می پرسید: «چه چیز ما را با افکار و اندیشه های بیژن جزنی و حمید اشرف به عنوان انقلابیونی رادیکال و کمونیست که خواهان براندازی حکومت استبدادی بودند پیوند می دهد؟»
با این که ذات سوال نوعی تاثر همراه با شفقت را در ذهن نسبت به پرسشگر تولید می کند، با این همه پاسخ کاملا محرز است: بیژن جزنی و حمید اشرف و دیگر یارانی که 40 سال پیش روی تپه اوین گلوله باران شدند، اگر بودند، محال بود که در جایی جز آنجایی که همه ما ایستاده ایم بیاستند. جای آنان نه در شورای مقاومت ملی ایران بود، نه در نهضت مقاومت ایران، و نه در شورای ملی ایران. بس محتمل تر بود که ما سازمان فدایی را پاره نمی کردیم و همه پاره ای از تن هم می ماندیم.

اخبار روز: شما باز بیژن جزنی و حمید اشرف را «تفسیر» کردید. این تفسیر می تواند از سوی هر کسی به گونه ای باشد. سوال را به صورت دیگری مطرح می کنم. کسانی را که امروز در رژیم ولایت فقیه، همچنان انقلابی، رادیکال، کمونیست و به تعبیر شما «برانداز» مانده اند، چگونه توصیف می کنید؟ آن گونه که در پاسخ پیشین آمده «رقت آور»؟ شما امروز با این افراد چه مناسباتی برقرار می کنید؟

فرخ نگهدار: من بیژن را تفسیر نکردم. شما از من پرسیدید چرا فکر می کنی که اگر بیژن و حمید بودند به همان راهی می رفتند که تو رفتی. پاسخ گفتم: خیر. من چنین حرفی نزده ام و نمی زنم. نظر به تاثیری که بیژن در ذهن من داشته همیشه در تصمیم گیری های حساس فکر کرده ام اگر بیژن بود چه می کرد. یک حرف دیگر هم زدم. از رزمندگان جنبش فدایی نیمی جان باختند و نیمی جان به در بردند. من یقین دارم که اگر آن نیمه جان باخته می ماند و این نیمه جان بدر برده بر خاک می خفت باز هم تغییر عمده ای در در دیدگاه ها و طرز فکرهایی که امروز چهره و هویت جریان اصلی فدایی را تعریف می کند پدید نمی آمد. شاید تا حدود یک سال دیگر معنای این حرف من مشخص تر شود. بدنه اصلی جریان اقلیت و بدنه اصلی جریان اکثریت در مسیر وحدت اند. البته کسانی هم هستند که می دانم با این وحدت مخالفند و خود را بیرون از آن قرار می دهند. موضوع اصلی اختلاف هم شعار سرنگونی است. روندهای سیاسی در کشور مسیر دیگری را طی می کنند. در عرصه خارجی دیپلماسی هر زمان قوت بیشتری می گیرد و در عرصه داخلی روندهای انتخاباتی و فعالیت های مدنی (مطالباتی) جای بازتری پیدا می کنند. شعار سرنگونی را تحولات منطقه و بلوغ مردم ایران به حاشیه رانده است. توصیه من به این عزیزان این است که خود را به حاشیه نرانند.

اخبار روز: بعد از انتشار مقاله ی «فرخ نگهدار و تاریخی سراسر جعلی» فشار زیادی متوجه ی «اخبار روز» شد. آیا فکر می کنید که رسانه های مستقل باید مجبور به رعایت ملاحظات و خطوط قرمز شخصیت ها و احزاب سیاسی باشند؟

فرخ نگهدار: نه اصلا چنین فکر نمی کنم. شما هم می دانید که من از ۲۵ سال پیش به این سو با رسانه حزبی مخالف بوده ام از استقلال سردبیر در تصمیم سازی و مدیریت رسانه دفاع کرده ام. شما می دانید که تاسیس اخبار روز مرا خوشحال کرد. من قدر کار شما را می دانم. زحمت می کشید.
سردبیر حق دارد در نشریه تحت مسوولیت خود هر مقاله ای را که صلاح میداند منتشر کند یا نکند. سردبیر وقتی تصمیم به انتشار گرفت حق دارد و باید برای مقاله تیتر و سوتیتر بگذارد و آن را با نویسنده همآهنگ کند.
اما هر سر دبیر – علاوه بر این حقوق – مسوولیت هم دارد. سردبیر مسوول است در برابر اعتراض ها یا فشارهایی که از خارج بر او وارد می شود پاسخگو باشد. سردبیر باید از تصمیم های خود دفاع کند. فقط در دیکتاتوری ها سردبیرها حق دارند هرچه را که به صلاح خود می دانند، حتی اگر یقین کنند که پوچ و سراسر جعل، منتشر کنند و به هیچ کس هم در باره تصمیم خود پاسخگو نباشند.
کار سردبیر بس دشوار و پر مسوولیت است. دشوارترین کارها در روزنامه نگاری تمیز «خبر» از «نظر» و تمیز «دعوی» از «داوری» است. سردبیر خوب کسی است که بیرحمانه میان خبر و نظر و میان دعوی و داوری خط مرز می کشد. سردبیر خوب کسی است که حداکثر سرسختی را در زمینه نشر اخبار و دعاوی از خود نشان می دهد و به قول معروف «مو را از ماست می کشد». سر دبیر خوب کسی است که برای خبر منبع موثق و برای دعوی سند و مدرک می خواهد. در عین حال سردبیر خوب کسی است که وقتی از جهت درج خبر و دعوی مطمئن شد که به مسوولیت خود عمل کرد، آنگاه در زمینه درج نظر و داوری گشاده دستی نشان دهد و به ویژه از پیآمدهای آن نهراسد.
برای شما آرزوی موفقیت دارم. ممنون از مصاحبه.

برگرفته از اخبار روز

اطلاعات

این ویودی در 10 مِی 2015 بدست در اشتراک - eshtrak فرستاده شده و با , , برچسب خورده.