اشتراک eshtrak

خبری سیاسی فرهنگی! مسئولیت هر مقاله بعهده نویسنده آنست!

مجموعه ای از مطالب پیرامون تشکل سراسری کارگران: سایت کارگری افق روشن

دریافتی:kargari,enghelabi!

افق روشن
www.ofros.com

مجموعه ای از مطالب پیرامون تشکل سراسری کارگران

…. مقاله، مصاحبه، اطلاعیه و

مجموعه                                                                                                              یکشنبه ٢٣ آذر ۱۳۹۳

فهرست مطالب– آقای ثقفی، زندانیان سیاسی را دست کم نگیرید!!! – شاهرخ زمانی
– نکاتی پیرامون وقایع اخیر در ارتباط با تشکل سراسری – مهدی کوهستانی کانون مدافعان حقوق کارگر
– جنبش کارگری ایران، خانه کارگر و چشمنداز… – مصاحبه سایت اتحاد با جعفر عظیم زاده
– کدام تشکل سراسری کارگری: وابسته یا مستقل؟ – محمد اشرفی
– موانع تشکل سراسری مستقل کارگران -ع.شفق!
– ایجاد تشکلهای کارگری مستقل – گفتگو با سیاوش دانشور و رحمان حسین زاده تلویزیون پرتو
– در مورد طرح تشکل سراسری کارگران در ایران و مباحث مخالفین و موافقین – محمد آسنگران
– تشکل سراسری از نوع دیگر! – سازمان فدائیان (اقلیت)
– تشكل سراسرى كارگرى – گفتگو با محمود صالحى تلویزیون دریچه
– ایجاد تشکل های سراسری (اتحادیه ها و فدراسیون سراسری و حزب طبقه کارگر) چگونه و با کی ؟ شاهرخ زمانی
– اتحاد برای ایجاد یک تشکل سراسری یا برای تشتت یک تشکل… – جمعی از فعالین کارگری و اعضاء …
– در بارۀ کانون مدافعان و تشکل سراسری – مصاحبه با منصور اسانلو صدای امریکا
– پیرامون تشکل یابی‌ کارگران – گفتگو با اعضا کارزار پشتیبانی از کارگران ایران
– پیرامون تشکل سراسری کارگران ایران علی دماوندی وایوب رحمانی – تلویزیون برابری
– ضرورت همبستگی بیشتر میان كارگران – فردین میرکی
– طرح ایجاد تشکل سراسری کارگری – مصاحبه با مهدی توپچی تلویزیون دریچه
– تلاش برای ایجاد تشکل سراسری … – گفتگو با محمود صالحی و بهروز خباز، فعالان کارگری رادیو همبستگی
– ما هرگونه تلاش حکومتی و غیر حکومتی را برای نهادینه کردن تشکلهای زرد … – جعفر عظیم زاده
– ضرورت ایجاد تشكل سراسری – علیرضا ثقفی
– کانون مدافعان و تشکل سراسری – گفتگوی حوری صهبا با رضا مقدم
– چگونه تشکل سراسری مطرح شد؟ – فواد فتحی
– تشکل سراسری و مستقل کارگران در ایران لازم و ضروری است!- شورای دفاع از …- گوتنبرگ- سوئد
– چه کسانی از اتحاد تشکلهای کارگری در ایران به وحشت افتاده اند؟ – شهناز نیکوروان
– در باره مسائل جنبش کارگرى – تراب ثالث
– ریشه استبداد کهن و مطلق آسیایی : مانع عمده در ایجاد تشکل سراسری کارگران – جمعی از فعالین کارگری
– بررسی اوضاع کنونی جنبش کارگری در ایران – گفتگو با محمد اشرفى و غلام رضا غلامحسینی تلویزیون چشم انداز
– پیرامون تشکل سراسری کارگران ایران – گفتگوی علی دماوندی با رضا رشیدی تلویزیون برابری
– خطاب به دوستان و رفقای کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری – بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی
– ملاحضاتی پیرامون نشست فعالین کارگری در رابطه با تشکل سراسری – رحمت فاتحى
– تشکل سراسری،ثقفی – کوهستانی، وحدت یا خیانت؟ – فرزاد بابامیری
– رابطه مبارزه براى افزایش دستمزد و ایجاد تشكل سراسرى كارگرى – مصاحبه تلویزیون دریچه با رضا مقدم
– نشست های خانگی ، تشکل کارگری – بهزاد سهرابى
– پیرامون ایجاد تشکل های سراسری کارگری – صلاح مازوجى
– پیرامون سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری – گفتگوی آرش کمانگر با محمود صالحی تلویزیون برابرى
– درباره تشکل سراسری کارگران – چند کارگر ضد سرمایه داری
– اراده گرایانه نمی توان »تشکل سراسری کارگری» را برپا کرد – عطا خُلقی
– تشکل سراسری کارگری به تقویت تشکلهای دیگر کمک می کند – سید علی حسینی در گفتگو با سایت کانون مدافعان
– سکتاریستها برعلیه تشکل سراسری تبلیغات منفی می کنند – محمود صالحی در گفتگو با سایت کانون مدافعان
– سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری در شهر سقز بر گزار شد – کانون مدافعان حقوق کارگر
– هجوم همه جانبه سرمایه بحران زده به زندگی کارگران و ضرورت تشکل سراسری علیه سرمایه – کامران شریفی
– بررسی دیدگاه محافل و فعالان کارگری برای تشکل یابی سراسری کارگران – محمود صفدری

__________________________

پاسخ شاهرخ زمانی به کانون مدافعان حقوق کارگر از زندان گوهر دشت:

آقای ثقفی، زندانیان سیاسی را دست کم نگیرید!!!در شرایطی که مجامع جهانی و انسانهای آزاده و شریف، رژیم جمهوری اسلامی را به خاطر نقض ابتدایی ترین اشکال قانونی فعالیت، سرکوب ابتدایی ترین اشکال تشکل و اعتصاب، دستگیری ، شکنجه ، صدورحکم حبسهای طولانی مدت و اعدامهای فله ای و … زیر منگنه قرار داده است.
در شرایطی که مبارزه علیه سیاست جمهوری اسلامی در زندانها به اشکال مختلف و اکنون با اعتصاب غذای قهرمانانه زندانیان سیاسی و عادی مخصوصا» در زندانهای ارومیه و قزل حصار و حمایت مردم و خانواده ها از مبارزه انها بر ضد اعمال ضد انسانی و ضد بشری مانند اعدام، نابودی و حذف فیزیکی زندانیان زیر ضرب و شتم و یا به طرز مشکوک و انحلال بندهای مستقل سیاسی و انتقال زندانیان سیاسی به بند های اعتیاد و خطرناک و یا به اشکال دیگر که زندانیان گرفتار مرگ تدریجی می شوند و علیه سیاستی که در مجموع انکار جرم و وجود زندانیان سیاسی است و … در جریان بوده و به اوج خود رسیده است.
در چنین اوضاعی، مسئولین حکومت برای فرار از محکومیت جهانی، قتل عام و شکنجه های سازمان یافته خود را سند سازی گروههای معاند نظام اعلام می کنند، از جمله آقای جواد لاریجانی بزرگترین زمین خوار ایران که پی گیری پرونده اش تا دیروز از طرف خبرنگاران تحت سوال و پرسش بود، و وی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مسائل حقوق بشر در عین تایید اعدامهای فله ای سیاسی و مواد مخدر و قانون فوق ارتجاعی قصاص تاکید می کرد، که این گزارشات مال گروههای برانداز رژیم می باشد، در حالی که زندانیان با هر وسیله و ابزاری که در اختیار دارند به شدت با جمهوری اسلامی در مبارزه تنگاتنگ قرار دارند، در چنین شرایطی کلام آقای ثقفی که زندانیان نمی توانند از زندان تماس گرفته و از مسائل اطلاع داشته باشند، به چه معناست ؟
آیا در جهت انکار مبارزه زندانیان نیست؟
آقای ثقفی برای حفظ چه چیزی و برای کسب کدام هدف نوشته مرا انکار می کند و ان را به ماموران مرتبط می کند؟
آقایِ ثقفی، طی سالهای اخیر هزاران خبر و بیانیه و اطلاعیه از طرف زندانیان که از جمله تعدادی از انها مربوط به کارگران زندانی شناخته شده بوده و هست در بیرون از زندان منتشر شده اند و طبق فرمول شما آیا آن نوشته ها نیز توسط ماموران نوشته شده است ؟
یا فقط نوشته من که سر نخهای مثلث ضد کارگری کوهستانی- ثقفی – اسانلو را نقد و افشای می کند، مشمول چنین حکمی از جانب شما می باشد ؟ و اگر همه ای صد ها بیانیه و نوشته کارگران زندانی مشمول چنین حکمی است چرا تا کنون برای دفاع از کارگران و در راستای مثلا» تشکل سراسری انجام رسالت خودتان اقدام نکرده بودید فقط وقتی خودتان به خطر افتادید به فکر افشا و نقد افتادید ؟
چه کسانی دچار چنین خود بزرگ بینی و کیش شخصیتی می شوند که خود را مهمتر از جنبش کارگری می داند؟
برای اطلاع آقای ثقفی و کوری چشمان حاکمیت مافیای جنایتکار و ضد کارگری است که باید بگوییم:
اولا»: در شرایط فعلی تنفر و نارضاینی و فلاکت عمومی که به قول رئیس زندان رجایی شهر که وی حتی به نزدیکترین مأمورانش نیز اعتماد ندارد گفته است: » … نزدیک به هشتاد درصد مأموران زندان طرف زندانیان سیاسی مخصوصا» فعالین کارگری هستند و هر کاری را برای آنها انجام می دهند،…» به طوریکه چند تن از ماموران در همین راستا به کمیته انظباطی احضار و یک دکتر خوب و شریف که در زندان مشغول کار بوده، پس از چند ماه انفرادی به خاطر همکاری با نیروهای سیاسی به همین زندان رجایی شهر تبعید شده اند.
آقای ثقفی که ادعای داشتن اطلاع از کم و کیف جنبش کارگری را دارد باید بداند که نظامیان یکی از ستونهای اصلی انقلاب اینده کارگری هستند.
ثانیا» تمام زندانیان غیر سیاسی اینجا بعنوان قربانیان این سیستم با قانون فوق ارتجاعی قصاص با ٢٣٠٠ اعدامی ازمیان ۶٠٠٠ نفر بعنوان هموطنان درد کشیده با همه ی امکانات از جمله انتقال پیام زندانیان سیاسی و همدیگر و در اختیار وبه اشتراک گذاشتن تسهیلات خود مانند تلفن و دیگر امکانات نزدیکترین دوستان زندانیان سیاسی بوده و آماده هر گونه کمک به آنها هستند، بطوریکه در همین راستا دهها نفر در ٢٠٩ در اطلاعات اوین در بازداشت مجدد به سر می برند، ویا به زندانهای دیگر تبعید شده اند، به دلیل اینکه در انتقال پیام ها و دیگر موارد به زندانیان سیاسی کمک کرده اند. آیا شما می خواهید چنین موارد عینی را به خاطر دل خواه خود و پنهان کردن انحرافتان انکار کنید؟ ثالثا» : اغلب زندانیان ملاقات هفتگی دارند و زندانیان برای کمک به همدیگر تا حد جانشان همکاری می کنند.
آقای ثقفی الان با این همه ارتباطات اینترنتی و دهکده جهانی بعید است که شما ندانید که اخبار صدای آمریکا به عنوان پشتیبان مثلث کوهستانی- اسانلو – ثقفی و» تشکل سراسری» شما به گوش ما نرسد،(طبق گفته مجری صدای آمریکا «… کانون مدافعان حقوق کارگر تشکلی است که شاید برای اولین بار در ایران بتواند آرزوی همه فعالین را بر اورده کند مبنی بر اینکه یک تشکل اتحادیه سراسری کارگری ایران را بوجود بیاورد…» در این گفته موارد بسیار مهم و ضد کارگری نهفته است اولا» این مجری طرحهای مورد پسند سرمایه داری تلاش میکند تاریخ جنبش کارگری را پنهان و محو کند چون قبلا» چندین بار تشکل سراسری کارگری که انقلابی و ضد سرمایه داری بود تشکل شده است چیزی که این مجری دوست ندارد کارگران آنها را بدانند، همچنین تشکل سراسری که صدای امریکا تاییدش کند معلوم است که چه تشکلی خواهد بود، اسانلو که از همان اول دروغ می گوید و از کارگران می خواهد سیاسی نباشند و انقدر به جلو می دود که از فعالین می خواهد دست از افشاگری علیه رفرمیسم بر دارند و او نیز تایید می کند که کانون چنین توانایی را دارد که تشکل سراسری بسازد یا خودش تبدیل به آن شود منتها نباید رفرمیسم ، اپورتونیست و غیره را نقد کرد چرا ؟ چون اگر نقد کنی معلوم است که چه چیزی نقد می شود آنچه که سرمایه داری تایید می کند و به آن امید بسته است نقد خواهد شد بنا براین بهتر است از قبل راه نقد بسته شود و موضوع همه با همی به جای همبستگی انقلابی کارگری جا زده شود، آری آقای ثقفی جزئی ترین اخبار نیز به محض ورود به زندان دهان به دهان می گردد، و هر زندانی می داند هر خبر خاص را اول به کدام زندانی بگوید بنا براین هیچ احتیاجی به لپ تاپ و یا موبایل نیست، که به گوش جمهوری اسلامی رسانده شود یا نیاز باشد ماموران امنیتی به جای زندانیان نقد بنویسند.
رابعا» با توجه به فرقه گرایی تحت کیش شخصیتی و فردگرایی در دنیای شما که احتیاج به جمع و گروه واقعی و دمکراتیک ندارید، اگر واقعا» قصد ایجاد تشکل کارگری داشته باشید لازم نیست که هر کس که عضو سندیکا یا کمیته کارگر ی است، از تشکل خودش جدا شود وبه شما پیوسته تشکل سراسری ایجاد کند بهتر است اگر شما واقعا» قصد ایجاد تشکل سراسری دارید همه تشکل های موجود را دعوت کنید چرا فقط برخی از اعضای کمیته هماهنگی که متاسفانه اکنون دچار مشکل شده است مورد توجه شما هستند؟
اسانلو در صدای امریکا تشکیل شدن کانون را به ماجراهای سال ١٣٨٣ وصل می کند ولی ما می دانیم این گفته کاملا» دروغ عمدی است تا سال ١٣٨۵ شما هنوز در کمیته پیگیری حضور داشتید وتا زمانی که مجمع نیمه تمام کمیته پیگیری تشکیل نشده بود و شما بیانیه ضد پیگیری سه نفره خود را صادر نکرده بودید هیچ طرح و حرفی از تشکیل کانون در میان نبود شما حتما» به خاطر دارید که در سال ١٣٨٦ سه نفر از طرف جمعی که می خواستید تشکل جدیدی بسازید که البته نامش هنوز کانون مدافعان کارگر نبود ( اگر اشتباه نکنم اسم پیشنهادی برای ان که هنوز تصویب نشده بود و در حد طرح بود چون هنوز تشکلی ایجاد نشده بود که نامش تصویب شده باشد به هر صورت فکر می کنم نامش بود» کانون مدافعین کارگری» ) در جلسه شورای همکاری که در منزل خانم محسنی بر قرار بود آمدند و از افراد حاضر در جلسه با توضیحاتی دعوت به شرکت در ساختن تشکل جدید کردند( من نیز در ان جلسه حضور داشتم) وقتی حاضرین در جلسه گفتند که به ما اجازه بدهید در جلسه بعدی این موضوع را به بحث بگذاریم و نتیجه را به شما بگوییم یکی از آن سه نفر گفت ما تشکل ها را به شرکت در تشکل جدید دعوت نمی کنیم بلکه از همه ی شما به عنوان افراد مستقل دعوت می کنیم ، در جواب یکی از حاضرین گفت همه ای افراد حاضر در اینجا عضو یک تشکلی هستند و به عنوان نماینده تشکل خود در این جلسه شرکت کرده اند و خود این جلسه متعلق به تشکلی به نام شورای همکاری است و شما برای گفتن حرف خود دو هفته قبل از شورای همکاری خواستید که زمانی برای شرکت شما در جلسه در نظر بگیرد و اکنون در جلسه نمایندگان هشت تشکل، تشکیل دهنده شورای همکاری غیر مستقیم اعلام می کنید هیچ کدام از تشکل های فوق را به رسمیت نمی شناسید و شورای همکاری را به رسمیت نمی شناسید و با عدم قبول دعوت رسمی شورای همکاری از شما جهت حضور در شورای همکاری جهت اتحاد عمل، عملا» ما را به رسمیت نمی شناسید، اما در جلسه شورای همکاری از افراد متشکل در تشکل ها دعوت فردی می کنید این روحیه ضد تشکلی و اهانت به تشکل های موجود و اهانت به شعور نمایندگان تشکل ها است اگر می خواهید ما را به عنوان افراد دعوت کنید باید خارج از جلسه شورای همکاری باشد شما دچار تناقض هستید ، آقای ثقفی شما هنوز هم دچار همان کیش فرد گرای و تناقض هستید که برای مثلا» ایجاد تشکل سراسری به جای اینکه رو به عموم ودعوت از همه تشکل های موجود استفاده کنید، دارید با دامن زدن به اختلافات یک تشکل موجود سو استفاده می کنید و نام عمل خود را ایجاد تشکل سراسری می گذارید این هنوز هم تناقض است، من بار ها اعلام کردم و باز هم اعلام می کنم برای ایجاد تشکل سراسری نمی توان تشکل های موجود را دور زد و با دامن زدن به اختلافات انها و انحلال انها تشکل جدید یا سراسری ایجاد کرد بلکه باید ضمن حفظ تشکل های موجود وبا ایجاد هییت های موسس اقدام به ایجاد تشکل های جدید کرد و با پیوند دادن تشکل های موجود فعلی و انهای که در اینده توسط هیات های موسس ساخته خواهند شد اقدام به ایجاد فدراسیون یعنی تشکل های سراسری نمود، هر راهی غیر از این خاک پاشیدن به چشم کارگران است، آقای ثقفی عمل و گفته های شما بدون اینکه چنین هدفی داشته باشید کمک مستقیم و زیادی به جمهوری اسلامی می باشد.
خامسا» بنا به اظهارنظر همفکرانم گویا این نظرات برای اولین بار از طرف مهدی کوهستانی در سایت آزادی بیان چاپ شده است که سندش هم با امضای وی موجود است پس چرا باید زیر حرف خود بزنید، جرأت داشته باشید روی نظرات خود بایستید.
آیا شما فراموش کردید حمله صد ها نیروی گارد ویژه و ماموران دیگر نهادهای امنیتی تحت فرمان و نظارت مسئولین سازمان زندانها، اداره اطلاعات و قوه قضائیه در یک طرح از پیش برنامه ریزی شده به بند ٣۵٠ حمله کردند ، همه زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار دادند بیش از ٣٠ نفر زخمی شدند به انفرادی منتقل شدند و علیه شان پرونده سازی شد که یکی از انها بهنام ابراهیم زاده بود آیا شما نمی دانید برای چه هدفی چنین حمله ای صورت گرفت.
همه عالم و ادم می دانند که ماموران جمهوری اسلامی ١٧ دستگاه پارازیت انداز که یکی از انها برای یک شهرک ٢٠٠٠٠ نفری کفایت می کند دور تا دور سالن ١٢ گوهر دشت نصب کردند، آیا شما دلیل نصب چنین دستگاه ها را نمی دانید؟
آیا تاریخ جنبش انقلابی را که در درون ان بیژن جزنی در زیر بازجویی اقدام به هدایت هسته های چریکی کرده بود را فراموش کرده اید یا می خواهید بگویید بیژن هدایت نمی کرد بلکه ماموران ساواک این کار را می کردند، همان گونه که ماموران امنیتی نامه های مرا می نویسند؟
وقتی بیژن جزنی در ان شرایط می توانست چنان کاری را انجام بدهد چرا ما نباید بتوانیم با توجه به انفجار تکنو لوژی یک نامه بنویسیم؟
من از زندان رجایی شهر اعلام می کنم خواهان حفظ یک پارچگی کمیته هماهنگی هستم و خواهان ایجاد اتحاد عمل بین تشکل های فعالین کارگری و تشکل های کارگری در راستای ایجاد هیت های موسس سندیکا ها وفدراسیون کارگری هستم.
برای درس گرفتن از این موضوعات و در پایان چند کلامی هم هر چند کوتاه با رفقای کاریزما دارم که در غالب جریانات و افراد به جای ارتباط زنده و سازمانگرانه با بدنه کارگری در محیطهای کار و زندگی شان به عنوان هویت اصلی اجتماعی طبقاتی مان و به جای ارتباط با برنامه با جنبش سوسیالیستی آگاهی و آگاه گرانه دانشجویی بعنوان ستون اصلی اشاعه کمونیسم، بعنوان علم رهایی بخش کارگران به اتصال ارگانیک این دو بخش( جنبش خود به خودی کارگری و جنبش سوسیالیستی ) اقدام کنیم، به کلام زیبای مارکس در مانیفست توجه کنید : » به جای نیازمندیهای حقیقی نیاز به حقیقت و به جای منافع پرولتاریا منافع ذات آدمی در قالب منافع خرده بورژوایی خود چسبیده از سازماندهی مشخص و عملی مبارزه کارگری طفره می روند»
سخنم با شماست:
١- آیا جنبش کارگری در عرصه سازماندهی تشکلهای پایدار به غیر از اتحادیه و حزب سیاسی سراسری درس دیگری افریده است ؟ چرا از ایجاد فدراسیون سراسری از طریق وحدت تشکلهای موجود و تمامی گرایشات صنفی – طبقاتی طفره می روید؟
٢- چرا تشکلهای قانونی – نیمه علنی موجود را به جای سازماندهی سراسری از طریق عناصر پیشرو و تشکل سازی صنفی با طبقه کارگر به ارثیه پدری و دکان چند نفر کاریزما تبدیل کرده و برای حفظ امنیت آنها ازارتقاء ورشد تشکلهای موجود با نیروهای جدید به خاطر حفظ خانه نشینی آنها جلوگیری می کنید، در حالیکه با گسترش بی سابقه اعتصابات خودجوش و بدون سازماندهی بی برنامه گی و پراکنده هر روز بیشتر فرصت ها را از دست می دهیم ولی در مقابل بی عملی ما خانه (مافیای) کارگران تجمع راه می اندازد و … .
٣- آنها که خود را نماینده سیاسی طبقه کارگر می دانند، چرا از مبارزه فکری با اپورتونیسم در اشکال گوناگون سوسیال دمکرات و انحلال طلبی طفره می روند . البته تا زمانی که ما ترکیب آگاهی و تشکل طبقاتی را به ابزار سازماندهی مبارزه ی طبقاتی و جنبش انقلابی کارگران در داخل ایجاد نکنیم و به طور قائم به ذات در خدمت منافع فرقه ای خرده بورژوایی خود بدانیم به جای سازماندهی مبارزه فکری با انحرافاتی که در اطراف جنبش کارگری هستند، به دنبال هر کس و ناکسی می گردیم که فرقه ما را تأیید کرده و یا حداقل خنثی باشد، چه سولداریته سنتری و یا سوسیال دمکراتهای راست طرفدار خمینی و اصلاح طلب امروزو … باشند مهم این است فرقه ما را تایید کنند در ان صورت دنباله رو او می شویم ، و اگر کسی ما را تایید نکرد یا نقد کرد او را بشدت منکوب کرده نوشته و گفته های او را به ماموران امنیتی مرتبط می دانیم، اما تمامی رفقای آگاه گر و پیشروان کارگری طرفدار رهایی طبقه کارگر بدانند هیچ زمان مثل الان برای سازماندهی مستقل طبقاتی کارگران به خاطر اولا» رشد بی سابقه اعتصابات کارگری ثانیا» رو شدن سیاستهای جناحهای مختلف سرمایه داری ثالثا» : پیوند راه حل کلیه مسائل و مشکلات اقتصادی اجتماعی مانند بهداشت ، درمان و آموزش و تحصیلات رایگان و … با منافع طبقه کارگر آماده و مهیا نبوده است .
پس به دور از هر گونه فرقه گرایی و دنباله روی از جنبش خود به خودی و قبول اختلافات موجود روی ایجاد فدراسیون سراسری کارگری از طریق تمامی تشکلهای موجود و گسترش فعالیت سازمانگرانه آنها در ایجاد هیئتهای موسس برای ایجاد سندیکا و اتحادیه و … بدین منظور دست همیاری و همکاری به هم دهیم و نگذاریم در صورت گشایش جو انقلابی عین سال ۵٧ طبقه کارگر ایران دنباله رو جریانات سرمایه ساختی یا در حال ساخته شدن مانند مثلث کوهستانی- اسانلو – ثقفی دوباره به شکست کشانده شود.

شاهرخ زمانی زندان گوهر دشت – ١٣٩٣/٩/٢١

کمیته حمایت از شاهرخ زمانی>*****************

نکاتی پیرامون وقایع اخیر در ارتباط با تشکل سراسریدر چند هفته‌ی اخیر هجمه هایی علیه کانون مدافعان حقوق کارگر و دست اندرکاران آن به راه افتاده است. مرکز این بحث‌ها مقاله‌ای است که با نامی مستعار و غیر واقعی، در وبلاگی تازه ساخته شده که گویا صرفا برای انتشار این مقاله ساخته شده است و در آن با مشتی دروغ و افترا، به جد تلاش شده که به بدبینی و افتراق در جنبش کارگری دامن زده شود. تا به حال کانون مدافعان حقوق کارگر به هیچ یک از این گونه فحش‌نامه‌ها و… هیچ پاسخی نداده و در آینده هم نخواهد داد. چرا که معتقد است که هیچ دلسوخته‌ی واقعی جنبش کارگری و هیچ مبارز انقلابی این شیوه‌ها را به جای نقد علمی به کار نمی‌برد و انتشار این نوع نوشته‌ها از شیوه های نهادهای امنیتی سرمایه داری است که از هراس ایجاد همگرایی در بزنگاهی منتشر می‌شود که کارگران ایران تحت فشارهای زیاد، آگاهانه اعتراضات و مبارزاتشان را علیه خصوصی‌سازی، استثمار و غارت اموال و دسترنجشان دو چندان کرده‌اند و بحث تشکل سراسری کارگری می‌تواند در ایجاد همگرایی میان این تلاش‌ها موثر باشد.
در یکی از آخرین این نوع نوشته‌ها، که نامه‌ای منتسب به آقای شاهرخ زمانی است و به ظاهر از زندان رجائی‌شهر پخش شده است، مطالبی علیه کانون مدافعان حقوق کارگر آمده که لازم است به نکاتی اشاره شود. هر چند بعید می‌دانیم که یک زندانی کارگر با چنین ادبیاتی نقد خود را بیان کند.
اولین سوالی که با دیدن این نامه منتصب به یک زندانی پیش می‌آید این است که زندانیان سیاسی و کارگری در زندان گوهردشت که تبعیدگاه است و از نظر امکانات رفاهی و بهداشتی و غذایی نسبت به زندان اوین بسیار عقب مانده‌تر است، چگونه دسترسی به ماهواره‌ها و برنامه‌های صدای امریکا دارند؟ این دلیلی است که صحت نامه را زیر سوال می برد. در این نامه آمده كه: «مصاحبه صدای آمریکا با منصور اسانلو و تعریف و تمجید از کانون مدافعان حقوق کارگر به عنوان شعبه‌ای از سولیداریته سنتر توسط صدای امریکا در شرایطی اتفاق می…..»
١- گویا صدای آمریكا برنامه‌ای را برای معرفی نهادهای مدنی دارد که چند برنامه را هم به معرفی نهادهای كارگری اختصاص داده که در قسمت‌های قبل به معرفی سندیكای واحد و اتحادیه آزاد كارگران پرداخته و یک قسمت هم به كانون مدافعان حقوق كارگر اختصاص داده است.
لازم به ذکر است که این گونه برنامه‌ها با تصمیم فعالان كارگری ساخته نمی‌شود و هیچ یک از اعضای کانون نیز در این برنامه شرکت نداشته‌اند. به طور قطع معرفی یک نهاد یا تشکل از این رسانه و رسانه‌های مشابه نمی‌تواند به مفهوم وابستگی آن نهاد به كشورهای سرمایه‌داری باشد. پیش از این هم نهادهائی همانند كانون نویسندگان، اتحادیه آزاد و سندیکای شرکت واحد یا سازمان‌های سیاسی و اجتماعی دیگر بارها از جانب این رسانه ها معرفی شده‌اند، سازمان‌هایی که هیچ کس در مستقل بودن آنها شکی ندارد. ٢- اقای اسانلو یكی از افراد موسس كانون مدافعان حقوق كارگر در ابتدای تاسیس این كانون بودند؛ هم زمان رئیس سندیكای شركت واحد هم بوده‌اند و در آن زمان از فعالان سر شناس جنبش كارگری بودند و در سال‌هایی که حکم خود را در زندان سپری می‌کردند از حمایت همه‌ی فعالان داخلی و خارجی برخوردار بودند، همانند آقای شاهرخ زمانی و دیگر زندانیان سیاسی و کارگری. در حال حاضر ایشان هیچ رابطه‌ای با كانون ندارند و بر مبنای مصوبات كانون مدافعان حقوق كارگر، این تشکل هیچ عضو خارج از کشور ندارد.
علاوه بر آن مواضع ایشان به خصوص بعد از خروج از ایران در ارتباط با زیر سوال بردن مبارزه طبقاتی، با مواضع كانون خوانایی ندارد. خود ایشان هم در این برنامه از كانون انتقاد كرده‌اند كه در مواضع اخیر خود با رفرمیسم و سكتاریسم مرزبندی كرده است. این امر خود بیانگر فاصله بیشتر ایشان از مبانی نظری كانون مدافعان حقوق كارگر است و علاوه بر آن، همكاری ایشان با برخی نهادهای وابسته به سرمایه‌داری با مواضع كانون كه در نوشته‌ها و بیانیه‌های آن منعكس است، در دو وجه متضاد قرار دارد. یکی دیگر از مواردی که در بسیاری از این نوشته‌ها از جمله نوشته منصوب به آقای شاهرخ زمانی آمده، وابستگی کانون به سولیداریته سنتر است.
كانون مدافعان حقوق كارگر بر اساس مصوبات خود هیچ گاه و در هیچ زمانی، هیچگونه وابستگی و كوچكترین ارتباطی با نهادهای وابسته به سرمایه‌داری نداشته است. این امر جدا از مصوبات، جزء اعتقادات اعضاء كانون است و در افشای چنین نهادهایی همیشه پیشگام بوده است. (مراجعه شود به راه آینده * شماره ٣، آذر ٨۵ که طی مقاله‌ای برای اولین بار نهاد سولیداریته سنتر و خطرات آن برای جنبش کارگری در ایران منتشر شد همین طور سایر مقالات منتشر شده در سایت کانون، مانند مقاله‌ی جنبش کارگری عراق، کنفرانس لیبراستار درترکیه و…)
کانون مدافعان حقوق كارگر هیچگاه و به هیچ عنوان هیچ گونه كمكی از خارج كشور دریافت نكرده و تمام هزینه‌های خود را با اتكاء به حق عضویت و كمك‌های اعضاء فراهم كرده و به جد اعلام می‌کند هر كس، در هر كجا، هر گونه مدركی بر خلاف آن دارد حتما موظف است رو به جنبش كارگری ارائه دهد.
نکته‌ی بارز تمام این گونه نوشته‌ها، استفاده از کلمات سخیف و ناسزا، توهین، تکرار اتهام‌هایی بدون مدرک و دلیل و… است. شیوه‌ای که در بازجویی‌ها و نشریاتی مانند کیهان به کرات از آن استفاده می‌شود.
این شیوه‌ی مرسوم رسانه‌های سرمایه‌داری است. چیزی که تحت عنوان کمپین اسمیر** معروف است و یکی از شگردهای رسانه‌ای برای نابود کردن مخالفان است.
کانون مدافعان حقوق کارگر با این اعتقاد که نقد علمی اقدامات و تلاش های انجام شده در مسیر این همگرایی می‌تواند راهگشا باشد از همه‌ی کسانی که متعهدانه به جنبش کارگری ایران پای‌بند هستند می‌خواهد با دوری گزیدن از این گونه بحث‌های انحرافی، به نقد واقعی و علمی نظرات و عملکردها بپردازند.
تنها این گونه است که نهادهای امنیتی بار دیگر در خواهند یافت که با استفاده از این حربه‌ها نمی‌توانند مانعی در سر راه جنبش کارگری ایجاد کنند. بحث‌هایی مانند ضرورت ایجاد تشکل سراسری، نقش نهادهای سرمایه‌داری مانند سولیداریته‌سنتر، بنیاد سورس و… در به انحراف کشاندن این مبارزات و شیوه‌های آنها که کانون و دست اندرکاران کانون از اولین کسانی بودند که به جد در این زمینه کار کرده و خواهند کرد.
کانون مدافعان حقوق کارگر از انتشار مطالب و نقدهای علمی و مستند تمام فعالان کارگری استقبال می‌کند و در انتشار آنها همکاری خواهد کرد.

مهدی کوهستانی

کانون مدافعان حقوق کارگر

* راه آینده نشریه ای به سردبیری علیرضا ثقفی که در سال ٨۵ و ٨٦ منتشر و بعد از ٨ شماره توقیف شد.
** کمپین اسمیر یک تاکتیک بسیار پیچیده و بین المللی کار ساز و تاثیرگذار برای بدنام و از بین بردن آرا یک شخص یک گروه سیاسی است. یک حمله سیاسی بسیار کثیف،غیر اخلاقی، غیرمنصفانه و غیر واقعی است. کمپین اسمیر برای بی اعتبارکردن اشخاص سرشناس و معتبر و حتی برای اشخاص عادی نیز استفاده می‌شود. تاکتیک اسمیر از گفتمان عادی متفاوت است و بحث مربوط به مسائل و مباحث خاص مطرح شده را تحمل نمی کند.
در کمپین اسمیر اغلب از حمله شخصی در قالب شایعات اثبات ناپذیر و تحریف، جعل حقایق، و یا حتی دروغ آشکار استفاده می شود. هدف اسمیر منحرف کردن توجه عموم از موضوع اصلی مورد بحث و انتقال آن بر روی یک فرد یا گروه خاصی است.
تاکتیک اسمیر معمولا برای تضعیف استدلال موثر یا نقد استفاده می شود. تاکتیک اسمیر با وجود این که شکل ریاکارانه گفتمان است، اما بسیار معمول است. به عنوان مثال می توان به قضیه رالف نیدر اشاره کرد که در سال ١٩٦٠ قربانی این تاکتیک کثیف شد. در اوایل ماه مارس سال ١٩٦٦، چندین رسانه، از جمله نیویورک تایمز، گزارش داد که جنرال موتورز سعی کرده بود به شیوه های مختلف نیدر را بی اعتبار کند، مانند استخدام کارآگاه خصوصی،بررسی گذشته نیدر و استخدام روسپی برای به دام انداختن او تا موقعیت او را به خطر اندازند. نیدر از این شرکت برای تجاوز به حریم خصوصی شکایت کرد و پرونده با $٢٨۴٠٠٠ حل و فصل به نفع وی حل وفصل شد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Smear_campaign*****************

مصاحبه سایت اتحاد با جعفر عظیم زاده

جنبش کارگری ایران، خانه کارگر و چشمنداز تشکلهای مستقل کارگریسایت اتحاد: ده سال از اولین قدمها و مبارزات موثر کارگران ایران برای بر پائی تشکلهای مستقل کارگری گذشت. اینکه چرا در مقطع سال ١٣٨٣ چنین فضائی در جنبش کارگری ایران پدید آمد و در طول ده سال گذشته این جنبش در تلاش برای تشکل یابی به کجا رسیده است و در این مدت نهادهای ضد کارگری دست ساز دولتی چه مسیری را پیموده اند و مهم تر از اینها چشمنداز ایجاد تشکلهای مستقل کارگری در ایران چیست همگی مجموعه مسائلی هستند که سایت اتحاد آنها را با جعفر عظیم زاده عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران در میان گذاشته است و عینا از نظر خوانندگان سایت اتحاد میگذرد.

سایت اتحاد: شما در دو مقاله ای که اخیرا و به مناسبت دو موضوع مختلف منتشر کرده اید از تغییر ریل خانه کارگر و حکومت در رویکردشان به تشکلهای کارگری صحبت کرده اید. اولا منظور شما از این تغییر ریل چیست و دوما شما در این مقاله ها بر اساس کدام مشاهدات و واقعیات عینی از تلاش دولت و خانه کارگر برای تحمیل تشکلهای زرد به کارگران ایران صحبت کرده اید؟
جعفر عظیم زاده: اجازه بدهید قبل از اینکه به سوال شما پاسخ دهم بر این نکته تاکید بگذارم که این مسئله تازگی ندارد و سالهاست که این روند جاری است. واقعیت این است که بدنبال تحولات تدریجی که در طول بیش از سه دهه پس از انقلاب در تمامی حوزه های سیاسی اجتماعی و خارج از اراده حکومتگران در ایران بوقوع پیوسته است ما نه امروز بلکه از حدود اوایل دهه هفتاد به این سو شاهد تغییرات زیادی در توازن قوای طبقاتی در ایران بوده ایم. البته و بدون تردید تحولات سیاسی در سطح جهان و پیشرفتهای غول آسای تکنولوژیک بویژه در حوزه اطلاعات از فاکتورهای مهم در این تحول بوده اند. بر متن این تحولات هم بود که جنبش کارگری ایران از سال ١٣٨٣ با شکل گیری سندیکای واحد، کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی و فعل و انفعال در میان کارگران آگاه مراکز تولیدی بویژه در استانهای تهران و کردستان در پس یک دوره ی سرکوب و سکوت سر بر آورد. این یک وجه از تحول در جنبش کارگری ایران بوده است. وجه دیگر این تحول پایان دوره قداره کشی خانه کارگریها و عدم کارایی تعیین کننده نیروی سرکوب دولتی در پایان بخشیدن به عروج جنبش کارگری و تحمیل دوره ای دیگر از سکوت مطلق بر این جنبش بود. اما خانه کارگریها و دولت و کارفرمایان که پس از سرکوب کارگران در دهه شصت برای خود جزیره آرامشی فراهم کرده بودند حداقل در حوزه جنبش کارگری متوجه اوضاع جدید نبودند. از اینرو هم بود که اینان با همان رویکرد دوران اوایل انقلاب در روز ١٩ فروردین ماه ١٣٨۴ با گسیل مزدوران خود از نقاط مختلف تهران به محل جلسات سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، فعالین این سندیکا را مورد ضرب و شتم قرار دادند، دست به تخریب این محل زدند، شیشه ها را شکستند و تلاش کردند با قداره کشی و ایجاد رعب و وحشت تلاش کارگران شرکت واحد تهران برای احیای سندیکا را در نطفه خفه کنند اما با مقاومت جانانه فعالین این سندیکا و عکس العمل افکار عمومی و فعالین و نهادهای مستقل کارگری در ایران و سایر نقاط جهان مواجه شدند و بسرعت به این نکته پی بردند که دوره قداره کشی بسر آمده است و با اینگونه اعمال سرکوبگرانه نمیتوانند مانعی بر سر راه کارگران در رسیدن به اهداف بر حق شان ایجاد کنند. به همین دلیل هم از آن تاریخ، سرکوب و برخوردهای خشن با تلاشهای کارگران برای ایجاد تشکل را به نیروهای امنیتی و انتظامی سپردند و خود سیاست مماشات و همدردی با فعالین و تشکلهای تازه سر بر آورده را در پیش گرفتند. اولین اقدام آنها در این زمینه، تشکیل میزگردی با عنوان «وحدت رویه تشکلهای کارگری» بفاصله حدود ٩ ماه از قداره کشی شان در محل سندیکای کارگران شرکت واحد تهران بود که در آن عليرضا حيدری دبير وقت هيات مديره كانون عالی شوراهای اسلامی كار كشور، منصور اسانلو رئیس وقت هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، غلامرضا توكلی دبير انجمن صنفی كارگران ميدان ميوه و تره‌‏ بار، تورج ابوذرخانی رئيس هيات مديره انجمن صنفی روزنامه‌‏نگاران آزاد تهران، كاظم فرج اللهی عضو كانون فرهنگی كارگران، عليرضا ثقفی فعال کارگری و ابوالحسن شفا عضو هيات موسس سنديكای كارگران كفاش شرکت داشتند. در ادامه این سیاست از سوی خانه کارگر، سندیکای کارگران شرکت واحد تهران به کلاس آموزش «آی ال او» در مورد خصوصی سازی که میزبانی آنرا خانه کارگر بر عهده داشت دعوت شد و از آن پس بتدریج هم سوئی بیشتر با مطالبات رفرم گرایانه کارگری از جمله تاکید بر سه جانبه گرائی، استقلال تشکلهای کارگری! تاکید بر حقوق بنیادین کارگران بر اساس مقاوله نامه های سازمان جهانی کار و مسائلی از این دست را بطور ریاکارانه ای به سیاست پایدار خود تبدیل نمود و به موازات آن دست به اتحادیه سازی در نقاط مختلف کشور از جمله اتحادیه کارگران قراردادی، انجمن صنفی کارگران پتروشیمی تبریز، اتحادیه کارگران پتروشیمی بندر امام، انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی و دهها انجمن و اتحادیه حتی در حوزه زنان در نقاط مختلف کشور زد. تشکل سازی از سوی خانه کارگر بویژه از سال ١٣٨٦ به این سو و تلاش برای قالب دهی به ماهیت این نهادها بر اساس برخی مطالبات رفرم گرایانه و کشمکشهای روزمره کارگری در حالی به یک سیاست پایدار در این نهاد ضد کارگری تبدیل شد که نیروهای امنیتی با سرکوب و اعمال محدودیتهای شدید نسبت به فعالین سندیکای واحد و هفت تپه عملا این تشکلها را زمینگیر کردند و به این معنا فرصت را از کارگران آگاه و پیشرو در این تشکلها و دیگر نهادهای مستقل کارگری برای شکل دهی به تشکلهای خود ساخته کارگری سلب نمودند. این آنچیزی است که من تحت عنوان تغییر ریل در خانه کارگر و اتاق فکر حکومت در برخورد به جنبش کارگری اسم می برم. یعنی بدست گرفتن مطالبات رفرم گرایانه و خواستهای روزمره کارگری توسط خانه کارگر و دیگر نهادهای دست ساز حکومتی به موازات سرکوب و به این معنا سلب فرصت از کارگران آگاه و متشکل در نهادهای مستقل کارگری برای از میدان بدر کردن آنها با هدف بسط و گسترش تشکلهای زرد کارگری و حتی استحاله بخشی از این تشکلها و فعالین مستقل در اینگونه نهادها. باید بر این نکته نیز تاکید کنم که چنین رویکردی از سوی دولت و خانه کارگر مطلوب کلیت بورژوازی ایران از مخالف و موافق حاکمیت کنونی است و نباید کمترین تردیدی در آن داشت.

سایت اتحاد: شما در پاسخ به سوال قبلی از زمینگیر کردن تشکلها و نهادهای مستقل کارگری صحبت کردید این در حالی است که همیشه در مقالات متعددی که منتشر کرده اید جنبش کارگری ایران را یک جنبش رو به پیش و نه تدافعی و زمینگیر شده معرفی نموده اید این تناقض را چگونه توضیح میدهید؟
جعفر عظیم زاده: من تناقضی بین این دو موضوع نمی بینم چرا که در هر مقطعی چه در گذشته، چه امروز و چه در آینده، دو واقعیت دفاع و تعرض در جنبش کارگری و چرخه ی آن بمثابه بنیان مبارزه طبقاتی در کنار هم وجود داشته و وجود خواهد داشت. تلاش کارگران برای خلاصی از وضعیت موجود یک سوی این واقعیت عینی و تلاش طبقه حاکم برای به شکست کشاندن مبارزات کارگران و تحمیل شرایط برده وارتر سوی دیگر آن است. این واقعیتی است که از زمان تولد سیستم سرمایه داری و به این معنا از زمان تولد طبقه کارگر همیشه وجود داشته است. اینکه بیائیم و این دو واقعیت را که همیشه و بطور عینی نه تنها دوشادش هم بلکه تاریخا و تا بدینجا در کلیت خود به نفع طبقه کارگر به پیش رفته است با این مباحث که الان چنین و چنان است مقطع بندی بکنیم و تقابل طبقه کارگر با تعرض بورژوازی به وضعیت حالش را تدافعی بنامیم و از آن نتایج عجیب و غریبی بگیریم به نظر من غیر تاریخی و ساده انگارانه است. اتفاقا آنجا که بورژوازی به زندگی و معیشت فی الحال طبقه کارگر تعرض میکند معنایش این است که بیش از همیشه در بن بست قرار گرفته است و این به لحاظ عینی و تاریخی یعنی لحظه تعرض طبقه کارگر. من می فهمم که در مقاطعی طبقه کارگر در دفاع از وضعیت حالش دست به مبارزه میزند اما تئوریزه کردن و استنتاجات عجیب و غریب از آنرا نمی فهمم. طبقه کارگر در طول تاریخ معاصر همیشه هم برای زیر و کردن وضعیت موجود و هم برای بهبود شرایط معیشتی خود و هم در مقابل تعرض سرمایه به زندگی و معیشت اش مبارزه کرده است. آنجا هم که نه صرفا برای بهبود شرایط زندگی اش بلکه در دفاع از موجودیت حالش مبارزه ای را به پیش برده است به نظر من این مبارزه، مبارزه ای تدافعی و در جا نبوده است بلکه شروع یک دوره تعرض از سوی کارگران به وضعیت تحمیل شده و بعضا سر آغاز انفجاری بزرگ در تحولات سیاسی اجتماعی یک جامعه بوده است. به نظر من چنین وضعیتهایی را باید بر متن روندهای عینی و تاریخی موجود در یک جامعه قرار داد و از اینجا دست به استتناج های عملی و تئوریک زد. اگر این بحث درست است که به نظر من درست هم است آنوقت من خواهم گفت که به لحاظ تاریخی طبقه کارگر ایران علیرغم تهاجم بی رحمانه و وحشیانه به زندگی و معیشت اش و قرار گرفتن در موقعیت دفاع از بقایش، همچنین در موضع تعرضی روزمره به وضعیت تحمیل شده و تعرضی تاریخی به کل وضعیت موجود قرار گرفته است. تعرضی که ده سال است در قالب عروج جنبش کارگری و ایجاد تشکلهای مستقل و تبدیل یک فعل حرام از نظر حاکمیت(اعتصاب) به یک عمل روزمره و بدیهی ادامه دارد و با تداوم وضعیت موجود انکشاف بیشتری پیدا خواهد کرد. در این زمینه و برای ارائه تصویری زنده از موقعیت کنونی طبقه کارگر و جایگاه این طبقه در تحولات ایران شما را به مقاله ای که خرداد ماه ٩٢ تحت عنوان » تاثیر وقایع ٨٨ بر جنبش مطالباتی طبقه کارگر، موانع، موقعیت و چشم اندازها» منتشر کردم ارجاع میدهم. این مقاله از طریق سرچ در گوگل قابل دسترسی می باشد.

سایت اتحاد: بر اساس صحبتهایی که شما کردید چشمنداز ایجاد تشکلهای مستقل کارگری در ایران را چگونه می بینید؟ ده سال از تلاش و مبارزات کارگران آگاه برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری میگذرد اما همانطور که خود شما تصریح کردید سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه تاحدود زیادی نسبت به دوران شکل گیری خود زمینگیر شده اند. کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری علیرغم نقش تاریخی که در جنبش کارگری ایران ایفا کرد و بدنبال آن کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری تقریبا دیگر آن تاثیرات دوران شکل گیری خود را بر مبارزات کارگران ندارند. در این میان کانون مدافعان حقوق کارگر نیز سرنوشت بهتری نسبت به این دو کمیته پیدا نکرده است و ما میدانیم که شما نیز از شرایط موجود در اتحادیه آزاد کارگران ایران راضی نیستید. بخواهید نخواهید همه اینها نومید کننده است. شما چه پاسخی دارید؟ در این میان جایگاه بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران را که از سوی کانون مدافعان و بخشی از اعضای کمیته هماهنگی مطرح شده است چگونه ارزیابی میکنید؟
جعفر عظیم زاده: اجازه بدهید قبل از هر چیزی بر این نکته تاکید بگذارم که هیچیک از اینهایی که شما مطرح کردید به نظر من نومید کننده نیستند. درست است که دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه نسبت به دوران شکل گیری خود در موقعیت بدتری قرار گرفته اند و دیگر نهادهای مستقلی که شما از آنها نام بردید چنین وضعیتی دارند و اتحادیه آزاد کارگران ایران نیز قادر نشده است آنچنانکه باید و شاید به اهداف خود دست یابد اما این تشکلها و وضعیت دیروز و امروزشان مطلقا تمام واقعیت جنبش کارگری ایران نمی باشد. اولا تا آنجا که به تاثیر دیروز و همین امروز این تشکلها و نهادهای مستقل کارگری بر میگردد به نظر من کل پروژه تغییر ریل خانه کارگر از یک نهاد سیاه و قداره کش به یک نهاد زرد که بناچار همراه و هم سو با برخی مطالبات کارگری میشود و بعضا حتی به مثابه یک اهرم فشار به دولت و کارفرمایان عمل میکند به یمن وجود همین نهادها و تشکلهایی است که علی الحساب! همه ما از تضعیف آنها صحبت میکنیم. اگر شما همین امروز این تشکلها را در حد همین موجودیت نحیف شان به کناری بگذارید آنوقت خواهید دید که خانه کارگر و دیگر نهادهای دست ساز حکومتی به همان ماهیت قبل از دهه هشتاد خود بر میگردند. دوما، این تشکلها و نهادها پس از ده سال فعالیت، بطور عینی و واقعی در تکاپوی یک نقطه چرخش رو به پیش قرار گرفته اند. همینکه امروز من و شما این بحثها را میکنیم و در میان طیفی از فعالین کارگری بحث ایجاد تشکلی فراگیرتر (کاری به درستی و غلطی اش ندارم) مطرح است خود گویای یک خیز دیگر در جنبش کارگری پس از ده سال پیشروی و تجربه و آزمون و خطاست. اینکه بگوئیم فلان تشکلها و نهادهای مستقل زمینگیر شده و موضوعیت خود را از دست داده اند اثباتا حرفی در باره پایان چیزی نزده ایم. به هر حال مبارزه سختی در طول ده سال گذشته در جریان بوده است و حکومت از تمامی ابزارهای سرکوب نرم و خشن برای بازگرداندن جنبش کارگری به سالهای قبل از دهه هشتاد استفاده کرده است. اما آیا حکومت در این زمینه موفق بوده است و جنبش کارگری ایران در نقطه قبل از دهه ٨٠ قرار گرفته است. به نظر من نه تنها چنین نیست بلکه هیچ نیروئی نیز دیگر قادر به بازگرداندن جنبش کارگری به سالهای قبل از دهه هشتاد نیست و همانطور که اشاره کردم جنبش کارگری ایران در تکاپو و آستانه یک خیز رو به پیش دیگر قرار دارد. سوما و بسیار مهم تر اینکه، این تشکلها و نهادها مطلقا تمام واقعیت جنبش کارگری ایران نیستند و به تعبیر عینی تری نوک کوه یخ یک جنبش عظیم در ایران هستند. در طول ده سال گذشته مبارزات کارگری در ایران از چنان انکشافی برخوردار شده است که به هیچ وجه قابل مقایسه با سالهای قبل از دهه هشتاد نیست. در این سالها در همه مراکز تولیدی و به یمن وجود سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه و اتحادیه آزاد کارگران ایران و به واسطه تاثیراتی که کمیته های پیگیری و هماهنگی بر مبارزات کارگران گذاشتند امروز خیلی بیش از سالهای گذشته کارگران ایران در محیط کار از وجود رهبران و فعالین آگاه و ساز و کار مبارزاتی و سازماندهی اعتراض برخوردار شده اند که به دلایل قابل فهمی خود را متصل به این تشکلها و نهادها نمیکنند. به نظر من این واقعیت عینی، پایه و بنیان جنبش کارگری ایران است و دیر نیست روزی که ما شاهد به میدان آمدن فعالین و رهبرانی در صفوف طبقه کارگر و سازماندهی آنچنان اعتراضات قدرتمندی باشیم که مبارزات کنونی و صف قابل مشاهده فعالین و رهبران کارگری در اندک تشکلها و نهادهای مستقل موجود در مقابل آن بسیار ناچیز و ضعیف است. من چشمنداز برپائی تشکلهای مستقل کارگری در ایران را در این واقعیت عینی و محرز می بینم و نه در موجودیت نحیف شده نهادها و تشکلهای کارگری مستقل موجود. هر چند که به نظر من با فعل و انفعالاتی که هم اکنون در سندیکای واحد و تا حدودی در سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و بطور مشخص تری در میان تمامی فعالین کارگری جاری است من وضعیت رو به پیشی را نیز برای این بخش از جنبش کارگری قائلم. بویژه که اگر جنبش کارگری ایران را بر متن کل اوضاع و احوال و چشمنداز تحولات سیاسی اجتماعی در ایران قرار بدهیم آنوقت نسبت به وجوه مختلف جایگاه رو به پیش این جنبش میتوان خوشبینانه تر نیز قضاوت کرد.
اما تا آنجا که به تلاش بخشی از فعالین کارگری حول ایجاد تشکل سراسری کارگران ایران بر میگردد قبل از هر چیز باید بگویم ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران از هر تلاش پیش برنده ای در جنبش کارگری ایران حمایت میکنیم. خودمان را برج عاج جنبش کارگری ایران نمیدانیم. ما نیز ضعفهای زیادی داریم و بنوبه خود در تلاشیم دستاوردهای ده سال گذشته طبقه کارگر را آنچنانکه باید و شایسته است مبنای حرکتهای رو به پیش مان قرار بدهیم. اما اگر به هزار و یک دلیل به این نتیجه میرسیم که نمیتوانیم در کنار دوستانی قرار بگیریم (البته از ما دعوت مشخصی به عمل نیامده است- هر چند که این دوستان رو به بیرون و علی العموم از همه دعوت کرده اند) که بحث تشکل سراسری کارگران را مطرح کرده اند راستش دست به قضاوت عجولانه و مبصر گونه نیز در قبال این تلاشها نمی زنیم. این سنت ماست. ما حتی زمانیکه از کمیته پیگیری بیرون آمدیم برای جلوگیری از تضعیف این کمیته، رو به بیرون استعفای خود را اعلام نکردیم چرا که علیرغم هر ملاحظه ای هم که برای خروجمان از این کمیته داشتیم اعتقاد داشتیم که هر تلاشی برای اعمال فشار بر علیه وضعیت موجود طبقه کارگر هر چند که از نظر ما اعمال فشاری ناقص و کوچک باشد نهایتا به نفع طبقه کارگر است. ما اعتقاد داریم هر سنگ ریز و درشتی که در فضای جنبش کارگری و مصاف طبقاتی بکار گرفته میشود نهایتا یا به دیگر سنگهای مورد نیاز و ذخیره شده در صف طبقه کارگر غل میخورد و میافتاد و یا به به صف اقلیت صاحبان سرمایه حاکم. به این معنا ما علیرغم هر ملاحظه ای که به کانون مدافعان حقوق کارگر و کمیته هماهنگی داریم تلاشهای تاکنونی این دوستان را که بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران را بر جسته کرده اند به نفع طبقه کارگر ارزیابی میکنیم.

سایت اتحاد: اما شما در مقاله ای که اخیرا منتشر کرده اید مباحث آقای ثقفی از کانون مدافعان حقوق کارگر را مورد نقد قرار داده اید و رویکرد ایشان را بنفع پروسه ای ارزیابی کرده اید که مورد نظر دولت و خانه کارگر است. آیا بحث کنونی شما در تناقض با صحبتی که در سوال قبلی در مورد کانون مدافعان کردید نیست؟
جعفر عظیم زاده: نه خیر چنین نیست. من در پاسخ به سوال قبلی شما فعالیتهای تاکنونی کانون مدافعان حقوق کارگر را به نفع طبقه کارگر ارزیابی کردم. اما خیلی روشن است که در مصاف طبقاتی هر کس و هر تشکل و نهادی و منجله خود ما (بطور مذهبی گونه ای معصوم که نیستیم) ممکن است سنگی را که از فلاخنمان پرتاب میکنیم به نفع طبقه حاکم بر زمین بنشیند و خوب شکست نیز بخوریم. مبارزه طبقاتی که هندوانه به شرط چاقو نیست. من بحث آقای ثقفی در مورد تشکلهای دست ساز دولتی را مورد نقد قرار داده ام. بحث ما بحثی سیاسی بر متن کشمکش طبقاتی در ایران است. ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران از نزدیک با دوستانی که بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران را مطرح کرده اند صحبتی نداشته ایم اما با استناد به مقاله آقای ثقفی باید بگویم ایشان تلاش کرده است این نکته را ثابت کند که گویا پروسه ایجاد تشکلهای کارگری در محیطهای کار به اندازه ای جلو رفته است که میشود و باید تشکل سراسری کارگران را بر پا کرد. من در نقدم به مقاله آقای ثقفی و هم در پاسخ به سوال اول همین مصاحبه مستندا نشان دادم که تشکلهایی که طی چند سال گذشته با عنوان اتحادیه و انجمن صنفی (به استثنای انجمنهای صنفی خبازان در سنندج و سقز و اتحادیه کارگران پروژه ای) ایجاد شده اند تماما زیر دست خانه کارگر بر پا شده اند هر چند که خانه کارگر در پروسه ایجاد این نهادها تلاش کرد نماینده های کارگران در اعتصابات و مبارزات کارگران را وارد آنها بکند اما در این زمینه چندان نیز موفق نبوده است. به عنوان مثال ما اطلاع کاملا موثق داریم که از ٢٠ نماینده کارگران پتروشیمی بندر امام در جریان مبارزات کارگران این مرکز، خانه کارگر موفق شد فقط یکی از آنها را به حضور در اتحادیه کارگران پتروشیمی بندر امام جلب کند، البته یک نفر نماینده دیگر هم فقط یک جلسه در زمان شکل دهی به این نهاد حضور پیدا کرد و دیگر سراغ آن نرفت. به همین دلیل بحث ما با این دوستان این است که اگر آنگونه که در مقاله آقای ثقفی بطور غیر قابل انکاری ملحوظ است قرار است وجه اثباتی و مشروعیت تراشی برای ایجاد تشکل سراسری کارگران را از نهادها و تشکلهایی که در طی چند سال گذشته در محیطهای کار توسط خانه کارگر شکل گرفته اند کسب کنید این خدمت به همان روندی است که سالهاست خانه کارگر برای آن تلاش کرده است و خوب ما بر سر طرح اینگونه مسائل و مبارزه و کشمکش بر سر آنها با رفیق بغل دستی خودمان نیز تعارفی نداریم. اما اگر این دوستان میخواهند بدور از روندی که خانه کارگر در تلاش است آنرا به جنبش کارگری ایران حقنه کند دست به ایجاد تشکلی بزنند (و با کمی خوشبینی میتوان گفت که چنین است) که حال ممکن است تشکل فعالین باشد یا چیز دیگری، این تلاش آنان را علیرغم تمامی ملاحظاتی که داریم و بعضا نیز از سوی بخشی از فعالین کارگری مطرح شده است در کلیت خود به نفع طبقه کارگر ارزیابی میکنیم و تلاش میکنیم با عدم ورود به چند و چون مباحث کلیشه ای آئین نامه ای و دست و پاگیر و منزه طلبانه، حداقل وزنه ای بر دست و پای این دوستان نباشیم.

سایت اتحاد: ممنون از شرکت تان در این مصاحبه
جعفر عظیم زاده: من هم از فرصتی که در اختیار من قرار دادید تشکر میکنم.

سایت اتحاد – ١٦ آذر ماه ١٣٩٣*****************

کدام تشکل سراسری کارگری: وابسته یا مستقل؟تشکل سراسری مستقل کارگری تنها با طرح پیشنهادی حیدر عمو اوغلی و اسدالله غفار زاده ممکن خواهد شد!!! ****
سالهاست که فعالین راستین کارگری تلاش می کنند موانع سر راه جنبش کارگری را بر دارند و با اتحاد عملها و تجمع ها و مباحثات … خود حداقل در بخش فعالین کارگری تشکل سراسری ایجاد کنند، تا بتوانند از ان طریق به ایجاد شدن تشکل های پایه ی و واقعی کارگری در محل کار و زندگی انان کمک کنند ، اما هنوز بنا به وجود موانع عدیده ای موفق نشدند.
در حال حاضر همانگونه که بسیاری از فعالین پیش بینی می کردند، شرایط و اوضاع جامعه بخصوص وضعیت کارگران بسیار بغرنج و انفجاری شده است، در نتیجه اکنون سه بخش از فعالین کارگری در تلاش هستند که کارگران را هر چه بیشتر در جهت اهداف خود متشکل نمایند، تا در خیزش ها و اعتراضات آینده که بسیار محتمل و نزدیک است در جهت اهداف و منافع خود، کارگران را هدایت و رهبری کنند.
سه گروه فعالین مورد بحث عبارتند از:
١- فعالین و تشکل های وابسته به سرمایه داری(داخلی) جمهوری اسلامی مانند خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار و… که امروز ها تحت فشار اعتراضات کارگری که آتشفشانی است و هر لحظه ممکن است فوران کند، چنان با حرارت دست به اعتراض می زنند که گاهی اوقات انسان گیج می شود و با خود فکر می کند مگر همین ها نبودند؟ چند سال قبل کارگران معترض را کتک می زدند ، انقلابیون را لو می دادند ، با پلیس سیاسی همکاری کرده بسیاری را می کشتند، و بسیاری از انها جاسوس و شکنجه گر بودند و هستند ، به هر صورت تمام تلاش این گروه برای این است که جمهوری اسلامی را نجات دهند و اگر شورش یا قیامی رخ داد آن را کنترل کرده و به ان اجازه عبور از جمهوری اسلامی را ندهند، نیازی به توضیح زیاد در مورد انها نیست چون کارگران با پوست و استخوان خود خیانت انها را لمس کردند. راهی که این گروه پیشنهاد می کند در واقع حفظ .جمهوری اسلامی و فقر و گرسنگی، قتل و کشتار، بیکاری و بی حقوقی مطلق و انواع جنایت های جمهوری اسلامی است
٢- گروه دوم از فعالین وابستگان به سرمایه داری جهانی که با بهانه های آزادی، دمکراسی، حقوق بشر ، جامعه مدنی جهت فریب کارگران هستند تا از استقلال طبقاتی کارگران جلو گیری نمایند، این گروه تمام تلاشش را به کار می برد تا با استفاده از کارگران و اعتراضات انها در جهت امتیاز گیری سرمایه جهانی از جمهوری اسلامی و یا نهایتا» سرنگونی جمهوری اسلامی و بر قراری دست نشانده جدید پیش برود، در این گروه وابسته به سرمایه جهانی می خواهند با استفاده از تشکل های کارگری اعتراضات ، شورش یا قیام های احتمالی را تا حد سر نگونی جمهوری اسلامی رهبری کنند و اجازه ندهند قیام یا شورش کارگری و مردمی از سرمایه داری عبور کند، بنا براین هدف انها استفاده از کارگران تا سرنگونی جمهوری اسلامی است، و سپس سرکوب خود کارگران، همانگونه که در تونس ، مصر و اکراین دیده می شود ، سرمایه جهانی طبق تجربیاتی که کسب کرده است می داند، تشکل های کارگری و یا لایه های دیگر اگر به شکل تشکل های کف خیابان باشند پس از رژیم چنج به راحتی می توانند انها را منحل و سرکوب نمایند، اما اگر تشکل کارگری در محل کار با اهداف و مطالبات کارگری تشکیل شوند سرکوب انها بسیار سخت خواهد بود، به همین دلیل است که سرمایه جهانی تلاش می کند فعالین کارگری را به سمت تشکل های بدون کف کارخانه (یعنی تشکل های در کف حیابان) سوق بدهد، اکنون یکی از نمایندگان این گروه منصور اسانلو است، که به سخنگوی سرمایه جهانی در مورد ایران برای فریب کارگران به استخدام نهاد های ضد کارگری سرمایه همچون سولیداریته سنتر ، سیا ، رادیو آمریکا و … در آمده است، تلاش اسانلو در اولین مرحله این است که کارگران و فعالین کارگری را غیر سیاسی کند و سیاست را به اربابان خودش واگذار نماید ،منصور اسانلو در مصاحبه با برنامه جامعه مدنی صدای آمریکا مورخ ١٣٩٣/٩/٣ در معرفی کانون مدافعان حقوق کارگر کاملا» دروغ می گوید ، البته دروغ گفتن او عمدی و برنامه ریزی شده است،و از کارگران می خواهد سیاسی نباشند، اینکه سرمایه جهانی در کانون مدافعان حقوق کارگر و کارهای او و همچنین در حرکت های آقایان علیرضا ثقفی و محمود صالحی چه چیزی دیده اند که آنها را قبول کرده و اقدام به تبلیغ و معرفی و جذب آنها به نمایندگی اسانلو می کنند موضوعی است که خود کانون ، علیرضا ثقفی و محمود صالحی باید در موضع گیری خود روشن کنند. اما آنچه بسیار مهم است، اینکه مجری صدای امریکا می گوید، فقط کانون مدافعان حقوق کارگر می تواند تشکل سراسری تشکیل بدهد، بدون شک انها از اهداف و وضعیت تشکیل شدن این تشکل بی اطلاع نیستند، قبل از اینکه سرمایه جهانی بتواند اهداف خود را پیش ببرد، بهتر است اعضای کانون موضع گیری نمایند، و یا افرادی که در بدو تشکیل این کانون بودند ولی هر کدام به دلایلی از همراهی با آن سر باز زدند دلایل خود را برای فعالین و کارگران روشن کنند، آقای ثقفی و محمود صالحی با اعلام موضع خود در رابطه با دروغ های اسانلو و گفته های صدای امریکا می توانند، مشخص کنند، که در کدام صف و گروه قرار دارند.
راهی که اسانلو به کارگران پیشنهاد می کند تبدیل کارگران به برده های غیر سیاسی و بره واری است که سرمایه جهانی می خواهد انها را گوشت دم توپ کند، همان گونه که در حال حاضر مردم عراق ، افغانستان، سوریه ، اکراین و … را تبدیل به آوارگان بی اینده کرده است.
٣- فعالین گروه سوم خواهان استقلال طبقاتی کارگران هستند، این فعالین اعتقاد دارند، تشکل های کارگری و تشکل های فعالین کارگری باید مستقل از سرمایه داخلی و سرمایه جهانی باشند و در جهت ایجاد استقلال طبقاتی گام بر دارند، در نتیجه تلاش می کنند، در صف سومی تشکل سراسری ایجاد کنند که نه وابسته به جمهوری اسلامی و نه وابسته به سرمایه داری جهانی باشد، اگر تشکل کارگری با تکیه بر استقلال طبقاتی صف خود را مشخص کند در قیام و شورش های اتی می تواند هم از جمهوری اسلامی عبور کند و هم از سرمایه داری عبور کرده به اهداف ریز و درشت کارگری خود دست بیابد. بخشی از این گروه می خواهند کارگران را از طریق ایجاد هیات های موسس سندیکا ها، اتحادیه ها در تشکل های توده ای و پایه ای کارگری متشکل کرده و با هماهنگی هیات های موسس اقدام به ایجاد فدارسیون های سراسری کنند، که پایه های انها در محل کار و زندگی کارگران استوار شده باشد، این بخش از فعالین همچنین با تشکیل هسته ها و کمیته های مخفی در درون کارخانجات و محل زندگی کارگران می خواهند حزب انقلابی طبقه کارگر را بسازند،( من نیز اعتقاد دارم این دو سبک کاری پیشنهاد شده تنها راه ایجاد تشکل سراسری کارگری و حزب انقلابی طبقه کارگر است.)
ضمن اینکه طی پروسه فوق آگاهی های لازم به کارگران داده میشود، و کارگران را به صورت سازمانیافته برای کسب مطالباتشان آماده می نمایند، و همچنین زمانی که شورش یا قیامی اتفاق افتاد کارگران برنامه و سازماندهی لازمه را داشته باشند، تا مستقل و اگاهانه پس از، یا در حین عبور از جمهوری اسلامی بتوانند، از سرمایه داری نیز عبور کرده و با تشکیل شوراها اقدام به بر قراری حاکمیت خود کنند. این تنها راهی است که کارگران می توانند مستقل بوده و برای کسب مطالبات خود اقدام مطمئن کنند.
موضع و راهی که در رابطه با تشکل های فعالین کارگری و روش و مسیری که می توان به تشکل سراسری و حزب انقلابی طبقه کارگر رسید عبارت است از:
تشکل های فعالین کارگری ولو اینکه دهها و هزاران کارگر عضو داشته باشند که در مجامع صنعتی یا کارخانجات مشغول کار باشند و یا نام کارگری را با خود داشته باشند بازهم به دلیل نبود پایه های انها در کف کارخانه و عدم متمرکز بودشان در محل کار یا محل زندگی کارگران تشکل کارگری محسوب نمی شوند، متاسفانه تا به اینروز هم نتوانستند خود را به عنوان مدافع واقعی کارگران به توده های کارگر معرفی نمایند و هستند بسیاری از کارگران که آنها را می شناسند اما حاضر به قبول انها به عنوان بخشی از خود نیستند این عمده ترین ضعف تشکل های فعالین کارگری است.
این تجربه تلخ طی بیش از ده سال کسب شده است اما در تاریخ مواقعی نیز بوده که تشکل های فعالین در حرکت های کارگری تاثیر داشتند، متاسفانه بدلیل اندیشه های فرقه ای تعدادی از فعالین شناخته شده آن مسیر ها را ادامه نداند (می توان به کمک های که از طرف تشکل های فعالین کارگری به سندیکای شرکت واحد یا سندیکای هفت تپه و… و بخصوص اتحاد عملی در روز کارگر ١٣٨٦ شد اشاره نمود) در تجربیات جهانی از این دست می توان به تشکل های کارگری کف خیابان در اعتراضات ارژانتین که توانستند در مدت ٢ ماه سه رئیس جمهور را عوض کنند اشاره کرد، ولی می دانیم انها نیز با ان همه قدرت نتوانستند مطالبات کارگری خود را کسب کنند چون تشکل های بودند که معروف به تشکل های اعتراضات کف خیابان هستند.
در نگاه دقیق می توان گفت بدلیل وجود سرکوب شدید فعالین پیشرو جنبش کارگری در مجموع مجبور شده اند، به جای ایجاد تشکل های واقعی کارگری گرفتار میانبر شده و دست به ایجاد تشکل های دو منظوره و فعالین کارگری خارج از محیط کار بزنند ، ضمن اینکه انها تا به این روز با توجه به شرایط ایران و طبقه کارگر ایران کار های بسیاری انجام دادند، و همچنین باید تا ایجاد شدن تشکل های پایه ای کارگران آگاهانه بدون نگاه فرقه ای مورد حمایت واقع شوند، اما باید با دید اگاهانه بدانیم حتی اگر انها بسیار رشد کنند به تشکل های قدرت مند کف خیابان تبدیل خواهد شد که نمی توانند به جنبش کارگری در جهت کسب مطالباتش کمک زیادی بکنند، طی دو دهه اخیر عملا» ثابت شده است، که تشکل های کف خیابان با هر ترکیبی تنها می توانند، مورد استفاده جناح های مختلف سرمایه داری در حرکت های رژیم چنج و انقلابات مخملی واقع شوند، در نتیجه هر گز نمی توان آنها را با هر رشد کمیتی که کسب کنند به تشکل سراسری کارگری یا حتی تشکل سراسری فعالین کارگری تبدیل کرد، متاسفانه تعدادی از فعالین کارگری و روشنفکری موجود قصدشان از ایجاد تشکل سراسری از طریق خارج از محل کار(تشکل کف خیابان) و ایجاد تشکیلات مختلط (حزبی – توده ای ( تشکل دو منظوره)) به جای تشکل های توده ای و سیاسی که مکمل هم و دارای پیوند ارگانیک میان هم، هستند ، و در این میان احزاب و سازمانهای مدعی کارگری هر کدام تلاش می کنند، تشکل دو منظوره نزدیک به خود را بعنوان پایه ای از تشکل سراسری به جنبش کارگری تحمیل کنند ، چرا که توان بر قراری ارتباط ارگانیک با جامعه کارگری و توده های کارگر را ندارند، و برای حفظ تشکیلات خود تن به خواست های تشکل های دو منظوره فعالین مرتبط با خود می دهند،و از فعالین نزدیک به خود دفاع غیر اصولی ، فرقه ای می کنند، این همان تابع خود به خودی شدن است، که هر دو طرف مانع رشد و سازمانیابی طبقه کارگر هستند، اصولی، این است که فعالین کارگری فعال در تشکل های دو منظوره به جای اقدام برای سراسری کردن خود، در حد و مسیر ایجاد هیات های موسس برای ایجاد تشکل های کارگری در کف کارخانه و موازی با چنین عملی با پیوند دادن مستقیم هیات های موسس فوق با یکدیگر (نه از طریق درونی خود که بخواهند کارگران و یا هیات های موسس را اول در درون خود حل کنند) ارتباط کارگری در محلهای کاری کارگران را ممکن نمایند، و همچنین از طریق به هم پیوند دادن تشکل های موجود طبقه کارگر اقدام به بستر سازی جهت ممکن شدن تشکل سراسری توده ای کارگران نمایند، و همچنین باید کارگران انقلابی، سوسیالیست و کمونیست در حد و مسیر ایجاد هسته ها و کمیته های مخفی و انقلابی در محل کار و زندگی کارگران برای ممکن شدن ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگر اقدام کنند، اگر این دو مسیر طی نشوند نه تنها تشکل سراسری توده ای کارگران تشکیل نخواهد شد، بلکه حزب سیاسی طبقه کارگر که مکمل مورد قبول برای تشکل های توده ای کارگران است ، نیز ایجاد نخواهد گشت.
از فعالین و تشکل های فعالین کارگری می خواهم، ضمن اینکه جایگاه واقعی خود در جنبش کارگری را شناخته و دست رد به سینه خیانت کاران همچون شوراهای اسلامی کار ، خانه کارگر و … که وابسته به جمهوری اسلامی و سرمایه داخلی هستند، و همچنین دست رد به سینه فریب خوردگان و فریب دهندگان سرمایه جهانی با نمایندگی فعلی اسانلو بزنند. از کارگران و فعالین کارگری می خواهم، بنا به در خواست رفقا حیدر عمواوغلی و اسدالله غفار زاده که حدود پنج ماه پیش طرح پیشنهادی خود را منتشر کردند، طبق پیشنهاد این رفقا با ایجاد هیات های موسس سندیکا ها ضمن تشکیل سندیکا ها و اتحادیه های کارگری و با به هم پیوند دادن انها اقدام به ایجاد فدراسیون های سراسر نمایند، همچنین از فعالین انقلابی ، کارگران سوسیالیست و کمونیست باز هم ، پیرو در خواست رفقا حیدر عمواوغلی و اسدالله غفار زاده با تشکیل هسته ها و کمیته های مخفی و انقلابی در درون کارخانجات و محلات کارگری اقدام به ایجاد خشت های اولیه حزب انقلابی طبقه کارگر نمایند، در این جهت رهنمود های منتشر شده است که رفقا با استفاده از اینترنت به انها دسترسی خواهند داشت.

پیش بسوی ایجاد هیات های موسس تشکل های کارگری

پیش بسوی ایجاد تشکل های کارگری

پیش بسوی ایجاد فدراسیون های سراسری

پیش بسوی ایجاد هسته ها و کمیته های مخفی انقلابی

پیش بسوی ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگری

محمد اشرفی – ١٣٩٣/٨/٢٧


* http://nashriye.com/?p=29
** http://nashriye.com/?p=22
*** http://nashriye.com/?p=276
**** http://nashriye.com/?p=109

*****************موانع تشکل سراسری مستقل کارگران!

واقعيت پراکندگی صفوف کارگران ايران و نياز آن ها به سازمان يابی جهت دستيابی به مطالبات خود در مصاف با کارفرمايان هميشه يکی از دغدغه های کارگران پيشرو و مدافعان طبقه کارگر بوده و هست. به همين دليل هم يکی از مباحثی که همواره در صفوف کارگران آگاه و نيرو های مدعی طرفداری از طبقه کارگر مورد توجه قرار داشته، مسئله چگونگی غلبه برموانع سازمانيابی کارگران چه از نظر اقتصادی و چه سياسی می باشد. (*)
نگاهی اجمالی به جنبش کارگری و مبارزات کارگران ایران در لحظه فعلی نشان دهنده یک پارادوکس غیر قابل اغماض است . از یک سو واقعیات نشان می دهند که پیشروی مبارزات دلاورانه کارگران، به طور عاجل نیازمند سازمانیابی و وجود تشکل های قدرتمند و سراسری کارگران در جامعه و از آن مهمتر غلبه بر موانع پیشاروی چنین هدفی ست – نیازی که که در مبارزات روزمره خود کارگران آگاه و دلاور ما و شعار های آن ها به هزار و یک زبان فریاد زده می شود. از سوی دیگر تمام تلاش های تاکنونی در این زمینه در چنبرۀ مرگبار سد دیکتاتوری طبقه حاکم و ماشین سرکوب آن مُحاط شده اند.
یک بررسی اجمالی از اوضاع زیست و معاش کارگران ایران نشان می دهد که وجود تشکل های مستقل کارگری و یا بالاتر از آن یک تشکل سراسری صنفی که بتواند از حقوق کارگران در مقابل سرمایه داران دفاع نماید ضرورتی مبرم و حیاتی برای کارگران ماست. همه می دانند که شرایط مصیبت باری که رژیم جمهوری اسلامی به منظور تامین منافع غارتگرانه طبقه حاکم، یعنی بورژوازی وابسته و انحصارات امپریالیستی و هم چنین تسهیل تاخت و تاز آن ها در جامعه برای کارگران بوجود آورده، گلوی خانواده های کارگری را در منگنه فقر و گرسنگی و گرانی و بیکاری و بی حقوقی می فشرد. در زیر سیطره سیاه چنین شرایطی ما شاهدیم که چگونه زندگی میلیون ها تن از کارگران و خانواده های شان به طور روزمره به زیر «خط فقر» و خط «بقا» و «فنا» سقوط می کند و از هم می پاشد. اخراج های گسترده و خانمان برانداز، عدم پرداخت دستمزدهای بخور و نمیر (که گاه حتی تا ٢۴ ماه و بیشتر پرداخت نمی گردند) به کارگران شاغل، فشار و تحمیل قرار دادهای موقت، سفید امضا و «ننگین» بر بیش از ٩٠ درصد از نیروی کار و … جلوه هایی از ابعاد کم سابقه تعرض سرمایه داران به طبقه کارگر ایران را نشان می دهند. در تداوم این اوضاع همه شاهدند که دولت روحانی قصد دارد با تصویب قوانین ضد کارگری جدید و پايمال نمودن تَتَمۀ قانون کار کنونی، کارگران را هر چه بيشتر مورد تعرض قرار دهد. این یک جنبه از واقعیت وضع کارگران ایران در زیر سیطره رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی و دیکتاتوری ذاتی آن است. از سوی دیگر همین واقعیت مادی، به صورتی گریز ناپذیر، هر روز بیش از قبل، طبقه کارگر ایران که برای مرگ و زندگی می جنگد را برای حفظ شرایط بقاء و تامین حقوق حقه خود در پیشاپیش سایر زحمتکشان و محرومین به جلوی صحنه مقاومت و مبارزه بر علیه نظم موجود گسیل کرده و به یک «بمب ساعتی» برای نظام حاکم تبدیل ساخته است. اکنون روزی نیست که خبری از وقوع اعتراضات و اعتصابات پی در پی کارگران در این یا آن شهر و واحد صنعتی، درگیری با کارفرمایان و تجمع آن ها در مقابل نهادهای سرکوب یا جلوی درب کارخانه و غیره در این یا آن رسانه حکومتی منعکس نگردد. حتی از ورای همین گزارشات سانسور گشته و تحریف شده می توان دریافت که چگونه کارگران محروم که برای رساندن صدای شان به گوش افکار عمومی و پیگیری مطالبات انسانی شان به اعتراض بر خاسته اند در همه جا به طور وحشیانه مورد برخورد قدرت دولتی قرار می گیرند. مطالعه شمار فزاینده این گزارشات نمایانگر این حقیقت این است که مبارزات کنونی کارگران با خواست پیگیری حداقل مطالبات صنفی و بویژه عدم پرداخت دستمزدها شروع شده و تا خواست برحق کارگران برای داشتن حق تشکل و ایجاد تشکل های کارگری مستقل از کارفرما و دولت به منظور دفاع از سطح معیشت و زندگی شان را در بر می گیرد. همه این نمونه ها بیانگر آنند که وجود تشکل های مستقل کارگری و یک تشکل سراسری واقعی و قدرتمند تا چه اندازه در زندگی و کار کارگران ضرورت دارد.
در چنین چارچوبی ست که با در نظر گرفتن عواملی که تاکنون مانع تحقق خواست کارگران ایران برای تشکیل و از آن مهمتر ادامه کاری تشکل های صنفی مستقل کارگری شده اند، باید به این موضوع و ایده ای که اخیرا با عنوان «ایجاد تشکل سراسری» مطرح شده پرداخت.
تا آن جا که به شناخت موانع پیشاروی تحقق تشکل های مستقل کارگران بر می گردد، باید گفت که یک بررسی اجمالی تاریخی از وضعیت مبارزات طبقه کارگر ایران نشان می دهد که طبیعتِ طفیلی بورژوازی ایران و چگونگی رشد و انکشاف آن در پاسخ به نیازهای امپریالیسم و استقرار دیکتاتوری های قهر آمیز عریان در جامعه ایران و به دنبال آن سرکوب خشن مبارزات کارگران، ریشۀ وضع موجود و عمده ترین عامل در ممانعت از شکل گیری تشکلات صنفی کارگران نظیر سندیکا و اتحادیه در جامعه تحت سلطه ما بوده است. برخلاف بورژوازی کشورهای متروپل، بورژوازی ایران اساسا تحمل وجود تشکلات صنفی و ارگان های توده ای علنی کارگران نظیر سندیکا و اتحادیه های کارگری را ندارد و از این رو در چارچوب چنین نظامی، هر گونه تلاش برای ساختن و نهادینه کردن این تشکل های صنفی و توده ای جز با قهر و سرکوب و به بند کشیدن و حذف فیزیکی فعالین آن پاسخ نمی گیرد. برجستگی این واقعیت یعنی شدت دیکتاتوری بورژوازی حاکم بر ایران در مقابل رشد تشکل های مستقل کارگران به حدی ست که تقریبا هیچ نیروی جدی مدعی طرفداری از «جنبش کارگری» در جامعه ما قادر به انکار نقش سرکوب و قهر عریان در عدم وجود این تشکلات نمی باشد. با اعمال سیستماتیک چنین دیکتاتوری خشنی ست که بورژوازی ایران قادر شده تاکنون هر گونه تلاش طبقه کارگر ما برای ایجاد تشکل های مستقل خود را وحشیانه سرکوب کرده و صفوف کارگران را در پراکندگی نگاه دارد. تا جایی که میتوان دید که با وجود حضور وسیع کارگران و تداوم مبارزات دلاورانه آن ها و تلاش پیگیرانه آنان جهت ایجاد تشکل های مستقل خویش، شاهد شکل گيری و نهادينه شدن تشکل های توده ای و علنی کارگری در جامعه نیستیم. دلیل این واقعیت، نه نادانی و عدم آگاهی کارگران به منافع شان و نه کمبود تلاش و مبارزات دلیرانه آن هاست. برعکس این استبداد حاکم است که تاریخا جلوی تلاش و مبارزات کارگران برای تشکل یابی آن ها را گرفته است. بنابراین اگر قرار به توهم پراکنی و منحرف کردن نظر کارگران از ماهیت دیکتاتوری حاکم نباشد، باید با توضیح واقعیات، تاکید کرد که حق داشتن تشکل های مستقل حق طبیعی کارگران است و برای تحقق آن هیچ راهی غیر از مبارزه و گسترش آن در مقابل کارگران وجود ندارد. اما همان طور که کارگران در تجارب عینی خویش دیده اند، انتظار پذیرفتن موجودیت و تحمل تشکل های مستقل واقعی و صنفی کارگران توسط قدرت حاکم در چارچوب این دیکتاتوری، انتظار بیهوده ای ست و بدون مبارزه سیاسی در جهت سرنگونی رژیم دیکتاتور حاکم و تضعیف این دیکتاتوری هیچ تشکل صنفی واقعی سراسری کارگران نمی تواند پا گرفته و نهادینه گردد.
این واقعیتی ست که در جنبش کارگران در سال های اخیر ما شاهد تلاش های ارزشمند کارگران آگاه در برپایی سندیکا و اتحادیه های خویش در برخی رشته ها بوده ایم (نظیر شرکت واحد و هفت تپه). اما همه می بینند که به ثمر رسیدن این تلاش ها تا کنون با مانع سرکوب جمهوری اسلامی مواجه شده است. تا جایی که هیچ یک از این سندیکاها متاسفانه در زیر سرکوب دائم و هدفمند طبقه حاکم، نه تنها قادر به انجام وظایف خود در نمایندگی از کارگران در مقابل کارفرمایان در محيط کار نبوده اند بلکه فعالین آن ها بار ها دستگیر و زندانی شده و دیکتاتوری حاکم چنان شرایطی را بوجود آورده که به گفته فعالین دست اندرکار خود این «سندیکا» ها، آن ها به دلیل تیغ سرکوب حتی امکان برگزاری جلسات خود و نمایندگی از کارگران را در محيط کار هم ندارند. با این توصیف واضح است که در جائی که حق بدیهی کارگران در ایجاد حتی یک تشکل صنفی مستقل و در یک رشته معین توسط قدرت حاکم در چارچوب نظم موجود آشکارا و با زور پایمال می گردد، به طریق اولی در شرایط مشخص فعلی از تلاش برای ایجاد یک تشکل سراسری اساساً سخنی هم نمی تواند در میان باشد و طرح آن در شرایط کنونی یک ایدۀ ذهنی و دور از واقعیت خواهد بود.
تشکل سراسری صنفی برای کارگران در نفس خویش بیانگر رشد مبارزات این طبقه و گذار از مرحله ای ست که کارگران یک رشته یا چند رشته موفق به ایجاد و تثبیت تشکل های صنفی محلی و یا منطقه ای خود شده اند. به عبارت دیگر با وجود چنان تشکلات محلی است که ضرورت رشد و گسترش آن ها به سطحی عالی تر مطرح شده و واقعیات به طور عینی نیاز به ظرف بزرگتری برای سازمانیابی مبارزات کارگران را نشان داده و ایجاب می کند. نگاهی به صحنه سیاسی و مبارزات دلیرانه کارگران ایران در زیر تیغ دیکتاتوری حاکم نشان می دهد که اساسا به دلیل سرکوب تلاش های تاکنونی، کارگران ما متاسفانه فاقد تشکل های مستقل نظیر سندیکا و اتحادیه در سطح محلی و یا واحدهای تولیدی منطقه ای خود، حتی در یک رشته هستند؛ و تا آن جا که به برخی تلاش های کارگران در ساختن سندیکا و تشکل کارگری استناد می گردد، واقعیت نشان می دهد که این تشکل ها در عمل به آن چه کارگران می خواستند نرسيده و اصولا در زیر دیکتاتوری موجود که موجویت آن ها را هم نمی پذیرد امکان و ظرفیت تبدیل به یک تشکل سراسری را ندارند. در فقدان چنین پیش شرطی، یعنی وجود سندیکا و یا اتحادیه های مستقل، اعلام هدف ایجاد تشکل سراسری برای کارگران ایران به کار کسانی شباهت پيدا می کند که هنوز پایه اول ساختمان را نساخته قصد درست کردن سقف آن را دارند.
به طور کلی، یک جمعبندی درست از واقعیت عینی مبین آن است که بدون توجه به موانع و الزامات ایجاد تشکل های مستقل کارگری و بدون در نظر گرفتن امکان رشد و چگونگی تبدیل آن ها به یک «تشکل سراسری» ، نه تنها در عمل تشکل کارگری واقعی و زنده شکل نخواهد گرفت بلکه انرژی مبارزاتی کارگران به هرز رفته و هر چه بیشتر از مسیر اصلی پیکار برای برای رسیدن به چنین هدفی دور خواهد شد.
در شرایط کنونی در ایران، ممکن است عده ای تحت تاثیر تبلیغات امپریالیستی فکر کنند که جمهوری اسلامی به دلیل «فشار» های سرمایه جهانی و ارگان هایی نظیر «سازمان جهانی کار» ممکن است به امر پذیرش تشکل های مستقل کارگری گردن نهد. چرا که اين نهاد ها «شوراهای اسلامی» را به خاطر «ایدئولوژیک» بودن شان تشکل صنفی ارزيابی نمی کنند. در نتیجه با چنین پندار بافی ای ممکن است ادعا شود که شعار تشکل کارگری «قانونا» مورد پذیرش طبقه حاکم قرار خواهد گرفت و شرایط برای سازمانيابی کارگران ایران در ظرف های مستقل ایجاد می گردد. چنین تفکری منطبق با واقعیت نیست. چرا که اولا سرمایه جهانی در شرایط تشدید بحران کنونی، در تمام بازارها و مناطق نفوذ خود در حال سازمان دادن یک تعرض وحشیانه تر از قبل علیه حقوق کارگران و تشکل های کارگری و سرکوب مبارزات آن ها و باز پس گیری بيشتر حقوق آن ها ست. به همین دلیل، در چنین موقعیتی این «بورژوازی جهانی» هرگز کاری را به ضرر بورژوازی ایران (که تامغز استخوان به آن وابسته می باشد) و به نفع کارگران و کمک به تشکل طبقه کارگر نمی کند ؛ ثانیا نباید فراموش کرد که اساسا این فقدان تشکل و سرکوب سیستماتیک طبقه کارگر توسط «بورژوازی ایران» است که بخشا شرایط کسب مافوق سود امپریالیستی برای بورژوازی جهانی در این بخش از بازارهایش یعنی ایران را تضمین می کند. از این زاویه نیز «بورژوازی جهانی» به هیچ رو مایل به چشم پوشی از سود خود به دليل «کمک» به کارگران ایران نیست.
از سوی دیگر تا آن جا که به قدرت پذیرش و ظرفیت بورژوازی ایران باز می گردد، این «بورژوازی» سنتاً و تاریخاً به دلایلی که جلو تر اشاره شد، نشان داده که کمترین تشکل صنفی در میان طبقه کارگر را نیز تحمل نمی کند. این بورژوازی حتی قانون کار ارتجاعی خویش که بدلیل تصویب در سال های اول انقلاب هنوز امتیازاتی به نفع کارگران را در خود داشت را اجرا نمی کند و از جمله حاضر به پرداختن دستمزدهای بخور و نمیر و از آن کمتر حقوق عقب مانده که در قانون خودش برای کارگران پیش بینی شده، نیست. بورژوازی ایران با تعرض سیستماتیکی که از اولین روز روی کار آمدن جمهوری اسلامی به کارگران سازمان داده نشان داده است که برای تامین منافع سرمایه داران، خواهان یک نیروی کار «منعطف» و طبقۀ کارگری بدون تشکل و سازمان و در یک کلام «برده» سرمایه داران بوده و تمام قدرت مرگبار ماشین سرکوب این رژیم را برای تحقق همین منظور به کار گرفته است. انتظار گردن نهادن رژیم جمهوری اسلامی به تشکل های مستقل کارگری در شرایطی که طبقۀ حاکم، گاه حتی تحمل ارگان های دست ساز خود یعنی «شوراهای اسلامی کار» در محیط های کار را نیز ندارد، جز اشاعه یک توهم پراکنی نیست. در چنین توازن قوایی، کمترین نشانه واقعی از این «ایده ها» که «بورژوازی ایران» در «تعامل» با «بورژوازی جهانی» و یا «سازمان های بین المللی» در صدد اعطای کوچکترین امتیازی به طبقه کارگر باشد وجود ندارد.
یک نکته مهم و واقعی دیگر برای تمامی نیروهای دلسوز طبقه کارگر که دغدغه شان گام برداشتن در راه رفع موانع تشکل یابی کارگران ایران می باشد، توجه به این واقعیت است که: در شرایط ایران، یعنی شرایط اعمال سیستماتیک یک استبداد مطلق از سوی بورژوازی حاکم در تمام شئونات جامعه تحت سلطه ما، برخلاف کشورهای کلاسیک سرمایه داری، مبارزات صنفی و سیاسی طبقه کارگر به طرز اجتناب ناپذیری به یکدیگر گره خورده و «دیوار چینی» آن ها را از یکدیگر جدا نمی سازد. در نتیجه اگر در شرایط » دمکراسی» کشورهای سرمایه داری غرب (متروپل)، نفس طرح و پیگیری مطالبات صنفی طبقه کارگر و امر سازمان یابی این طبقه در تشکل های صنفی خود، قانونا پذیرفته شده و کارگران را ضرورتا در مقابل قدرت سیاسی و اعمال زور عریان طبقه حاکم قرار نمی دهد، در ایران حتی پیگیری خواست ها و مطالبات صنفی نظیر خواست حقوق عقب مانده، کارگران را سریعا با پلیس سیاسی و نیروی سرکوب آن مواجه می کند. در چنین ساختاری،با هر مطالبه و تجمع صنفی کارگران سریعا به مثابه یک «مسئله امنیتی» برخورد می گردد. کسانی که بدون در نظر گرفتن این شرایط عینی و در چنین توازن قوایی که هر خواست مشروع صنفی کارگران – و نه تشکل صنفی آن ها – با چماق سرکوب و زندان و شلاق و اخراج پاسخ می گیرد، مدعی امکان پذير بودن ایجاد تشکل های صنفی کارگران و حتی تحقق تشکل سراسری در شرايط کنونی می باشند این تصور را از خود ارائه می دهند که گویا قادر به درک درست واقعيات عينی نبوده و یا به هر دلیل خواهان بی توجهی به واقعیات عینی هستند.
در جمع بندی این مقاله باید بر این اصل مهم تاکید کرد که امر چگونگی سازمان یابی طبقه کارگر و اشکال مناسب آن تنها از بررسی عینیت جنبش خود این طبقه استخراج می گردد. هر گونه بی توجهی به این واقعیت با هر توجیه و ادعایی، جز در غلطیدن به دام سوبژکتویسم و جدائی از طبقه کارگر و به هرز بردن تلاش های مبارزاتی آن فرجامی ندارد. تمامی واقعیات تاریخی و مشخص جامعه ما نشان می دهند مانع اساسی تشکل طبقه کارگر نه «عدم آگاهی» ، » فرقه گرایی»، «تشکل ناپذیری کارگران به دلیل پراکندگی» و … (که نقش هر یک در این وضعیت غیر قابل انکار است) بلکه عامل سرکوب و سدی ست که طبقه حاکم با زور عریان در مقابل هر گونه تلاش های دلیرانه کارگران ما برای سازمانیابی خویش و پی ریزی تشکل های واقعی مستقل خود، ایجاد کرده است. در نتیجه جهت اصلی تمامی مبارزات کارگران و فعالیت های پیشروان کارگری باید برای برداشتن این مانع اساسی متمرکز گردد. تنها با رشد و کانالیزه کردن مبارزات جاری با هدف ایجاد شکاف در سد دیکتاتوری حاکم است که ایجاد «تشکل سراسری کارگران» و اصولا هر گونه تشکل مستقل کارگری در چنین بستری امکان تحقق و ادامه کاری و بقا پیدا خواهد کرد.ع.شفق
زیر نویس:

(*) نکته مهمی را که پیش از ورود به این بحث باید متذکر شد این است که هنگام بررسی ایده «تشکل سراسری» کارگران و اصولا هر گونه تشکل کارگری، فرض بر آن است که مراد، تشکلات مستقل کارگری هستند؛ تشکلاتی که توسط خود کارگران و با اعمال اراده آزاد خود آنان و توسط رای آنان و برای پیگیری مطالبات واقعی کارگران از دل خود مبارزات کارگران بیرون می آیند. در نتیجه تلاش هایی که کوشیده و یا می کوشند تا ارگان های ظاهرا کارگری و در واقع رژیم ساخته – که به عنوان بازوی ماشین سرکوب سرمایه داران در محیط های کارگری عمل کرده اند – (نظیر «شوراهای اسلامی» و «خانه کارگر» و …) را تشکل مستقل کارگری و سمبل تحقق خواست کارگران در متشکل شدن جلوه دهند، در این بحث جایی ندارند. هم چنین با توجه به تلاش های ارتجاعی ای که در سال های اخیر از سوی قدرت های امپریالیستی و سرمایه داران جهانی برای نفوذ در جنبش کارگری ایران و از محتوا تهی ساختن آن شاهد بوده ایم، باید تاکید کرد که «پروژه» های ضد کارگری تولید شده که مستقیم و غیر مستقیم به چنین نیروهایی وابسته است نیز در بحث تشکل کارگری، محلی از اعراب ندارند.*****************

تلویزیون پرتو رحمان حسین زاده و سیاوش دانشور: ایجاد تشکلهای کارگری مستقل*****************

در مورد طرح تشکل سراسری کارگران در ایران و مباحث مخالفین و موافقین*****************

تشکل سراسری از نوع دیگر!انتشار بیانیه مربوط به برگزاری سومین نشست “ایجاد تشکل سراسری کارگری” بحث‌ها و واکنش‌های متفاوت و بعضا تند و شدیدی را در جنبش کارگری و در میان فعالان سیاسی و کارگری درپی داشت. پیش‌از آن، دو نشست در فروردین و خرداد ۹۳ در شهرهای سقز و کرج برگزار شده بود که بیانیه‌های مربوط به آن نیز خیلی کوتاه و سربسته، انحصاراً در سایت “کانون مدافعان حقوق کارگر” (از این پس “کانون”) درج شده بود. در این بیانیه‌ها بر “ضرورت گسترش و هماهنگی فعالیت‌های کارگری در سراسر کشور”، “ساز و کارهای مناسب برای دفاع از کارگران” و وحدت میان فعالان و تشکل‌های کارگری تاکید شده بود . این موضوع می‌توانست امر مثبتی باشد و عملی شدن آن از میزان پراکندگی، لااقل در صفوف فعالان کارگری بکاهد و در خدمت اتحاد کارگران باشد. مطرح شدن “ایجاد تشکل سراسری” اما بی‌آنکه روشن شده باشد چه نوع تشکلی قرار است ایجاد شود، ابهامات و پرسش‌های زیادی را به دنبال داشت.
گرچه کوشندگان این پروژه هنوز در ابتدای راه بودند و صرفاً تلاش‌هایی را برای “ایجاد تشکل سراسری” آغاز کرده بودند، اما اطلاع‌رسانی فوق‌العاده ناقص واندک پیرامون این نشست‌ها و شرکت‌کنندگان آن و ناروشنی برنامه و اهداف دقیق سازمان‌دهندگان آن، بر این پرسش‌ها و ابهامات دامن زد. بیش از هفت ماه بعد از نشست اول، وقتی که بیانیه‌ای تحت عنوان “سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری در روز شنبه سوم آبان ماه در سقز برگزار شد” در سایت “کانون” درج شد، نه فقط پاسخی به ابهامات و پرسش‌های پیشین داده نشد، بلکه پرسش‌ها و ابهامات بیشتری را به همراه داشت و کل این پروژه را زیر سوال برد. گرچه نمی‌توان و نباید انتظار داشت که دست‌اندرکاران این پروژه، الزاماً تمام مسائل مطروحه و مسیر طی شده را با تمام جزئیات آن علنی سازند و به اطلاع همگان برسانند، برعکس عدم طرح علنی برخی مسائل مربوط به سازماندهی و تشکیلات، به خاطر شرایط پلیسی و مسائل امنیتی، قاعدتاً بایستی برای هر فعال سیاسی و کارگری قابل فهم باشد و هست، اطلاع‌رسانی اما در مورد مسائل نظری، مختصات و هدف “تشکل سراسری” و امثال آن، چنین نیست و نمی‌تواند چنین باشد.
در بیانیه کوتاهی که پس از نشست سوم انتشار یافته، با وجود آن‌که یکبار از “تشکل سراسری” و چهار بار از “تشکل سراسری کارگری” نام برده می‌شود، اما هیچ اثری از مختصات این “تشکل سراسری” یا “تشکل سراسری کارگری” دیده نمی‌شود، ذکری از نیروهای تشکیل دهنده آن حتا در چارچوب‌های کلی در میان نیست و این موضوعات بسیار مهم همچنان در محاق ابهام باقی می‌مانند.
مطابق بیانیه نشست دوم، قرار بود از فعالان و تشکل‌های مستقل کارگری دعوت به‌عمل آید تا در جلسه‌ای وسیع‌تر و جمعی بزرگ‌تر پیرامون برنامه اتحاد و وحدت در جنبش کارگری و پایه‌های اصلی “تشکل سراسری” همفکری و هماهنگی صورت گیرد. بیانیه نشست سوم اما در این زمینه نیز به کلی خاموش است و روشن نیست که از چه تشکل‌هایی برای شرکت در این نشست دعوت به‌عمل آمده است. آیا فرضاً از دو تشکل اصلی کارگری یعنی سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه دعوت به‌عمل آمده است یا نه؟ آیا نمایندگانی از سوی این دو تشکل در نشست حضور داشته‌اند یا نه؟ آیا کسانی پاسخ (مثبت یا منفی) به این دعوت داده‌اند یا نه؟ تمام این پرسش‌ها ودهها پرسش‌دیگر نظیر این‌ها همه بی‌پاسخ ماندند! فقط بیانیه نشست سوم دست‌اندرکاران پروژه ایجاد “تشکل سراسری” نیست که اطلاعات روشنی به خواننده و علاقه‌مندان به جنبش کارگری که این پروژه را دنبال می‌کنند، نمی‌دهد، بلکه بحث‌ها و مطالب محدود انتشار یافته از سوی برخی کوشندگان آن نیز کم و بیش از همین خصوصیت برخوردار هستند.
فعالان این پروژه متاسفانه نه نوع “تشکل سراسری” مورد نظر خود را به طور شفاف و صریح بیان داشته‌اند، نه اهداف و وظایف آن را به‌طور کامل، مشخص نموده‌اند و نه تحلیل مشخص از شرایط مشخصی که این اقدام و این شکل معین تشکل را ضروری ساخته است، ارائه داده‌اند. بیانیه نشست سوم البته مدعی‌ست که این اقدام “مبتنی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیت‌های گذشته تشکل‌های کارگری‌ست”. یک عضو “کانون” نیز وعده داده است “بینان‌های نظری” این اقدام را در دسترس عموم قرار دهد! اما جنبش کارگری و فعالان سیاسی و کارگری که این پروژه را دنبال می‌کنند، تا این لحظه، نه آن “نقد و بررسی عمیق” فعالیت‌های گذشته تشکل‌های کارگری را دیده‌اند و نه آن “بنیان‌های نظری” که قرار بود در دسترس عموم قرار گیرد.
اما آن‌چه را که از مجموعه سخنان و مطالب انتشار یافته چند تن از افراد اصلی این پروژه می‌توان دریافت این است که، مقصود آن‌ها از “تشکل سراسری” این نیست که فرضا باید سندیکاها و تشکل‌هایی در محیط کار و نقطه تولید شکل بگیرند تا از اتحاد آن‌ها یک تشکل سراسری کارگری ایجاد شود. بحث آن‌ها این هم نیست که “تشکل سراسری” از اتحاد تشکل‌های کارگری موجود ایجاد شود. مقصود آن‌‌‌ها از “تشکل‌سراسری” ایجاد تشکلی از فعالان کارگری‌ست البته عجالتا نه با شرکت همه تشکل‌های فعالان کارگری موجود یا حتا حضور نمایندگان آن‌ها در این نشست‌ها و در این “تشکل سراسری”، بلکه با حضور هر تعداد از آن‌ها که به صورت فردی در این “تشکل سراسری” گردآیند.
اما این نوع خاص از “تشکل سراسری” به چه هدف ایجاد می‌شود؟ باز تا آنجا که از مباحث مطرح شده توسط دست‌اندرکاران این پروژه استنباط می‌شود، بدین منظور که میان تشکل‌های کارگری فعلا موجود “هماهنگی” ایجاد کند، آن‌ها را به هم “نزدیک” سازد و در بهترین حالت، بعداً در راستای “ایجاد تشکل‌سراسری کارگری تلاش کند” !؟
بنابراین “تشکل سراسری” فی‌الحال مورد نظر کوشندگان این پروژه که این همه سر و صدا پیرامون آن به راه افتاده است، هرچه هست، یک تشکل سراسری کارگری نیست، بلکه تشکلی‌ست – چنانچه قوام گیرد – مرکب از “کانون” و جمعی از فعالان کمیته‌هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری و احتمالا برخی دیگر از فعالان کارگری که کم و کیف آن نیز روشن نیست. در یک جمله این به اصطلاح تشکل سراسری، تشکلی‌ست از فعالان کارگری در کنار دیگر تشکل‌های فعالان کارگری! اینکه پروسه نهائی شکلگیری و ترکیب آن چگونه خواهد بود و اینکه درآینده چه فعالیت های عملیِ مشخصی را سازمان خواهد داد، این را آینده بهترنشان خواهد داد.
این پدیده البته وقتی می‌توانست یا می‌تواند به حال جنبش کارگری مفید باشد که لااقل بخش اعظم فعالان کارگری و تشکل‌های فعالان کارگری را در ظرف بزرگ‌تر و تشکل واحدی سازمان دهد و گام‌هایی را که در گذشته به ویژه در دهه هشتاد در راستای ائتلاف‌ها و اتحاد عمل‌های پایدار کارگری برداشته شد تکمیل کند، تا از دامنه پراکندگی‌های موجود در میان فعالان کارگری و تشکلات آن‌ها بکاهد و گامی باشد در راستای تضعیف فرقه‌گرائی که در میان این نوع تشکل‌ها به شدت رایج است.
می‌گوییم تضعیف فرقه‌گرائی و نه از میان بردن آن، بدلیل آن‌که ریشه اصلی فرقه‌گرائی در میان تشکل‌های فعالان کارگری، دوری آن‌ها از محیط‌های کار و تولید و بی‌ارتباطی با توده کارگران است. هرچقدر این فاصله بیشتر و ارتباط با کارگران کم‌تر باشد، فرقه‌گرائی و اسیر شدن در چارچوب منافع فردی و محفلی نیز بیشتر و شدیدتر است و برعکس.
روشن است تشکلی که جمع بزرگ‌تری از تشکل‌ها و فعالان کارگری را در خود جای داده باشد، می‌تواند جنبش کارگری را نیز گام‌هایی به جلو سوق دهد و در راستای مبارزه سراسری کارگران گام‌هایی بردارد. نیاز به گفتن نیست که حتا این جمع بزرگ‌ترِ مرکب از تشکل‌ها و فعالان کارگری نیز، تشکل سراسری کارگری نیست بلکه تشکل بزرگ فعالان کارگری و در بهترین حالت “تشکل سراسری” فعالان کارگری‌ست.شکلگیری یک تشکل سراسری کارگری ازچنین مسیرهای ابداعیِ مهآلود، که مستقل ازنیات حسنه برخی ازدست اندرکاران آن و تلاش هائی که برای پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران و تشکلیابی طبقه کارگرداشته اند و دارند، بیشتر به یک بیراهه شبیه است، نمی گذرد. ایجاد تشکل سراسری کارگری، مکانیزم‌های خاص خودش را دارد. تشکل سراسری کارگری از بطن مبارزۀ طبقاتی کارگران و درشرایط رشد وگسترش مبارزه و ارتقاء سطح مبارزات کارگری بوجود می‌آید. تشکل سراسری کارگری، بر بستر پیش زمینه‌هایی که در آن تشکل‌های مستقل کارگری در بخش‌ها و مناطق مختلف شکل گرفته‌اند و از به هم پیوستن این تشکل‌هاست که بوجود می‌آید. جنبش کارگری جهانی و نیز جنبش کارگری ایران، نمونه‌های مشخص و بارزی از تشکل‌های سراسری کارگری را به کارگران عرضه داشته‌اند که می‌توان به فدراسیون‌های اتحادیه‌های کارگری که در کشورهای اروپایی شکل گرفتند اشاره کرد. شوراهای سراسری کارگری یا شورای مرکزی کمیته‌های کارخانه که در روسیه شکل گرفتند نمونه‌های دیگری از تشکل‌های سراسری کارگری هستند. در جنبش کارگری ایران نیز می‌توان از شورای متحده مرکزی اتحادیه‌های کارگری در نیمه اول دهه بیست نام برد. در تجربه شوراهای کارگری سال ۵۸ نیز می‌توان به اتحاد شوراها مانند اتحا شوراهای کارگری گیلان، کانون شوراهای شرق تهران، اتحاد شوراهای کارگری تبریز، شورای متحده غرب، اتحاد شوراهای سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و شوراهای نفت اشاره کرد. گرچه این شوراها و اتحادشوراها وحشیانه سرکوب شدند و مجالی نیافتند که از سطح یک شهر و استان فراتر روند، اما در واقع نطفهها و یا اجزاء اتحاد شوراها در مقیاس سراسری بودند. پیش‌شرط بوجود آمدن تمام این انواع تشکل‌های سراسری کارگری، وجود تشکل‌های کارگری در مقیاس محلی وغیر سراسری‌ست.
افزون براینها، تشکل سراسری کارگری، تشکلی‌ست که به نیازهای سراسری طبقه کارگر پاسخ دهد. وقتی یک تشکل سراسری می‌تواند به نیازهای سراسری طبقه کارگر پاسخ دهد که در مقیاس سراسری در میان کارگران حضور و نفوذ داشته باشد. مختصات تشکل سراسری کارگری نه بدعت بردار است و نه خاص این یاآن کشور،که برتجارب جنبش کارگری استواراست وهمه شمول. پوشیده نیست که هر کشوری چه از لحاظ سوابق و تجارب مبارزاتی طبقه کارگر و چه از لحاظ درجه رشد جنبش کارگری و فاکتورهای دیگری نظیر آن، شرایط و ویژگیهای خاص خودش را دارد. به‌رغم این موضوع اما نیازهای طبقه کارگر برای پیش‌برد مبارزه و رهایی از وضعیت موجود و از چنگ سرمایه، یکسان است. اگر طبقه کارگر به طور عام، برای پیروزی در مبارزه علیه سرمایه به یک حزب رزمنده سیاسی نیاز دارد و باید خود را در حزب اخص طبقاتی خود، مجزا و مستقل از اقشار و طبقات دیگر متشکل سازد، در ایران هم طبقه کارگر به حزب طبقاتی خود نیاز داردوباید خودرا درچنین حزبی متشکل سازد. اگر طبقه کارگر به طور عام به تشکل‌های صنفی نیاز دارد تا برای تحقق مطالبات روزمره، خود را در این تشکل‌ها متشکل سازد و برای دست‌یابی به این مطالبات به طور متشکل مبارزه کند، طبقه کارگر ایران هم به تشکل‌هایی نیاز دارد که مبارزه در این عرصه را سازماندهی و متشکل سازد.
تمام انواع تشکل‌هایی که کارگران، خود را در مقیاس سراسری در آن متشکل ساخته‌اند، از دل مبارزات طبقه کارگر بوجود آمده و به تجارب جنبش کارگری در مقیاس جهانی مبدل شده‌اند. بدیهی‌ست که هر تشکلی را ولو آن‌که چند تشکل فعالان کارگری و تنی چند از فعالان سیاسی و کارگری منفرد را در خود متشکل ساخته باشد نمی‌توان تشکل سراسری کارگری خواند. تشکل سراسری طبقه کارگر، حزب طبقه کارگر است. تشکل سراسری طبقه کارگر، شوراهای سراسری کارگری‌ست. تشکل سراسری طبقه کارگر، اتحاد کمیته‌های کارخانه، اتحاد سندیکاها، اتحادیه‌ها و تعاونی‌های سراسری است و به هر رو این نکته باید برهر کارگر آگاه و فعال کارگری روشن باشد که اگر قرار است تشکلی از منافع کارگران دفاع کند، نمی‌تواند تشکلی باشد که از فراز سر کارگران بوجود آمده باشد، بلکه تشکلی‌ست که از بطن کارگران و از دل مبارزات طبقه کارگر بوجود آمده باشد.

سازمان فدائیان (اقلیت)*****************

محمود صالحی- تشکل سراسری کارگری*****************خطاب به فعالین و تلاش گران جنبش کارگری:
ایجاد تشکل های سراسری (اتحادیه ها و فدراسیون سراسری و حزب طبقه کارگر) چگونه و با کی؟
آیا جنبش ٢٠٠ ساله کارگری غیر از اتحادیه های سراسری و یا حزب سیاسی ظرف دیگری برای تشکل یابی صنفی – سیاسی کارگران در بعد سراسری تعریف کرده است؟
مصاحبه صدای آمریکا با منصور اسانلو و تعریف و تمجید از کانون مدافعان حقوق کارگر به عنوان شعبه ای از سولیداریته سنتر توسط صدای امریکا در شرایطی اتفاق می افتد که اعتراضات و اعتصابات خود جوش کارگری به اوج رسیده است، بطوری که حتی تشکل های زرد دولتی مانند خانه کارگر و حسن صادقی هم ضد سرمایه داری شده و مجلس جمهوری اسلامی را مجلس سرمایه داری می نامند،یا افرادی «ضد سرمایه داری » مانند محسن حکیمی برای کند کردن برندگی تئوری های انقلابی مارکس به کمک بورژوازی شتافته، همکاری های گسترده فکری با نیروهای سرمایه داری در فریب کارگران پیش می برند، انجمن های صنفی دولت ساخته تجمع های اعتراضی راه می اندازند، تا از درون جلو امواج در حال گسترش و توفنده جنبش کارگری را کند کرده و به انحراف بکشند، تا به قول حسن صادقی که «چندین سال قبل مجلسیان خانه کارگر را مسخره می کردند، فراموش کرده اند که خانه کارگر نگذاشته است، اعتصابات پراکنده کارگری سراسری شده و از کارخانجات بیرون بیاید که اگر خانه کارگر نبود تا کنون جمهوری اسلامی تحقیقا» توسط کارگران ۹ بار سرنگون می شد.»
در چنین شرایط تمامی جناح های داخلی و خارجی حاضر در صف سرمایه داری از طریق تشکل های زرد ، و فعالین خود فروخته و شبه تشکل های شتر مرغی وابسته به سولیداریته سنتر و نیروهای کارگر کارگری ضد تحزب یابی طبقه کارگر در مقابله با رشد سراسری – توده ای و مستقل – انقلابی تشکل های پایدار طبقاتی کارگران، سازمانیافته و برنامه ریزی شده در صف سرمایه داری یا به شکل حافظ منافع سرمایه داری در درون صف طبقه کارگر به تکاپو افتادند.

در چنین وضعیتی سوال اساسی این است که آیا علی رغم ضرورت کاری تبلیغی ، ترویجی و سازمانگرانه برای ایجاد و گسترش تشکل های پایدار ما کارگران، و رفتار با دشمنان قسم خورده کارگران از هر جناحی که اکنون بر علیه ما بسیج شده اند، این است که با آنها دست دوستی بدهیم؟
آیا با خاک پاشیدن به چشم پیشروان کارگری تازه کار و کم اگاه و نمک پاشیدن بر زخم پیشروان سابقه دار و با تجربه به جایی شناساندن دو ستان و دشمنان شان و کمک به انحرافات جنبش کارگری همین کارگران یقه ما را در اینده ول خواهند کرد؟
رفقا و دوستان:

تاریخ دویست ساله جنبش کارگری حزب سیاسی و اتحادیه سراسری را بعنوان تشکل پایدار ، کمیته ها و شوراهای انقلابی، کنترل و نمایندگان را در شرایط انقلابی ابزار سر نگونی و بر قراری حاکمیت طبقه کارگر به ظهور رسانده و تثبیت کرده است.
بر خلاف سفسطه خائنین ضد کارگر مانند جریان کارگر کارگری، تشکل های پایدار طبقه کارگر یعنی اتحادیه و حزب در شرایط فقر و گرسنگی تزریقی، از خود بیگانگی، ناآگاهی، بی برنامه گی، مخصوصا» در شرایط هار سرکوب خونین و تسلط ایدئو لوژی سرمایه داری، فقط و فقط با تلاش و پی گیری و برنامه ریزی فعالین و پیشروان کارگری ممکن می گردند، و با استفاده از آگاهی و تجربه طبقاتی تاریخ جنبش کارگری ایران و جهان و با استفاده از ابتکارات و تلاش شبانه روزی آنها ساخته می شوند.
من بطور مشخص پیشنهاد می کنم، تمامی نحله های کارگری صرف نظر از اختلافات نظری، شورای موسس و فدراسیون سراسری مرکب از تشکل های صنفی و تشکل های فعالین موجود ایجاد بکنند. تا در جهت غلبه بر پراکندگی و غلبه بر موانع ایجاد تشکل های سراسری حرکت کنند، بدین طریق است که تشکل سراسری می تواند بر پایه نیروی توده ای برای خود کارگران و در محیط کاری و محل زندگی کارگران، ضمن تکیه گاه بودن برای مبارزات سالم کارگری از نیروهای واقعی و سالم کارگری تغذیه نماید، در غیر این صورت به حوزه های دشمن تکیه خواهند داشت و حاصل تلاش و مبارزه طبقه کارگر را به جیب دشمنان خواهند ریخت.

زندان گوهر دشت – شاهرخ زمانی

۱۳۹۳/۹/٧*****************

اتحاد برای ایجاد یک تشکل سراسری یا برای تشتت یک تشکل

نقدی بر پروژه» ایجاد تشکل سراسری کارگری»اخیرا اعضای «کانون مدافعان حقوق کارگر» با همراهی جمعی از فعالین کارگری سه نشست مشترک برقرار نموده اند که حاصل آنها سه بیانیه بوده است۱. طبق بیانیه های صادر شده، هدف این نشست ها «ایجاد یک تشکل سراسری کارگری» است. ما جمعی از فعالین کارگری و اعضاء «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» در این نوشته بنظر خود در رابطه با ایجاد تشکل سراسری کارگران اشاره نموده و موضع خود را در رابطه با این نشست ها و اهداف آن بیان میکنیم.
در آغاز تاکید میکنیم که کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، برای تحکیم اتحاد فعالین کارگری همیشه پیشقدم بوده است. این کمیته تلاش برای ایجاد همبستگی در میان فعالین کارگری و تشکل های فعالین کارگری را وظیفه هر عضو خود دانسته و در این راستا اشاعه همیاری و ایجاد اتحاد عمل های لازم را جزئی از اولویت های خود میداند. با اتکا به همین اصل و بر همین اساس ما منتقد همه کسانی هستیم که به هر شکل مانع حفظ این اتحاد و همبستگی کارگری میشوند.
نقد ما به کسانی که این اصل را خدشه دار میکنند بطور مشخص متوجه کانون مدافعان حقوق کارگر به ریاست آقای علیرضا ثقفی و نیز همراهانشان میگردد که برخلاف ادعایشان مبنی بر ایجاد وحدت در صفوف فعالان کارگری با اقدامات خود این همبستگی را زیر ضرب گرفته اند.
ما اقدام کانون مدافعان و همراهانشان در خارج از این کانون را برای ایجاد باصطلاح «تشکل سراسری» در جهت مخالف «اتحاد سراسری کارگری» مورد ادعایشان و در خدمت هدفی دیگر، هدفی انحلال گرایانه ارزیابی میکنیم. این ارزیابی ما از پروژه آقای ثقفی بر اساس معیار های زیر بنا شده است:
تضاد این پروژه و اقدامات ایشان با پیش شرط های ایجاد یک تشکل واقعی سراسری ، روش های بکار گرفته شده در نشست های سه گانه اخیر ، سابقه عملی آقای ثقفی رئیس کانون مدافعان در نحوه مداخله در مقاطع حساس و تعیین کننده از جریان تشکل سازی یا اتحاد عمل ها در جنبش کارگری، و بالاخره تضاد آشکار میان ادعاهای دیروز و اقدامات فرصت طلبانه امروز برخی از شرکای آقای ثقفی در این پروژه باصطلاح «تشکل سراسری».
این ارزیابی خود بخود به پرده برداری از اهداف پروژه «تشکل سراسری» آقای ثقفی و دوستانشان منجر میشود . میباید بشکل مشخص به اهداف جمعی که حول ایجاد این «تشکل سراسری» گرد آمده است پرداخت تا این اهداف پشت ابرها پنهان نماند ، میباید به روشنی بر نتایج مادی این پروژه تاکید کرد.
– ماهمه میدانیم که شرایط و امکانات تشکیل یک سازمان سراسری تنها به اراده و خواست ما بستگی ندارد. «تئوری» بافی های کلی و انتزاعی هم ما را به هیچ چیز رهنمون نمیشود . تئوری بدون اتکا به پراتیک اجتماعی چیزی جز حرافی نیست . بنظر ما آقای ثقفی و شرکای ایشان قصد و منظور مشخصی از این تئوری بافی ها دارند ، و وظیفه هر فعال مسئول و دلسوز جنبش کارگری است که با دقت و توجه به آنها بپردازد.
براستی اگر این «تشکل سراسری» به گفته بیانیه موسسین آن قرار است بهمین شکل کلی «برای دفاع از کارگران اقدام نماید» ، و از آن جا که تشکل مورد نظر با توجه به جایگاه بنیانگذارانش تنها میتواند یک تشکل حمایت کننده از جنبش کارگری باشد و نه تشکل محیط کار ، همین «کانون مدافعان» را که داریم ! مگر «کانون مدافعان» مدعی «دفاع از کارگران» نیست ؟ دیگر چه لزومی دارد که اسم کانون مدافعان حقوق کارگر به «تشکل سراسری» تغییر یابد ؟!
تشکل سراسری واقعی کارگری تنها میتواند از دل مبارزات متحدانه توده ئی کارگری در عمل شکل گیرد . همیشه و در همه جا تشکیلات کارگری سراسری در میان مبارزات جاری کارگران و تشکل های تنیده در این مبارزات ایجاد شده است ، و امروز در ایران هم جز بدین طریق بوجود نخواهد آمد . در هیچ کجا ده نفر فعال و غیر فعال کارگری در چند نشست در بسته برای میلیونها کارگر تشکل سراسری درست نکرده اند و امروز در ایران هم افتخار چنین کاری نصیب آقای ثقفی و هم پیمانانش نخواهد شد.
ایجاد تشکل کارگری سراسری واقعی هدف عالی همه فعالین صادق جنبش کارگری است ، و هر تشکل و نهاد کارگری به سهم خود باید برای تحقق ملزومات آن بکوشد . بعنوان مثال آقای شاهرخ زمانی از زندان خطاب به تشکل های موجود برای ایجاد یک تشکل سراسری فراخوان داده است و همچنین طرح های دیگری توسط دیگر فعالین دلسوز کارگری بمیان آمده است . اما تفاوت است میان شاهرخ زمانی که همه فعالین و تشکل های موجود و دخیل در جنبش کارگری را مخاطب خود میداند یا طرح های صادقانه ای که مورد اشاره قرار گرفتند ، با اقدامات اعضای کانون مدافعان و دیگر متحدینشان که در پشت نقاب «تشکل سراسری» اهداف دیگری را تعقیب میکنند.
– مسئله فقط این نیست که «تشکل سراسری» ادعائی آقای ثقفی و شرکا به پیش شرط های ایجاد تشکل سراسری بی اعتناست و هیچ مانعی بر سر راه ایجاد تشکل سراسری واقعی را از میان بر نمیدارد . در صورتی که مسئله تنها به همین جنبه محدود بود ، این پروژه فقط یک عنوان توخالی و صوری یا ادعائی قلابی باقی میماند که پرداختن به آن لازم نمیبود . مسئله این جاست که این پروژه در پشت عنوان «تشکل سراسری» که هدف والا و دیرین همه فعالین جنبش کارگری است هدف غیر والای دیگری را تعقیب میکند که در ادامه بیشتر روی آن خم میشویم.
در این راستا مستقل از بحث های اثباتی و تحلیل بر سر امکان یا عدم امکان بوجود آمدن یک تشکل سراسری در شرایط کنونی باید به نحوه و روش ایجاد این اتحاد سراسری مورد ادعای سه نشست پرداخت.
حرکت آقای ثقفی و شرکا در رابطه با ایجاد یک اتحاد سراسری از بنیان مغرضانه است. ایشان و دوستانشان میخواهند با دور زدن جناج چپ جنبش کارگری و از بالای سر آنها ، تشکل سراسری بزنند! یک چنین تشکلی که از بالا میخواهد برای بقیه فعالین کارگری تعیین تکلیف کند ، چه جایگاهی در جنبش کارگری دارد ؟! بنظر ما اتحاد سراسری فعالین کارگری با کلی گویی و صحبت های فریبنده در مورد اتحاد و دعوت یک عده از بالا ایجاد نشده و نخواهد شد. مسائل مشخصی مانع اتحاد فعالین کارگری هستند که این جمع آقای ثققی و شرکا قبل از اینکه در پی ایجاد تشکلی دیگر باشند، میبایست در مقابل آنها پاسخگو باشند. این روش بمعنی حذف بخش بزرگی از تشکل های کارگری موجود و فعالین چپ جنبش کارگری در ایران است ، و بهمین دلیل هم وحدت ستیز است.
پروژه «تشکل سراسری» آقای ثقفی و شرکایشان علیرغم تاکید بر لزوم ایجاد وحدت در میان فعالین و تشکل های کارگری در جهت عکس آن حرکت میکند و از همان قدم اول بشکل حذف اکثریت فعالین جنبش کارگری در کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ، سندیکای هفت تپه ، سندیکای شرکت واحد و کمیته پیگیری…… عمل میکند.
این را هم نباید فراموش کرد که نحوه برخورد با منتقدین هم خود تا اندازه ای نشان دهنده غرض ورزی های موجود در پروژه آقای ثقفی و یارانش میباشد که جوابشان به این انتقادات را با انتساب منتقدین به نیروهای «سکتاریست و خارج از کشوری» میدهند .
به نظر ما قصد واقعی » ایجاد تشکل سراسری کارگری » را میتوان در همه برخوردها و عملکرد این جمع و در کلیه موضعگیری هایشان مشاهده کرد . مثالی از آن دراطلاعیه ٢٢ کمیته دفاع از کارگران زندانی مهاباد که سخنگویش عضو تشکل کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری است دیده میشود : اسامی زندانیان آزاد شده نوشته میشود اما عضویت آنها در کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری سانسور میگردد٢ . کارگرانی که بخاطر فعالیت در کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری به زندان رفته اند از هویت جمعی و تشکیلاتی خود خالی میشوند . براستی اگر این کارگران آزاد شده از اعضای نشست» ایجاد تشکل سراسری کارگری» بودند و بدلیل عضویت در این جمع زندانی شده بودند آیا باز هم دلیل زندانی بودن این کارگران حذف میشد ؟!
از طرف دیگر این هم از بدیهیات است که هر کس ایده ایجاد تشکل سراسری در سر دارد اولین قدم اصولی اش این است که مسئله را در تشکلی که خود در آن عضویت دارد طرح کرده و به بحث بگذارد . ما که از اعضای فعال کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری هستیم قبل از بیانیه اول از وجود اتحاد میان کانون مدافعان و دیگر شرکت کنندگان در نشست (از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری) بی اطلاع بودیم . اگر قصد واقعی شرکت کنندگان در پروژه «تشکل سراسری» آن چیزی بود که ادعایش را میکنند ، مسئله می بایست ابتدا در تشکل خود طرح شود و بعد به دیگر تشکل های کارگری ، سندیکای شرکت واحد ، سندیکای نیشکر هفت تپه ، …… رجوع شده و با آنها مذاکره گردد . هیچیک از این تشکل ها برای نمونه هم که شده ، در این جریان حضور نداشته و حتی از آن آگاه نبوده اند!
– پیشنیه آقای ثقفی در نحوه برخورد با دیگر فعالین و فرقه گرائی ایشان در اتحاد عمل های کارگری بر ما پوشیده نیست ، همچنانکه خصومت ویژه ایشان با کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری هم بر ما بشکل ویژه ای آشکار است . برای نمونه ایشان مدتها پیش در همان زمان که ما به اعضای سندیکای نیشکر هفت تپه کمک رسانی مینمودیم ، طی تماس هائی با اعضای سندیکای هفت تپه از آنها خواسته بودند که هیچ کمکی از «اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» دریافت نکنند. بهانه باطلشان هم این بود که ما با گروه های سیاسی ارتباط داریم. و این در حالی بود که ایشان کمک گیری از آقای مهدی کوهستانی – که دیگر همگان با ایشان و تعلقاتشان به سولیداریتی سنتر آشنائی دارند – را جایز و لازم تشخیص میدادند و به اعضای سندیکای نیشکر هفت تپه توصیه میکردند که به پولهای آقای کوهستانی لبیک بگویند.
البته بسیاری از فعالین جنبش کارگری در ایران همچون ما میدانند که این مسئله به سندیکای نیشکر هفت تپه خلاصه نشده است . این قضیه در مورد سندیکای شرکت واحد هم پیش آمد. آقای ثقفی به سندیکای شرکت واحد هم به همین ترتیب هشدار میداد و فشار میاورد که از ما کمکی نپذیرند . بهانه واهی هم همان بود که در مورد نیشکر هفت تپه عنوان شده بود ، و توصیه نیز همان . امروز هم نه تنها از این حرارت دیرین آقای ثقفی علیه کمیته هماهنگی برای کمک چیزی کم نشده است بلکه این تب به درجات بالاتری صعود کرده است.
این درست است که وضعیت امروز کانون مدافعان بمراتب وخیم تر از سابق شده و چنان است که احتیاج به توضیح زیادی ندارد . این درست است که بعد از استعفاهای متعدد اعضایشان ، این کانون که جمع شان به چند نفر تقلیل یافته ، برای احیاء خود نیاز به نیروی تازه دارند ، و چه بهتر که این نیرو از درون خود جنبش کارگری بوده و در سطح بین المللی هم شناخته شده باشد. اما این هم همه ماجرا نیست . آقای ثقفی و شرکا با این اتحاد نه فقط میخواهند یارگیری کنند و با جذب چهره شناخته شده ای در مجامع کارگری درکشورهای غربی بخود اعتبار دهد ، بلکه به یک هدف دیرینه اش در ایجاد شکاف در کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ، و از این مجرا به تضعیف طیفی از چپ جنبش کارگری نزدیکتر میشود.
بیگمان ضربه زدن به تشکلی موجود در میان چپ جنبش کارگری یک خاصیت دیگر هم دارد. با هر ضربه ای بر این طیف میتوان راه را برای ورود نیروهای دیگر – نه فقط نیروهای راست در این جنبش بلکه حتی نیروهای ضد کارگری – به جنبش کارگری هموار کرد . کوهستانی ها و سولیداریتی ها و هر رقم از ما بهترانی در انتظار نشسته اند .
– از طرف دیگر باید اضافه کرد که مبارزه مستمر با فرصت طلبی هائی که مانع پیشروی جنبش کارگری است جزئی از مبارزه خودآگاه کارگری در جهت ایجاد تشکل سراسری واقعی است.
بیاد میاوریم که چندی پیش اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری مورد این شایعه و حمله قرار گرفتند که کارفرمایان کوچکی هستند و جائی در جنبش و تشکل های کارگری ندارند. دو سه سال بعد همان دوستانی که این اتمام حجت را کردند با سرمایه دار و کارفرمائی به بزرگی آقای ثقفی پیمان اتحاد میبندند ، و بجای تلاش برای حل مسائل خود با تشکلی که فعال آن هستند ، با یک فرار به جلو آن را دور میزنند . شاید ابتلا به خود محوری و قدرت طلبی و فرد گرایی این ظرفیت را به هر شخصی بدهد که در جهت تضعیف تشکلی که تا کنون بنام فعال آن شناخته شده ، با هر نیرو و نهادی همراه و هم پیمان شود.
ما بعنوان بخشی از فعالین کارگری در ایران ، اینرا وظیفه هر نیروی آگاه به منافع طبقاتی کارگری میدانیم که با بحث و تحلیل واقعی از شرایط موجود و تنها با اتکا به حقیقت جوئی جنبش کارگری ایران را برای دستیابی به وحدت مورد نیاز یاری دهد . تنها چنین تلاش هائی تضمین میکند که هیچ فعالی بخاطر مشکلات شخصی خود، یا بخاطر قدرت طلبی بدام حرکات انحرافی نیفتاده و با خلوص نیت به بررسی و حل اختلافات واقعی در میان همرزمانش بپردازد.
با وجود اینکه چپهای جنبش کارگری از هر طرف زیر فشارهای متعدد میباشند ، ما به قدرت خود باور و اعتماد داریم و مطمئنیم که این برخوردها ما را هر چه بیشتر آبدیده خواهد کرد. ما همه نیروهای آگاه و دلسوز را دعوت میکنیم که در این مبارزه در کنار تلاش های راستین برای کمک عملی به مبارزات توده ئی کارگران ، ایجاد و تقویت تشکل های وحدت گرایانه کارگران ، و بدینوسیله در جهت فراهم نمودن شرایط لازم برای تحقق تشکل سراسری واقعی قرار گیرند.

٦ آذرماه ٩٣

١- رحمان ابراهیم زاده ٢- فتاح سلیمانی ٣- عباس هاشم پور ۴- عمرمینایی ۵- فایق صابری ٦- اسماعیل نیازی ٧- شمس اله محمدپور ٨- رحمان کاردار ٩- محمدعبدی پور١٠ – حسین مرادی ١١- جمیل راست خدیو ١٢- محمدرضازاده ١٣- کریم فاطمی ١٤-عباس فرج زاده ١۵- جهانگیر محمودویسی

1- http://www.kanoonm.com/1240
http://www.kanoonm.com/1515
http://www.kanoonm.com/1337
2- http://www.chiran-echo.com/367.htm

*****************صدای امریکا: مصاحبه با منصور اسالو در بارۀ کانون مدافعان و تشکل سراسری

اینجا … کلیک کنید.*****************

گفتگو با اعضا کارزار پشتیبانی از کارگران ایران پیرامون تشکل یابی‌ کارگراناخیرا مباحثی در رابطه با متشکل شدن طبقه کارگر از طرف تعدادی از فعالین کارگری مطرح شده است،آیت نیافر از اعضائ کمیته پیگیری با مکتوب کردن تجارب شخصی خود وروند شکل گیری کمیته پیگیری مطالبی را بیان نموده و بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی‌ نیز با نوشتن نامه‌ای به کمیته پیگیری در ادامه همین بحث طرح ایجاد فدراسیون سراسری کارگران را نیاز امروز طبقه کارگر اعلام کرده اند . همچنین تعدادی از فعالین نیز موضوع ایجاد تشکل سراسری کارگران را مورد بحث قرار داده اند. به همین منظور کارزار پشتیبانی از کارگران ایران میزگردی را با رضا رشیدی، فرامرز قربانی ،مهران ایمن پورو مرتضی فاتح پیرامون متشکل شدن کارگران برگزار کرده است که مشروح آن را ملاحظه میفرمائید.

کارزار پشتیبانی از کارگران ایران
به عنوان اولین سوال، ویژگیهای اصلی طبقه کارگر ایران چیست؟

رضا رشیدی:جواب دادن به این سوال مستلزم ارائه آمار و آرقامی است که حاصل یک مطالعه و بررسی‌ سیستماتیک در رابطه با تاریخ شکل گیری طبقه کارگر ایران باشد. اما آنچه که مهم است ویژگیهای دوره حاضراست. من از دو ویژگی‌ نام می‌برم و سعی‌ می‌کنم مختصراً آنها را توضیح دهم،اولین ویژگی‌ طبقه کارگر جوان بودن آن است،با توجه به میزان افزایش جمعیت در ایران این تناسب را می‌توان مشاهده کرد.اما ویژگی‌ دوم که به نظرم از اهمیت بیشتری برخوردار است و کمتر در تحلیل‌ها وجود دارد سیاسی بودن طبقه کارگر است،کارگر هم مانند هر انسان شریفی که در ایران زندگی‌ می‌کند برابری طلب است ،خواهان برابری تمامی‌ انسانها در تمامی‌ عرصه هایی است که جمهوری اسلامی نابرابری را به آنها تحمیل کرده است ،کارگر نقش مذهب و کارکرد مذهب در چند سالی‌ که جمهوری اسلام سر کار است را با پست و گوشت خودش لمس کرده ،برای تامین امرار معاش مجبور است کودکش را به بازار کار روانه کند ،اعتیاد کودکان را می‌بیند، چهره مغموم کودکانی که از بازی و شادی محروم شده اند آزارش میدهد ،در نتیجه خواهان لغو کار کودکان است ،زنان کارگر نیمی از نیروی کار در ایران هستند که تحت سیاست‌های ارتجاعی حکومت هیچ به حساب نمی‌‌آیند، موقعیت برابر با مردان را نه تنها ندارند بلکه تحت آزار جنسیتی‌ قوانین نیز قرار دارند ،در چنین جامعه‌ای کارگر هم خواهان خلاص شدن از تمامی‌ این فشار هاست،کارگر در چنین اوضاع سیاسی زندگی‌ می‌کند، به تاریخ اعتراضات اجتماعی اگر نگاه کنیم مانند اعتراضات مردم در جاده ساوه در دهه ۸۰ ،اعتراضات سال ۸۸،تجمع اخیر مردم در اصفهان و شهر‌های دیگردر اعتراض به اسید پاشی،اعتراض به کشتار مردم کوبانی و غیره ،کارگران هم در چنین فضایی زندگی‌ میکنند و فردی در این اعتراضات شرکت میکنند ،نمی‌شود گفت اینها به کارگر ربط ندارد.اتفاقاً با مراجعه به تجربه سالهای دهه ۶۰ که کارگران سرکوب شدند ،کّل جامعه خاموش بود ، با اوج گیری اعتراضات کارگری است که سایر جنبش‌های اجتماعی جرات ابراز وجود پیدا می‌کند ،تجربه شکل گیری تشکل‌های کارگری در سالهای ۸۳ و ۸۴ ،و وجود دهها اعتراض و اعتصاب از جمله اعتصاب کارگران شرکت واحد ،خون تازه‌ای در جامعه سرکوب شده تزریق کرد و نشان داد که می‌‌شود در مقابل تهاجم جمهوری اسلامی ایستاد،این تصویری از جامعه ایران است که کارگران در آن زندگی‌ میکنند. کارگران می‌‌دانند که مبارزه اقتصادی در ابعاد متفاوت و پیروزی در این مبارزات است که مسیر پیشروی و دخالت گری‌اش را در سایر عرصه‌ها به دنبال خواهد داشت ، با این تصویر کارگر صاحب جامعه است.

مرتضی فاتح: ویژگیهای عمومی طبقه کارگر در ایران مانند کارگران سایر کشورها است، یعنی درگیر با سرمایه داری قرن بیست و یکم است. سطح پائین دستمزد ها، خصوصی سازی، بیکار سازی، و در یک کلام درگیر با سرمایه ای که در استثمار وکسب ارزش اضافه هیچ حد و مرزی نمیشناسد. اما در زمینه هائی هم ویژگی های تاریخی و اجتماعی خود را دارد. ویژگیهائی که بعضن طبقه کارگر ایران را حتی از کشورهای همسایه و منطقه نیز کاملا متمایز میکند.
تا جائی که به ساختار طبقه مربوط میشود ،باید به متوسط سنی جوان، میزان بالای با سوادی، نسبت بالای جمعیتی طبقه کارگر در مقایسه با سایر طبقات و موقعیت ویژه کارگران در ساختار اجتماعی و اقتصادی اشاره کرد.
در ارتباط با کنش و واکنش های طبقاتی در جامعه نیز، طبقه کارگر در ایران ویژگیهای خود را دارد. علیرغم همه مشکلات قانونی و حکومتی، کارگران و فعالان کارگری ، فعال ترین بخش اعتراضی در ایران هستندواعتراضات، اقدامات اجتماعی و گستره تاثیر گذاری این فعالیت ها اکثریت جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد.
اما به نظر من آنچه که امروز از ویژه گیهای منحصر به فرد طبقه کارگر در ایران محسوب میشود، حضور اجتماعی گسترده وافق حاکم بر جنبش کارگری است. علیرغم همه محدودیت ها و بگیر و ببندهای امنیتی و فشارهای اجتماعی، اقتصادی بر کارگران و فعالان کارگری، جنبش اعتراضی طبقه کارگر همچنان فعال ترین جنبش اجتماعی به شمار میرود. از سوی دیگر افق چپ و رادیکال حاکم بر این جنبش به نسبت سایر جنبش های اجتماعی ، شرایطی را فراهم آورده است که اعتراضات اجتماعی کارگران، بی واسطه بر شرایط عمومی جامعه تاثیر گذار باشد.
با توجه به محدودیت ها ئی که پیش از این به آن اشاره شد و درگیر بودن طبقه کارگر ایران با یکی از راست ترین اشکال سیاسی و اقتصادی، حاکمیت سرمایه در جهان، این خصوصیت طبقه کارگر، در منطقه منحصر به فرد است.

فرامرز قربانی: از نظر من طبقه کارگر ایران ویژگیهای خاص خود را دارد، در خیلی از کشورهاکارگران آزادانه میتوانند تشکل خود را به وجود بیاورند و همچنین میتوانند در صورت متحقق نشدن خواستهایشان بدون هیچ ترسی دست به اعتصاب بزنند و در واقع در خیلی از کشورهای دنیا حق اعتصاب برسمیت شناحته شده است و در زمان اعتصاب، کارگران روبرو نمیشوند با یگان ویژه، نیروهای حراست، اطلاعات و … اما با وجود اینکه کارگران در آن کشورها این نوع مشکلات را ندارند به لحاظ گستردگی اعتراضات دهها قدم از کارگران ایران عقب هستند..
در واقع ویژگی اصلی که طبقه کارگر ایران را ازسایر کشورها متمایزمیکند این است که فقط صنفی عمل نمیکند بلکه ضمن اینکه خواهان خواسته های حقوقی خودشان در محل کار هستند در سرنوشت آینده جامعه هم دخالتگری میکند واین خودش بار سیاسی دارد که ما به وضوح در قطع نامه های روز جهانی کارگر که در طی چند سال گذشته برگزار شد میبینیم ، همچنین فراخوانهای فعالین و پیشروان کارگری چه درداخل زندان و چه در جامعه گویای این وضعیت میباشد.
همین ویژگی خاص است که طبقه کارگر ایران را از سایرکشورها که کارگران در آن کشورها از آزادیهای معمول جوامع صنعتی برخوردار هستند تفکیک میکند و در واقع برتری افق طبقاتی را میرساند، که این یکی ازمهمترین نقطه قوت های طبقه کارگر ایران میباشد

آیا تشکل کارگری الزاماً در محیط کارتشکیل میشودیا اشکال دیگری ازتشکل کارگری متصور هست که کارگران درسطح وسیعی عضو آن شوند؟
مرتضی فاتح: با توجه به تاریخ جنبش کارگری تشکلهای توده ای کارگران عموما در محل کار شکل کرفته است. اما شرایط متفاوت تاریخی اشکال متفاوتی از پروسه شکل گیری تشکلهای کارگری را شکل داده است. در مواردی هسته اولیه تشکلهای کارگری در محلات کارگری شکل گرفته است و نه الزاما در محل کار وتولید. برخی از اتحادیه های مهم کارگری در امریکا ابتدا توسط کارگران یک رشته مشخص که در مراکز متفاوت تولیدی شاغل بوده اند شکل گرفته و سپس با تلاش فعالان آن رشته اتحادیه فراگیر کارگران با شعبه های مختلف محلی به وجود آمده است. غرض از این یادآوری این ست که بگویم شکل گیری تشکلهای توده ای کارگران محصول روندهای عینی است که کارگران با آن درگیر هستند. اما اشکالی هم از تشکلهای فعالین کارگری وجود دارد که الزاما به رشته تولیدی خاصی و یا منطقه ای ویژه محدود نمیشود.به همین دلیل بایددر روند شکل گیری این دو نوع از تشکل تفاوت قائل شد. تشکل توده ای عموما باید با شرایط کار و زیست توده کارگر ارتباط مستقیمی داشته باشد، بدون این ربط عینی به شرایط زندگی کارگران، تشکلهای توده ای پا نمیگیرد. از سوی دیگر تشکلهای فعالین کارگری علیرغم اهمیت و ضرورت وجودی شان برای طبقه کارگر در مجموع، به دلیل گستردگی برنامه وتوجه به اهداف طبقه کارگر به طور عمومی، از پتانسیل بالائی برای توده ای شدن برخوردار نیستند. در تشکل فعالین کارگری مسائل مبرم ،عموما پیرامون مسائل طبقه کارگر به طور عام مطرح است و نه مسائل و معضلات روزانه بخش مشخصی از کارگران، به همین دلیل در این نوع از تشکل نیز فقط فعالین کارگری که چشم انداز گسترده تری دارند، گردهم می آیند.در تشکلهای توده ای کارگران اما به دلیل اینکه معضلات بخش مشخصی از کارگران و یا منطقه ای خاص باید در دستور کار گردانندگان آن تشکل قرار داشته باشد، ارتباط نزدیک کارگران و تشکل مزبور امری اجتناب ناپذیر است. به همین دلیل تشکلهای توده ای کارگری به هر حال باید با کارگران منطقه یا رشته بخصوصی تداعی شود.
از اینجا میشود نتیجه گرفت که ایجاد تشکلی توده ای از کارگران که همه طبقه کارگر را در مقیاسی سراسری در خود جا دهد، چندان منطقی به نظر نمیرسد. از سوی دیگر ایجاد مجمع یا فدراسیون یا هر ظرف تشکیلاتی فراگیر دیگری ، ابتدا به ساکن و مقدم بر شکل گیری تشکلهای توده ای کارگران، چندان عملی و عینی نیست. اگر منظور هم نشینی فیزیکی تشکلهای موجود فعالین کارگری باشد، علیرغم مطلوبیت این اتفاق فرخنده، این نوع از تشکل هم شکلی از تشکل توده ای کارگری نیست.
در پاسخ به بخش دوم سوال شما باید بگویم، به نظرم فعالین کارگری یک منطقه یا یک رشته تولیدی، میتوانند نوعی از تشکل کارگری را در خارج از محل تولید، اما مبتنی بر نیازها و شرایط مشخص یک منطقه یا رشته تولیدی، پایه ریزی کنند و سپس در مقیاسی گسترده تر کارگران مربوطه را به عضویت این تشکل درآورند. این امر مستلزم این است که برای شکل دهی به یک تشکل توده ای شرایط معینی را در نظر داشته باشیم.
در مجموع فکر میکنم شرایط عمومی حاکم بر کارگران و بر جامعه علی العموم، زمینه های شکل گیری تشکلهای کارگری را فراهم آورده باشد.هم اکنون در زمینه های متفاوتی، فعالین جنبش های اجتماعی، ساختارهائی غیرمتمرکز اما با برنامه مشترک را ایجاد کرده اند. فعالین کارگری نیز با استفاده از این تجارب میتوانند در سطح سراسری به نوعی از این شبکه های حرفه ای یا منطقه ای متناسب با وضعیت امروز طبقه کارگر ایران، دست پیدا کنند.
فرامرز قربانی :در جواب سوال اول اشاره ای به وضعیت طبقه کارگر در ایران که در چه موقعیتی است را داشتم و در واقعیت یکی از مهمترین و اساسی ترین مشکلاتی که جلو پای طبقه کارگر در ایران است وجود سیستم دیکتاتوری حاکم بر ایران است وشرایطی را ایجاد کرده است که به راحتی نمیشود در محیطهای کارگری تشکل مستقل را ایجاد کرد ضمن اینکه الزاما تشکل کارگری در محیط کار تشکیل نمیشود هر چند مهم است و باید از طرف پیشروان کارگری سعی بر آن شود که در محیط کارو در صورت امکان تشکل آن محل تشکیل شود ولی در صورتیکه امکان تشکیل تشکل کارگری در محیط کار سخت است و یا ممکن نیست میشود در خارج از آن محیط کار تشکل کارگری راتشکیل داد و جلسات و مجامع عمومی خود را تشکیل دهند و تصمیمات لازم را اتخاذ کنند، که در حال حاظر ما این نوع تشکل ها را در ایران داریم که خوشبختانه دارند پیش میروند.
اما از نظر من لازم بر این است که فعالین و پیشروان کارگری خارج از اینکه دارند همت میکنند و پیگیر تشکل های کارگری برای کارگران ایران هستند اول از خود شروع کنند و تشکل کارگری که مورد نیاز خودشان است تشکیل دهند من فکر میکنم برای عملی کردن این کاراگر فعالین کارگری از خودشان شروع نکنند دیگران زیاد خط و تئوری آن فرد و یا آن جمع را جدی نمیگیرند.این بی توجهی کارگران به فعالین میتواند درپروسه پیشروی طبقه کارگر کندی به و جود اورد از سوی دیگرمیشود این تشکلها هم به صورت سراسری و هم به صورت محلی تشکیل شود مانند تشکل بیکاران، تشکل کارگران صنعت نفت وپتروشیمی……

شما چه نوع تشکلی را تشکل کارگری میدانید و شرایط وملزومات ایجاد چنین تشکلی چیست؟
رضا رشیدی: تعدادی از فعالین کارگری در باره چگونگی‌ متشکل شدن و تشکل یابی کارگران مطالبی را به رشته تحریر در آورده اند و چند مصاحبه صوتی و تصویری نیز از طرف فعالین کارگری انجام شده که همگی‌ متفق القول هستند که متشکل بودن و داشتن تشکل، کارگران را در موقعیتی قرار میدهد که گستره تعرض سرمایه به معاش و زندگی‌ کارگران را محدودتر می‌کند.اما همانطور که از یاداشتها و مصاحبه‌ها می‌توان فهمید اختلاف بحث بر سر ملزومات و راه‌های دست یابی کارگران به تشکل کارگری است
از نظر من تشکل کارگری یعنی جمع شدن کارگران در سازمان یأ ارگانی‌ که توسط خودشان برای مطرح کردن مطالباتشان ایجاد میکنند ،با نظر مستقیم کارگران ترکیب و شکل سازمانیش تصویب میگردد ،با اراده و تصمیم خود کارگران شکل می‌گیرد و نیازبه مجوز از طرف هیچ فرد یأ ارگان دولتی ندارد .اعضائ تشکل کارگری کارگران هستندکه فقط به صرف کارگر بودن میتوانند عضو آن شوند
اما چرا کارگران نیاز به تشکل دارند ؟در نظام سرمایه داری کارگران در موقعیتی قرار دارند که جمعی‌ کار می‌‌کنند ،جمعی‌ تولید و محصول تولید شده حاصل تلاش و صرف نیروی جمعی‌ کارگران است،در نتیجه کالای تولید شده متعلق به تمامی‌ کارگرانی است که در مراحل مختلف تولید و توزیع و فروش آن نقش داشته اند ،اما در نظام سرمایه داری آن چیزی که به کارگر به عنوان مزد داده می‌‌شود به اندازه‌ای است که فقط میتواند خود را زنده نگاه دارد که روزی دیگر در محل کارش حاضر شود و باز تولید کالا و ارزش اضافی برای سرمایه داری کند.نفس کار و تولید جمعی‌ است که به کارگر این امکان را میدهد که هرزمان هم بنا به تشخیص خودشان دست از کار بکشند و تولید را بخوابانند
از طرف دیگر سرمایه دارن هم برای مقابله با کارگران و تصاحب کّل کار تولید شده و کسب سود بیشتر نیروی متشکلی را سازمان داده اند که به راحتی‌ حاصل کار کارگران را تصاحب نمایند برای آن ارتش ،دادگاه ،زندان و مجموعه‌ای از سازمان‌ها و اداره جات درست کرده‌اند که وظیفه همه آنها کنترل کارگران و کّل جامعه برای باز تولید و انباشت سرمایه و کسب سود برای نظام سرمایه داری است ،این کنترل و اداره جامعه هماهنگ و متشکل عمل می‌‌کند، در نتیجه کارگران هم برای مقابله با آن باید جمعی‌ و متشکل عمل کنندو برای عمل متشکل باید کارگران هم سازمانی داشته باشند که در آن متشکل شوند ،حرف بزنند ،برنامه ریزی کنند ،تصمیم بگیرند و در مقابل حریف خود یعنی سرمایه داری آنها نیز متشکل عمل کنند ،همچنین تشکل به کارگران امکانی را میدهد که همکاران خود را در کنارشان داشته باشند و اعتماد بنفس بیشتری پیدا کنند تا در مقابله با سرمایه داری متشکل و پر قدرت ظاهر شوند .ادامه بحث به اینجا می‌رسد که کارگران چگونه تشکل درست می‌‌کنند و متشکل میشوند ،زمان آن چه موقع است ،مسیر تشکل یابی از کجا شروع میشود،موضوع و دلیل آن چه گونه شکل می‌‌گیرد؟
در نظام سرمایه داری ،سرمایه دار همه امکانات و ثروت جامعه را تصاحب کرده که بتواند کسب سود کند و انگیزه سود بیشتر فشار بیشتری را به کارگران تحمیل می‌کند این فشار‌ها در قالب دستمزد پایین و ناچیز و در ایران چهار برابر زیر خط فقر ،قرارداد‌های ناامن و موقت و قرار دادن کارگر در موقعیت بسیار شکننده و ناامن شغلی،ناامنی محل کار ،کم کردن امکانات آموزشی و بهداشتی و درمانی و دهها اشکال در تنگنا قرار دادن کارگران وجود دارد،کارگران هم برای مقابل با آنها و عقب راندن هجوم بیش از پیش سرمایه دارن دست به اعتراض میزنند ،اعتصاب به راه میاندازند و کار را متوقف میکنند ،بر بطن چنین موقعیتی کارگر نیاز به تصمیم جمعی‌ و همگرایی را احساس کرده و اقدام به ساختن تشکل می‌کند،هر گاه که جامعه آرام است و کارگر در موقعیت مناسبی به لحاظ معیشتی قرار دارد این نیاز هم کمتر احساس میشود در نتیجه کارگر زمانی‌ به فکر تشکل می‌‌افتاد که برای مقابله با سرمایه داری به آن نیاز داشته باشد،و امروزه سرمایه داری کارگر را در آنچنان بی‌ حقوقی و سطح پایین دست مزد و معاش نگه داشته که دستمزد کارگر کفاف ادامه زندگی‌ را نمیدهد،قرارداد‌هایش موقت ،تامین اجتماعی فراگیر ندارد،ایمنی و بهداشت محل کارش آنچنان غیر استاندارد است که سالیانه صدها کارگر جان خود را از دست میدهند.نیاز به متشکل شدن بر بستر چنین اوضاعی همیشه وجود دارد

مرتضی فاتح : به نظرمن هر شکلی از سازمان اجتماعی که توده کارگران در آن عضویت دارند و آنان را در رسیدن به خواسته های اجتماعی اقتصادی و سیاسی هدایت کند تشکل کارگری محسوب میشود. اما نمیتوان با قطعیت یک و یاتعداد محدودی از تشکل را بر شمرد و آنها را کارگری نامید و لا غیر و یا حتی نمیشود همین امروز شکلی از تشکل را الگوی نهائی تشکل یابی کارگران قرار داد.
همه اشکال تاکنونی تشکلهای کارگری از قبیل اتحادیه، سندیکا، کمیته های کارخانه، کمیته های کارگری، شورا و …
محصول دوره های تاریخی مشخصی از نبرد اجتماعی کارگران با سرمایه بوده است. درهر دوره ای این اشکال با توجه به شرایط عینی وموقعیت تاریخی مشخصی توسط کارگران شکل گرفته و تبدیل به ظرف اجتماعی تشکل کارگران شده است. بنا براین هر نوعی از تشکل مهر شرایط شکل گیری و تحولات بعدی جنبش کارگری را بر خود دارد.
بنا براین وقتی از ملزومات ایجاد تشکلهای کارگری گفتگو میکنیم باید شرایط مشخصی را مد نظر داشته باشیم و نه الگوی ویژه ای . به همین دلیل گاه در شرایط عمومی یکسان دو بخش متفاوت طبقه از الگوهای تشکل یابی متفاوتی پیروی میکنند. اشکال شناخته شده تاکنونی تشکل یابی کارگران همواره تابعی بوده است از شرایط عمومی و توازن قوای اجتماعی و اقتصادی کارگران و همچنین افق و گرایش اجتماعی حاکم بر کل جنبش کارگری.
برای نمونه، در جریان جنگ اول جهانی، گرایش اصلی سیاسی و اجتماعی حاکم بر طبقه کارگر اروپا گرایش سوسیال دمکراسی بود که کارگران را در اتحادیه های صنفی متشکل کرده بود. این گرایش با توجه به افق اجتماعی و تعامل با سرمایه خودی به حمایت از جنگ کشیده شد،اما با دست بالا پیدا کردن بلشویک ها در روسیه و مخالفت با جنگ و تدارک انقلاب، شکل دیگری از تشکل کارگری ضروری شد که متناسب با این شرایط باشد،یعنی نوعی از تشکل که دسترسی سریع به توده کارگر برای اقدامات و تصمیم گیری های اجتماعی و سیاسی را فراهم کند. این شکل فراگیر شوراهای کارگری بود. شکلی از تشکل یابی که از خصوصیات دوره های انقلابی به شمار میرود و در بسیاری از کشورها نیز تجربه شده است. اما این به این معنی نیست که امروز هم الزاما اتحادیه و سندیکا و شورا همان کارکردهای گذشته را دارند.
ملزومات تشکل یابی کارگران همانطور که قبلا گفتم باید از شرایط مشخص همان دوره استخراج شود.
امروز به نسبت ٣٠ سال پیش تقریبا همه چیز تغییر کرده است. شرایط عمومی جهان اساسا متفاوت با گذشته است، توازن قوای جهانی میان طبقه کارگر و سرمایه با دوره جنگ سرد قابل مقایسه نیست. بحران کنونی حاکم بر جهان از یک سو و موقعیت اقتصادی و سیاسی ناخوشایند طبقه کارگر جهانی از طرف دیگر شرایط نامطلوبی را برای بشریت شکل داده است. نسلی از همین طبقه کارگر اساسا با واژه هائی مانند جنگ سرد و بلوک شرق و دولت رفاه و …. بیگانه اند، چرا که پس از پایان آن دوره به جهان آمده اند. از سوی دیگر تغییرات تکنولوژیک و ارتباطات چهره تازه ای از هستی اجتماعی را برای بشریت به وجود آورده است . این تغییرات اساسا بر اشکال مختلف روابط اجتماعی گروه های انسانی وبر اشکال مختلف ابراز وجود جمعی تاثیر تعیین کننده ای داشته است. در چنین شرایطی باید به شکل های متناسب با این دوره تشکل های کارگری اندیشید. استفاده از تکنولوژی روز در همان ظرف های قدیمی تغییری در ماهیت آن نوع از تشکل نمیدهد.
در مورد کارگران ایران باید محدودیت های استبدادی و افسارگسیختگی اقتصادی و سیاسی سرمایه را هم به آن اضافه کرد. به همین دلیل فکر میکنم برای رسیدن به پاسخی موثر در جواب به این سوال ابتدا باید موقعیت و شرایط امروز طبقه کارگر را به دقت تجزیه و تحلیل کرد.

– با وجود صدها اعتصاب و اعتراض، کارگران هنوز از تشکل توده ای خود محروم هستند به نطر شما موانع تشکل یابی کارگران چیست؟
فرامرز قربانی: در بالا اشاره کردم که یکی از مهمترین موانع سیستم حاکم بر ایران است، که فعلا نه تنها طبقه کارگر بلکه کل جامعه را تحت فشار گذاشته است. همه شاهد هستندکه این حکومت چه جنایاتی را در طی این ٣۵ سالی که از عمرش میگذرد مرتکب شده است . متحجرترین احکامی که درطی این ٣۵ سال بر علیه کارگران به کار برده را طی یک ماه گذشته به وضوح میبینیم، زمانی که برای نمایندگان کارگران پتروشیمی رازی حکم شلاق صادر میکند، نوعی ازمجازات که مربوط به قرون وسطاء میشود.
در واقع وجود دولت سرکوب گر و دیکتاتوری که امنیت کارگران و مخصوصا پیشروان کارگری را همیشه درمعرض تهدیدو سرکوب قرار میدهد را میتوان به عنوان مهمترین مانع تشکل یابی کارگران نام برد، و این واقعیتی است که به راحتی نمیشود از کنارش گذشت.
اما موارد دیگری که باعث جلو گیری و یا کندشدن پروسه متشکل شدن کارگران میشود ،نبود امنیت کاری و ترس کارگر از اخراج و اینکه بعد از اخراج چگونه با وجود میلیونها کارگر بیکار بتواند کار دیگری پیدا کند و از این بد تر و جود تورم افسار گسیخته و گرانی سرسام آوری است که زندگی طبقه کارگر را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
وجود قرار دادهای سفید امضاء و اینکه کارفرما در همه مواردی که مربوط به کارگر است چه در استخدام و چه در اخراج و همچنین درچگونگی به کارگیری کارگر از روز مزدی گرفته تاقراردادی و … خودش تصمیم گیری کند، در واقع در خیلی ازمراکز کارگری همین قانون کار ضد کارگری خود جمهوری اسلامی اجرا نمیشود و در حال حاظر هم که دارند دم این قانون را دوباره میچینند.
وجود پیمانکاری های ریز و درشت در مراکز کارگری، به طورمثال در یک پتروشیمی متوسط ،حداقل بالای ٣٠٠ نفر همزمان کار میکنند ولی برای همین ٣٠٠ نفر حداقل ۵ پیمانکار وجوددارد که هر کدام برای خود قانونی در محل کار تعریف کرده اند.مثلا یک پیمانکار دو ماه یک بار حقوق میدهد، یک پیمانکاربیست پنجم هر ماه حقوق میدهد و پیمانکار دیگر دهم هر ماه حقوق میدهد و یا اینکه یک پیمان کار ساعت ۵ عصر تعطیل میکند و یکی دیگر ساعت 6 عصر و در کنار اینها بومی بودن و غیر بومی بودن و دهها مورد دیگر که باعث به وجود آوردن چنددسته گی بین خود کارگران میشود .شرایطی که باعث میشود حتی کارگران نتوانند برای حقوق های معوقه خودشان در یک مرکز کارگری مانند پتروشیمی اعتصاب هماهنگ و یک دست داشته باشند، تاچه برسد به اینکه بشود در ان مرکز کارگری تشکل به وجود آورد این درواقع یکی دیگر از آن معضلاتی است که کارگران دامن گیر شان شده و در واقع مانعی است برای به وجود آوردن تشکل کارگری و متشکل شدن کارگران .
ولی این شرایط باعث نمیشود که کارگران نتوانند در محل کارشان تشکل به و جود بیاورند هرچند جمهوری اسلامی به این راحتی اجازه نخواهد داد. در همین رابطه ما تجربه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و همچنین سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه را داریم که چگونه وزارت اطلاعات باهمکاری وزارت کار و شوراهای اسلامی کار چه اعمال سخیفی در برابر این تشکلها و نمایندگان کارگران انجام دادند. در حال حاظر فعالین و پیشروان این سندیکا ها در محل کارحضور ندارند و اخراج شدند و تعدادی از انها بر اثر فشارهای وزارت اطلاعات یا مجبور به ترک کشور شدند و یا اینکه در زندان هستند . ولی با این وجود این پیشروان کارگری همچنان باادامه سیاست سازمان دادن کارگران آنجا به فعالیت پر شورخود ادامه میدهند و حتی این فعالین الان در خارج از محل های سابق کاری با مراکز دیگر کارگری و همچنین تشکلهای کارگری دیگر در سطح ایران ارتباط دارند و تجربیات ارزنده خود را در اختیار کارگران دیگر در سراسر کشور قرار میدهند که این خود نشان از پویائی فعالین کارگری و پیشروی طبقه کارگر ایران میدهد که فقط دست روی کلاه خود نمیگذارند که مبادا باد ببردش بلکه خود رادرقبال جامعه مسئول میدانند

رضا رشیدی:مهمتری پاسخ به این سوال وجود اختناق،سرکوب سیستماتیک ،شکنجه و اعدامها در ایران است،با این وجود موقعیت و وضعیت کارگر در ایران به جایی رسیده که با تمامی‌ این فشارها و تهدیدات نمی‌شود کارگر را ساکت و خاموش نگه داشت و از همین رو است که هر روزه شاهد دهها اعتراض و اعتصاب هستیم.
آنچه که تشکل کارگری بر بستر آن شکل می‌گیرد مبارزه جاری طبقه کارگر است که در ابعاد و اشکال متفاوتی در جامعه وجود دارد و در هر زمانی‌ و مکانی هم موضوع اعتراض کارگر متفاوت است ،یک روز برای بهبود ایمنی کار است و در جایی دیگر برای دستمزدهای پرداخت نشده و یأ سختی کار و غیره ،اما آنچه اعتراض کارگر را جهت و افق میدهد و آن را هدایت می‌کند وجود رهبران آگاه و جسور طبقه کارگر است ،کارگرانی که تجربه دارند و جسور هستند ،که من از آنها با عنوان کارگر سوسیالیست نام می‌برم ،به شهادت تمامی‌ اعتراضات و اعتصابات کارگری که موفق شده اند کارفرمایان و دولت را مجبور به عقب نشینی کنند وجود رهبران کارگری بوده که در طول سالها با همکارانشان در محل کار و زیست آنها را به معتمد کارگران تبدیل کرده و حضور این کارگران آگاه که کارگران را جمع میکنند، به آنها آموزش میدهند و تشکل کارگری سازمان میدهند از عوامل شکل گیری تشکل کارگری است و موضوع دیگر گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر است که به هر اندازه که این گرایش در بین کارگران از نفوذ بیشتری برخوردار باشد به همان اندازه شکل گیری تشکل کارگری هم از بخت و اقبال بیشتری برخوردار است. طبیعتاً تمامی‌ مبانی این بحث بر بستر شرایط اجتماعی است که طبقه کارگر ایران در آن قرار دارد . از جمله موانع عدم تشکل یابی کارگران جدا از مساله سرکوب ، وجود گرایشات رفرمیستی و راست و مماشات جویانه در درون جنبش کارگری است. به هر درجه که تعداد کارگران سوسیالیست و نفوذ گرایش سوسیالیستی در درون طبقه کارگر وجود داشته باشد به همان میزان هم دست اندازی گرایشات راست و رفرمیست هم از مبارزه طبقه کارگر کمتر و کوتاه میگردد
متاسفانه پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی ارتباط مستقیم نسلی رهبران پیشرو و سوسیالیست کارگری با نسل جدید طبقه کارگر قطع شد ،و اکثر این کارگران به دست عوامل حکومت کشته شدند ،تعداد زیادی از آنان زندانی و آنانی‌ که جان سالم بدر برده بودند اجباراً به سایر کشورها مهاجرت کردند و کارگران جوان ایران نتوانستند از تجربه و آموزش‌های رهبران آن دوره‌ٔ بهره مند شوند،در کنار این عوامل پراکنده کردن کارگران،بیکار سازیها تحت عنوان خصوصی سازی و تغییر کار باری مراکز تولید ،جنگ ۸ ساله با عراق ،تغییر قانون کار،پایین نگه داشتن سطح دستمزد کارگران و وجود میلیونها کارگر بیکار از عوامل تاثیر گذر و باز دارنده در روند تشکل یابی کارگران میباشند

مرتضی فاتح : در پاسخ به بخش اول باید بگویم، اعتصاب و اعتراضات کارگری اگر چه فی نفسه دارای شکلی از سازماندهی هستند، اما از آنجا که حول مسئله مشخص و محدودی شکل می گیرند، الزاما باعث شکل گیری تشکلهای پایاتر نمیشوند.
مسلما در شرایطی که فعالین کارگری با هدف مشخص و برنامه از پیشی در چنین اعتصابات و اعتراضاتی شرکت داشته و هدایتگر اعتراضات کارگری باشند، از فضای اعتراضی و همدلی کارگران در جریان یک اعتصاب میتوانند برای شکل دهی به یک تشکل پایا در همان محدوده استفاده کنند. از آنجا که در شرایط امروز اعتراضات کارگری در مقیاسی گسترده در جریان است و به دلایل عدیده این اعتراضات از دسترس فعالان سازمانده کارگری خارج است، اکثر این اعتراضات منحصر به موضوع اعتراض میشود. زمانی تشکلهای توده ای کارگران شکل می گیرد که شرایط اجتماعی به گونه ای باشد که فعالان کارگری بیشترین دسترسی را به توده کارگر داشته باشند. بنا براین تشکل توده ای کارگران مستقیما از اعتراضات کارگری نتیجه نمیشود، بلکه تابعی از وضعیت عمومی طبقه کارگر و شرایط اجتماعی است.
اما موانع شکل گیری تشکل های توده ای کارگران را باید به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول مجموعه دلایلی اجتماعی اقتصادی و سیاسی است که نظم سرمایه داری بر علیه طبقه کارگر تولید و بازتولید میکند. فشار اقتصادی و خطر بیکار شدن با وجود ارتش بیکاران به مقدار زیادی کارگر را منزوی میکندو از سوی دیگر دولت و سازمان اقتصادی سرمایه در ایران از دهه ٦٠ به این سو با برنامه ریزی بلند مدت بر علیه کارگران، کارگران بخش های مختلف را با تغییر در شرایط استخدامی و خصوصی سازی ، از یکدیگر جدا میکنند. نمونه این وضعیت در صنایع نفت ، پتروشیمی ها، صنایع فولاد… به وضوح قابل مشاهده است. علاوه بر این با وجود قراردادهای متقاوت استخدامی و دستمزدها و عناوین شغلی متفاوت، کارگران یک رشته تولیدی مشخص را با مسائل ظاهرا متفاوت شغلی درگیر کرده اند. عدم امنیت شغلی، دستمزدهای شرم آور، فشار طاقت فرسای شرایط اقتصادی جامعه،…. شرایطی را فراهم آورده است تا کارگر به مبارزه ای تدافعی در مقابل سرمایه کشانده شود. علاوه بر اینها سرکوب و استبداد سیاسی و اجتماعی حاکم که اظهرو من الشمس است.
دسته دوم موانعی است که در درون طبقه کارگر وجود دارد. همانطور که قبلا گفته شد، بخش اصلی طبقه کارگر ایران جوان است. هم اکنون بیش از ۵۵ درصد از نیروی کار زیر ۴٠ سال سن دارند.عموم این کارگران پس از سرکوب های دهه ٦٠ وارد بازار کار شده اند، به همین دلیل از تجربه اجتماعی طبقه کارگر ایران طی دوره زمانی بسیار مهم دهه های ٣٠ تا ٦٠ بی بهره هستند. از سوی دیگر پس از سرکوبهای دهه ٦٠ و اخراج یا بازنشستگی اجباری بسیاری از کارگران با تجربه و سازمانده در اوایل دهه ٧٠ این گسست نسلی در میان طبقه کارگر دامنه وسیعی تری پیدا کرد.
علاوه بر اینها در میان فعالین کارگری هم تا مدتها در عرصه عملی ایجاد تشکلهای کارگری اتفاق نظری جدی موجود نبود. به همین دلیل اختلافات سیاسی این فعالین حتی در جزئی ترین سطوح عمل اجتماعی هم برای آنها محدود کننده بود.
به این فاکتورها باید وضعیت عمومی سیاسی، اجتماعی طبقه کارگر جهان در مقابل بورژوازی را نیز اضافه کرد.
سرمایه داری طی دهه های گذشته تلاش کرده تا با ایجاد شرایط اجتماعی بی ثبات وتولید ایدئولوژی های رنگارنگ کارگران را هر چه بیشتر منزوی و غیر متشکل نگاه دارد، در ایران علاوه بر همه اینها، از دارودرفش هم به مقدار زیادی بهره برده است.

مهران ایمن پور: به باور من در پایه ای ترین سطح حکومت اسلامی را قدرتهای حاکم جهان سرمایه داری در وحشت از قدرت یابی طبقه کارگر وبرای منحرف وسرکوب کردن انقلابی که طبقه کارگر ستون فقرات آن بود٫سر کار آوردند.
آوردند تا شوراهای کارگری را سرکوب کنند٫آوردند که اعتصاب کارگر حرام اعلام شود ومرتکبین آن مستحق زندان وشکنجه واعدام.آوردند که احزاب چپ وآزادیخواه که خواهان ادامه انقلاب تا رهایی از شر بردگی مزدی بودند٫به خاک وخون کشیده شوند.
لذا جمهوری اسلامی بعد از تحکیم پایه های قدرت خود در دهه شصت وکشتار انقلابیون ٫رهبران کارگری ومخالفان، طبقه کارگر را از تشکلهای مستقل توده ای محروم کرد وبه جزخانه کارگرو شوراهای اسلامی فرمایشی(که بعضا آنها نیز تحمل نشده واز سرکوب بی بهره نماندند)چیزی باقی نماند لذا عمده ترین دلیل اینکه طبقه کارگر موفق به ایجاد تشکلهای مستقل وسراسری خود نگردیده٫وجود جمهوری اسلامی است. از طرف دیگر فقر وفلاکت وترس از دست دادن کارو وجود قراردادهای موقت…نیز باعث پراکندگی واتمیزه تر شدن کارگران میگردد.

با توجه به ویژگیهای اقتصادی و سیاسی جامعه و خصوصا طبقه کارگر ایران چه شکلی‌ از تشکل برای کارگران را مفید میدانید؟

مرتضی فاتح: همانطور که قبلا گفتم به نظر میرسد که اصرار بر یک الگوی ثابت تشکیلاتی تاکنون موفق نبوده است. به نظرم کسانی که تنها یک شکل از تشکل را مطلوب ومفید میدانند، از مکانیسم های مبارزه کارگران در ایران شناخت کافی ندارند.
امروز هر ظرفی از تشکل که بتواند کارگران را در رسیدن به اهداف طبقاتی شان یاری کند مفید خواهد بود. علیرغم هر نامی و یا شکلی ، به نظر من مهم این است که این تشکل میزانی از سازماندهی را دارا باشد. این امر تضمین کننده ادامه کاری و گسترش تشکلها است. با حضور توده کارگران در یک تشکل به میزان زیادی میتوان از شکل گیری یک رهبری بوروکراتیک در این تشکلها جلوگیری کرد.
با توجه به شرایط حاضر تاکید من نه بر وجه سراسری تشکل کارگری است و نه اشکال دیگری که پیش فرض شکل گیری آنها، نفس وجود چند تشکل محلی است. به نطرم هر شکلی از تشکل توده ای کارگران گامی در جهت تشکل یابی سراسری کارگران است. امروز با توجه به امکانات ارتباطی گسترده، شبکه های کارگری به سرعت میتواند تبدیل به ظرفی برای دخالتگری کارگران در حیات اجتماعی باشد. شبکه هائی که حتی میتواند بر اساس نیازهای محلی کارگران ایجاد شود.
با توجه به اینکه علیرغم تفاوت های شغلی و استخدامی، نیازهای عمومی کارگران بر دو موضوع، سطح دستمزدها و امنیت شغلی، متمرکز شده است، این مطالبات میتواند بستر شکل گیری شبکه گسترده کارگران و فعالین کارگری باشد.

با توجه به جایگاه مدیای اجتماعی واینترنت در دنیای امروز٫طبقه کارگر ایران چگونه میتواند ازاین ابزار در جهت ایجاد تشکلهای سراسری وقدرتمند ودستیابی به حقوق خود استفاده کند؟
مهران ایمن پور: به نظرم٫کارگران مبارز وآگاه ورهبران عملی طبقه کارگر وعلی الخصوص نسل جوان ومسلط به اینترنت٫بیش از اینها باید از این ابزار استفاده کند. تمام کارخانه های بزرگ وکوچک باید یک سایت فعال داشته باشند واز طریق آن بخشهای دیگرجامعه کارگری را در جریان مبارزات روزمره خود قرار داده وحمایت بخواهند.
مدیای اجتماعی میتواند به سراسری شدن مبارزات کارگران برای دستیابی به مطالبات مشترک از جمله تعیین حداقل دستمزد٫ مقابله با خصوصی سازیها واخراجها وتحمیل حق ایجاد تشکل مستقل کارگری به جمهوری اسلامی کمک نماید
طبقه کارگر با استفاده از اینترنت میتواندحمایت بین المللی کارگران در سراسر جهان را در جهت دستیابی به حقوق اولیه خودجلب نماید.
با توجه به اینکه جمهوری اسلامی بسیاری از مقاوله نامه های کارگری بین المللی را امضاءنموده ودر عمل به هیچکدام از آنها پایبند نیست٫میتوان خواهان حمایت بین المللی مجامع کارگری جهت اجرای این مقاوله نامه ها شد . به جای مزدوران حکومت نماینده های واقعی کارگران باید در اجلاسهای جهانی کارگری شرکت کنند. اینترنت و مدیای اجتماعی ابزار بسیار مهم وموثری در این راستا است واین خلا با تلاش جدی کارگران جوان ومبارز در سراسر کشور باید هر چه زودتر برطرف گردد.

*****************

علی دماوندی وایوب رحمانی پیرامون تشکل سراسری کارگران ایرانضرروت سازمانیابی کارگران در مقیاس سراسری ، پاسخی مناسب به شرایط کنونی جنبش کازگری ایران آست؟ راههای دستیابی به تشکل سراسری از کدام مسیرها میگذرد؟ نقش فعالان کمونیست و کارگران پیشرو برای بستر سازی تشکل کدام است؟ ملزومات تشکل سراسری کارکزان چه میتواند باشد؟ این سوالاتیست که در گفتگو با فعالان کارگری میپرسیم در این گفتگو ایوب رحمانی از فعالین اتحاد بین المللی درحمایت از کارگران ایران نظرش را در باره این تلاشها میگوید

*****************

بازداشت فردین میرکی، فعال کارگری در سنندج
با خبر شدیم فردین میرکی فعال کارگری و از اعضای کمیته پیگیری، صبح روز شنبه در منزل خود با حمله نیروهای امنیتی و همراه با تخریب لوازم منزل وی بازداشت شده است. در مراجعه بستگان میرکی به مراجع امنیتی، اظهار شده که وی به زودی آزاد نخواهد شد.
چندی پیش میرکی در طی یادداشتی بر ضرورت همبستگی بیشتر میان کارگران تاکید ورزیده بود. او از همراهان تشکیل تشکل سراسری کارگری بوده و برای آن تلاش مینمود. به همین دلیل یادداشت وی را بازنشر میکنیم. کانون مدافعان حقوق کارگر_____________________________

ضرورت همبستگی بیشتر میان كارگران

فردین میرکی – فعال کارگری و عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگریدرشرایط فعلی اولویت فعالین کارگری آماده سازی زمینه برای ایجاد ساختارهای تشکیلاتی کارگران با اتکاه به نیروی خود کارگران است. هدف از این نوع ساختارها، ارائه راهکارهای عملی ونظری مشترک از طرف فعالین کارگری وکارگران درراستای سازماندهی کل طبقه کارگر ویا حداقل بخشی از آن است. امنیت شغلی، بیمه بیکاری، حق ایجاد تشکلات مستقل کارگری از عمده ترین مسایل روبه روی کارگران است.
چرا باوجود بحران های عمیق اقتصادی و سیاسی و همچنین وخیم ترشدن وضعیت اقتصادی توده های مردم، طبقه کارگر نتوانسته است مبارزات خودرابه جلوهدایت كرده وسازماندهی نماید. به اعتقاد ما دلایل عدم سازماندهی موثر عبارتند از، پراکندگی، تفرق نظری فعالین کارگری، و وجود گرایشات ضد کارگری ازقبیل سانتریست ها و رفرمیستها که در صدد به انحراف کشاندن جنبش کارگری هستند.
در عین حال گرایشات اصلاح طلب وخورده بورژوایی دردرون جنبش کارگری، مخالف مبارزه پیگیر ومستمر کارگران هستند. به نظر ما، سرکوب وفشار علیه کارگران وفعالین کارگری به جای خود، اما عدم توافق جنبش کارگری برای دستیابی به خواسته ها ومطالبتشان تا حد زیادی به افتراق وپراکندگی وچند دستگی دردرون جنبش کارگری بستگی دارد. سرمایه داری در سطح بین الملل با سرمایه گذاریهای عظیم وهنگفت خود در صدد القاء گرایشات ضد کارگری ورفرمیستی به درون جنبش کارگری است. در همین راستا باید آگاه بود ودر درون تشکلات خودمان با مبارزه وبرخورد با دیدگاهای تنگ نظرانه وبیانهای سازش کارانه از نفوذ آنها جلو گیری كنیم. امادر حال حاضر ما به جای پیشبرد مبارزات، متاسفانه عملکردمان در راستای موازی کاری است. ما درگیر فرقه گرایی وکیش شخصیت هستیم. تشکلات مستقل کارگری باید ظرفی باشند برای پیشبرد مبارزات طبقاتی و رویارویی با سرمایه داری، نه محملی برای همکاری طبقاتی وآشتی با آن. اما متاسفانه بعضی از دوستان ما با به روی کار آمدن دولت جدید دچار توهم شده اند وفکر می کنند زمینه برای فعالیت رسمی آزاد مهیا شده است. اما گرایشات ضد کارگری که مدافع جنبش خود به خودی وقانون گرایی ودر فکر همزیستی مسالمت آمیز و امتیاز گرفتن ازسرمایه داری هستند، با چنین طرز فکری به سوی قانون گرایی وعدم استقلال تشکل های كارگری روی آور میشوند. آنها در واقع آب را به آسیاب سرمایه داری خواهند ریخت. آیاسرمایه داری که تمام توانش را برای تحمیل کردن و در انزوا قرار دادن طبقه کارگر گذاشته، می تواند و یا حاضر است ضمانت های لازم را در راستای امنیت شغلی وایجاد تشکل های مستقل کارگری بدهد. ایا میتواند زندگی کارگران را بهبود بخشد؟
آیا نهادهای وابسته به سرمایه داری در راستای بازدارندگی وجلوگیری از مبارزات روبه جلوی کارگران فعالیت نمی کنند؟ آیا كسانی كه این چنین فكر میكنند به شرایط امروز متوهم نیستند و مانند ابزاری در دست گرایشات رفرمیستی وسندیکالیستی (Trade Unionistic) قرار نگرفته اند؟ تشکل های کارگری باید مستقل باشند مستقل از دولت وسازمانها ی رنگارنگ بورژوازی. با نگاهی به تجربیات جهانی مبارزات کارگران، تمام قوانین بین المللی در راستای تلاش برای عدم دستیابی کارگران به مطالبات ونیازهای واقعی وجلو گیری از مبارزات پیش رونده وطبقاتی آنهاست. تشکل های غیرواقعی که درراستای کنار آمدن وآشتی با سرمایه داری گرایش دارند.ما فعالین کارگری ضمن محکوم کردن این نوع حرکات مشکوک نه تنها تشکل های وابسته کارگری را، قدمی روبه جلو نمی دانیم، بلکه آن را شکستی برای طبقه کارگر و سد و مانعی در مقابل کارگران می بینیم. ما اعتقاد داریم که طبقه کارگر امروز خود به تشکل های مستقل وجدی نیاز دارد. تشکل هایی که خود رابرای مبارزه خستگی ناپذیر و واقعی علیه سرمایه داری آماده نمایند تشکل هایی که به تئوری انقلابی مسلح باشند.

*****************

مهدی توپچی – طرح ایجاد تشکل سراسری کارگری*****************

تلاش برای ایجاد تشکل سراسری کارگران در ایران در چه روندی؟ چگونه؟ از چه راهی؟ گفتگو با محمود صالحی و بهروز خباز، فعالان کارگری    رادیو همبستگی

*****************

ما هر گونه تلاش حکومتی و غیر حکومتی را برای

نهادینه کردن تشکلهای زرد کارگری به شکست خواهیم کشانداخیرا و بدنبال طرح ایجاد تشکل سراسری کارگران توسط برخی از فعالین جنبش کارگری، مقالات متعددی از سوی موافقین و مخالفین این رویکرد بر روی سایتها درج شده است.
گذشته از اینکه مخالفین این پروژه به جای یک نقد زمینی و پیش برنده دست به حملاتی هیستریک بر علیه آن زده اند اما نوشته ها و مقالات مدافعین و فعالین این پروژه نیز در خور توجه است. در این میان مقاله آقای علیرضا ثقفی حکایت از این دارد که تا آنجا که به رویکرد ایشان بر میگردد این پروژه، پروژه ای برای سازش با نسل دوم تشکلهای دست ساز حکومتی و تطهیر آندسته از نهادهایی است که در طی چند سال گذشته با هدف تحمیل تشکلهای زرد کارگری بر طبقه کارگر ایران به صورت دست سازی ایجاد شده اند. من در مقاله ای که دو روز پیش در رابطه با اجتماع خانه کارگریها در ورزشگاه معتمدی که به مناسبت سالروز تصویب قانون کار برگزار شده بود بطور خلاصه ای به یک شق این تحرک از سوی حکومت پرداختم و در آن نوشتم که خانه کارگر و دیگر تشکلهای دست ساز حکومتی بدنبال عروج جنبش کارگری ایران در سال ١٣٨٣ و در طول ده سال گذشته تحت فشار و تعرض این جنبش در حال تغییر ریل از نهادهایی سیاه به نهادهایی زرد بوده اند اما از آنجا که مقاله مزبور بطور معینی مربوط به خانه کارگر و تلاشهای این نهاد ضد کارگری برای این تغییر ریل بود دیگر به کل تلاشهای حکومت برای حقنه کردن تشکلهای زرد به طبقه کارگر ایران نپرداختم. هر چند که ما قبلا در این مورد اینجا و آنجا نوشته بودیم که ایجاد و گسترش انجمنهای صنفی در سطح کشور بدلیل فشار سازمان جهانی کار در مورد ماهیت شوراهای اسلامی از سوی حکومت صورت میگیرد و چنین تشکلهایی هیچ ربطی به تشکل مستقل کارگری در ایران ندارند. اما با مقاله آقای ثقفی بیش از پیش روشن شد که ما در این زمینه کم کاری کرده ایم و ابعاد این پروژه حکومتی را دست کم گرفته ایم. دست کم گرفتن به این دلیل که اکنون و با مقاله آقای ثقفی بیش از پیش روشن شد که نه تنها ایجاد و گسترش انجمنهای صنفی یک پروژه صرفا از بالا نبوده است بلکه حکومت توانسته است با فشارهای خود بر جنبش کارگری این پروژه را از پایین به پروژه ای مشترک و نانوشته مابین خود و حلقه ای از فعالین مستقل این جنبش نیز تبدیل کند. بطوریکه این حلقه از فعالین کارگری اکنون در نقطه ای قرار گرفته اند که در تلاش برای ایجاد تشکلی سراسری از این انجمنها به عنوان تشکلهایی نام می برند که خود خواسته و توسط کارگران بر پا شده اند. البته با کمی تردید نسبت به آقای ثقفی و با استناد به نوشته اش میتوان اذعان کرد که خود ایشان نیز بر این مسئله واقف است چرا که در نوشته اش به جای اسم بردن از انجمنهای صنفی در پتروشیمی های ماهشهر و تبریز و بافق و… از واژه تشکل کارگری در این رابطه استفاده کرده است. وی می نویسد: «ما امروز شاهد ایجاد تشكل‌های كارگری زیادی در موسسات مختلف توسط خود كارگران و زحمتكشان هستیم كه از آن جمله می‌توان به تلاش معلمان و روزنامه نگاران و پرستاران برای ایجاد تشكل خود اشاره کرد و همچنین تشكل كارگران در پتروشیمی‌های ماهشهر، لوله سازی اهواز، پتروشیمی تبریز، كارگران معدن بافق، كارگران مخابرات روستائی، كارگران ساختمانی دماوند، كارگران خبازی‌های سنندج و سقز و اتحادیه كارگران پروژه ای و… این تشكل‌ها هرچند در مراحل اولیه رشد هستند اما نه تنها به وسیله خود كارگران ایجاد شده، بلكه از جانب فعالان كارگری تا سر حد امكان حمایت شده و گسترش آن‌ها بستگی به تلاش خود كارگران و فعالان كارگری و همچنین شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران دارد»
در نقل قول فوق، آقای ثقفی با سرپوش گذاشتن بر عنوان انجمن صنفی در رابطه با نهادهای موجود در پتروشیمی های ماهشهر و تبریز و….، و آوردن اسامی آنها در کنار دیگر تشکلهای کارگری خوشنام از قبیل اتحادیه کارگران پروژه ای و انجمن های صنفی کارگران خبازیهای سنندج و سقز، تلاش کرده است تا از طریق وارد کردن آنها در جرگه تشکلهای خود ساخته کارگری برای آنها و به معنای عام تری برای پروژه انجمنهای صنفی حکومتی نسل دومی مشروعیت سازی کند. اینکه چگونه و طی چه پروسه ای آقای ثقفی به چنین رویکردی رسیده اند باید خود جوابگو باشند اما تا آنجا که به ما کارگران مربوط میشود باید بگوئیم ما در مقابل چنین رویکردهایی از سوی هر فرد و نهاد خوشنام و غیر خوشنامی ایستادگی خواهیم کرد و اجازه نخواهیم داد سرمایه داری ایران برای دوره ای دیگر با حقنه کردن تشکلهای زرد به ما کارگران زندگی و حیات ما را به گرو بگیرند و دست به سازماندهی شرایط برده وار دیگری در تحولات کنونی و پیش روی ایران بزنند. ما متعاقبا و بطور مفصلی به همه این مسائل خواهیم پرداخت.

جعفر عظیم زاده – دوم آذر ماه ١٣٩٣*****************

ضرورت ایجاد تشكل سراسریجنبش كارگری ایران كه دور جدید فعالیت خود را از ابتدای دهه هشتاد اغاز كرد تا كنون با مشكلات خاصی مواجه بوده كه البته اكنون اكثرآنها را یكی پس از دیگری پشت سر گذارده است و می‌رود تا فصل جدیدی را آغاز كند. این جنبش كه بر بستر خاكستر به جای مانده از دهه شصت همانند ققنوسی خود را باز یافت، از ابتدای فعالیت با افت و خیزهای فراوان همراه بود.
از آنجا كه یك گسست نسلی میان فعالیت‌های گذشته‌ی چپ و كارگری با نسل جدید فعالان اتفاق افتاده بود، تجربیات گذشته به صورت ناقص وگاه وارونه و پراكنده به نسل جدید منتقل شده بود و راهی نه چندان هموار لازم بود تا این جنبش با تجربه مستقیم و با مقابله با چالش‌های جدید بتواند راه پیشرفت را در مقابل خود باز كند. اما در این مسیر هزینه‌های نسبتا زیاد و هرز رفتن بسیاری از نیروهای خود را تحمل كرد و امروز به جائی رسیده است كه می‌تواند مستقلانه بر روی پای خود بایستد و راه پر سنگلاخ را در پیش روی خود هموار كند.
اگر نگاهی به تشكل‌های اولیه كارگری بیاندازیم و سطح خواسته‌ها و مطالبات آنها را با آنچه كه امروزه شاهد آن هستیم، مقایسه كنیم، سطح پیشرفت جنبش كارگری را به خوبی در آن می‌بینیم.
در تشكل‌های اولیه كارگری كه به دنبال مفاهمه‌نامه دولت اصلاحات با سازمان جهانی كار به وجود آمد، تمام خواسته‌ها حول ایجاد تشكل‌های مستقل كارگری دور می‌زد. بدین مفهوم كه فعالان كارگری تلاش خود را بر آن می‌گذاردند كه تشكل‌های مستقل كارگری درمحیط كار حق مسلم كارگران است و بر طبق مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی هیچ كسی اعم از دولت و كارفرما حق مداخله در آن را ندارد. در آن زمان صحبت كردن یا تصویب ماده‌ای در اساسنامه یا منشور این تشكل‌ها در باره وحدت یا اتحاد میان تشكل‌های مختلف به نوعی یا مطرح نمی‌شد یا اگر می‌شد، با مخالفت دیگران مواجه می‌گشت. درست به خاطر دارم كه در اولین مجمع “كانون دفاع از حقوق كارگران” هنگامی كه بندی در منشور آورده شده بود كه به مساله اتحاد سراسری تشكل‌های كارگری و كانون پرداخته بود،اعضائ مجمع تقریبا به دو گروه موافق و مخالف تقسیم شده بودند. موافقین استدلال می‌كردند كه این بند می‌تواند دست كانون را در اتحاد ووحدت با دیگران باز بگذارد و امری ضروری برای تداوم فعالیت‌های كارگری است ومخالفین استدلال می‌كردند كه این بند حساسیت مقامات را بر می‌انگیزد و موجب جلوگیری از فعالیت‌های كانون می‌شود و در انتها با دو دور رای‌گیری ابتدا موافقین رای آوردند و سپس مخالفین موفق شدند كه با یك رای برتر این بند را از منشور حذف كنند. زیرا در آن زمان اساسا بحث تشكل سراسری ووحدت تشکل‌ها هنوز زود بود و حتی بحثی از تشكیل فدراسیون كارگری نمی‌توانست به عمل آید زیرا تنها یك یا دو تشكل مستقل كارگری بیشتر وجود نداشت و دیگران یا در مرحله هیات موسس بودند (مانند كارگران نقاش و…) یا هیات‌های بازگشائی را تشكیل می‌دادند (ماند كفاشان و خیاطان ). مهم آن است كه در آن زمانبحث اتحاد یا وحدت و همكاری نزدیك و تنگاتنگ تشكل‌ها زودتر از موقع بود و حتی پیشنهاد دهندگان این مساله نیز، خودشان هم این امر را مربو ط به آینده می‌دانستند. این خواسته در اولین بیانیه‌هائی كه ازطرف گروه‌های تشكیل شده در آن دوره بیان می‌شد به خوبی آشكار است. هم در اساسنامه‌ها و هم در بیاینه‌های این گرو‌ها خواست ایجاد تشكل كارگری امری اساسی است. نام این گروه‌ها بیانگر همین امر است كه این گروه‌ها مساله اصلی‌شان را چه چیز‌هائی می‌دانستند: “كمیته پیگیری برای ایجاد تشكل‌های كارگری “، “كمیته هماهنگی برای ایجاد تشكل‌های كارگری “.
كمك این گروه‌ها در ایجاد تشكل‌های كارگری هرچند در حد توانائی‌شان بود ، اما تاثیر غیرقابل انكاری در شكل‌گیری سندیكا و اتحادیه‌های آن دوره داشت. در زیر لینك اساسنامه‌های این تشكل‌ها را می‌توانید ملاحظه كنید كه برنامه اصلی خود را ایجاد تشكل‌های كارگری قرار داده بودند.(١)
با پیشرفت مبارزه وپافشاری فعالان وگزوه های كارگری بر خواسته های خود ، به تدریج حكومتیان این تشكل ها را به صورت نسبی قبول كردند و با ظاهر بی‌سرو صدای این تشكل‌ها از جانب حكومت به گونه‌ای پذیرفته شد كه در دادگاه‌ها كسی را به عنوان عضویت در این گروه‌ها كمتر به محاكمه می‌كشیدند و بیشتر تلاش می‌كردند كه فعالان این گروه‌ها را با اتهاماتی دیگر مورد محاكمه قرار دهند، فعالان كارگری كه همواره تلاش داشتند خواسته‌های انباشته شده طبقه كارگر را به هرترتیب عنوان كنند، در برنامه‌های بعدی خود علاوه بر حق تشكل، حقوق دیگری همچون آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، حق آزادی بیان، حقوق زنان و كودكان و هم چنین آزادی هر نوع تشكل كه شامل احزاب نیز می‌شد را گنجاندند. فعالان كارگری به تدریج خواسته‌های آزادی‌های سیاسی و آزادی اجتماعی را نیز در قطعنامه‌ها و بیاینه‌های خود خواستار می‌شدند و همچنین حق اشتغال، مقابله با فسادهای اداری، حق تسلط كارگران بر سازمان تامین اجتماعی را، به خصوص در بیانیه‌های روز كارگر یا مناسبات دیگر، به خواسته‌های خود اضافه می‌كردند كه البته این ضروت گسترش خواسته‌های كارگران در مقاطع مشخص اعتلای جنبش كارگری است. اما هنوز گروه‌ها همگی دارای منشور یا آن چیزی نبودند كه بتوان آن را اهدافجامع نامید. بلكه گروه‌هائی كه در سال‌های بعد همانند كانون تشكیل شد، علاوه بر حق تشكل برای كارگران حقوق دیگری را از جمله آزادی‌های اندیشه و بیان را وارد اهداف خود نیز كردند اما بسیار محدود (٢ ) گروه‌های دیگر هر چند در اساسنامه‌های اولیه‌شان درباره آن سكوت كرده بودند اما در عمل و با پیشرفت مبارزه این خواسته‌ها را در بیانیه‌ها و اطلاعیه‌های خود گنجاندند و نیز دفاع از آزادی روزنامه‌نگاران و سایر زندانیان سیاسی و اجتماعی را وجهه همت خود قرار دادند.
پیشرفت امر مبارزه و تشكیل تشكل های صنفی به و سیله خود كارگران در بسیاری از موسسات اقتصادی و یا صنفی، مسئله خواسته های مبارزاتی را دستخوش تغیراتی میكرد كه گا ه میتوانست او لویت هارا جابجا كند. بدین مفهوم كه اگر درزمانی مسئله اصلی برای جنبش كارگری مسئله دستمزد بود در مقطعی دیگر آزادی زندانیان كارگری و قرار دادهای سفید امضا و اخراج های بی رویه میتوانست به او لو یت های اول و یا دوم تبدیل شود. امری كه فعالان كارگری متناسب با هر دوره از مبارزه بر یك بخش و یا بخش دیگر تاكید كرده اند.
آنچه كه امروز ضرورت ایجا یك تشكل سراسری را بیشتر نمایان می‌كند از دو وجه است.
١- ما امروز شاهد ایجاد تشكل‌های كارگری زیادی در موسسات مختلف توسط خود كارگران و زحمتكشان هستیم كه از آن جمله می‌توان به تلاش معلمان و روزنامه نگاران و پرستاران برای ایجاد تشكل خود اشاره کرد و همچنین تشكل كارگران در پتروشیمی‌های ماهشهر، لوله سازی اهواز، پتروشیمی تبریز، كارگران معدن بافق، كارگران مخابرات روستائی، كارگران ساختمانی دماوند، كارگران خبازی‌های سنندج و سقز و اتحادیه كارگران پروژه ای و… این تشكل‌ها هرچند در مراحل اولیه رشد هستند اما نه تنها به وسیله خود كارگران ایجاد شده، بلكه از جانب فعالان كارگری تا سر حد امكان حمایت شده و گسترش آن‌ها بستگی به تلاش خود كارگران و فعالان كارگری و همچنین شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران دارد. یعنی امری كه در ده سال پیش فعالان كارگری خود را موظف به پیگیری آن می‌دانستند یا وظیفه اصلی خود را كمك به ایجاد این تشكل‌ها قرار داده بودند، امروزه با دست خود كارگران و تنها با مشاوره‌های فعالان كارگری و بیشتر با تلاش كارگران آگاه در خود محیط كار انجام می‌شود. روشن‌تر اگر بگوئیم امری كه در مورد تشكیل سندیكای هفت تپه به وسیله فعالان كارگری صورت گرفت و به قولی آن‌چه فعالان كارگری در بیش از ده‌ها سفر به این خطه، در جهت كمك به ایجاد این تشكل آن انجام دادند، دیگر در شرایط کنونی برای كارگران ماهشهر یا پتروشیمی تبریز ضرورتی نداشت، زیرا خود كارگران آگاه این موسسات آگاهی‌های لازم جهت ایجاد تشكل خودشان را داشته و با كمك‌های كمتری از تشكل‌های فعالان كارگری می‌توانستند و می‌توانند راه خودشان را باز كنند.
در چنین شرائطی ضروری است كه فعالان پیشرو كارگری به سطح بالاتری از مبارزه بپر دازند كه این سطح بالاتر چیزی جز خواسته‌های وسیع طبقاتی در شرائط موجود نیست. یعنی از این جنبه می‌توان به روشنی گفت یكی از ضروریات ایجاد تشكل سراسری با خواسته‌های وسیع‌تر، شرائط موجود اجتماعی در این مقطع از پیشرفت مبارزه است. و اگر ما همچنان در همان خواسته های ده سال پیش در جا بزنیم نشانگر آن است كه خواسته های چنبش كارگری در هر زمان و مقطع خاص درك نكرده ایم . امروز خود كارگران به مو ضوع ضرورت ایجاد تشكل های كارگری در محل كارشان رشیده اند . امری كه در ده سال پیش و ظیفه فعالان كارگری بود . امروز سندیكاهای شركت واحد و هفت تپه و انجمن های صنفی پترو شیمی ها و معلمان و كارگران سا عتمانی و خودرو سازی ها و….از طریق مبارزات خود به ضرورت تشكل مستقل واقف شده اند ودر این زمینه فعالا كارگری و كارگران اگاه خود این مو سات امر تشكل را تا سر حد زیادی به پیش میبرند .
٢- دومین ضرورت ایجاد تشكل سراسری جلوگیری از پراكنده‌كاری و انجام حركت‌های تكراری دراینمقطع از پیشرفت مبارزات است. این امر در گذشته بارها اتفاق افتاده است كه در جریان ایجاد تشكل‌های كارگری یا در مسیر پیشرفت این جنبش، گروه‌های مختلف و نهادهای كمك به ایجاد تشكل به دوباره‌كاری و یا كارهای موازی و گاه متناقض دست زده‌اند كه كارگران را از مسیر اصلی منحرف كرده و یا حداقل حركت آنها را كند كرده است. نمونه تجربه شده‌ی این امر را در جریان تشكیل سندیكای هفت تپه شاهد بودیم كه برخی از فعالان كارگری با تلاش برای ایجاد شورای كارگری به هفت تپه رفته بودند و برخی نیز تبلیغ انجمن صنفی را بین كارگران رواج می‌دادند و در انتها هنگامی تلاش‌ها به بار نشست كه كمیته هفت تپه متشكل از فعالان گروه‌های مختلف با آگاهی از وضعیت موجود هفت‌تپه و با مشورت خود كارگران به تشكیل سندیكا در شرایط آن روز رسیدند و این هماهنگی نتیجه خود را بدست آورد كه متاسفانه همان كسانی كه امروز با ایجاد تشكل سراسری به مخالفت برخاسته اند و انواع اتهامات ناروا را به فعالان كارگری می‌زنند، آن روز كمر همت بر از هم پاشاندن كمیته هفت تپه بستند. هر چند كه آن تلاش‌ها دیگر پس از تشكیل سندیكا بود و فقط توانست به تداوم كار كمیته هفت تپه كه نتیجه وحدت فعالان كارگری و تلاش فراوان آنان بود لطمه بزند و از ادامه همكاری گروه های كارگری جلو گیری كند و تلاشفعالان كارگری و نزدیكی آنها در آن مقطع را از هم بپاشاند.(٣)
٣- اما این پراكنده‌كاری‌ها در جاهای دیگر نیز خود را به فعالان كارگری نشان می‌داد. به عنوان مثال اگر در جریان اعتراضات كارگران ماهشهر دو تشكل فعالان كارگری در ارتباط با كارگران بودند به علت كارهای جدا از هم اولا نتیجه كارها چندان موثر نبود و ثانیا اگر یكی از تشكل‌ها فردی را برای آموزش قانون كار به درخواست كارگران به آنجا می‌فرستاد، تشكل دیگری نیز همان كار را به صورت موازی انجام می‌داد و تجارب آنان در اختیار یكدیگر قرار نمی‌گرفت.
۴- به دو مورد اصلی فوق می‌توان موارد دیگری را نیز اضافه كرد كه از جنبه‌های طبیعی ایجاد تشكل سراسری است. از آن جمله وحدت‌نظر و تحلیل مشخص از شرایط مشخص است كه با همیاری و همكاری تشكل‌های موجود امری دست یافتنی است. و هم اكنون پس از نشست دوم برای ایجاد تشكل های سراسری، فعالان این نشست در تدارك مانیفست و یا بنیان نظری تشكل سراسری كارگران هستند كه میتواند در آینده در دسترس عموم برای نظر خواهی نیز قرار گیرد .
۵- مورد چهارم كه ضرورت گسترش این مرحله از ایجاد تشكل سراسری فعالان كارگری است، كمك به ایجاد هماهنگی و نزدیكی اتحادیه‌ها و سندیكاهای تشكیل شده تا این مقطع است كه می‌تواند به صورت ایجاد فدراسیون‌ها و در نهایت كنفدراسیون‌های كارگران باشد. این كار به طور قطع باهمكاری و هماهنگی تشكل‌های مختلف برمی آید و یك گروه به تنهائی نمی‌تواند این امر مهم را به سرانجام برساند. زیرا آنگاه كه دیگر بار اصلی ایجاد تشكل های كارگری از دوش فعالان برداشته شده و بردوش خود كارگران و كارگران آگاه گذارده شود، این وظیفه پیشروان است كه گام های بعدی را مشخص كرده و زمینه را برای حركت های بعدی فراهم كنند.
٦- این تشكل سراسری به خوبی می‌داند كه كار پر چالشی را آغاز كرده است و در این مسیر با سنگلاخ‌های زیادی مواجه است و همان گونه كه در اولین بیانیه خود متذكر شد دو گرایش انحرافی در جنبش كارگری مانعی در جهت رسیدن به اهداف خواهد بود. یكی گرایش رفرمیستی در جنبش كارگری است كه همواره در آن موجود بوده و از خصیصه‌های موجود در جنبش‌های كارگری سراسر جهان است و دیگری فرقه‌گرائی كه با گسترش این فعالیت‌ها خود را در انزوا خواهد دید و جلوی سوء استفاده های آن گرفته خواهد شد .
ما از ابتدای آغاز كار، با این مسائل آشنا بوده‌ایم و به همین جهت در اولین اطلاعیه آن را متذكر شده‌ایم و در اطلاعیه‌های بعدی نیز به آن پرداخته ایم. در حقیقت از همه‌ی فعالان كارگری كه با این دو گرایش مرزبندی دارند، خواسته ایم كه ما را یاری كنند. اگر نگاهی به مخالفین تا كنونی امر تشكل سراسری بیاندازیم، صف مخالفان و موافقان آن مشخص‌تر می‌شود. ما در میان فعالان داخلی جنبش كارگری تا كنون مخالفت جدی با این امر مشاهده نكرده‌ایم، بلكه به عكس تمام فعالان باسابقه جنبش كارگری از این امر استقبال كرده‌اند و حسن نیت خودشان را در یاری و كمك به این مساله‌ی مهم نشان داده‌اند و تنها انتقادشان اطلاع‌رسانی ناقص ما در این مساله بوده است. در عوض گروهی فرقه‌گرا در خارج از كشور علنا با این امر مخالفت كرده و محافل بدون هویت به تخریب چهره‌ی كوشندگان این امر همت گمارده‌اند. ما به هیچ وجه ادعا نداریم كه راه انتخابی فعالان كارگری در داخل بهترین و منزه‌ترین مسیر است، بلكه می‌گوئیم ما با جمع بندی تجارب گذشته به ایننتایج رسیده ایم و اگر فرد یا كسانی راه بهتری را می‌شناسند، بهتر است كه به صورت منطقی آن راه را ارائه دهند كه در هر صورت باز هم انتخاب مسیر با آنانی است كه در جنبش كارگری فعال هستند.
اما مخالفت‌های از سر كینه‌ورزی یك چیز است و نقد و یا نگرانی افراد صادق از جنسی دیگر. برخی از افراد سوالات دیگری دارند و به این امر می‌پردازند كه شرائط برای ایجاد تشكل سراسری آماده نبوده و این امر شرایطی را می‌خواهد كه از آن جمله وجود تشكل‌های فراوان كارگری است تا از قبال آن بتوان تشكل سراسری كارگری را ایجاد كرد و… در بالا توضیح دادم كه تشكل سراسری كارگری با فدراسیون و كنفدراسین كارگری متفاوت است و گویا بعضی عزیزانی كه در انتقاد صادقند به این امر توجه ندارند. روند تشکیل تشكل سراسری طبقه كارگر همان روند ایجاد فدراسیون و كنفدراسیون نیست هر چند گسترش این دو پدیده می‌تواند هم سو با یكدیگر رشد كرده و در رشد و گسترش یكدیگر تاثیری متقابل داشته باشند. امری كه ما امروز در جامعه ایران شاهد آن هستیم. این دید كه بخواهیم بگوئیم باید ابتدا شرایط ایجاد تشكل‌های سراسری سندیكائی و اتحادیه‌ای فراهم شود و سپس ما به دنبال ایجاد تشكل سراسری فعالان كارگری برویم یا از درون كادرهای فدراسیون‌ها و یا كنفدراسیون‌ها، كادرهای ورزیده را برای ایجاد تشكل سراسری طبقه كارگر انتخاب كنیم و غیره، بیشتر در كتاب‌های كلاسیك طرفدارانی داشته و اكنون نیز در دیدگاه‌های سنتی طبقه بندی می‌شود. اما اگر نگاهی پویا و غیرسنتی داشته باشیم و پدیده و تكامل آن را در روند حركت بینیم؛ در خواهیم یافت كه این دو روند رشد تشكل‌های كارگری و تشكل‌های سراسری “طبقه كارگر” جدائی‌ ناپذیرند و هر یك بر دیگری تاثیری انكارناپذیر دارد.
فعالان پیگیر تشكل سراسری كارگری به خوبی می‌دانند كه هیچ تشكلی به خصوص تشكلی فراگیر و سراسری چه مربوط به مسائل صنفی كارگران و چه مربوط به مسائل اجتماعی و طبقاتی آنان، یك شبه، یك ماهه و در مدتی كوتاه از طرف فعالان كارگری تصمیم‌گیری نشدهو به وجود نمی‌آید و یا فعالان كارگری خواب‌نما نشده‌اند كه بخواهند چنین تشكلی را با تكیه بر اوراد و اذكار به وجود آورند، بلكه از دل شرایط به این نتیجه رسیده‌اند كه زمان طرح مساله فرا رسیده است. اما آنان كه تعمق بیشتری در مسائل دارند می‌دانند كه از زمان طرح مساله تا اجرا و به ثمر رسیدن آن ممكن است زمانی طولانی یا كوتاه باشد یا آنكه اصلا به ثمر نرسد. فعالان كارگری در این زمینه تجربه‌ها از سر گذرانده‌اند. غیر از آنان كه مغرضانه با این حركت برخورد می‌كنند، عموم فعالان كارگری به خوبی می‌داند كه راه بسی دشوار و ناهموار است و نیاز به كمك همگان دارد. پیشرفت یك حركت در فاصله‌ی زمانی مشخص قابل پیش بینی نیست و بستگی فراوان به شرایط اقتصادی و اجتماعی داخلی و جهانی دارد. ولی یك چیز مسلم است و آن این كه تلاش برای ایجاد یك تشكل سراسری از تلاش برای گسترش تشكل‌های موجود، جدا نیست و هم چنین هیچ تناقضی با ایجاد تشكل‌های جدید كارگری نداشته بلكه تاثیر متقابلی در رشد و گسترش یكدیگر دارند.
پیگیری كنندگان مسائل كارگری به خوبی به یاد دارند كه فعالان كارگری در برگزاری مراسم یازدهم اردیبهشت سال ١٣٨٨پیش بینی می‌كردند كه جامعه آبستن حوادثی است كه می‌توان در آن دست به یك عمل پیشتازانه زد. به این عمل پیشتازانه دست زدند، بهای آن را نیز پرداختند و برای اولین بار پس از سی سال نیروهای چپ و كارگری را در سطح جامعه به صورت رو در رو وعلنی مطرح كردند. حوادث بعدی نیز صحت تحلیل آنان را نشان داد به طوری كه در اعتراضات سال ٨٨ كه به دنبال این حركت در جامعه به وقوع پیوست، آن یخ‌های موجود میان جنبش چپ و كارگری با اعتراضات عمومی آب شده بود. البته این امر را فقط كسانی می‌توانند درك كنند كه در بطن جامعه باشند. اكنون نیز فعالان كارگری به همین نتیجه رسیده‌اند كه وضعیت فعلی در جامعه آمادگی گسترش تشكل‌های كارگری از هرنوع، چه صنفی و چه طبقاتی را دارد و پیش‌روان باید دست به یك عمل پیشروانه بزنند و قطعا این عمل و حركت توده‌های كارگری بر یكدیگر تاثیری متقابل داشته و یكدیگر را تقویت می‌كنند و در این راه، می‌دانیم كه محافل ضد كارگری تمام تلاش‌شان را به كار خواهند برد تا جلوی ما را بگیرند. اما فعالان كارگری مصمم‌اند.

علی‌رضا ثقفی

 

—-
زیر نویس

(١) اساسنامه كمیته پیگیری ایجاد تشكل‌های كارگری: http://komite.150m.com/asasnameh.htm

اساسنامه كمیته هماهنگی برای کمك:
http://www.khamahangy.com/index.php?option=com_content&view=article&id=16&Itemid=31
اشكال اصلی این اساسنامه‌ها در آن است كه در هیچ‌كدام، از هویت فكری تشكیل‌دهندگان این تشكل‌ها صحبتی به میان نیامده و بیشتر مشابه با اساسنامه‌های شركت‌های عادی و عمومی است وصحبت از منشور فكری و دستگاه تفكر تشكیل‌دهندگان آنها نشده است. البته كه در آن دوره نمی‌شد چیزی بیشتر از این گفت، زیرا مبنای اولیه این تشكل‌ها استناد به مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی بود و مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی هم فقط در چارچوب خواسته‌های صنفی است .

(٢) مراجعه شود به منشور و اساسنامه كانون مدافعان حقوق كارگردر همین سایت KANOONM.COM.

(٣) با تمام تو طئه های موجود علیه جنبش كارگری و تلاش نهادهائی سو لیداریته سنتر و شاخه جدید آن لیبر استار برای نفوذ در جنبش كارگری ایران، اما جنبش كارگری میتواند سرافرازانه اعلام كند كه بر روی پای خود ایستاده و تسلیم هیچ تو طئه ای نشده است. این امر در جریان سمینار تر كیه خود را به طور كامل نشان داد .*****************

کانون مدافعان و تشکل سراسری – گفت‌گوی حوری صهبا با رضا مقدم*****************

چگونه تشکل سراسری مطرح شد؟عضو سابق کمیته هماهنگی، عضو فعلی کانون مدافعان حقوق کارگر و همچنین یکی از دست اندرکاران ایجاد تشکل سراسری کارگری
مقدمه: در روزهای اخیرحملات متعددی از سوی افراد ناشناس و سرشناس جریانات انحرافی به رفقای دست اندرکار تشکیل ایجاد تشکل سراسری شده است. در همین راستا، بدون اینکه نیازی ببینم در مورد این افراد اپورتونیست و عمیقا ضد منافع طبقه کارگر سخنی بگویم، بهتر دیدم کلیت این ماجرا را رو به جنبش بیان کنم. امیدوارم متونی از این دست کمک به شفاف تر شدن فضا کند و همه دلسوزان طبقه کارگر با تیزبینی فرصت طلبان (اعم از رفرمیستها و سکتاریستها، از هر جناح و دسته) را شناخته و آن ها را طرد و افشا کنند.
در بهار ۱۳۹۰ با حضور محمود صالحی و جمعی از اعضای کمیته هماهنگی و دیگر فعالان مستقل کارگری، در آبیدر سنندج جلسه ای برگزار شد. بحث اصلی این جلسه بر سر ایجاد تشکلی کارگری جدید باشیوه کارجدید بود. استناد فعالان حاضر در این جلسه به بندهای ۱،۲ و ۳ ماده چهارم اساسنامه “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” بود و در همین راستا بحث ایجاد چنین تشکلی برای اول بار مطرح شد. نتیجه آن جلسه، توافق عده ای از حاضران جلسه در راستای تحقق این اهداف و فراهم نمودن بستر برای ایجاد چنین تشکلی شد.
به مدت یکسال بحث ها و نشستهای پراکنده ای انجام گرفت، تا این که در خرداد ۱۳۹۱ به مجمع عمومی کمیته هماهنگی در شهر کرج حمله شد. در جریان دستگیری و بازجویی اعضای آن در مورخه ۲۶/۳/۱۳۹۱ بازجوی اطلاعات به صالحی می گوید: “که شما به پاریس رفتید و بر گشتید تا یک تشکل دیگر بنام تشکل سراسری ایجاد کنید”. بعد از ضربه ای که با برنامه ریزی نیروهای امنیتی به کمیته هماهنگی وارد شد و عملا انفعالی که به آن تحمیل شد، با تلفیق عدم درک صحیح از مبارزه طبقاتی، ناآگاهی و تقویت رفرمیسم و سکتاریسم در این کمیته و همچنین نبودن تحلیل مشخص از اوضاع اجتماعی و درک نشدن خصلت گذرا بودن این وضعیت عملا بحرانی در این تشکل به وجود آورد.
طبعات این اتفاقات، فعالانی را که موضع و تحلیل درست از وضعیت داشتند، را به این امر واداشت که در آن شرایط، جدی تر و پیگیرانه تر از قبل مباحث مربوطه به تشکلی جدید را دنبال کنند. در زمستان پارسال تصمیم به برگزاری اولین نشست در سقز گرفته شد که با کم توجهی و اشتباه من (از طریق گوشی تلفن همراهم) قضیه لو رفت. وزارت اطلاعات همان شب و فردای آن با ما تماس گرفت و به ستاد خبری احضار شدیم. همین مساله مانع برگزاری نشست اول شد. اتفاقاتی از این دست بیش از پیش اهمیت این مساله را به ما نشان داد و باعث شد مصمم تر از قبل، با ارتباطات بیشتر (با تشکل ها و فعالان کارگری دیگر) زمینه فراهم تر از گذشته شود تا اینکه این تصمیم در عید امسال محقق شد.
اولین نشست برای ایجاد تشکل جدید، روز پنجم فروردین ماه در شهر سقز رسما برگزار شد. آن جلسه چندین ساعت به درازا کشید و مباحث متعددی مطرح شد. در واقع نتیجه بحث ها به سویی پیش رفت که ضرورت وجودی تشکلی سراسری کاملا عیان شد. فاصله ای که در میان تشکل های مختلف کارگری بودکه باعث به وجود آمدن سوءتفاهمات متعدد و فضایی برای رشد نیروهای فرصت طلب فراهم کرده بود، صدای فعالان رادیکال و چپ جنبش کارگری را در آورده بود. در آن جلسه با تحلیل درست از شرایط این دوره، با اتکا به توانایی نیروهای موجود جنبش کارگری (از لحاظ کیفی و کمی)، با تیزبینی رفقا و پیشنهاد بجای محمود صالحی رسما بحث تشکل سراسری به صورت رسمی به جامعه و نیروهای مختلف جنبش کارگری اعلام شد. مسائل دیگری که در نشست های دیگر بررسی شد را در نوشته های دیگر به اطلاع خواهیم رساند.

فواد فتحی*****************

تشکل سراسری و مستقل کارگران در ایران لازم و ضروری است!بدون تشکل سراسری و متحد کارگران در ایران دستآورد‌ها در اعتراضات کارگری این یا آن بخش از کارگران مستمر و دائمی نخواهد بود. این در حالیست که جنبش کارگری ایران شاهد اعتصابات و اعتراضات بخش قابل ملاحظه‌ای از کارگران برای بدست آوردن حقوق اولیه خود در کارخانجات، معادن، کارگاها، وهمچنین تجمعات مقابل فرمانداریها و مجلس سرمایه داری اسلامی است.
این اعتراضها در اغلب موارد نه‌ برای بهبود شرایط کار کارگران بلکه برای اعتراض به‌ دستمزدهای ماه‌ها به تاخیر افتاده، اخراج‌ها و قراردادهای سفید امضا انجام میگیرد. اعتراضات کارگران در اینجا و آنجا گاهی‌ به صورت نسبی‌ و موقتی دستاوردهایی داشته است ولی‌ تاثیر چندانی روی شرایط کار دیگر کارگران در دیگر کارخانجات و کارگاهها نداشته است. از طرفی‌ نیز رژیم سرمایه داری و کارفرمایان برای بازستانی این دستاوردها بطور مداوم طرح و برنامه میچینند.
حداقل دستمزد‌ها اکنون ۴ برابر زیر خط فقر است. خانواده‌های کارگری در فقر مطلق بسر میبربد. به حاشیه نشینی سوق داده میشوند. دستمزدها سر موقع پرداخت نمی‌شود. به امنیت و آرامش محیط کار بها داده نمی‌شود. بیمه‌های کاری، فرسودگی، بازنشتگی و درمانی بفرامشی سپرده میشود. کارگران از حقوق اجتماعی محروم میشوند. کارگران در موقع بی‌نهایت تدافعی قرار گرفته‌اند و ناچار باید برای گرفتن حقوق حقه خود دست به دامان عوامل رژیم سرمایه داری باشند.
تشکل سراسری و مستقل کارگران نیازی مبرم است. این تشکل به مثابه موازنه قدرت برای کارگران است. این تشکل طرف قراردادهای بین کارگران و کارفرمایان از هر نوعش ( خصوصی و دولتی) خواهد بود. کارفرمایان را ملزم به رعایت قراردادهای گروهی خواهد کرد. این تشکل با قدرت توده‌ایی خود تاثیر گذار در جامعه خواهد بود و کارگران ایران را به استانداردهای جهانی‌ خواهد رساند.
ما از مباحث موجود در بثمر رساندن تشکل مستقل کارگری در ایران استقبال و کارگران را در دنبال کردن این مباحث ترغیب می‌کنیم. ولی‌ فراموش نمی‌کنیم که پیروزی کارگران در ایجاد یک تشکل مستقل کارگری از کانال یک دیدگاه رادیکال کارگری می‌گذرد.

پیش بسوی تشکل سراسری و مستقل کارگران در ایران!

سرنگون باد رژیم سرمایه داری در ایران!

زنده باد سوسیالیسم!

شورا دفاع از جنبش کارگری در ایران- گوتنبرگ. سوئد ۲۷ آبان ۱۳۹۳ / ۱۸ نوامبر ۲۰۱*****************

چه کسانی از اتحاد تشکلهای کارگری در ایران به وحشت افتاده اند؟تجربه چند سال گذشته مبارزات کارگران ایران نشان داده است که حرکتهای جدا از هم و در بسیاری از موارد مشابه بهم نهادهای مستقل کارگری مانند اضافه دستمزد، دستمزد عقب افتاده، قانون کار، مبارزه با نهادهای امنیتی – حراستی دست ساز دولت مانند خانه کارگر و شورای اسلامی کار، ایمنی کار، دفاع از فعالین اخراجی سندیکای یا کارگران اخراج شده، برابری زنان و مردان در استخدام و حقوق، کار کودکان و تبعیض در محیط کار برای استخدام ، نیروی بسیاری از نهادهای کارگری داخل کشور گرفته است .
این تلاشها که از لحاظ چهارچوبی شاید به آن تغییرات یا رفرم در شرایط گفته شود اما در واقعیت از نگاه حکومتیان این فعالیتها برانداز تلقی میشود،[1] و بر همین اساس است که همیشه سعی کرده اند با آوردن افرادی با پیشینه باصطلاح چپ در مقابل تغییر اساسی بایستند. اما این رفرم در اساس بسیار متفاوت است با نگاه بخشی از جنبش کارگری که رفرم را به مماشات یکی دانسته و خواهان گرفتن بخشی از خان نعمت در چهارچوب وضعیت موجود است و همین نگاه در دهه گذشته جنبش کارگری را به دو بخش تقسیم کرده است چرا که نیروهای مستقل بهیچ وجه خواهان ماندن در شرایط موجود نیستند و فراتر رفتن از وضعیت موجود را در نظر دارند، مدافعین مماشات حتی در زمان انتخاباتها فعال می شوند، در صورتی که مخالفین مماشات علیه آن می ایستند.[2] که نمونه هایی که می توان دید درگیریهای بین حسین اکبری [3]و فعالین سندیکای فلزکار[4] از یک طرف و جمع آوری امضا [5]برای افزایش دستمزد از طرف اتحادیه آزاد کارگری است. دو نگرش سندیکای فلزکار و اتحادیه آزاد در این زمینه به هم نزدیك میشوند و برای همین است که ما می بینیم در ده سال گذشته فعالین کارگری از کجا به کجا رسیده اند. افرادی مانند کاظم فرج الهی با آن پرونده درخشان در کنار اکبری[6] قرار می گیرند. افراد اتحادیه با شعارها و مصاحبه هایشان که گاه نشان از درک پیشرو را به نمایش می گذارد در کنار فعالیت فلزکار مکانیک قرار میگیرند. بعضی فعالین هم بودند که در ابتدا موافق کمیته پیگیری بودند [7]ولی بعد از چند وقت نطراتشان عوض شد و شعار اشغال هفت تپه و بسیار نظرات آنارشیستی را مطرح می کردند و با اولین فشار خود راهی خارج از کشور شدند.درنهایت کمیته هماهنگی و کانون در کنار هم قرار می گیرند و برخی نیروهای دیگر در بینابین و برای خودشان. با نگاهی بسیار کوتاه به این ده سال گذشته و کنار رفتن پرده از روی دیدگاهها و حاملین نظرات می شود دید که این نهادها در کجا ایستاده اند. باید فهمید که گرایش ساختن نهاد در محیط کار اگر در جهت منافع سیاسی حکومت نباشد کاری است بسیار دشوار. اینکه فعالین بتوانند از طریق شورا کار خود را پیش ببرند بیشتر فعالیتهای محدود وغیر كار امد است وشرائط تشكیل شورا شرایطی دیگر است و نباید به آن از جنبه عمومی نگاه کرد. چرا که فعالین ایران خودرو با مخفی کاری بسیار حتی نمی توانند در همان شورای اسلامی کار کنند و هستند کسانی که از آنها بیکار و یا در زندان هستند. وضعیت سندیکای هفت تپه بسیار ناراحت کننده است چرا که فعالین آن با دادن تعهد به سر کار بازگشتند و سندیکای واحد امروز در دست بازنشستگان و چند کارگر سندیکا افتاده است و فعالین واقعی با ادامه کار سندیکا بسیار مشکل دارند چرا که کسانی که به دیدگاه هیئت موسس نزدیک هستند سکاندار این نهاد شده اند.
با اشاره به موضوعات بالا می توان نتیجه گرفت که تجربه چند سال گذشته به فعالین کارگری آموخته که چگونه می توان در حد یک توافق و تفاهم سراسری بر روی موضوعات مشترک بصورت ائتلافی همکاری کرد. چرا که این ائتلاف سراسری در صورت لزوم می تواند بسیاری از مشکلات کارگران در صورت اعتراض کارگری را برآورده کند. بطور مثال اگر اعتراضی در معدنی در جنوب کشور صورت گیرد فعالین دیگر شهرها به نیازهای کارگران اعتراضی پاسخ میدهند. این کمکها از پخش اخبار تا درست کردن پلاکارد و کمک برای زندگی خانواده های کارگری را می تواند در دستور کار قرار دهد و کارگران اعتراضی می دانند که یک نیروی ائتلافی علنی که افراد شناخته شده در آن فعالیت دارند این کارها را انجام می دهند. این ائتلاف می تواند با برگزاری سمینارهای مشخص چه در رابطه با روز زن، اول ماه می، سالگرد کشتار کارگران شهر بابک تا هفته دستگیری کارگران سقز و کارگران پارک لاله در اول ماه می 88 باشد. فعالین شناخته شده کارگری در چند سال گذشته توانسته شبکه منظمی از فعالین کارگری درست کنند. این شبکه و ائتلاف نه نیاز به عملکرد حزبی دارد و نه نیاز کمک خیریه مالی فعالین خارج کشور دارد.
پس در این دوره بنا به ضرورت مبارزه فعالین جنبش کارگری ایران با ابداع نوع جدیدی از حرکت خواهان شكل گیری نوع دیگری از تشكل هستند و نقش فعال پیشرو نیز همین است که بر اساس شرایط مشخص تحلیل مشخص دهد و برنامه عمل جدیدی بریزد. زیرا شرایط موجود ابزار جدیدی میخواهد. ابزاری که ما به آن احتیاج داریم ودر دل وضع موجود است ،همانا شناخت شرایط و مبارزه برای بهتر شدن وضعیت طبقه کارگر باشد و همینطور بتواند در مقابل سرکوب بایستد و روحیه مبارزه جویی را بالا ببرد و بر علیه یاس وسرخوردگی باشد و تنها راه مبارزه را در فضای مجازی نجوید[8]. اتفاقا از همین نگاه غیر متمرکز است که فعالین کارگری در پی آن هستند و امکان آنرا دارند و می توانند جنبش کارگری را دور نیاز اساسی طبقه کارگر جمع کنند. و همین عملکرد غیر متمرکز که توان ضربه زدن از طرف نیروهای امنیتی را کم می کند. شاید نیروهای امنیتی همیشه دنبال دستاویزی می گردند که فعالین را از طریق آن دستگیر و یا بیکار کنند. اتفاقا این ائتلاف اگر بتواند درست عمل کند راههای چگونگی کنترل کارگری در محیط کار را بوجود می آورد. کم نیستند متخصصینی که امروز وارد بازار کار می شوند و بخشی از طبقه کارگر هستند. این متخصصین پایه اولیه گرفتن کنترل کارگری هستند.
این ائتلاف جدید اگر کمکی از خارج داشته باشد همانا تئوریزه کردن و نوشتن و انتقال مبارزه و کمک برای کم کردن سرکوب در داخل است.
آن چه مسلم و واضح است حکومت سرمایه داری از اتحاد تشکلهای کارگری و مبارزه کارگران بشدت در هراس است و به همین دلیل با اجیر کردن عده ای از نیروهای خود سخت در تلاش برای بی ثمر نشان دادن و دروغین بودن جنبش و اعتراضات کارگری دارد تا این روزنه های امید که روز به روز گسترده تر می شود را پوشالی نشان داده تا بار دیگر به سیاست از درون به نام نیروها و فعالین کارگری با اسمهای مستعار دست به تخریب و کارشکنی در امر مبارزه کارگران زند.
وضعیت کنونی جامعه ایران بخصوص کارگران و مزد بگیران بشدت هولناک و فجیع است تا جایی که کمتر کارگری را می توان پیدا کرد که چند شغل نداشته باشد. حتی روزهای تعطیل هم باید کار کرد تا بتوان بخشی از مخارج زندگی را بدست آورد. خصوصی سازیهای بی رویه ،هزینه بسیاری از نیازهایی مانند آموزش و پرورش، بهداشت، شهری و غیره را بر گردن کارگران انداخته است. شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه ایران منجر به پدید آمدن شرایط بسیار سختی برای کارگران شده است تعطیلی هر روزه کارخانه ها وبیکار شدن خیل انبوه کارگران وافزایش روزافزون ارتش بیکاران ،حقوق های معوقه طولانی مدت کارگران به بهانه ورشکستگی و بدهی، خودمانی سازی و حراج دارایی مردم و هزاران مشکل دیگر که عرصه را بر زندگی مردم تنگ کرده است و از طرفی شرایط حاکم بر منطقه گفتمان دیگری را با فعالین جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی می طلبد. منطقه خاورمیانه تبدیل به انبار مهمات کشورهای غربی و حکومتهای استبدادی شده است و ایران همانند کبریتی عمل می کند که اگر روشن شود خاموشی آن برای همه غیر ممکن است و کنترل آن در دست ارتجاع و امپریالیست نخواهد بود. بر همین اساس اکنون سیاست حاکمیت در راستای-همکاری منافع امپریالیزم به گونه ای تعریف شده است تا با سر نیزه از هر نوع همکاری ، همیاری، تشکل و سازماندهی جلوگیری کند تا سناریوی دیگری را برای مقابله با اتحاد و همبستگی تشکل های کارگری به اجرا درآورد. چرا چون حاکمیت بخوبی از وضعیت بحرانی و آتش زیرخاکستر جنبش کارگری باخبر است و به همین دلیل به عناوین مختلف سعی در تعطیلی کارخانه ها دارد تا از اتحاد کارگران و انسجام آنان بر خواسته هایشان جلوگیری کند.
هر کسی مطالعه یا ارتباط اندکی با جنبش کارگری ایران داشته باشد بخوبی می داند که این جنبش همیشه وجود داشته ودارد اما مبارزه کارگران نیز مانند سایر جنبش ها افت و خیزهایی داشته است .کشتارکارگران مس خاتون آباد ،اعتصاب رانندگان شرکت واحد ، اعتصاب کارگران هفته تپه و اعتراض معلمان ودرماهها و روزهای اخیر نیز اعتصابات معتدد د رپتروشیمی و معادن وغیره بیانگر این ادعاست و در شرایط کنونی نیز تشکیل تشکلهای کارگری توسط کارگران و با حمایت و کمک فعالین کارگری بشدت ضروری ولازم می باشد.
اگر چه روزگاری فعالین و پیشروان اجتماعی در گریز و فرار از بگیر و ببند و کشتار دهها هزار زندانی سیاسی از کشور خارج شدند و مردم نیز در داخل تا دو دهه با سرکوب افسار گریخته هیچگونه فضای مبارزاتی در داخل کشور نداشتند ولی ما در اواخر دهه هفتاد بعد از قتل های زنجیره ای و دادخواهی مردم در داخل این امکان را بدست آوردیم . برای شناخت از فعالین مدنی و نسل جوانی که شرایط انقلاب را ندیده و از لحاظ روانشناسی با یک نسل متفاوت روبرو بودیم.
رژیم بعد از پناهنده شدن دهها هزار فعال سیاسی به خارج از کشور در ابتدا نیروی خود را گذاشته بود که با ترور[9] و وحشت بسیاری را منزوی کند. بعد از ترورهای وسیع نیز بشکل دیگری در پوشش فعالیتهای فرهنگی سعی کرد در نیروهای سیاسی رخنه کند و از طریق شناسایی افراد جریانات سیاسی به این گروهها ضربه بزند.[10]
عمق فعالیتهای امنیتی در آن دوره حتی تا به امروز تاثیرات خودش را گذاشته است. [11] فعالیتهای نیروهای امنیتی از نفوذ در اپوزیسیون برانداز حتی به نیروهای خودی هم کشیده شده که نمونه مدحی را میشود دید.[12] رژیم روزگاری با فرستادن نفوذی به خارج به سرکوب در داخل دست میزد و در تمام این سالها با ساختن نهادهای مشکوک سیاسی در داخل نیزبسیاری از فعالین را به دام می انداخت. یک نوع فعالیت امنیتی جدید راه انداخت تا با انداختن نیروهای مشکوک سیاسی در تشکلات اجتماعی بسیاری را نا امید کند. [13]
البته طی سالهای اخیر نیز فضای مبارزات دانشگاهی دانشجویان برابری طلب از ضرب نیروهای امنیتی در امان نماند آنهم در یک هماهنگی نانوشته مابین نیروهای امنیتی و فعالین جریانات تحت نام “سوسیالیستی” که بسیاری از دانشجویان باید در زمان بازجویی بر اساس اسنادی که بازجو از اینترنت در دست داشت جوابگویی فعالیت خود باشند و بدینوسیله عرصه را هر روز بیشتر برفعالین تنگ کرده تا کشور را ترک کنند.اكنون نیز همین جریان تلاش میكند تا فعالان كارگری را كه میخواهند شرائط موجود را به چالش بكشند با مشكلات امنیتی مواجه كند وبا پخش نامه های سراسر كذب و اتهام، خوراك برای سركوبی این حركت جدید فراهم كند .زیراكه میداند با نزدیك شدن و هماهنگی بیشتر فعالا ن كارگری جائی برای توطئه های انها باقی نمی ماند .
این که بحث شرایط مطرح است مسئله قابل انکاری نیست اما هیاهو راه انداختن که با کدام شرایط ادعای وجود و فعالیت تشکل های کارگری را دارید بیشتر دو هدف را دنبال می کند اول این که بی عملی خود را به بهانه شرایط توجیه کند و دوم برای کمک به حاکمیت تخم نا امیدی و تفرقه را رواج دهی تا چوب لای چرخ آسیاب جنبش گذاشته و به حکومت برای رسیدن به اهدافش کمک کنی.
اما در ارتباط با نقش انجمن های صنفی و اتحادیه های کارگری باید گفت اینها ضرورتی برای زمان حال است تا کارگران امکان بیابند در یک صف واحد برای اهداف صنفی شان مبارزه کنند ولی باید پرسید سازماندهی کارگران توسط تشکل هایشان چه تقابلی با جنبش کارگری دارد؟ این سوالی است که باید پرسید این که سرمایه داری و سازمانهای وابسته به آن علاقمند هستند که از دستیابی کارگران به اتحاد و یکپارچگی چه در داخل ایران و چه در سطح جهانی جلوگیری کنند کاملا پذیرفته شده است اما باید دید راه کاری برای مبارزه با این سیاستها وجود دارد و به افشا و مبارزه با آن پرداخت نه این که با حمایت هر اتحادیه یا سندیکا از جنبش کارگری ایران و رهبران زندانی کارگران همه را به وابستگی و دشمنی با کارگران ایران متهم کرد . این شیوه نهادهای امنیتی است . در حال حاضر لازم است تمام دنیا اخبار فجایع حاکم بر زندگی و شغل و جامعه کارگری ایران را بداند و باید شرایط را بگونه ای برای دل گرمی و حمایت کارگران سراسر دنیا در حمایت از کارگران ایران مهیا کرد تا فشاربر کارگران زندانی کمی کاهش یابد. اتحادیه و سندیکا به هیچ وجه هدف جنبش کارگری ایران نیست بلکه وسیله ای برای دستیابی هدف مهمترو دفاع ازخواسته های صنفی کارگران و در نهایت تشکیل شوراهای و نهاد های طبقاتی کارگری است.
زمانی را بیاد بیاورید که سازمان جهانی کار شورای اسلامی کار و خانه کارگر را به عنوان نمایندگان کارگران ایران می شناخت در حالی که اکنون ورق برگشته وبا فعالیت فعالین کارگری و سندیکاهای کارگری معدود موجود این فرصت برای این نهادها تقریبا از دست رفته است و بسیاری از مصائب حاکم بر زندگی کارگران ایران آگاه هستند . البته ناگفته نماند که سازمان جهانی کار برای کارگران ایران دایه نیست اما دست یابی کارگران به حداقلها نیز می تواند کمکی باشد برای جنبش کارگری که در فضایی تقریبا آزاد به تشکیل اتحادیه های خود دست زنند .

شهناز نیکوروان

[1] بحث بر سر رفرم یا تغییرات بنیادی در جنبش سیاسی ما بسیار لوث شده است و تفاوت ماندن و کار کردن در شرایط موجود را درک نمیکنند. اگر در دهه پنجاه نیروهای اجتماعی در مقابل رخوت درون جامعه به عمل مسلحانه دست میزدند شرایط زمانی جامعه این شیوه مبارزه را می طلبید. اما امروز اکثر فروشندگان نیروی کار، خود این معضل را درک ولی پیچیدگی حاکمیت کنونی را به آسانی درک نمی کند زیرا نظام طی سی وشش سال گذشته با تعلیم و تربیت جامعه در جهت سیاست ها ومنافع خودش فعالیت نموده است وکارگران مشکل را از نبود یک برنامه درست برای پیدا کردن برابری میدانند و اتفاقا نیروهای امنیتی در پوشش رادیکال سعی در خراب کردن همین عمل درست نیروهای مستقل مترقی دارند. بر همین اساس است که فعالین اجتماعی مخالف رفتن به خارج و افتادن در بحثهای حاشیه ای هستند

[2] http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=20932
[3] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=63377
[4] http://felezkar.com/1393/08/
[5] http://www.etehadeh.com/?page=news&nid=3980
[6] http://kargareirani.blogsky.com/1388/02/05/post-26/
و این به‌معنای تأیید […] وزارت کار نیست؛ یعنی از اینجا ناشی نمی‌شه که یه توهمی واقعاً حالا وجود داره و ما منتظر بشیم که وزارت‌کار به‌ما
[8] یکی از مشکلات ایندوره فعالیتهای مجازی شده است که به یک از خود بزرگ بینی بی مورد تبدیل شده و در عین حال روحیه از خود بیگانگی را رشد میدهد و تنها به لایک زدن در فیسبوک تمام میشود. در صورتیکه که جنبش کارگری و رهایی یعنی در جمع بودن و مشترک فعالیت کردن و در اشتراکات خود را رشد دادن است. متاسفانه فضای دروغین بهار عربی تاثیر منفی خود را برجنبش سوسیالیستی گذاشت و فعالین اجتماعی به انقلابات درون کامپیتوتری روی آورده اند.
[9] http://www.komitedefa.org/sidor/sidan18.htm
[10] http://pezhvakeiran.com/page1.php?id=26903
[11] https://soundcloud.com/parvaneh-bakhshi-1/s2fdr1o5ysvx
[12] http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/june/09/article/-dee07dfd62.html
[13] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=13501*****************

تراب ثالث – در باره مسائل جنبش کارگرى

*****************ریشه استبداد کهن و مطلق آسیایی: مانع عمده در ایجاد تشکل سراسری کارگران

اخیراَ طرح ایجاد تشکل سراسری از ناحیه بخش های مختلف فعالان کارگران در داخل و خارج از ایران مطرح شده است . شاهرخ زمانی در زندان طی اطلاعیه های مختلفی تشکیل یک فدراسیون و یا تشکل سراسری را مطرح و پیگیری کرده است . افراد و عناصری در داخل و خارج نیز ضمن بیانیه ها و مقالات دیدگاههای خود را در مورد ضرورت ایجاد تشکل سراسری و یا تشکیل حزب انقلابی طبقه کارگر مطرح نموده اند . یک طرح در این خصوص ، توسط برخی از فعالان در داخل تهیه و برای نقد و بررسی در اختیار دیگر تشکل ها و فعالان قرارگرفته و طرح توجیهی و اولیه آن که شامل اهداف ، رسالت ، محدوده عمل و روش ها و الزامات مورد نیاز برای دستیابی به تشکل سراسری است ، طی چند جلسه ما بین دست اندرکاران مورد بررسی قرار گرفته است. بطور درونی و داخلی نقد و بررسی های چند جانبه ای توسط فعالان کارگری و کارگران آگاه در تشکل ها در حال انجام است . هدف این است در صورت توافق به عنوان طرح مشترک چند تشکل کارگری و تشکل های فعالین به پیش برده شود و در صورت عدم دستیابی به توافق ، طرح بایگانی تا در موقع مقتضی دیگری با استفاده از تجربیات حاصله به جریان انداخته شود . طرح فوق که بحث های نظری و تئوریک نسبتا گسترده ای در مورد آن انجام شده بجهت آنکه قصد پیشبرد عملی و فارغ از بحث های حاشیه ای داشته ، بصورت علنی مطرح نشده و هیچ گونه حاشیه ای هم ایجاد نکرده است . آنانی که نظر مثبتی دارند در حال بررسی و پیگیری بوده و آنانی که نظر مثبتی نداشتند ارتباط آنها با طرح مورد نظر قطع شده است . هم اکنون همفکری ها و رایزنی های دیگری توسط چند نفر از فعالین در حال انجام است
یک طرح تشکل سراسری نیز از طرف آقای ثقفی با چند نفر از فعالان کارگری مطرح شده است که مباحث تئوری و پلیمیک و زیر سازی های نظری ، برای ایجاد وحدت نظر اولیه ، راهبرد ها و روش های اجرایی و شیوه عملی و کار آن، عنوان نشده است . تنها اطلاع آن است که سه نشست و با یک مصوبه توضیحی، تاکنون داشته است ، اما حاشیه ای صدها و هزاران برابر از مفاد درونی آن مطرح و دامن زده است . این بحث ها عمدتا بلحاظ روش ایجاد این تشکل و نحوه اطلاع رسانی و شخص خود آقای ثقفی و عدم رعایت موازین دموکراتیک ؛ در خصوص حق ایجاد تشکل ها می باشد . در واقع بحث های حاشیه ای ، جای خالی کمبود مباحث نظری و کارهای عملی دست اندرکاران این تشکل سراسری را ، پر کرده است در این خصوص برخی نظرات خارج از حوزه نقد بوده و جنبه فحاشی و تخریب آن ، بر حوزه های تحلیلی آن غالب است. شکل انعکاس و نحوه اطلاع رسانی آقای ثقفی که جلسه اول و دوم بدون هیچ گونه انتشار و محتوای موضوعات نظری و عملی و فقط بصورت اعلام تشکیل جلسه و سپس برگزاری جلسه سوم با یک مصوبه بوده است، و همچنین نحوه برخورد مخالفین ، چه آنانی که در یک ادبیات و فرهنگ سالم نقد و ارزیابی نموده ، و همچنین برخی بجای نقد اقدام به صدور فحشنامه کردند ، یعنی نحوه عمل هم برگزار کنندگان و هم بخشی از منتقدین ، نشان از آسیب های جدی در درون جنبش مدعی چپ و سوسیالیسم دارد . این واقعیت برای هزارمین بار نشان می دهد که در جامعه ایران همانند دیگر کشورهای توسعه نیافته ، و در درون کلیه طبقات آن بلکه حتی مدعیان سوسیالیسم و مارکسیسم عناصر و مبانی فرهنگ پیشا سرمایه داری وجود داشته و موج می زند و این آسیب ها ، پاشنه آشیلی است که مانع از پیشروی چپ در جامعه بغایت بحران زده ایران و دیگر جوامع مشابه شده است . همانطور که نشان داده خواهد شد ؛ آقای ثقفی توانسته از برخوردهای سطحی و تند برای موضوعی که کاری نظری و عملی حتی اندکی هم انجام نشده بهره برداری نموده و برکمبودهای پروژه خود سرپوش گذاشته و آنرا بسیار بزرگ و موفق نشان دهد . ضروری است که تفاوت ها بین نظریات سوسیالیستی و عملکرد بخش هایی از مدعیان سوسیالیست در کشورهای توسعه نیافته مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد .بستر و روندهای نظریات مارکس:
مارکس مسائل مورد توجه خود را از متن تمدن صنعتی سرمایه داری مدرن برگرفته و راههایی برای حل آنها عرضه کرده است .وی به شئی انگاری در جامعه صنعتی معترض بود . مسئله عملی مارکسیسم از آغاز این بوده است که چگونه می توان کار مولد در جامعه صنعتی را از محدودیت هاییی که سازمان اقتصاد سرمایه داری بر آن وضع می کند رهانید .
از اینجاست که مسئله انقلاب و کارگزار انقلاب در قالب پرولتاریا پدیدار گردید . هدف انقلاب تصرف وسایل تولید بوسیله تولید کنندگان بوده است . بنابراین، بطور کلی مارکسیسم نظریۀ عملی است که معطوف به گسترش آزادی ، دمکراسی ریشه ای و رهایی انسان در درون تمدن صنعتی بوده است . در نتیجه سوسیالیسم به عنوان امکانی عملی در درون شرایط عینی تاریخ که محصول تکامل نیروهای تولیدی است ، مطرح می شود . از این رو ، تصور سوسیالیسم به عنوان ، گسست مطلق ، یا هزارۀ موعود ، ربطی با برداشت مارکس نداشته است . مارکس نظریه عملی است که معطوف به آزادسازی انسان در عصر تمدن صنعتی است . این بدین مفهوم است که اندیشه های مارکس گرایش دموکراتیک داشته و بر این اساس بنیاد گذارده شده است . پیدایش نظام های توتالیتر و استبدادی در کشورهای توسعه نیافته به اسم مارکسیسم محصول تعبیرهای نارسا وناروا از اندیشه مارکس بوده است . نظریۀ پراکسیس ، هسته مرکزی مارکسیسم را تشکیل داده است که مفهوم آن اساسا با آئین های خشک و جامد و اصول ثابت فکری هیچ گونه مقاربتی ندارد . فلسفه مارکسیستی ، نه فلسفه به مفهوم متافیزیک و بودشناسی ، بلکه فلسفه تغییر عملی جهان است ( زیرا هر عملی مطابق فلسفه ای صورت می گیرد ) . این فلسفه امکانات عینی و موانع تغییر را در هر دوره تاریخی معین می کند . بطور کلی از دیدگاه مارکس وظیفه تئوری صرفا تغییر و توضیح دگرگونیها نیست بلکه خود باید در این زمینه مؤثر و فعال باشد .
مارکس « عمل نظری » را تنها در تحلیل دگرگونیهای اجتماعی نمی دید بلکه برای آن نقشی اساسا « رهایی بخش » قائل بود . جامعه از دیدگاه مارکس نه مجموعه ای از ساخت های عینی قانونمند بلکه ترکیبی از ذهن و عین و عرصه عمل و کار و دیالکتیک انسان تلقی می شود . از نظر او تاریخ نیز جز پراکسیس بعبارتی « عمل نظر » نیست که در آن صورت ذهنیت و انگیزه های عمل و نیازهای کارگزاران تاریخی و مقاصد و معانی عمل انسانی به عنوان مهمترین موضوعات مطرح می شود . انسان و جامعه و تاریخ موضوع قوانین مبهم و دیالکتیک اشیاء – و بقول انگلس دیالکتیک طبیعت – تلقی نمی شود و سرانجام خصلت مکانیکی و « غیر انسانی » چنین برداشتی بر ملا می گردد . تعابیر دترمینستی ، اجبار و مکانیکی در پراکسیس جایی ندارند . در نتیجه سوسیالیسم مارکس به عنوان یک برنامه عمل سیاسی ، بمعنای دمکراتیزه کردن سراسری جامعه است سوسیالیسم نه تنها به عنوان عصر آزادی بمفهوم سیاسی و اجتماعی آن، بلکه همچنین در مفهوم فلسفی آن می بایست ادراک شود . به این معنی که تابعیت از ضرورتهای ساختاری به حکم ماتریالیسم تاریخی که خصلت جامعه ما قبل سوسیالیستی و نشان دهندۀ از خود بیگانگی سراسری انسان است می باید جای خود را به آزادی و آگاهی در بازسازی سراسری جامعه بدهد . از دیدگاه مارکس ، دمکراسی و سوسیالیسم دو غایت متفاوت نیستند که بتوان برای هریک جداگانه مبارزه کرد یا یکی را بر دیگری ترجیج داد ، بلکه سوسیالیسم محتوای اجتماعیِ دموکراسیِ تکامل یافته است . سوسیالیسم تنها بر حسب مفاهیم دمکراتیک و دمکراسی تنها بر حسب مفاهیم سوسیالیستی قابل تعریف و تعبیر است مارکس خود بر کسانی که سوسیالیسم را نقطه مقابل دمکراسی می دانستند می تاخت و جنبش های سوسیالیستی و کارگری زمان خود مثل جنبش چارتیست ها در انگستان را معطوف به تکمیل نهاد دمکراسی سیاسی می دانست و انتقادات سوسیالیست های ضد حقوق بورژویی را ارتجاعی می خواند . دموکراسی و حقوق و آزادی های دموکراتیک از جمله عناصری اصلی سنتزی بود که کلاَ در شکل سوسیالیسم ظاهر می شد .
مارکس در نقد بورکراسی آلمان می نویسد : « در چنین وضعی بدون اجازه مقامات دولتی نه می توان زیست ، نه می توان مرد ، نه می توان نامه نوشت ، نه می توان فکر کرد ، نه آموزش داده ، نه آموزش دید ، نه انجمنی برگزار کرد نه کارخانه ای ساخت و نه مهاجرت کرد» وی همچنین در نوشته هایش به نحوی پراکنده در رابطه با تحولات سیاسی فرانسه و پروس و نقض حقوق دمکراتیک بویژه نقض آزادی بیان ، محدود کردن حق رأی ، جلوگیری از تظاهرات و گردهمایی ها و جز آن تاخت .
بطور کلی مارکس برای دموکراسی دو وجه قائل بود : یکی کاربرد اشکال و نهادهای دموکراتیک توسط طبقات مسلط به عنوان وسیله ای برای ایجاد توهم مشارکت در بین عامه مردم و تحکیم قدرت اقتصادی و سیاسی آن طبقات و دیگری دمکراسی به مفهومی که محصول مبارزات طبقات پایین بود . به نظر او ، می بایست دمکراسی از شکل صوری آن به نحوی که بسط و تکامل یابد که به شیوه ای محتوایی سراسر جامعه را در بر بگیرد . آزادی های دمکراتیک وقتی کلا ” تحقق می یابد که دولت از شکل ارگانی که بر جامعه سلطه اعمال می کند در آید و کاملا” تایع و مطیع جامعه شود .

وضعیت در کشورهای غیر صنعتی:
در این کشورها که فاقد گذار انقلابی بورژوازی علیه فئودالیسم بودند و لذا طبقات قدیم و اشکال تولید و نهادهای آن در دنیای جدید حضور یافتند یعنی شیوه های تولید و کار و همچنین فرهنگ مطلقه را نیز با خود به نظام جدید حمل کردند . در کشورهایی مشابه ایران این دولت بود که حد و مرزهای طبقاتی را تعیین می کرد و طبقات حتی فئودال و یا بورژوازی فاقد قدرت مستقل در برابر دولت، برای اعمال هژمونی خود بودند. و لذا تسویه حساب قطعی در خصوص فرهنگ و رفتار اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی بین دنیای کهن و نو ایجاد نگردید . در بین برخی از فعالان مارکسیست هم روش های استبدادی در کنار تمایزات و تبعیض های جنسیتی و زن ستیزی و تمایزات قومی و قبیله ای در کنار آئین جدید سوسیالیسم بعنوان ایدئولوژی بخش هایی از مبارزان درآمد و نهایتا نه تنها دمکراسی اجتماعی و آزادی و رهایی انسان حاصل نگردید بلکه پس از گذشت بیش از یکصد سال از پیدایش سوسیالیسم در ایران فاقد یک نهاد مطرح و قدرت اثر گذاری در جامعه هستیم . سوسیالیسم مارکس در این کشورها بر خمیرمایه فرهنگ استبدادی ، انحصار و سرکوب نشست و برخی از سوسیالیست ها از مارکس با تعابیر اختلاط طبقاتی وفرهنگی دنیای نو و کهنه ، که مطابق هستی اجتماعی آنها در شرایط فقدان تمایز طبقاتی بود ، برداشت کردند و سوسالیسم نوع خمر سرخ و کره شمالی ، گرایشات عقب مانده و ارتجاعی را تئوریزه نمودند . مارکس در مورد روسیه اظهار می کرد که یک انقلاب ضد فئودالی در روسیه ممکن است موجب تحریک انقلاب سوسیالیستی در اروپای غربی شود . لنین نیز به همین امر گرایش را داشت و در تزهای آوریل اظهار کرد که هدف انقلاب در روسیه ، سوسیالیسم و مالکیت جمعی نیست . رزا لوکزامبورگ نیز به ظرافت مطرح نمود « نمی توان از لنین و همکاران وی انتظار داشت که تحت چنین شرایطی بهترین دموکراسی و اقتصاد سوسیالیستی را ایجاد کنند اما خطر اصلی وقتی شروع می شود که آنها وضع ناخواسته و ضروری موجود را توفیقی بشمار آورند و همه تاکتیک ها و روش هایی را که واقعیت اجتناب ناپذیر به آنها تحمیل می کند در قالب نظامی تئوریک عرضه کنند » .متأسفانه چنین امری بوقوع پیوست و پراکتیس و مراحل از پیش تعیین شده تاریخی بویژه توسط استالین تئوریزه و بصورت یک آئین خشک و منجمد درآمده و جای پراکسیس را گرفت. مارکسیسم در فرایند تحولات خود بصورت علم مطلق و ایدئولوژی و آئین تبدیل گردید . شئی انگاری روند های تاریخی و جبرهای اجتناب ناپذیر همان تفکر مکانیستی است ، که بجای فلسفه مارکسیستی و پراکسیس قرار گرفت . پیش بینی مارکس که هر چیز که سفت و صلب است دود می شود و به هوا می رود در این مورد نیز مصداق پیدا کرد.
در ایران امروز با لحاظ اشکالات ساختاری مطرح شده ، حاکمیت ایدئولوژی و انحصاری و مرکزیت دینی نیز مزید بر علت شد و با بیش از سی و پنج سال سرکوب و خفقان و پیگرد و زندان و تنگناهای اقتصادی ، جامعه از رشد و گسترش علم و دانش اجتماعی سوسیالیستی و تشکیلات بعنوان آنتی تز جامعه بحران زده، باز ماند . مارکسیسم بعنوان ایدئولوژی پایان تاریخ با سکت ها و فرقه های متفاوتی روبرو شد که هر کدام آئین و مرام ناب خود را ترویج کردند . هر فرقه ای در انتظار پایان هزاره و وقوع انقلاب نهایی و حل تمامی معضلات و تضادها برای همیشه ماند . جبرگرایی ، دترمینیسم ، اعتقاد به مکانیک و نیروهای آن بجای پراکسیس اجتماعی و ساخت اجتماعی و دیالکتیک اندیشه -عمل قرار گرفت . رویکرد استبدادی و انحصارگرایانه و اعتقاد به برداشت ناقص و یکجانبه از مارکسیسم جای پراکسیس را پرنمود .
تمامی نارسائیهای نظری – عملی و فرهنگ اجتماع و نظام حاکم در درون کارگران نیز جاری است به یک گزارش از تجمع اعتراضی کارگران که بنام « آسیب شناسی دو جنبش کارگری و علیه جنایت » ( اسید پاشی ) از محمود صفدری منتشر شده است نگاهی می اندازیم :
« حرکت اعتراضی کارگران مخابرات انحصارا برای انعقاد قرارداد و بیمه شدن خود و کسب بخشی از حقوق ناچیزی که مشمول دیگر کارگران می شود هستند . ( از مطالبات دموکراتیک و سیاسی خبری نیست ) این کارگران مثل بقیه گروههای اجتماعی از طیف های وسیعی تشکیل می باشد اما عمده آنها جزو گروه های محافظه کار بوده و بشدت از طرح مطالبات خارج از موارد مطرح شده احتراز می کنند . نمایندگان آنان که برای مذاکره با نمایندگان مجلس و دیگر ارگان ها مراجعه می کنند ، از نظر دیدگاه و فرهنگی به نگاههای حکومتی و در انطباق با بسیج و برخی مقامات ریز و درشت هستند . آنها بطور مرتب از کارگران می خواهند که خارج از دو مطالبه قرارداد و بیمه از هیچ جیز دیگری صحبت نکنند و بازی را بهم نزنند. روابط درونی کارگران برای تصمیم گیری از هیچ گونه نظام دموکراتیکی برخوردار نیست و روالی برای نظامند کردن مطالبات خود و چگونگی پیگیری و نحوه مبارزه و اقدامات آتی ندارند . بعبارت دیگر روال تصمیم گیری آنها بر اساس محوریت یک و یا دو فرد و بصورت غریزی و یا همان نوعی ولایت است ……. ساز و کار دموکراسی و تصمیم جمعی در بین کارگران وجود ندارد . دیدگاه آنان عمدتا منحصر به کسب مطالبات معیشتی و گروه خود است و در مورد علت ریشه ای و پایه ای وضع خود ، حاکمیت نظام سرمایه داری موجود ، سیاست های حاکمیت ، رابطه وضعیت خود با آزادی های مدنی و اجتماعی ، آزادی بیان و رسانه و تشکل و حزب فاقد اطلاع و بینش هستند . در مورد ضرورت ایجاد تشکل و حزب ، ساز و کار درونی آن و تصمیم گیری جمعی و ارتباط با دیگر کارگران بحثی مطرح نیست و بطریق اولی ارتباط با دیگر جنبش های اجتماعی ، از جمله جنبش زنان ، ملیت ها ، دانشجویان و جنبش های طبقاتی معلمان و پرستاران در چشم انداز آنان قرار ندارد . علت پراکندگی و محدودیت افق کارگران بدان جهت است که کارگران برای حل مشکل خود برنامه های متفاوت و فردی داشته و از حل اجتماعی مسئله فاصله دارند . برخی اظهار می کنند اگر کارشان درست نشود اقدام به خرید یک خودرو و مسافرکشی در شهر تهران و یا برخی شهرهای بزرگ خواهد کرد . دیگری بفکر گرفتن یک محل کسب و کار در آنست و سومی به خرید چرخ دستی و فروش میوه می اندیشد .
وقتی تجمع معترضین بر علیه جنایت اسید پاشی تشکیل شد و در مقابل نرده هایی قرار گرفت که با صف کارگران معترض کمتر از دو متر فاصله داشت . رهبران کارگران مخابرات روستایی از کارگران خواستند که از محل تجمع اعتراضی علیه اسید پاشی دور شده و به انتهای میدان بروند تا حداکثر فاصله را با تجمع اعتراضی علیه اسید پاشی را داشته باشند . آنان اظهار می داشتند که نزدیک بودن کارگران با تجمع اعتراضی علیه اسید پاشی به ضرر کارگران خواهد شد زیرا ما دنبال قرارداد و بیمه خود هستیم .»
و لذا برون رفت از وضعیت موجود نیاز به کار عمل نظر و بازنگری در رسوبات پس ماندهای ماقبل سرمایه داری و نگرش های سود جویانه سرمایه داری از یکطرف و مسلح شدن به فلسفه و شناخت مارکسیستی و کاربرد نظریه شناخت آن در عمل می باشد. . این تنگناهای عملی و نظری در نحوه اعلام ایجاد تشکل سراسری کارگران و نقد و نظرات و مخالفت ها به چشم می خورد .

بررسی تشکل اعلام شده توسط آقای ثقفی
۱-. رویکرد صحیح در برخورد با تشکل فوق:

هر گونه رویکرد حذف و خصمانه با تشکل اعلام شده آقای ثقفی و همفکران وی با هر اندیشه و با هر نیتی که اقدام به این اعلام ایجاد تشکل سراسری کرده اند بی شک ناصواب و غیر صحیح است . این جمع در نظر دارد ، یک تشکل با هر مقصودی – مسلما شرکت کنندگان در جلسه ، دارای اهداف و نظرات متفاوتی هستند – ایجاد کند . مسلم است که در شرایط فعلی حاکمیت مخالف با ایجاد هر تشکل است و نمی بایستی از طرف فعالان کارگری بر اساس اصول دموکراسی مورد مخالفت و نفی قرار گیرد . کسانی که آنرا نمی پسندند می توانند رویکرد و فعالیت های قابل قبول خود را داشته باشند . اگر روشنگری در خصوص برخی موارد لازم بنظر می رسد با لحاظ، حقوق حقه برگزار کنندگان ، با رعایت دموکراسی و آزادی در ایجاد تشکل ها و حقوق انسانی می بایست مستندا” مطرح گردد . برخی از نوشته های منتشر شده فاقد شرایط فوق بوده و برخی دیگر نیز مطلب جدی عنوان نکرده اند و ظاهرا تنها خواسته اند سخنی بیان کنند .نگارنده قصد طرح مطلبی در این خصوص نداشتم اما بلحاظ طوفان حاشیه ای که ایجاد گردید نقد و نظرات خود را که عمدتا به طرح ضرورت ایجاد تشکل سراسری و طرح آسیب های دامن گیر فعالان کارگری و کارگران آگاه است مطرح کرده و در انتها نقد خود را به تشکل مطرح شده توسط آقای ثقفی معطوف می نمایم . .همانطور که در جمع بندی مطرح می شود ، با توجه به سوابق فعالیت های آقای ثقفی و خروج چند باره کلیه منتخبین مجمع عمومی های کانون فعالان حقوق کارگر و راویه داشتن فعالان کارگری و تشکل ها با آقای ثقفی و همچنین نحوه ایجاد این محفل جدید که فاقد اصول و مبانی تشکیلاتی است ، تشکل ایجاد شده یک امر صوری ارزیابی میشود و پیش بینی می شود فاقد توان برای اثر گذاری در جنبش کارگری خواهد بود .

ضرورت ایجاد طرف تشکل سراسری کارگران :
ایجاد تشکل سراسری از فعالان کارگری ، کارگران آگاه و محافل و تشکل های موجود بلحاظ زیر ضرروی بنظر می رسد :
۱-. گروههای مجزا و پراکنده از نظر کمی و کیفی قادر به انعکاس و ایجاد ارتباط با مبارزات پراکنده کارگری که عمدتا برای معیشت، حقوق معوقه و امتیازات انجام می شوند ، نیستند . تا بتوانند در این مسیر به جمع بندی فعالیت ها و فعال سازی گسل های موجود فی مابین کار و سطح زندگی و آزادی های کارگران اقدام کنند . با ایجاد یک ظرف تشکل سراسری که الزامات و پیش نیاز های بسیار دقیق و علمی را می طلبد می توانند تأثیر عمیقتری گذاشته ، با تعامل و هم نظری تجربیات خود را گسترش داده ، دموکراسی ، همفکری و تعامل را تمرین و ظرفیت و تجربه خود را غنا بخشند .
۲- عناصر و محافل مختلف می بایست به پراکندگی و فرقه گرایی فارغ آمده و در ارتباط با یکدیگر می توانند با کسب تجربیات عمیق تر آنرا به درون تشکیلات و محفل خود ببرند و به این طریق ظرفیت نظری عملی تشکل و محافل خود و نهایتا ظرفیت مبارزات طبقه کارگر را افزایش دهند .
۳- با عطف به اظهارات رفیق محمود صالحی در این رابطه : کارفرمایان و حامیان آنان هر روز برای اینکه بیشتر طبقه کارگر را استثمار کنند، ده ها تشکل و نهاد ضد کارگری تشکیل می دهند و افراد آگاه به قوانین کار را اجیر می کنند تا به کارفرمایان آموزش دهند که چطور می شود کارگر را بیشتر استثمار کرد.…. طبقه کارگر هم برای مقابله با این انسجام کارفرمایان باید خود را منسجم و تشکل های خود را تشکیل دهد
۴- تمامی منتقدین حتی آنهایی که بنحوی عصبی در این ارتباط مقاله نوشته اند ، ایجاد تشکل سراسری کارگران را تأیید کرده و به آن ارج گذاشته اند . آقای بابامیری در مقاله تند و تیز خود که حکم ارتداد و خیانت و … را صادر نموده است می نویسد : ( در طرح ایجاد تشکل های سراسری کارگران ) آرزوی کارگران پیشرو را فریاد میکنند و به کلام دیگر، به عنوان، محتوا و ظرفی که مورد علاقه و آرزو و در دستور کار پروسه ی مبارزاتی هر فعال و تشکل پیشرو ای باید باشد خود را آویزان میکنند .
آقای عطا خلقی می نویسد : شکی نیست که شکل گیری تشکل سراسری کارگری در برابر عملکرد متحد سرمایه و کارفرما و دولت، امری است بسیار ضروری که باید در تلاش برای فراهم سازی ملزومات ایجادش تعجیل داشت …..حرفی دراین نیست که رویارویی با سرمایه و دولت، تشکل و سازمان گسترده خود را می خواهد.!
۵- با در نظر گرفتن دیالکتیک عمل و نظر ، تشکل های سراسری می توانند با ایجاد رابطه با مبارزات کارگران ظرفیت کل جنبش کارگری را افزایش دهند .

دلایل منتقدین طرح:
تمامی منقدین که طرح ایجاد تشکل سراسری را رد می کنند ، اظهار می کنند که پیش شرایط و پیش نیازهای ایجاد چنین تشکلی امروزه فراهم نیست .
آقای بابا میری می گوید : ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود و حضور ده ها تشکل کارگری مستقل، ادعایی اشتباه – و البته در مورد بحث اخیر اعلام شده کاملا عامدانه و خیانتکارانه- است …. ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود ده ها تشکل مستقل در طبقه ی کارگر بیش از ۵۰ میلیون نفری ایران مانند این است که کسی ادعا کند با یک گروه ۱۰ نفره میخواهد یک شبه یا یک ساله، یک بنای عظیم با زیربنایی به وسعت یک کشور برپا کند
آقای عطا خلقی می گوید : آنقدر تشکل کوچک و بزرگ در محیط های کار ایجاد نشده اند تا از هم خط شدن و بهم پیوستن شان ظرف بزرگتری بنام تشکل سراسری کارگران بوجود آید؟ از دل مبارزات پراکنده تاکنونی باندازه قابل توجهی ارگان های نمایندگی کارگران در محیط های کار، بیرون آمده اند تا در ایجاد تشکل سراسری به آنها متکی بود؟ به این اعتبار کسی نمی تواند ضرورت برپایی بدون تأخیرچنین تشکل و سازمانی را نادیده بگیرد .
مقاله چند کارگر ضد سرمایه داری ، نیز همانطور که در تمام نشریات ، مقالات و گفتار این تفکر همواره بطور اتومات تکرار می شود، اظهار می کنند، حرکت پراکنده و خود جوش کارگران به مرحله مبارزات طبقاتی و سیاسی می رسد و نوع تشکل هم شورایی است و غیر از کارگران هیچ کس و یا جریانی نمی بایست به ایجاد تشکل برای مبارزه در کلیت عرصه های اقتصادی ، سیاسی ، مدنی و ایددئولوژیک اقدام کند . مبارزات کارگری تمامی تضادهای موجوداعم از تناقض در شیوه های تولید و تضادها و تناقضات در حوزه های توسعه نیافتگی ، حقوقی ، تضادهای جنسیتی و ملی و فرهنگی را حل می کند . مبارزات کارگران خود مبارزه ای سوسیالیستی و ناب است و علت شکست آن نفوذ فعالان سوسیالیستی غیر کارگری است . این دیدگاه توضیح نمی دهد که ، چرا کارگران گاهی در بدترین شرایط اقتصادی از آرمان رهایی خود دور می شوند . در اروپا در شرایط بحران بزرگ ۱۹۳۳- ۱۹۲۹ تمامی شرایط عینی برای گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم و جود داشت اما طبقه کارگر نه تنها فاقد آمادگی ذهنی بود ، بلکه بنفع جنگ و بورژوازی رأی داد . این نگرش دیالکتیک عمل – نظر را نادیده گرفته و تنها بر وجه اقتصادی صرف تأکید می کند . در حالیکه درک ذات پدیده ها خود یک پروسه است و بقول مارکس اگر ذات پدیده ها – از جمله سرمایه داری – بطور مستقیم در ذهن منعکس و درک می شد دیگر به علم نیاز نبود . شناخت نیاز به ۱ – مواد خام یعنی مفاهیم و اندیشه ها ۲- وسایل تولید نظری یعنی پروبلماتیک ها و چارچوب های شناخت ۳- حصول کلی و انضمامی در اندیشه که شناختی انضمامی و واقعی بدست می دهد.، دارد و بدینوسیله پرولتاریا موقعیت تاریخی و کلی فرایند اجتماعی در حوزه های اقتصادی ، سیاسی و ایدئولوژیک را در یافته و آماده انجام رسالت خود می شود . دیدگاه ضد سرمایه داری توضیح نمی دهد که کارگران که در عرصه عملی مستثیما به شناخت ناب کلیت سرمایه داری می رسند چرا این گوهر ناب را رها کرده و اجازه نفوذ رفرمیسم چپ و راست را می دهند تا به داغ سرکوب تاریخی گرفتار شوند . همانطور که در مقاله ضد سرمایه داری اظهار میشود « مشکل اینجاست که حلقه های جنبش کارگری هم اکنون اینجا و آنجا مطالبات مشترکی را بر زبان می راند اما چون حلقه های سرگردان جدا از همدیگر. اینجاست که دخالت پیشروان کارگری را می طلبد که دست به کار متشکل کردن حلقه های پراکنده ی این قدرت جنبش کارگری شوند….. گرایشات بورژوایی در بطن اذهان بخش های بسیار و افراد بسیاری از بدنه ی کارگری رخنه کرده است، اما در هر حال واقعیت کوبنده و عریان بردگی مزدی نیز که با وقوع بحران ها، در سرتاسر جهان هر روز مهیب تر می گردد گواه از فقر و فلاکت و عدم آزادی است»
این دیدگاه در رهایی طبقه کارگر ، در واقع از پراکسیس و حوزه فلسفی شناخت و شناخت کلیت عرصه اجتماعی و تاریخی خارج شده و در انتظار رخ دادهایی است که در پایان هزاره و لحظه موعود فرا می رسد . آنها برای کلیه جوامع و در هر مرحله از توسعه اقتصادی و اجتماعی و تکنولوزی و حقوقی از مراکز بزرگ صنعتی جهان ، تا بلوچستان و افغانستان و برای حدود۴۰۰ سال پیدایش سرمایه داری یک فرمول دارند : « طبقه کارگر از طریق خود جوش می تواند نظام سرمایه داری را سرنگون کند و نوع تشکل آنها شورایی است». وتلاش هایی که طی این مدت در تمامی جهان برای برقراری سوسیالیسم – با هر درجه از توانمندی و ضعف – انجام شده ، را یک انحراف تاریخی – طبقاتی می دانند .در این نگرش به مارکسیسم « بعنوان شم درک شرایط عمل سیاسی خاص از نظر تاریخی » نیاز نیست . حقیقت یک بار و برای همیشه ظاهر شده و آن کسب ارزش اضافه توسط سرمایه داری است و لذا پایان علم و تاریخ اعلام شده است .

بررسی دلائل منتقدین :
قرار نیست که یک ظرف تشکل کارگری در طرح صحیح و علمی آن ، خود را نماینده سراسری کارگران بداند . بی شک وقتی تشکل و حزبی می تواند این جایگاه را کسب کند که چنین فرایندی یعنی تشکل های گسترده کارگری تشکیل و کارگران در فرایند انتخاب آن شرکت کنند . تشکل سراسری مدعی است که ظرفیت موجود تشکل های مجزا را در یک ظرف واحد برای حمایت و انعکاس و اینکه تجربیات کارگران را در یک افق گسترده تجمیع می نماید ، تا با همفکری فعالان کارگری و کارگران آگاه و مبارز، در حوزه های مختلف مبارزات تأثیر گذار گردد . تجربیات بخش های مختلف کارگری را منتقل و مبارزات را ارتقاء دهد . ظرف تشکل با ایجاد ارتباطات های همه جانبه ، تشکل ها و محافل موجود را تقویت کرده تا دیوارهای تنگ محفل گرایی کم رنگ شوند این تشکل می خواهد پایه گذار یک محور و نگرش ، رادیکال و انقلابی طبقه کارگر ایجاد کند تا در فرایند رشد و شکل گیری مبارزات کارگران از حرکت های رفرمیستی و جذب توده های کارگر در مراکز قدرت سرمایه جلوگیری کند . در این راستا می بایست به تشکل های گسترده در کشورهای صنعتی اشاره کرد که در حالیکه دهها و صدها تشکل کارگری وجود دارد و میلیون ها کارگر در آن عضویت دارند ، افق مبارزاتی کارگران در چارچوب های رفرمیستی و نظام سرمایه داری قرار می گیرد ؟ مشخص است که اگر تشکل سراسری که خارج از مرزهای محافل و تشکیلات های موجود قرار داشته باشد واز تجربیات این تشکل ها استفاده کند می تواند در جهت رسالت طبقه کارگر و رادیکال کردن این مبارزات نقش خود را ایفا نماید .در اینصورت از جانب کارگران مورد استقبال قرار خواهد گرفت و اگر باز دچار نوعی فرقه گرایی منتهی با افرادی دیگر و با اهداف و نیات فرقه گرایی تشکیل شود به حاشیه رانده خواهد شد . در مورد تشکل اعلام شده توسط آقای ثقفی به این معیار باز خواهیم گشت و می توانیم قضاوت کنیم که با توجه به سابقه عملکرد ایشان ، تشکل سراسری در جهت فرقه گرایی قبلی خواهد بود ؟ و یا وی می خواهد راهی جدید را بگشاید .؟
دوستانی که پیشنیاز یک تشکل سراسری را تشکل میلیون ها کارگر در صدها تشکل می دانند در واقع نه تنها دیالکتیک نظر – عمل را نمی بینند بلکه به همین وضع موجود تکریم و از آن پاسداری می کنند . نگاه مکانیک و دترمینیسم بر نگاه آنان غالب است . یک یک فرد و یا گروه انقلابی و مبارز برای تحقق آرمان خود می بایست برنامه رو به جلو ، ساختارشکن داشته و بتواند مراحل و گذرگاهها و منازل پیشرفت جنبش کارگری و اجتماعی را بررسی و در این راستا همگام شود . منتقدین می بایست روشن کنند که در محدوده چه زمانی پنج یا ده ساله و یا پنجاه ساله صدها تشکل در ایران ایجاد خواهد شد و دهها میلیون کارگر در آن عضویت خواهند داشت ؟ تا نوبت به ایجاد تشکل سراسری برسد ؟ و آیا در صورت تحقق چنین امری که معمولا در دوران انقلابی در کشورهای نظیر ما رخ می دهد سازمان ها و نهادهای عظیم سرمایه داری با پول و تشکیلات ، تجربیات و تجهیزات خود ،کارگران را در مسیر های از پیش تعیین شده قرار نخواهند داد ؟ . همانند انقلاب سال ۵۷ و دیگر تحولات عمده تاریخی در ایران و تحولات اخیر در خاورمیانه که علی رغم جابجایی های صورت گرفته در قدرت سیاسی ، نه تنها چیزی نصیب کارگران نشد ، بلکه بخش هایی از آنان ، حسرت دوران رژیم های سرنگون شده در عراق و مصر و لیبی و غیرو را می خورند
این دوستان با نفی دیالکتیک نظر – عمل و با نفی پراکسیس منتظر عملکرد نیروهای تاریخی و بصورت مکانیکی می مانند . واضح است که تشکل ها و محافل موجود در شرایط موجود زمین گیر شده و نیاز به برون رفت از این وضعیت و فعالیت در یک پراکسیس بالاتر و نوین دارند. و دقیقا همین نیاز است که . چون فعالین جدی و صدیق از پوسته دفاعی خود بیرون نیامده اند در اینجا و آنجا تشکل سراسری به شکل خام و صوری مطرح می شود .

نگاهی به عملکرد دوران اخیر آقای ثقفی
در سال ۱۳۸۶ تعداد ۲۳ نفر از فعالان کارگری در مجموعه ای بعنوان هیأت مؤسس و هیأت مدیره « کانون دفاع از حقوق کارگران » حضور یافتند ، اتخاذ روش های غیر دموکراتیک باعث شد که از آن عده حدود ۷ نفرباقی مانده و ۱۶ نفرکانون را ترک کردند . آقای ثقفی در این راستا اقدام برای انشعاب در کانون دفاع و برگزاری مجمع عمومی بعدی با حضور افرادی دیگر نمود . هیأت مدیره و اعضای مجمع دوم نیز از افراد با دیدگاهها و رویکردهای بسیار متفاوت جمع شده بودند ، آقای ثقفی تنها به این لحاظ ، آنان را جمع نمود تا بصورت ابزاری نشان دهد که کانون برقرار شده و فعالیت می کند. یعنی از ابتدا یک گسیختگی و پراکندگی فکری در افراد شرکت کننده وجود داشت و به اقدامات و تصمیمات عملی منجر نمی گردید . و لذا جایی برای گسترش فعالیت ها و رشد و سازماندهی جنبش های کارگری نمی ماند .
دو سند بعنوان سند مصوب مجمع عمومی دوم منتشر شده که صرفا جنبه نظری در مورد سرمایه داری و طبقه کارگر دارد و فاقد هر گونه تصمیمات و گزارشات عملی و طرح و برنامه کاری است و صرفا مباحث نظری و عمومی در آن ها مطرح شده است. اساسا در مجمع عمومی فرصت و نیازی به طرح این مطالب بعنوان سند مصوب نبوده است .
امروزه از هیأت مدیره دوم کانون هیچکدام نمانده است و همه بجهت آنچه که رویکرد یکنفره نامیدند جدا شدند . تمامی نیروهای فعال جوان که مدتی به کانون متصل شدند پس از مدتی جداشدند و در مقابل آن موضع گیری و به تشکل های دیگر جذب شدند ۲- ارتباط با دیگر تشکل ها :
هر چند ممکنست برخی افراد و یا جریانات متأسفانه نسبت به دیگر تشکل ها بجهت همان آسیب های ذکر شده موضع گیری و نگرش غیر مثبتی اتخاذ کنند اما این مسئله در مورد آقای ثقفی ویژگی یک مبارزه و تخریب را داشته است در همکاری با دیگر تشکل ها در برگزاری مراسم اول ماه می ، با تعویض مرتب نماینده کانون مدافعان تلاش در برهم زدن هماهنگی ها و تصمیمات اتخاذ شده را می نمود نحوه ارتباط و تعامل ایشان با دیگر محافل و تشکل ها چنان است که امروزه کمتر کسی آماده همکاری و وحدت عمل با ایشان است .با این وضعیت و با اطلاع ایشان از این وضعیت چگونه قصد ایجاد تشکل سراسری کارگران را دارد ، امری است که بهتر است ایشان توضیح دهند .
۳- بررسی عملکرد کانون مدافعان نشان می دهد که نه تنها پیشرفتی در محافل و تشکل های کارگری و جنبش طبقه کارگر حاصل نشده است . بلکه کانون مدافعان بعنوان یک جمع چهار نفره نتوانست متشکل و منسجم شود و عمدتا صورت خانوادگی پیدا کرده است . ایشان مقالاتی بر علیه فرقه گرایی در جنبش کارگری نگاشته اما از تعریف ویژگی های فرقه و بررسی انطباق آن با عملکرد خود یعنی کانون مدافعان طفره رفته است . عمده قریب به اتفاق تشکل ها و محافل و عناصر کارگری در طول زمان نسبت به ایشان زاویه پیدا کرده و در تقابل قرار گرفته اند . هر مرحله عواملی متعددی باعث کناره گیری فعالین و تشکل ها از کانون مدافعان شده است از حمایت و ارتباطات قوی با مرکز همبستگی و آقای مهدی کوهستانی تا برخورد انحصارگرایانه و حتی توهین آمیز نسبت به افراد سایر تشکل ها که خواهان وحدت عمل بوده اند . بنظر می رسد در پیشبرد کارهای خود ملاحظات کاسبکارانه و در جهت اهداف شخصی و سلیقه ای دارد . یکی از عوامل مطرح کردن موضوعات در سطح محافل داخل و خارج از جمله اعلام طرح ایجاد تشکل سراسری – با پشتوانه لجستیک – مالی است .. البته نمی توان برای هر چیز حکم قطعی صادر کرد و می بایست احتمال داد که ایشان در طرح تشکل سراسری از صداقت و جمع بندی عملکرد قبل بهره مند شده اند
. در این مورد نیز باید اذعان کرد که نحوه طرح و اعلام موجودیت تشکل سراسری کارگران و نحوه اطلاع رسانی و مصوبه آن چنین انتظاری را با نا امیدی مواجه می کند .

نگاهی به جلسات و مصوبات آن:
برگزاری جلسه اول در شهر سقز و در آغاز سال نو تنها بصورت یک خبر بسیار کوتاه اعلام گردید در مورد پیش زمینه ها فعالیت مباحث صورت گرفته قبل، افراد و یا جریانات شرکت کننده در آن و بحث ها و تصمیمات صورت گرفته هیچ گونه توضیحی داده نشده است. جلسه دوم در کرج نیز همین ویژگی را داشت اما جلسه سوم با یک مصوبه همراه بود اما همچنان همه چیز در حال ابهام قرار دارد . و ایشان صرفا با خبر رسانی قطره ای ، باعث شد هزاران برابر آن چیزی که در نظر و عمل محقق شده ، هیاهو و حاشیه ایجاد شود . از مصاحبه با افراد بر می آید که دیدگاه ها هم با یکدیگر متفاوت است آقای حسینی در مورد رسالت چنین محفلی می گوید : « هدف ازایجاد تشکل سراسری برای ایجاد همبستگی کلیه کارگرانی است که با هر شکل استثمار طبقاتی مخالف هستند. ایجاد تشکل سراسری به معنای آن است که کارگران را در آن متشکل و برای مبارزه با کل نظام سرمایه داری بعنوان یک طبقه واحد حرکت کنند » که بی شک یک هدف بسیار بسیار کلان بوده و طرح آن بسیار زود رس بنظر می رسد
آقای صالحی واقع بینانه تر اظهار می نماید:« هدف ازایجاد یک تشکل جدید را برای تقویت و پیش برد جنبش کارگری می دانم»
به هدف های پیچیده آقای ثقفی می توان تا حدودی از لابلای مصوبه چلسه سوم دست یافت در مصوبه نهایی آمده است :.
« در این نشست ضمن تایید فعالیت‌های قبلی در دو نشست گذشته و ضرورت تداوم آن ، بر گسترش هر چه بیشتر این تلاش‌ها در جهت ایجاد تشکل سراسری تاکید شد.»
در اینجا در خصوص اینکه فعالیت های قبلی شامل چه اقداتی بوده و چگونه محقق شدند، هیچ توضیحی نمی دهد ظاهرا سر بسته اما با دهل و شیپور جار زدن بهتر از شفافیت و انعکاس حقایق است .
«هم چنین ضمن بررسی و بحث در باره شرائط موجود در نظام سرمایه دای جهانی و همچنین تحرکات این نظام در چنین شرائطی در منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران ، بر ضرورت بیشتر در ایجاد تشکل سراسری کارگران تاکید شد و مسائل زیر مورد بررسی و تایید قرار گرفت .
۱- تغییرات اوضاع منطقه وایجاد گروه‌های مسلح حفظ نظام سرمایه داری نظیر داعش و مزدوران مسلحی همانند آن و سرکوب نیروهای مستقل ومترقی و کارگری در منطقه، ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگری را بیشتر نمایان می‌کند.
۲- توافق‌های اخیر میان حکومت‌گران در ایران و نظام جهانی سرمایه‌داری و گسترش هر چه بیشتر ساز و کارهای استثماری، ورود شرکت‌های بین‌المللی، بر ضرورت هر چه بیشتر استثمار نیروی کار تاکید دارد. دفاع بی چون و چرای دولت‌مردان از نظم و نظام سرمایه‌داری در سال گذشته کاملا مشهود و غیرقابل انکار است و در نتیجه در این میان اتحاد و همبستگی نیرو‌های کارگری در این زمینه ضرورت خود را بیشتر نشان می‌دهد».
در دو بند فوق ، نفس ایجاد تشکل سراسری مورد نظر ایشان با رسالت تاریخی و طبقاتی طبقه کارگر ظاهرا هیچ گونه ارتباطی ندارد. طرح گروه های داعش و حافظ نظام سرمایه داری می تواند همخوانی هایی هم با سیاست های جمهوری اسلامی هم داشته باشد و بند دوم به سراغ توافقات اخیر حکومت گران در ایران ( و بخوانید بخشی از حکومت گران ) با نظام جهانی سرمایه داری را عامل ایجاد این تشکل سراسری می داند . در اینجا کلیت ابعاد و مؤلفه های حکومت در ایران در جوانب اقتصادی ، سیاسی ، ایدئولوژیک و فرهنگی و حقوقی آن و استثمار طبقه کارگر مطرح نیست بلکه به بخشی از تحرکات خارجی و به بخشی از سیاست های حکومت معطوف می شود . در اینجا این حقیقت که اقتصاد ایران طی سی و پنج سال بعنوان یک حلقه سرمایه داری تولید و باز تولید نموده است لاپوشانی می شود . آقای ثقفی بخوبی می داند که چگونه با حاکمیت رفتار کج دار و مریض داشته باشدو حاکمیت هم در این چارچوب مشکلی ندارد و حتی حاضر است چشم خود را به حکم سه سال زندان تعزیری آقای ثقفی همچننان ببندد . البتبه تمام آرزو و آمال همه بر این است که نه تنها ایشان بلکه تمامی مبارزین کارگری و مدنی مشمول این تخفیفات شوند .
در بند سوم دفاع از حقوق کارگران را بطور کلی مطرح می کند امری که طی این ده سال دوره فعالیت جدید و در چارچوب کانون مدافعان مطرح شده و نتیجه نهایی آن وضعیت کنونی کانون و جنبش کارگری است . ایشان هیچ شاخصی برای اندازه گیری این ادعا تعریف نمی کند . بعنوان مثال اگر شخص و یا جریانی مدعی مبارزه برای حقوق کارگر گردیده اما در عمل هیچ اقدام عملی و واقعی و ملموسی را محقق نکرد چگونه باید مورد سنجش قرار گیرد ؟ و آیا صرف ادعا می تواند آنرا در بین نیروهای طبقه کارگر قرار دهد ؟
در بند بعدی اسید پاشی را محکوم می کند بدون آنکه اشاره ای به ارتباط اسید پاشی با تمامی سیاست های حاکمیت در ابعاد اقتصادی و اجتماعی و ذکر عوامل و آمران آن کند ، طی آن خواسته است « خواهان مقابله با چنین اعمالی به صورت سراسری هستیم. » مقابله با این اعمال بصورت سراسری نیز دو پهلو است . چون دعوت از گروههای اجتماعی برای تقابل بمیان نیامده و خود نیز طرح عملی اعتراضی را به پیش نبرده است و لذا می تواند خواهان مقابله بخشی از حاکمیت با تهاجمات باند اسید پاش گردد. بهر حال آقای ثقفی در تمامی بندهای قطعنامه تمامی خطوط قرمز حکومت را رعایت نموده است .
در بند آخر آمده است « ایجاد تشکل سراسری کارگری در این مرحله از پیشرفت جنبش کارگری اجتناب‌ناپذیر است و این امر متکی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیت‌های گذشته تشکل‌های کارگری است » در اینجا ضمن خزیدن زیر چتر جبر تاریخی و اجتماعی و نشان دادن دیدگاه مکانیک حاکم مبنی بر اجتناب نا پذیر بودن فعالیت های طبقاتی و اجتماعی ، بصورت بسیار زیرکانه ای به نفی و نقد دیگر تشکل های تا کنونی بدون آنکه واقعا اقدام به نقد واقعی آنها کند ، می پردازد . البته این خود می تواند سرآغاز اقدام نوین و مثبتی از جانب ایشان محسوب شود و بهتر است خود آقای ثقفی با توجه به اشراف و اطلاع دقیق و مو به مو از روند شکل گیری کانون مدافعان حقوق کارگر نقد جامع ، عمیق و رادیکالی ارائه دهد تا راهنمایی برای دیگر تشکل ها گردد . ایشان روشن نماید که چگونه پس از حدود یک دهه سال فعالیت امروزه چرا اثری از هیچکدام از عناصر متشکل اولیه و ثانونیه در کانون حضور وجود ندارد .و نتیجه فعالیت های کانون مدافعان به چیز واقعی منتج شده است ؟
اگر آقای ثقفی تنها همین بند قطعنامه را و بخصوص در مورد کانون مدافعان انجام دهد و توضیح دهد که چه بخش هایی از عملکرد ایشان بعنوان فرد اول و شاخص این تشکل دچار اشکالات پایه ای بوده که بعد از بیش از یک دهه یک جمع منسجم از آن باقی نمانده است می توان گفت که یک اقدام مثبت و رو بجلو برای تمام تشکل ها و عناصر فعال کارگری است .
ما انجام این کار را شرط صداقت ایشان در برپایی تشکل سراسری قلمداد می کنیم ، هر چند در عمل ممکنست قادر نباشند ، هدف ظرف تشکل سراسری را محقق کنند .
در صورت عدم یک جمع بندی جامع از کارکرد – یا عدم کارکرد – یک دهه کانون مدافعان می توان باور داشت که آقای ثقفی با دست خالی و بدون هیچ نظر و اندیشه نو و خلاقی و تنها با امکانات لجستیک و منابع مالی برای ایجاد یک تشکیلات مشابه با نام سراسری گام برداشته است.

جمع بندی:
بحران های عمیق در تمامی عرصه اقتصادی – اجتماعی ، سیاسی و ایدئولوژیک و وضعیت کنون طبقه کارگر نیاز به بازنگری در مبانی فکری کلیه تشکل ها ، محافل و عناصر کارگری داشته که با درک پراکسیسی و وظایف فعالان ، ضرورت گذار از پراکنده کاری فعلی را پشت سر گذاشته ، برموانع رشد و عقب ماندگی ها فائق آیند ریشه تفکرات نه تنها سرمایه داری بلکه ماقبل آن از اندیشه و ذهن کارگران و فعالان خارج و با درک عمیق و نگرش دیالکتیکی و شناخت در سطحی دیگر از تشکل های موجود اقدام کنند . و لذا طرح ایجاد ظرف تشکل سراسری کارگران در صورتی که توسط فعالان کارگری و کارگران آگاه پر نشود و بطور حقیقی اقدام به حرکت در جهت رسالت تاریخی و طبقاتی رادیکال و زنده و خلاق ننمایند این خلاء و نیاز راستین ، مسلما توسط جریاناتی که فاقد ظرفیت و کیفی واقعی برای رشد و گسترش مطالبات کارگری هستندا بصورت صوری پر خواهد شد . و اقدام آقای ثقفی ،آخرین اقدام برای پرکردن این خلاء نخواهد بود و در آینده بخصوص در آستانه تحولات اجتماعی و تاریخی، سرمایه داری وگروههای غیر کارگری با لجستیک و منابع مالی بیشتری اقدام به ساخت تشکل های معطوف به رویکردهای غیر انقلابی و تاریخی طبقه کارگر خواهند نمود .

جمعی از فعالین کارگری*****************

کانال چشم انداز مصاحبه با محمد اشرفی و غلام رضا غلام حسینی*****************

گفتگوی علی دماوندی با رضا رشیدی پیرامون تشکل سراسری کارگران ایران*****************

بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی:

در شرایط پراکندگی جنبش کارگری ایجاد تشکل های مستقل کارگران را در اولویت قرار دهیم!سلام و درود های گرم و آتشین ما فعالان کارگری بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی، اعضای شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری در زندان جهنمی رجایی شهر را بپذیرید.
ما، پنجاه و چند میلیون خانوار کارگری ایران، بمثابه نیروی اصلی انقلابی پیشرفت جامعه وهمچنین مولد تمام نیاز های حیاتی آن، از قبیل محصولات تغذیه، پوشاک، مسکن، دارو، نفت و گاز، و غیره، در سایه حاکمیت رژیم سرمایه داری در بدترین شرایط زندگی قرار داریم. همراه با نابودی امنیت شغلی از طریق قراردادهای موقت و سفید امضاء و دستمزدهای یک چهارم از خط فقر، واردات کالاهای بنجل و نابودی ٧٠ درصدی تولیدات داخلی مان، مانند قطعه سازی، نساجی، کفش، قند و شکر، کشاورزی و غیره که به بیکار سازی ۴٠ درصد از جمعیت کارگری کشور از طریق خصوصی سازی یا خودمان سازی تولید و خدمات انجامیده است، حذف یارانه های عمومی از مایحتاج های ضروری امثال آب و برق و گاز و بهداشت و درمان آموزش و تحصیلات و تندرستی و ورزش، با هدف انتقال این ارزها برای پر کردن کیسه ها و جیب مافیای قدرت و ثروت و دیگر سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی نتایج خانمان برانداز زیر را برای کارگران و دیگر اقشار زحمتکش به بار آورده است:
٨٠ درصد جمعیت کشور با درآمدهای زیر خط فقر با ٢٠ میلیون گرسنه در فقر مطلق که امسال ٣٠٠ هزار نفر به این جمعیت اضافه شده است! رتبه اول و یا دوم نرخ رشد تورم و گرانی در جهان، مخصوصا مسکن! رتبه اول طلاق و اعتیاد! دومین کشور افسرده جهان! یکی از فاسد ترین کشورهای جهان با رتبه ١۵۴ از ١٧٠ کشور در عرصه ارتشاء و غارت علنی اموال عمومی به طوری که یک چهارم کل نقدینگی کشور یعنی ١۵٠ هزار میلیارد در دست ٦٠٠ نفر با گردن کلفتی داده شده است! با فساد و غارت های هزاران میلیاردی، مانند ٣٠٠٠ میلیارد بانک ها و ٩٠٠٠ میلیارد بابک زنجانی و غیره!
تحت چنین شرایطی استکه تنفر و نارضایتی و اعتراضات عمومی و اعتصابات کارگری به اوج رسیده است. بطوریکه هر روز تا پنج اعتصاب و بطور متوسط در هر ١۵ تا ٢٠ روز یک اعتصاب تأثیرگذار در سطح ملی به ثبت می رسد. اما سوألی که یک کارگر دلسوز و آگاه را به خود مشغول می کند، اینستکه چرا با چنین ابعادی از اعتراضات کارگری، آنها به نتایج ثمر بخش و مطالبات خود نمی رسند؟
دلیل آن به نظر ما در کنار سرکوب و برقراری حکومت نظامی در کارخانجات از طریق حراست و بسیج مسلح و دستگیری و سرکوب تشکلات مستقل و فعالان کارگری، و مهمتر از اینها اینکه طبقه سرمایه دار، از طریق دولت و احزاب خود، سرکوب فیزیکی و معنوی ما را سازمانیافته و آگاهانه و در سطح ملی و سراسری و با برنامه به پیش می برد. اما ما چگونه عمل می کنیم؟ ما با بهانه قرار دادن شدت سرکوب هیچ اقدامی برای پیوند ارگانیک و زنده ای با طبقه کارگر یعنی در سطح صنفی، مانند سندیکا در سطح رشته شغلی و یا در سطح ملی، یعنی فدراسیون، بدون هیچ برنامه عملیاتی مشخصی، صرفا لنگان لنگان در پی حوادث روانیم. ما حتی در رشته هایی که فعالیت صنفی بطور نسبی در حال جریان است، مانند حمل و نقل، ساختمان، پتروشیمی، و معادن، هیچ چهار چوبه ای برای فعالیت نداریم. چه رسد به ایجاد همبستگی سراسری در چهارچوب فدراسیون سراسری! و این بی عملی خود را با حرف های کلی و بی ربط با اصل مسئله لاپوشانی می کنیم. و یا از موضع فوق انقلابی با هزاران کیلومتر فاصله با طبقه کارگر، با لاف و گزاف، سر و صدای زیادی به راه می اندازیم. در چنین شرایطی، و نبود برنامه ای مشخص برای ساختن و ایجاد تشکل های سراسری، نه در عالم خیال و بر روی اینترنت، طبقه کارگر مانند گلوله بی تفنگ است، که در صورت شلیک هم کاری از پیش نخواهد برد و در مقابل هجوم سازمان یافته و برنامه ریزی شده و متحد سرمایه داری و دولتش توان مقاومت و مبارزه سراسری در عقب راندن آن را ندارد. ما، با قبول تأثیر بازدارندگی شدت سرکوب دشمن طبقاتی، اما، اعتقاد داریم بطوریکه تاریخ مبارزه طبقه کارگر ایران و جهان اثبات کرده است، در صورت داشتن آگاهی و ایمان انقلابی مانند پیشکسوتان مان، که شورای مرکزی اتحادیه‌های حرفه‌ای ایران را در دوران سیاه دیکتاتوری رضاخانی ایجاد نمودند و حتی به عضویت سازمان بین‌المللی سندیکای جهانی کارگران نیز در آوردند، آنهم در زمانی که نه اینترنت و ارتباطات گسترده کنونی وجود داشت، خواهیم توانست سطح مبارزات طبقه کارگر را ارتقاء داده و به یک تشکل سراسری برازنده طبقه مان دست یابیم.
بنابراین در حال کنونی برای ایجاد تشکل های سراسری کارگری باید با دو انحراف مهم در جنبش کارگری مبارزه کرد:
اول، با دیدگاهی که با بزرگ نمایی و دنباله روی و پرستش حرکات خودجوش کارگری، بر بی برنامه گی و پراکندگی ، و درک محدود صنفی و چسبیدن به یک تشکل محدود صنفی و قبول قواعد بازی دشمن طبقاتی در قانون گرایی و علنی گرایی صرف، آب تطهیر می ریزد. در چنین حالتی است که دشمن با تحمیل شرایط خفقان، رهبری تشکل ها را از بدنه جدا و آنها را وادار به عزلت و گوشه نشینی و نظاره گری و پذیرش سیاست «اعتدال» می کند. و نقش تشکل دهنده و سازمان دهنده تشکل ها را محدود و یا از بین می برد.
دوم، دیدگاهی که درک فرقه گرایانه از تشکل و آگاهی طبقاتی را با چهره ای ظاهرا رادیکال و انقلابی در توده های عام تبلیغ کرده و پیوند ارگانیک ایشان را با محیط ها و مبارزات کارگری می گسلاند. این دیدگاه جنبش های متفرق توده ای را قائم به ذات معرفی کرده و ایشان را بطور توهم آلود از پیوند مشخص با مبارزات کارگران و محیط های زندگی شان بی نیاز جلوه می دهد و عرصه مبارزه را به فضای خیالی، مجازی و اینترنتی عقب می راند.
این دو انحراف برای پیشرفت آگاهی طبقاتی در جنبش مبارزاتی کارگری و ایجاد تشکل های ماندگار صنفی و سراسری مانند اتحادیه سراسری کارگری ایجاد مانع کرده و جلوگیری می کنند.
برای برون رفت از این بن بست، تشکل های صنفی سندیکایی و تشکلات فعالین کارگری مانند کمیته پیگیری باید از حالت نظاره گری و دفاعی بیرون آمده و در بسیج نیروهای شان در جهت ایجاد پیوندی زنده با کارگران، در چگونگی ایجاد تشکلات مستقل برای آنان، بعنوان رسالت اصلی خود حرکت کنند. ارتباط ترویجی برای آگاه گران و تبلیغی برای پیشروان کارگری، با موضوعات چگونگی ایجاد هیأت های مؤسس سندیکا و اتحادیه ها در محیط های کارگری، اصول و نحوه سازماندهی و پیشبرد فعالیت در شرایط سرکوب و خفقان، ضرورت ایجاد تشکلات طبقاتی و سراسری، از طریق سایت ها و نشریات و توزیع وسیع آنها در میان کارگران و خانوارهای ایشان پیش ببرند. و مهمتر اینکه، همگام با پیشبرد این وظایف، تلاش عملی تشکلات صنفی و فعالین کارگری، با هدف ایجاد هیئت مؤسس فدراسیون سراسری از ترکیب تشکلات موجود، در جهت ایجاد اتحادیه سراسری کارگران، آنها از سردرگمی نظاره گری و انتظار به در آورده و به خمیر مایه و عنصر فعال سازمانده این مبارزات، برای تحقق مطالبات اساسی کارگران تبدیل می نماید.

پیش بسوی پیوند مبارزاتی و آگاهانه با جنبش کارگری

پیش بسوی ایجاد فدراسیون سراسری کارگران

چاره کارگران وحدت و تشکیلات است

بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی

اعضاء شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری

زندان رجایی شهر – ١٧ آبان ۱۳۹۳****************

ملاحضاتی پیرامون نشست فعالین کارگری در رابطه با تشکل  رادیو پرتو: رحمت فاتحى

****************

تشکل سراسری، ثقفی – کوهستانی،وحدت یا خیانت؟پیشگفتار: در این نوشته به صورت فشرده به ۳ مورد زیرخواهیم پرداخت:
۱- شرایط عمومی جنبش کارگری و نقشه ها و توافقات سرمایه داری جهانی با حکومت سرمایه سالار ایران چیستند و چرا این نشست های وحدت و ادعای ایجاد تشکل سراسری چیزی جز بخشی از نقشه ی سرمایه داری برای کاستن از توان موجود جنبش کارگری نیست؟
۲- شرایط عینی و واقعی ایجاد تشکل سراسری چیست؟ آیا این شرایط اکنون موجودند؟ یا اینکه ماجرا، تنها ایجاد یک تشکل جدید از تعدادی فعال کارگری( و یا حتی فعال ضد کارگری؟) برای خروج از انزوا و پوشاندن سوابق ضد کارگری با عناوینی نفسا مثبت و خوشحال کننده چون تشکل سراسری ولی در اصل به جهت به وجود آوردن دسته ای به جهت ارضای میل رهبری در میان تعدادی از افراد زیر دست و گوش به فرمان است؟ و از طرفی جامه ی عمل پوشاندن به پروژه ی سرمایه داری برای پی ریزی تشکلی تحت کنترل؟
۳- تشکیل دهندگان اصلی این نشست ها و اقدام کنندگان اصلی برای ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری چه کسانی هستند و چرا این افراد اکنون دست به این اقدام فریبکارانه زده اند؟ در این بخش به مالک همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، ثقفی اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن بعضی از رئوس اصلی خیانت هایی که با همکار و دوست نزدیکش مهدی کوهستانی به جنبش کارگری انجام داده نشان خواهیم داد چگونه او در شرایطی که کمیته هماهنگی زیر ضرب است اقدام به یارگیری از این تشکل کرده است و نیز محمود صالحی به چه علتی با این پروژه همراه شده است.

———————————————————————-

در چند ماه اخیر به صورت جسته و گریخته از طریق تعدادی مصاحبه و بیشتر توسط چند اطلاعیه از سوی ” کانون مدافعان حقوق کارگر” موضوع-پروژه ای به نام نشست وحدت، ایجاد تشکل سراسری و مفاهیمی از این دست رو به عموم اعلام شده است. این نوشته اشاره ای به این نکته ی ضروری است که این نشست ها و ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری، در واقع در پوشش مفاهیم و برچسب هایی ظاهرا خجسته و مثبت اما گول زننده، اسب تروایی برای ورود و ضربه زدن به توان موجود و واقعی جنبش کارگری و به ویژه جناح رادیکال این جنبش است. در شرایط واقعی مبارزه ی امروزین طبقه ی کارگر در ایران، و در نبود تشکل های مستقل و طبقاتی کارگران بحث عده ای برای ایجاد تشکل سراسری کارگری، آنهم از پس مهمانی و جلسات چند نفره ی بی برنامه و هدف معین و بی خط و مشی، نه تنها بحثی جدی و عینی برای ایجاد تشکل سراسری کارگری نیست که اصولا بحثی جدی در جهت ایجاد یک تشکل کوچک و مینیاتوری کارگری هم نیست. از این هم ساده تر با دقت در کارنامه ی دو تا نهایتا سه نفر اصلی در محوریت این پروژه میتوان فهمید حتا این موضوع در جهت ایجاد یک تشکل محدود از فعالین کارگری هم قابل دسته بندی نیست که در اصل ضربه زدن به یکی از تشکهای موجود در جنبش کارگری- و البته در مقیاس توان این افراد قطعا ضربه ای ناتوان- است. برای بسیاری از کارگران و فعالین کارگری در داخل و خارج کشور که با دقت و دلسوزی مباحث جنبش کارگری را دنبال کرده اند محتوا و انگیزه ی اصلی این اقدامات و اعلامیه ها مشخص است(۱)؛ با اینحال اما با توجه به اینکه برای برخی از فعالین کارگری جای ابهام و سوال در این مورد وجود دارد و نیز برخی جریانات راست با خوشحالی از کلید خوردن این نمایش میان تهی شادمانه دست به مصاحبه و برنامه شده و برای خود سرگرمی و یا امیدی جدید مییابند،لازم است به صورتی کوتاه، به انگیزه های ضد کارگری، انحلال طلبانه و نقشه ها و چراغ سبزهای سرمایه داری که حامی اصلی این نشست ها و ادعاها است، اشاره ای شود.
در اطلاعیه ی مربوط به سومین نشست با عنوان وحدت و ایجاد تشکل سراسری کارگری که در شهر سقز بر پا شده-به مانند سایر اطلاعیه های پیشین- البته هیچ اشاره ی مستقیمی به شرایط عینی احتمالی برای آماده بودن ایجاد تشکل سراسری نمیشود و محتوای اطلاعیه به مواردی دیگر پرداخته است. این اقدام بیشتر بعدی تبلیغی دارد و قصد دارد تا عکس العمل های احتمالی از درون جنبش کارگری را رصد کند تا صادر کنندگان آن بتوانند برای برداشتن قدم های بعدی اقدام کنند. عنوان اطلاعیه ها هم تصافی نیست. سقز یادآورمقطع مهمی از جنبش کارگری ایران است. اما سقز سال های ۸۳ تا ۸۶ یادآور سقزی بود که اتفاقات مثبتی در جنبش کارگری در آن رقم خورد و اکنون سقز همان سقز است با این تفاوت که اینبار با سو استفاده از خاطره ی سقز در جنبش کارگری و با عنوان کردن نام سقز هدفی دیگر در حال پیگیری است.
در این نوشته به صورت فشرده به ۳ مورد زیرخواهیم پرداخت و در آخر نتیجه گیری کوتاهی از نوشته ارائه خواهیم داد.
۱- شرایط عمومی جنبش کارگری و نقشه ها و توافقات سرمایه داری جهانی با حکومت سرمایه سالار ایران چیستند و چرا این نشست های وحدت و ادعای ایجاد تشکل سراسری چیزی جز بخشی از نقشه ی سرمایه داری برای کاستن از توان موجود جنبش کارگری نیست؟
۲- شرایط عینی و واقعی ایجاد تشکل سراسری چیست؟ آیا این شرایط اکنون موجودند؟ یا اینکه ماجرا، تنها ایجاد یک تشکل جدید از تعدادی فعال کارگری( و یا حتی فعال ضد کارگری؟) برای خروج از انزوا و پوشاندن سوابق ضد کارگری با عناوینی نفسا مثبت و خوشحال کننده چون تشکل سراسری ولی در اصل به جهت به وجود آوردن دسته ای به جهت ارضای میل رهبری در میان تعدادی از افراد زیر دست و گوش به فرمان است؟ و از طرفی جامه ی عمل پوشاندن به پروژه ی سرمایه داری برای پی ریزی تشکلی تحت کنترل؟
۳- تشکیل دهندگان اصلی این نشست ها و اقدام کنندگان اصلی برای ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری چه کسانی هستند و چرا این افراد اکنون دست به این اقدام فریبکارانه زده اند؟ در این بخش به مالک همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، ثقفی اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن بعضی از رئوس اصلی خیانت هایی که با همکار و دوست نزدیکش مهدی کوهستانی به جنبش کارگری انجام داده نشان خواهیم داد چگونه او در شرایطی که کمیته هماهنگی زیر ضرب است اقدام به یارگیری از این تشکل کرده است و نیز محمود صالحی به چه علتی با این پروژه همراه شده است. ۱- سرمایه داری همواره تلاش میکند نه تنها از طریق ارگان های مستقیم قانون و سرکوب خود، بلکه با استفاده از افرادی از درون جنبش کارگری و با ایجاد و تقویت نهادهای کارگری دست نشانده، در صفوف طبقه ی کارگر نفوذ کرده و تا حد امکان از رادیکال شدن سازماندهی و آگاهی کارگران بکاهد. در این مسیر از رسانه و بودجه های کلان و تطمیع تعدادی کارگر و فعال کارگری گرفته تا تخریب و ترور شخصیتی کارگران و فعالین کارگری مبارز و کوشا و یا هر روش مخرب دیگری نیزفروگذار نمیکند. در بعد جهانی، نهادهای کارگری دست نشانده ی سرمایه داری، سازمان جهانی کار و نهادهایی چون فدراسیون جهانی کارگران( آی.تی.یو.سی) و یا نهادهای فرعی دیگری چون سولیداریتی سنتر و غیره و در بعد کشوری و داخلی مثلا در ایران، خانه ی کارگر، انجمن‌های صنفی وابسته به دولت و شوراهای اسلامی کار و دیگر شرکا و همکارانشان هستند.
جنبش کارگری ایران در چند ساله گذشته به ویژه از سال های نخست دهه ی هشتاد وارد فاز جدیدی از مبارزه ی خود با محوریت ایجاد تشکل های مستقل از دولت و کارفرما شد؛ کمیته های پیگیری برای ایجاد تشکل های(آزاد) کارگری، کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری(که نخست با نام کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری ایجاد شد و سپس با نام و روش عملی تری ادامه به کار داد) ، شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری، اتحادیه آزاد کارگران، کانون مدافعان- هر کدام با خصایص و شیوه و گرایش خود- جمع های فعالین کارگری شدند و تشکل هایی چون سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه- با همان اتفاقات و سیر وقایعی که میدانیم- ، هیات موسس سندیکای کارگران نقاش و …تشکل های کارگری به وجود آمده در این فاز جدید بودند. شرایط اقتصادی و اجتماعی و سرکوب تشکل ها و فعالین کارگری توسط سرمایه داری ایران، به طور فزاینده فشار بیشتر و بیشتری بر کارگران وارد کرده و میکند.
از طرفی، حاکمیت سرمایه داری ایران در یک سال اخیر وارد توافقاتی با شرکای جهانی اش شده است؛ از این رو برای حفظ ظاهری اندکی دموکراتیک تر، لازم است درجه ای صوری از آزادی تشکل های مستقل کارگری را به نمایش بگذارد. تا جایی که وزیر خارجه ی کشور سوئد به هنگام ملاقات با مقامات ایرانی نامه ای به آنها تسلیم کرد که ضمن گوشزد کردن شرایط توافق ایران و غرب، به لزوم آزاد کردن فعالین کارگری دربند و بازکردن بیشتر فضا برای برخی نهادها و تشکل های کارگری- مقداری آزاد تر و خارج از چهارچوب خانه کارگر و شورای اسلامی کار- اشاره کرده بود تا از این رهگذر شرایط عمومی همکاری اقتصادی-سیاسی و سرمایه گذاری طرفین نیز تامین شود و مضافا ژست تلاش غرب بر ایجاد حقوق دموکراتیک و ارتقای حقوق بشر در خلال مذاکرات نیز نصیب سرمایه داری غرب شود. از سویی پیشتر و در سال ۸۳ نیز دولت ایران توافق نامه ای که به توافق نامه ی آزادی سندیکایی مشهور شد را با سازمان جهانی کار تنظیم کرده بود.
در متن این تغییرات، از سوی سرمایه داری جهانی و حاکمیت ایران چراغ سبزهایی به برخی عوامل کارگری داده شده است تا مقدمات پروژه ی تشکل سازی زیر کنترل سرمایه داری را آماده کنند.(به جزئیات این ماجرا باز خواهیم گشت)
طبیعی است که شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر نخواهند توانست آلترناتیو مورد توافق ایران و غرب برای این پروژه باشند بلکه نیاز است تا با پوششی کارگری تر و توسط افرادی نه به بدنامی خانه ی کارگری ها و ترجیحا فرد یا افرادی با سوابق و شهرت مناسب، برای این پروژه دست چین شوند.
از سویی به علت شرایط دشوار اقتصادی برای کارگران و شرایط امنیتی و پلیسی موجود و نیز درجه و سطح آگاهی و سازماندهی متوسط در جنبش کارگری، باعث شده تشکل های فعالین که خود برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ایجاد و سازماندهی شده اند زیر فشارهای سرکوب و مشکلات سازماندهی درونی و معضل اقتصادی که گریبان اعضای آنان را گرفته ست، با درجه ای از رکود نسبی در فعالیت مواجه شوند. نتیجتا سرمایه داری تلاش میکند از وضعیت موجود نیز به کمک تعدادی از افراد درون جنبش حداکثر بهره برداری را بکند، به اختلافات دامن بزند، تا حد ممکن ضربات بیشتری به فعالین وارد کند و در لباس فعال خیرخواه طبقه – و در معیت و یاوری همکار راستینش یعنی جناح راست و رفرمیسم- ، شروع به یارگیری از ظرفیت موجود مبارزه کند؛ به همین دلیل با تعریف و تبلیغ پروژه هایی که ظاهرا رادیکال هستند نیز سعی میکند تعدادی از فعالین را از بدنه ی مبارزه ی واقعی شان بکند و به هپروت تخیل و توهم پرتاب کند. گاها شرایط ذهنی و روحی برخی فعالین نیز برای اینگونه پروژه ها آماده است.در این فضا افرادی که پا در عرصه ی مبارزه ی واقعی ندارند یا منافعشان با منافع طبقاتی کارگران نسبتی ندارد و یا از خود و فعالیتشان سرخورده شده و یا دچار استیصال و انزوا شده اند برای تغییر فضای ذهنی و روحی خود و دوستانشان، به جای صبوری برای ایجاد پایه های مبارزاتی، به یکباره به سیم آخر میزنند و برای ارضا و توجیه خود، دم از فاز بعدی و بالا دستی تری از سازماندهی- یعنی تشکل سراسری کارگری زده و آرزوی کارگران پیشرو را فریاد میکنند و به کلام دیگر، به عنوان، محتوا و ظرفی که مورد علاقه و آرزو و در دستور کار پروسه ی مبارزاتی هر فعال و تشکل پیشرو ای باید باشد خود را آویزان میکنند.
برای انجام اینگونه پروژه ها به جز تعدادی که از سر استیصال و یا عدم آگاهی کافی و یا به دلیل درگیر نبودن در مبارزات عینی طبقه ی کارگر از مبارزه بریده و در انتزاع سیرمیکنند باید افراد دیگری نیز باشند که امکاناتی را برای جرقه های نخستین این مخفلیسم و تامین زرق و برق ظاهری پروژه فراهم میکنند؛ برای اینکار باید دلال های آشنا و دارای یار و همپالکی در درون جنبش کارگری توسط سرمایه داری انتخاب شوند.
در بخش سوم این نوشته به دقت به این مورد خواهیم پرداخت و خواهیم دید که یک طرف اصلی گرداننده ی نشست وحدت و از نفرات اصلی ایجاد به اصطلاح تشکل کارگری سراسری(ثقفی)، خود، همکاری قدیمی برای سرمایه داری و عضوی از این طبقه بوده و هست.
۲- تشکل سراسری کارگری در چه شرایطی شکل میگیرد؟
گفته شد که در سال های اخیر با محوریت ایجاد تشکل های مستقل از دولت و کارفرما، تعدادی تشکل کارگری و تشکل فعالین کارگری در جنبش کارگری ایران شکل گرفته است. سکوت و یا کم کاری و مشکلات و اتفاقاتی که برای دو تشکل کارگری ایجاد شده یعنی سندیکای کارگران واحد و هفت تپه افتاده است از سر تصادف و یا بد شانسی نبوده است؛ عامل سرکوب سرمایه داری که عاملی ثابت است و کماکان نیز فعال است در این وضعیت منشا اثر بوده است؛ عامل قوی نبودن آگاهی و درجه ی سازمانیابی کارگران که در عدم پیشروی و تقویت این دو تشکل، عمل کرده است نیز کماکان به درجاتی کم و بیش به همان منوال است. درنتیجه نه تشکل مستقلی شکل گرفته و نه امکان سربرآوردن یکباره ی چندین و چند تشکل مستقل کارگری در نقاط مختلف ایران معقول به نظر میرسد که کسی بخواهد از اتحاد آنان تشکلی سراسری تشکیل دهد. چند اعتراض شکوهمند کارگری رخ داده است اما در عرصه ی تشکل یابی، کارگران ایران هنوز در حال تمرین رزم برای مقابله ی سازمانیافته تر علیه نظام سرمایه داری هستند. در این شرایط برای اتصال چندین تشکل مستقل کارگری به هم، از رسته و دسته های مختلف به هدف ایجاد تشکل سراسری، نخستین پیش زمینه ی ضروری، در واقع وجود داشتن خود این این تشکل های کارگری است؛ ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود و حضور ده ها تشکل کارگری مستقل، ادعایی اشتباه – و البته در مورد بحث اخیر اعلام شده کاملا عامدانه و خیانتکارانه- است. تشکل های فعالین کارگری که خود به درجات زیاد زیر ضرب امنیتی هستند غالبا خود را با دستور کار کاملا ضروری و عینی ای با محتوای کمک و یاری و اعمال پشتیبانی برای کارگران برای ایجاد و یا تقویت تشکل های خودشان و در محیط کارشان تعریف کرده اند.
تشکل سراسری کارگری از سوخت و ساز مبارزه ی طبقه ی کارگر و در شرایطی که سطح سازماندهی به شرایطی خاص نزدیک شده باشد امکان حضور و ایجاد می یابد؛ حداقل این شرایط، پیدایش چندین و چند تشکل در رسته ها و رشته های مختلف در طبقه ی کارگر است. مرحله ی بعد ایجاد نوعی اتحاد و سازمانیابی در درون هر دسته و رسته است و سپس از اتحاد و همیاری و سازماندهی مشترک این فرا تشکل ها، ایجاد تشکل سراسری کارگری ممکن میشود. اینکه تعدادی معدود بعد از یکی دو میهمانی و دور هم جمع شدنی بنشینند و بخواهند در غیاب مبارزات سازماندهی شده ی کارگران و به جای آنان و یک تنه تشکل سراسر کارگرانی به وسعت و عمق کمی چند ده میلیون نفر را ایجاد کنند بیشتر به طنزی سیاه شباهت دارد تا به بحثی جدی تعدادی فعال معقول. این ماجرا آنچنان کاریکاتوری و تفننی است که حتی نمیتوان به آن یک اقدام و بحث اراده گرایانه نام نهاد.
ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود ده ها تشکل مستقل در طبقه ی کارگر بیش از ۵۰ میلیون نفری ایران مانند این است که کسی ادعا کند با یک گروه ۱۰ نفره میخواهد یک شبه یا یک ساله، یک بنای عظیم با زیربنایی به وسعت یک کشور برپا کند؛ حال آنکه بخش جدی فعالین کارگری، با وجود فشارهای شدید ناشی از سرکوب مداوم و با وجود مشکلات معیشتی و کمبود درجه ی آگاهی و سازماندهی در عموم کارگران، در حد توان واقعی و موجود خود و با هدفی که برای این مقطع از جنبش کارگری هدفی عاجل و ضروری است ، به درستی در حال تلاش برای پی ریزی برای ایجاد پی های لازمه برای این بنا هستند؛ بنایی که ضروری است و هدف همه ی فعالین ایجاد آن است. اما وقتی تعدادی معدود با ادعاهای فریبکارانه از میان همان تعدادی که با مشقت فراوان در حال ایجاد پی های لازم هستند، نیرو گیری میکنند و آنان را سرگرم پروژه هایی پوشالین کرده و از عرصه ی مبارزه دورشان میکنند، آیا هدفشان چیزی جز تضعیف همین ظرفیت موجود تشکل های مستقل جنبش کارگری ایران است؟ آیا هدفی جز انحلال طلبی، تفرقه افکنی و ضربه زدن به تشکل ها و فعالین جنبش کارگری دارند؟ اگر هستند کسانی که نااگاهانه بازیچه ی این پروژه شده اند بحثی جدا است، اما آنان که عامدانه و آگاهانه دست اندرکار این تفرقه افکنی و به هم ریختن صفوف فعالین جنبش با وعده ها ونقشه های دروغین هستند بدون شک نزد فعالین جنبش جایگاهی نخواهند داشت و راه به جایی نیز نخواهند برد.
امکان ندارد دست کم بازیگردانان این پروژه از بیهوده بودن این پروژه بیخبر باشند؛ بحث اینجاست که بدون شک تنها انگیزه ی آنان ایجاد یک فرقه-سکت برای تقابل و یا جداسری از تشکل های موجود است. چرا؟ تا بتوانند عقده های فروخورده ی شخصی و حس رهبری و سرجوخگی خود را به نحوی با یاری گرفتن از تعدادی سرباز فرمانبردار ارضا کنند و از این رهگذر نیز از امکانات پشت پرده ی نهاد های سرمایه داری بهره ببرند بلکه در آینده ای نزدیک ستاره ی ژنرالی ای که به لخ والسا تعلق گرفت، از سوی سرمایه داری داخلی و جهانی بر دوش آنها نیز بنشیند.
در واقع صحنه گردانان این نمایش قصد دارند وحدت چند فعال کارگری(؟) را به اسم تشکل کارگری جلوه بدهند که در بهترین حالت به همان خانه ی اولی که همین تشکل های فعالین در آن هستند بازمیگردند. پس اینهمه ادعا برای چیست؟ جنبش کارگری ایران دارای چند تشکل فعالین کارگری است که تا حدودی هر کدام گرایشی فکری را بازتاب میدهند. چرا این موسسین تشکل سراسری به همین تشکل های موجود نمی پیوندند و یا از آنجا که خود اکثرا عضوی از همین تشکلهای موجودند چرا امر مبارزه ی کارگری را در درون تشکل های خود، دنبال نمیکنند؟
چرا در حالی که این افراد با اطلاعیه های عمومی و مصاحبه و غیره از قصد خود برای ایجاد تشکل سراسری و پروژه ی وحدت میگویند اصل موضوع، تحلیل خود از اوضاع، سبک کار و دیدگاه خود را برای فعالین کارگری شرح نمیدهند؟ چرا نقد خود به فعالین و یا تشکل های موجود را به صورت صریح و مکتوب و فارغ از انگ و اتهام و ترور شخصی و شخصیتی، به جنبش ارائه نمیدهند؟ آیا دستگاه امنیتی سرمایه داری محرم است و فعالین کارگری نامحرم؟
نزد کارگران و فعالین کارگری آگاه موضوع روشن است: برای این به اصطلاح موسسین تشکل سراسری،مساله، پیشبرد امر جنبش نیست، بلکه بلند کردن تابلویی جدید اما اینبار با نامی دهن پر کن است؛ میدانند که نشدنی است اما میخوهند بلکه نامی برای آنان داشته باشد که روزگاری گفته شود فلانی از کسانی بود که از تشکل سراسری صحبت کرد و برایش تلاش کرد اما به دلایل مختلف نشد. مثل این است که در میان صحرایی که در دوردست ها گاهی علفی یا درختی دیده میشود و برای به هم رساندن آبادی هایش و درخت و سبزه اش تلاش های مداوم نیاز است ، شخصی تفی بیاندازد و بگوید من میخواهم در این نقطه ای که تفم فرود آمده است جنگلی انبوه ایجاد کنم. و از کسانی که در پای گیاهی، سبزه ای و یا درختی، به سختی و مرارت و دشواری و با کمترین امکانات مشغول داشت و نگهداری هستند بخواهد که بیایند و در حول و حوش تفی که او انداخته است به صحبت درباره ی ایجاد جنگل بپردازند بلکه جنگل ایجاد شود. بدیهی است آن افراد را نیز از کار خود دور کرده است اما لابد روزی میتواند ادعا کند من بودم که فلان روزگار تفی انداختم به نیت برپایی یک جنگل !
لزوم ایجاد تشکل سراسری باید امر تمامی فعالان جنبش طبقه ی کارگر در سراسر جهان باشد همانطور که هست؛ اما افشا و توضیح کسانی که بدین نام اهدافی ضد کارگری را دنبال میکنند نیز به همان مقدار از وظایف فعالین رادیکال جنبش کارگری است.
در بخش های فوق از شرایط عینی ایجاد تشکل سراسری گفتیم و از واقعیات موجود در جنبش کارگری و از انگیزه های علم کنندگان این پروژه و از نیاز سرمایه داری داخلی و جهانی و چراغ سبزشان برای ایجاد شمایل و ظاهری و کاریکاتوری از آزادی ایجاد تشکل های مستقل و سرمایه گذاری نهادهای سرمایه داری روی افرادی که بتوانند نقشی چون لخ والسا در جنبش کارگری ایران ایفا کنند.
بگذارید اشاره ی کوتاهی به طرف و یا طرفین اصلی این پروژه بیاندازیم.
۳- کم نیستند کسانی که با کانون مدافعان حقوق کارگر آشنا هستند. کم نیستند کسانی که تنشان به تن این کانون خورده و نیز بسیارند افرادی که به عنوان عضو در این کانون بوده اند و با دیدن اتفاقاتی، حیثیت و اعتبار خود را برداشته و گریخته اند؛ اینهمه بدون شک به ماهیت و خصلت های دبیر همیشگی این کانون، علیرضا ثقفی بازمیگردد. فعالین جنبش کارگری به خوبی میدانند نام کانون مدافعان و نفرات متغیر و موقتی ای که چند ماه یک بار جذب کانون میشوند و به محض رخ دادن کوچکترین اختلافی به علت توطئه ها صاحب کانون به سرعت میگریزند، در اصل چیزی جز پوششی برای امیال شخصی ثقفی و خانواده اش نیست. وی با دور زدن جمع موسس کانون دفاع از حقوق کارگران( در اواخر سال ۸۶ و بالاخره در بهار ۸۷) با قال گذاشتن آنها، اقدام به ایجاد کانون مدافعان کرد و به طور مداوم شگرد همیشگی اش درست کردن شایعات و پاپوش برای افرادی از اعضای کانون بوده که به کمترین درجه با نظریات و برنامه های وی موافق نبوده اند. ثقفی سرمایه دار کلانی ست که کارخانه اش در اطراف کرج به جز اینکه از استثمار کارگران ادامه کار میدهد، فقط اصل سرمایه اش در این کارخانه با کل دارایی هزاران کارگر برابری میکند و اینکه علاقه ی ویژه ای به دفاع از حقوق کارگران پیدا کرده است از زبان آنان که مستقیما به هر علتی حتا در مقعطی کوتاه، منجمله حتی جلسه ای با او دمخور بوده اند- حکایتی است شنیدنی اما تاسف برانگیز. اما کارکرد و فعالیت هایش هرگونه نامعلومی را در این زمینه بر بسیاری از فعالین کارگری آشکار کرده است.
ثقفی در نخستین تلاشش در سال های اخیر،(در مقطع ایجاد ) ضربات زیادی به کمیته پیگیری زد و بعد از اینکه موفق نشد برنامه های خود را در این تشکل به پیش ببرد از آن کناره گرفت.او در زمان تشکیل سندیکای واحد تلاش بسیار کرد و تا حدی موفق شد که دوست، فامیل خانوادگی و همکار و یار خود یعنی مهدی کوهستانی(‌نژاد) را به برخی از اعضای سندیکا معرفی کند تا برنامه های مالی ویژه ای را به پیش ببرند. علاوه بر فشارها و سرکوب های شدید حاکمیت سرمایه داری ایران، با برنامه ریزی سرمایه داری جهانی و در پوشش نهادهای کارگری جهانی و با واسطه گری ثقفی و از قبل ارتباط مخرب کوهستانی‌ با برخی افراد و به واسطه ی برخی برنامه هایی که به پیش برد سندیکای واحد ضربات سهمگینی خورد.
پس از تشکیل کانون مدافعان،( در سال ۸۷)، ثقفی پیشنهاد عضویت مهدی کوهستانی‌ در کانون مدافعان را میدهد که با مخالفتی که مورد توافق اعضای وقت کانون قرارنگرفته و در نتیجه وی به طور موقت از برنامه ی خود عقب نشینی میکند. وی بعد از ایجاد سندیکای هفت تپه، تلاش بسیارکرد تا کوهستانی‌ را به عنوان یکی از عناصر اصلی فعالیت خارجی سندیکا( و به عنوان مثال یک مرتبه به عنوان سخنگوی خارجی سندیکا) معرفی کند که باز هم با مخالفت جناح رادیکال جنبش کارگری موفق به اجرای طرح های مشترک بیشتری با مهدی کوهستانی‌نژاد نشد. اما وی در یک اقدام فردی با برنامه ریزی مهدی کوهستانی‌ و از طریق نامه نگاری با او شروع به دخالت در امور سندیکا کرد که با مخالفت فعالین کارگری به صورت موقت عقب نشینی کرد اما بار دیگر با همکاری کوهستانی‌نژاد به اقداماتی علیه فعالین کارگری به خصوص تعدادی از اعضای کمیته هماهنگی دست زد.
ثقفی در مقطع افشای سولیداریتی سنتر و عامل آن مهدی کوهستانی‌نژاد(در سال های ۸۷ و ۸۸)، به طور وسیعی شروع به شایعه پراکنی علیه فعالین کارگری و به خصوص اعضای کمیته هماهنگی کرد. او در ادعاهایی مشابهِ ادعاهای وزارت اطلاعات، اعلام میکرد که ” اعضای کمیته هماهنگی همگی کومله ای هستند و رهبر کومله یعنی علیزاده از امریکا پول میگیرد و من سندش را دارم پس چطور است که اعضای کمیته هماهنگی با پول های آمریکایی در جنبش کارگری مخالف اند ! ” وی ضمن پراکندن ادعاهای کذب در باره ی کمیته هماهنگی، آگاهانه تلاش میکرد برای آنان مشکل امنیتی نیز بتراشد. در واقع معلوم نبود که اطلاعات و دادگاه جمهوری اسلامی این برچسب ها را از ثقفی آموخته است یا برعکس.
هنگامی که ثقفی از طریق مهدی کوهستانی‌نژاد اعلام کرد میتواند مقادیر زیادی کمک مالی به کارگران هفت تپه بکند مورد مخالفت فعالین کارگری قرار گرفت. وی در مقابل، با تماس تلفنی با تعدادی از کارگران هفت تپه اعلام میکرد که ” کسانی که با کمک مالی کوهستانی مخالفند خودشان از کمونیست ها پول میگیرند و فردا همه ی شما اعدام خواهید شد !” وی تلاش میکرد تا هم پروژه ی مالی کوهستانی‌نژاد ( با ظاهر کمک مالی از فدراسیون های کارگری) رابه پیش ببرد و هم بتواند با ایجاد فضای رعب و وحشت، کارگران را از فعالین کارگری به خصوص از اعضای کمیته هماهنگی بترساند و از طرفی نیز برای این فعالین انگ امنیتی بتراشد تا بلکه از این طریق بتواند انها را متوقف کند (۲)
ثقفی که مدت ها زیر فشار فعالین جناح رادیکال جنبش کارگری قرار گرفته بود، تلاش کرد دوستی و همکاری خود با مهدی کوهستانی‌نژاد را تا حدی در پشت پرده نگه دارد و حتی فراتر از آن او با یک اقدام عجیب و مزورانه و با فرار به جلو فعالینی که در کنفرانس ترکیه رو به همه ی تشکل های موجود در کنفرانس ، بر علیه سولیداریتی سنتر افشاگری کرده بودند را متهم به شرکت در کنفرانسی کرد که سولیداریتی در آن حضور داشته است پس در نتیجه آن فعالین مشکلی با سولیداریتی ندارند! مانند این است که شما در صفوف تظاهراتی که پلیس در حال سرکوب است فریاد بزنید ننگ بر پلیس، نابود باد پلیس و ثقفی نتیجه گیری کند شما در تظاهراتی شرکت کرده اید که پلیس هم حضور داشته پس شما با پلیس مشکلی ندارید و هم نظرید !
ثقفی تقریبا با تمامی کسانی که با پروژه های مشترک او با کوهستانی‌نژاد و دیگر سیاست بازی ها و مکاری هایش و با خیانت هایی که به جنبش کارگری کرده و میکند مخالفت کرده اند، به اشکال مختلف برخورد شدید و ترجیحا شایعه سازی و تخریب شخصیتی کرده است و یا برخی خود ترجیح داده اند برای مشارکت نداشتن در این پروژه ها از کانون کناره گیری کنند. آخرین نمونه ای که علنی اعلام شد استعفای فریبرز رئیس دانا بوده است. البته این تنها مورد نبوده بلکه برعکس موارد زیادی بوده است که بی سر و صدا و پشت پرده به پایان رسیده است.
او اخیرا ( و به ویژه در سال ۹۳) که پروژه ی وحدت چند فعال کارگری اش به سرعت تبدیل به ایجاد تشکل سراسری شده و خود را تنها میبینید شروع به تماس گرفتن و پیغام فرستادن به اعضای سابق کانون مدافعان کرده و از انها خواسته برگردند تا در این پروژه حداقل تعدادی او را همراهی کنند و با واکنش آنها منفی انها مواجه شده است.
جالب اینجاست که در زمانی که اعضای کمیته هماهنگی زیر بیشترین ضربات از سوی حاکمیت ایران هستند و ثقفی نیز بوهایی مبنی بر وجود مقادیری اختلافات شخصی به مشامش خورده است، فرصت را مناسب میبیند تا انتقام خود را از کمیته هماهنگی بگیرد. کمیته هماهنگی اصلی ترین تشکلی بوده است که علیه پروژه هایی که ثقفی از طراحان اصلی آن بوده است ایستادگی کرده است و ثقفی از فضای موجود استفاده میکند تا بلکه بتواند تعدادی از اعضای کمیته را به خود و پروژه ای که کوهستانی‌نژاد تدارک دیده است، جلب کند.
کوهستانی‌نژاد پیشتر، از سویی از طریق گای رایدر دبیر کل فدراسیون جهانی کارگران و از سویی دیگر از طرف سولیداریتی سنتر( نهاد نفوذ آمریکا در جنبش کارگری جهانی)، خود را به نهادهای جهانی کارگری متصل میکرد و در داخل نیز از طریق دوست، همکار و قوم و خویش اش علیرضا ثقفی.
همکاری ثقفی-کوهستانی‌نژاد باعث شد، از طریق گای رایدر، در سال ۸۷ ثقفی در کنفرانس سالانه سازمان جهانی کار شرکت کند. ثقفی در این کنفرانس خود را نماینده ی جنبش کارگری ایران معرفی کرد که با اعتراض اکثریت فعالین داخل و خارج مواجه شد و وی سراسیمه اعلام کرد لابد حرف های من درست ترجمه نشده من تنها گفته ام یکی از فعالین کارگری ایران هستم ! اکنون گای رایدر دبیر کل آی.ال.او شده است و باز هم کوهستانی از طریق این دوست خود، ثقفی را برای شرکت در کنفرانس سالانه آی.ال.او دعوت کرد که ثقفی برای رد گم کنی و برای مدتی مسکوت نگه داشتن ارتباط ویژه اش با کوهستانی با بهانه ای مبهم اعلام کرد به دلایلی چند نمیتواند در این کنفرانس شرکت کند. ثقفی از طریق کوهستانی‌نژاد به دبیر کل آی.ال.او متصل است و جدیدترین پروژه های سرمایه داری جهانی برای اجرا در جنبش کارگری ایران زودتر و پیش از هر کسی به ثقفی میرسد. چراغ سبز دو طرف مذاکرات اتمی، یعنی حکومت ایران و حکومت های غربی برای احتمال ایجاد نوعی آزادی های ظاهری در ایجاد تشکل مستقل پیش از همه چشمان ثقفی-کوهستانی‌نژاد را خیره کرده است.
آنان هراسان برای اینکه نقش رهبری خود را تثبیت کنند و بدون اینکه برایشان استقلال واقعی تشکل های کارگری اهمیت داشته باشد با پشت پا زدن به دستاوردهای جنبش کارگری و با خیانت به تمامی کارگران و فعالین کارگری ای که برای ایجاد تشکل های مستقل آزار و اذیت شده اند، به فریبکاری از میان برخی از فعالین کارگری، نیرو گیری میکنند.
ثقفی با این اقدام قرار است که به چند هدف برسد(که البته خیالی خام است ): نخست اینکه خود را به عنوان یک رهبر معتمد و خوشنام کارگری مطرح میکند، دوم اینکه انتقام خود را از کمیته هماهنگی میگیرد و سوم اینکه پروژه مشترکش با کوهستانی‌نژاد برای جامه ی عمل پوشاندن به نقشه های سرمایه داری را به پیش میبرد.
سوال اینجاست که تعداد معدودی از اعضای کمیته هماهنگی با چه انگیزه و با چه آشنایی ای – اگر چه به صورت محدود- دراین نشست های مشترک شرکت کرده اند؟ آیا فرد یا افرادی از میان اعضای کمیته هماهنگی، خود را با این پروژه ی سرمایه داری و دلالانش، ثقفی-کوهستانی‌نژاد هم عقیده میداند؟ یا به طور کلی همان تعداد بسیار اندک از اعضای کمیته هماهنگی،که احتمالا در تعدادی از این جلسات بوده اند، از تمام این ماجراها خبر دارند؟ بعید به نظر میرسد.
گذشته از ثقفی و تنی چند از حواریون موقتی اش در کانون مدافعان،- و به جز یک نشست که تعدادی دیگر از فعالین کارگری دیگر در آن شرکت کردند و بلافاصله اعلام کردند این بار نیز ثقفی در حال طرح نقشه ای خیانتکارانه است و هرگز به دعوت ثقفی پاسخ مثبت ندادند-در اصل، طرف دیگر این نشست ها و از کسانی که در مورد ایجاد تشکل سراسری مصاحبه کرده است محمود صالحی و چند نفر معدود و انگشت شمار از اعضای کمیته هماهنگی هستند. با توجه به اینکه اینگونه پروژه ها برای آراستن ظاهر و موجه جلوه دادن خود نیاز دارند تا از برخی چهره های شناخته شده و ترجیحا خوشنام استفاده کنند، پروژه ی ثقفی و شرکا در محاسبه ای کاسبکارانه و شیادانه به سراغ یکی از خوشنام ترین تشکل های موجود در جنبش کارگری ایران یعنی کمیته هماهنگی رفته است تا از رهگذر رادیکالیسم و رزمندگی این تشکل بتواند برای پروژه و کاسبی خود اعتبار اولیه ای بتراشد. که البته تا کنون دست رد اعضای کمیته هماهنگی را بر سینه ی خود دریافت کرده است.
به نظر میرسد فضای برخی اختلافات پیشامد کرده در کمیته هماهنگی و شایعاتی که ( یا از سوی صالحی و یا بدون اطلاع او از سوی یک یا چند دوست او و یا از سوی سیستم امنیتی به نام او پراکنده شده است)که علیه برخی در زمینه ی مالی و غیره، ساز شده است و شایعاتی غالبا بی محتوا و در راستای ترور و حذف شخصی بوده وبه طور جدی از سوی سیستم اطلاعات و امنیت حکومت نیز تقویت میشود باعث ایجاد فضایی شده است که برخی معدود از اعضای کمیته هماهنگی احساس کنند منزوی شده اند و ثقفی درست از همین رخنه به خانه ای وارد میشود که مدت ها آرزوی آن را داشت و سالیان سال بود که بر علیه آن شایعه و توطئه گری میکرده است؛ ثقفی بیشترین تلاش خود را میکند که عناصر منزوی و یا افراد مستاصلی که از هزینه ی بالای زندان و تعقیب و آزار بابت فعالیت کارگری خسته شده اند را در غالب این پروژه پر و بال داده و به اختلافات میان فعالین کارگری نیز دامن بزند.
ثقفی که نمیتواند حتی برای وحدت چند فعال کارگری که هیچ، بلکه برای یک نشست ساده و حتی سلام و علیک ساده، فعالینی چون رضا شهابی ها، علی نجاتی ها، شاهرخ زمانی ها و یا اکثریت مطلق اعضای کمیته هماهنگی – که همگی با ماهیت وی و کارهایش اشنا هستند- را راضی کند سعی میکند از فرصتی پیش امده محمود صالحی را درگیر پروژه ی خود کند.نام محمود صالحی تا مقطعی و تا چند سال پیش به عنوان نام یک فرد فعال و سازنده و مثبت و با گذشته ای خوب درمیان فعالین در جنبش شنیده میشد؛ متاسفانه اکنون این نام در میان مباحثی حاشیه ای و عمدتا درگیری های شخصی و در فضای اتهام و تخریب شخصی به گوش میرسد.به طور قطع لازم است که او به سرعت حساب خود را با این حواشی و یا پروژه های عوامل سرمایه داری تسویه کرده و دوباره به ریل مبارزات کارگری و اتحاد با فعالین راستین جنبش برگردد. محمود صالحی در دام مسایلی گرفتار شده است که هیچ برنده ای از میان فعالین ندارد و تنها برنده اش سیستم سرمایه داری است. با توجه به داستان هایی که به گوش میرسد، به نظر میرسد صالحی به درستی نتوانسته است بحث های شخصی و اتهام زنی هایی که به افراد شده است را تا جایی که بحث ها از سوی او و یا منتسب به وی بوده است را به خوبی و درخور مدیریت کند. سوالی که برای بسیاری از فعالین کارگری مطرح شده این است که که چگونه کسانی که بحث تعریف فعال کارگری را پیش میکشند و به با شرف ترین فعالین دلسوز و رزمنده ی جنبش، القاب و اتهاماتی را نسبت داده و یا برخی را متهم به مسایل مالی میکنند و یا برخی را با عنوان کارفرما یا فعال کارگری نما خطاب و تخریب میکنند میتوانند رضایت بدهند که با کارخانه داری چون ثقفی نشست و برخاست و وحدت کنند؟! پس حساسیت ویژه در مورد کارگر بودن به عنوان اصلی بدیهی برای فعالیت کارگری چه میشود؟
هر فعال کارگری که به دنبال منافع شخصی خودش نباشد و دل در گرو جنبش کارگری داشته باشد نیک میداند که باید با گذشتن از بغضها و حساسیتهای شخصی و با ارجاع مسایل و مشکلات- به جای تلاش برای حل شخصی آن- به درون جمع دوستان در راستای شفاف سازی و ایجاد اتحاد کوشا باشد. اعضای هر تشکلی میدانند که دیگر اعضای تشکل شان باید اولین شنوندگان بحث، نقد، درد دل و مسایل آنان باشند.
از طرفی، به نظر میرسد محمود صالحی که به خوبی میداند و در مصاحبه هایش نیز تشریح کرده است که در شرایط موجود ، ایجاد تشکل سراسری برای دفاع از چند کارگر دربند – که حوزه ی فعالیت کاملا مشخص و محدود دارد- نشدنی است، قطعا میداند در شرایط کنونی، ایجاد تشکلی به وسعت طبقه ی کارگر و برای همه ی شئون طبقه ی کارگر به طبع نشدنی تر است؛ در چنین وضعیتی، جنبش کارگری محق خواهد بود تصور کند کسانی که دست اندرکار این گونه حرکات هستند در صورتی که عمیقا به نشدنی بودن ماجرا آگاه هستند در صورت ادامه ی آن فعالیت، هدفی دیگر را دنبال میکنند که قطعا مطابق منافع طبقه ی کارگر نیست.

نتیجه:
ادعای برپایی تشکل سراسری کارگران در این شرایط که خود تشکل های پایه ای مستقل وجود ندارند که بتوان بر اساس انها تشکلی سراسری تشکیل داد ادعایی ناصحیح و ضربه زننده به مبارزات جاری است. اینگونه تشکلی که ادعای ایجاد آن شده است حتی تشکلی کارا و مثبت( هر چند کوچک و کاریکاتوری) برای فعالین کارگری نیست و بیش از هرچیز نمایشی در جهت اهداف برپاکنندگان نمایش و منتج به هرز بردن بخشی از انرژی جنبش کارگری است.
این اقدام بی سرانجام خواهد ماند اما شاید بتواند تعدادی اندک از بدنه ی تشکل های موجود را به خود سرگرم کرده و آنان را تبدیل به سربازهایی فرمانبر کند.
سرمایه داری ایران و جهان در توافق خود ناچارند با کمک تعدادی فعال کارگری نما که دلالی سرمایه داری را میکنند با ادعای ایجاد تشکل های آزاد تر، ظاهری دموکراتیک برای سرمایه داری ایران ترتیب دهند، که هم اکنون گروه ثقفی-کوهستانی‌نژاد در حال پیریزی این پروژه هستند و مایلند و برایشان بسیار حیاتی و ضروری هم هست که از میان یک یا چند تشکل رادیکال در جنبش کارگری نیز یارگیری کنند تا بتوانند رد گم کرده و پروژه سرمایه داری را به نام جنبش کارگری جا بزنند.
سوال اینجاست که آیا محمود صالحی و دیگر معدود فعال کارگری، با اینهمه ماجرا و نیات ثقفی ها و کوهستانی‌نژاد ها و با این نیات سرمایه داری و توافقات ایران و غرب و با الزام وجود چندین تشکل کارگری، برای برپایی تشکل سراسری، آشنا هستند و بدان واقفند؟
اگر خیر که امید است او و دیگران با تحقیق و تعمق بیشتر درباره این مسایل و با همیاری دیگر دوستانشان در کمیته هماهنگی و دیگر فعالین کارگری در جناح رادیکال جنبش، بتوانند با عبور از رکودی نسبی که از گذر شدید ترین حملات و سرکوب های سرمایه داری، جنبش کارگری با آن دست به گریبان شده است بیشتر و بیشتر به فعالیت هایی که در دستور کار است بپردازند.
اگر میدانند و باز ادامه میدهند، جنبش کارگری بلافاصله حق دارد دو طرف اصلی گرداننده ی این پروژه را برابر و هم انگیزه بداند.
این ها سوالاتی است که باید رو به جنبش بدان پاسخ داده شود.

فرزاد بابامیری – ۷ نوامبر ۲۰۱۴

babmiri.farzad@gmail.com


پانویس ها:

۱-این متن علاوه بر خطوطی اصلی از کلیات تحلیلی اش، از نظر بخش های مهمی از جزئیات اش،( و حتی بعضی نقل قول ها و جملات ) بسیار و بسیار مدیون ارتباط های پیوسته ی نویسنده با تعدادی از فعالین کارگری داخل کشور و نیز تعدادی از فعالین و دوستان در خارج کشور است که طی سالیان اخیر موارد بسیاری از اتفاقات و وقایع مربوط به جنبش کارگری را با هم و گاها در خلال سلسله جلسات مشترک تبادل کرده ایم. به ویژه مشوق اصلی تحریر این نوشته رفقایی از داخل بودند که با وجود اینکه متن پیش نویس این نوشته از نظر آنان گذشته و به تاییدشان نیز رسیده است، و حتی جملاتی از این نوشته عینا و بی کم و کاست از سوی این دوستان است با این حال بیش از هر کسی مسوولیت این مطلب با نویسنده است.
۲- شایعات امنیتی ثقفی به طور گسترده ای و از جمله از طریق تلفن به سوی کارگران هفت تپه سرازیر میشد. وی حتا در تماس تلفنی به رضا شهابی نیز گفته بود ” این فعالین، پول های کمونیست ها را به هفت تپه میبرند تو بهتر است بیایی از منابع بهتری پول برایشان ببریم” . که این تماس تلفنی در بازجویی از رضا شهابی مطرح شده و به او گفته شده است” مگر ثقفی تلفنی به تو نگفت آن پول ها از کمونیست هاست؟” مساله این نیست که بازجو چه استفاده ای از این تماس تلفنی کرده است، مساله این است که ثقفی عامدانه این شایعات را درباره ی فعالین کارگری و اعضای کمیته هماهنگی و به صورت علنی منتشر میکرده است. در حالی که اغلب فعالین داخل و خارج منجمله اعضای اتحاد بین الملل و اعضای نهادهای همبستگی به خوبی میدانند کمک های مالی ای که به هفت تپه انجام گرفت کاملا از منابع کارگری و طبقاتی انجام شده است. ثقفی علیه این هر دو نهاد و تشکل در خارج کشور نیز شایعه پراکنی میکرد تا همه ی راه ها به رم(!) یعنی مهدی کوهستانی برسد و با تخریب فعالین و تشکل های داخل و خارج تنها گزینه ی مطرح برای ارتباط و کمک مالی همان کوهستانی باقی بماند.****************

رضا مقدم؛ رابطه مبارزه براى افزایش دستمزد و ایجاد تشكل سراسرى كارگرى – مصاحبه با تلویزیون دریچه****************

صلاح مازوجى پیرامون ایجاد تشکل های سراسری کارگری****************

نشست های خانگی، تشکل کارگریبه تاریخ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۴ گزارشی تحت عنوان ” سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری در روز شنبه سوم آبان ماه در شهر سقز بر گزار شد”در سایت کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر شد .
این گزارش با تاکید بر ایجاد تشکل سراسری و بر شمردن شرایط جامعه ایران ، ضرورت این امررا یاد آور شده اند. از آنجایی که این خبر همچون گذشته تنها توسط کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر شده است، باید گفت سردمدار این نشست “کانون مدافعان حقوق کارگر ” می باشد . این کانون توانسته است بنا بر دلائل مشخصی ، ارتباط خود را با تعدادی از فعالین کارگری، که چند تن از آنان عضو دیگر تشکل های فعالین می باشند برقرار کرده تا بتوانند اهداف این نشست ها را پیش ببرند . برای هر فعال کارگری مشخص است که افراد این نشست دو بخش هستند . افرادی که آگاهانه و با هدف خاص و استراتزی مشخص در این نشست ها شرکت می کنند و تعدادی که بدون در نظر گرفتن اهداف پشت پرده و سیاست های آنان تنها بعنوان عضوی ازاعضاء در آن نشست ها شرکت کرده و یا شرکت خواهند کرد.
کانون مدافعان مدتها به دنبال فرصتی بود تا بتواند دریک شرایط مشخص به تقابل جدی با گرایش چپ جنبش کارگری بپردازد. امروز که “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” زیر شدیدترین فشارهای عوامل امنیتی سرمایه قرار گرفته است و هر روز تعدادی از اعضای این کمیته احضار و بازداشت می شوند و یا مورد تهدید و آزار قرار می گیرند ، آن فرصتی را ایجاد کرده تا کانون مدافعان حقوق کارگر با یارگیری ،به اهداف خود که ایجاد تفرقه در جنبش کارگری است برسد. کانون مدافعان حقوق کارگر از جمله جریاناتی است که با هر نوع رادیکالسیم موجود در جنبش کارگری ناگفته ( بصورت علنی ) مخالفت کرده است . برای شناخت کانون مدافعان حقوق کارگر به چند تکته اشاره می کنم تا معلول شود که هدف “کانون مدافعان حقوق کارگر ” نمی تواند دغدغه منافع طبقاتی کارگران باشد.
برای کسانی که در آستانه اول ماه مه ، روز جهانی کارگر براسا س سنت دیرینه جنبش کارگری در تلاش بودند تا در این روز مشخص ، اتحاد عمل صورت گیرد و به عنوان نماینده تشکل های موجود جمع می شدند (که من هم یکی از آن اعضاء بوده ام ) شاهد بوده ایم که این کانون حاضر به اتحاد عمل نبوده و آنجا که حضوری داشته ، سعی می کردند با هزار اما و اگر این اتحاد به سر انجام خود نرسد .
واقعیت این است که کانون مدافعان کارگر، در حساس ترین شرایط که سولیداریتی سنتر نقش مخرب خود را به بازیگری آقای مهدی کوهستانی نژاد پیش می برد ، این کانون هیچ گونه اظهار نظری درباره این نهاد و عامل مستقیم آن نداشت . زمانی که آقای کوهستانی نژاد می خواست خود را به کارگران هفت تپه تحمیل کند ، مجددا این کانون آگاهانه سکوت اختیار کرد. کانون مدافعان حقوق کارگر ، بعد از اطلاعیه هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد تهران و حومه در باره برکناری آقای اسانلو و پیرو آن در یافت کمک مالی آقای منصور اسانلو از نهاد های امپریالیستی همچنان به سکوت آگاهانه خود تا به امروز ادامه داده است تا جایی که برای کارگران ایران مشخص نیست که استراتژی این کانون ، نسبت به دریافت کمک ها ی مالی و منابع آن کمک ها چگونه است ؟!
آیا می شود کسی مدافع طبقه کارگر باشد اما در مقابل نفوذ نهادهای سرمایه سالار در جنبش کارگری آگاهانه سکوت اختیار کندوسخن نگوید؟!
جدا از نکاتی که اشاره شد ،سازندگان این طرح ” ایجاد تشکل سراسری کارگران ” می دانند که ایجاد تشکل کارگری ، امر خود طبقه کارگر است و ساخت تشکل کارگری از بالا، تنها یک “عنوان ” است و نه چیز دیگری .
برای نمونه باید اشاره کرد ، زمانی که به درست” اتحادیه کارگران اخراجی و بیکار کردستان ” اعلام موجود یت کرد و به نادرست بعد از مدتی افراد مشخصی در این تشکل براثر منافعی خاص ” اتحادیه کارگران اخراجی و بیکار کردستان “را ملغی و ” اتحادیه کارگران آزاد ایران “را بنا نهادند . این اتحادیه در توهم آگاهانه به این باور رسیده که ظرف تشکل کارگران ایران است و با غوغاسالاری سعی دارد تا خیال کنندگان را بیشترخشنود نگه دارد و بجای پیشنهاد به کارگران ایران برای ایجاد تشکل در محیط کار ، از کارگران ایران میخواهد به این اتحادیه بپیوندند .مضحک است که اینان و هم فکرانشان باور داشته باشند چند میلیون کارگر شرکت نفت و یا صنایع فلزی ایران و … به جای ایجاد تشکل در محیط کار بیایند و عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران بشوند ! به این اعتبار ، در خوش بینانه ترین حالت ، تلاش کانون مدافعان حقوق کارگر و افراد شرکت کننده در این نشست ها ، ایجاد تشکل فعالین خواهد بود .
برای یاد آوری: چند ده نفری که می خواهند به نیابت از چند ده میلیون طبقه ی کارگر در ایران ، تشکل سراسری کارگران را ایجاد کنند باید گفت این یک توهم از نوع خیرخواهانه اش است . کسانی که حداقل شناختی از الفبای مبارزه و تاریخ جنبش کارگری ایران و جهان دارند نیک می دانند که ایجاد تشکل کارگری امر خود کارگران است . تشکل کارگری در دل مبارزه روزانه کارگران و بر اساس یک ضرورت ایجاد خواهد شد نه بر اساس نشست های خانگی .

بهزاد سهرابی – شنبه، دهم آبان ماه نود وسه****************

گفتگوی آرش کمانگر با محمود صالحی پیرامون سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری****************

درباره تشکل سراسری کارگرانمقدمه:
محرک نوشتن این مطلب درک هر روز بیشتر ضرورت تشکل سراسری کارگران حول مطالبات سراسری روز این طبقه است، واقعیت این است که بارها این مطالبات نوشته شده اند اما هیچ کدام به ثمر ننشسته و تنها روی کاغذ ماندند بدون آنکه مورد توجه بدنه کارگری قرار بگیرند. بحث این است که، مطالبات این جنبش از ظرفیت مبارزاتی این طبقه است که مایه می گیرد. اگر امروز مطالبات کارگری در نازل ترین سطح مطرح می شود به این دلیل است که از پی تهاجمات و سرکوب های گسترده ی بورژوازی و ضرباتی که انواع گرایش های رفرمیستی به مبارزات این طبقه وارد نموده ، جنبش کارگری ایران امروز در موقعیتی بسیار ضعیف و فرومانده قرار گرفته است مشکل اینجاست که حلقه های جنبش کارگری هم اکنون اینجا و آنجا مطالبات مشترکی را بر زبان می راند اما چون حلقه های سرگردان جدا از همدیگر. اینجاست که دخالت پیشروان کارگری را می طلبد که دست به کار متشکل کردن حلقه های پراکنده ی این قدرت جنبش کارگری شوند. اصولا این رویکردی که در آن نهادهای کارگری با عناوین مختلف ایجاد می شوند و بعد از کارگران خواسته می شود تا در لوای آن ها به هم بپیوندند، رویکردی است که با سوخت و ساز جنبش کارگری همخوانی ندارد. جنبش کارگری در روند مبارزاتش بر علیه سرمایه متشکل می شود، اساسا اگر روند شکل گیری تشکل های کارگری، حتی تشکل های رفرمیستی را نگاهی بیندازیم می بینیم که این تشکل ها هم تنها با نفوذ گرایش های رفرمیستی در بستر مبارزات کارگری علیه سرمایه و به انحراف کشیدن این مبارزات امکان تحقق یافتند و با افول جنبش کارگری این تشکل ها هم از صحنه ی پیکار اجتماعی رنگ باختند و آنچه از آنان باقی مانده صرفا نقشی بر کاغذ است و بیانیه هایی که هر از چندگاهی صادر می شود.
ما، در این نوشته این تشکل ها و دم و دستگاه های پراکنده ای را که به هر نوع نام کارگری را یدک می کشند نه عامل قدرت مبارزه ی طبقه ی کارگر می دانیم و نه نمود آن. ما مبارزه طبقه ی کارگر را در نطفه های آن، نطفه های یک جنبش سراسری بر علیه سرمایه می بینیم که حلقه هایش از هم جدا مانده اند. اما این جنبش در ذات خود علیه صاحبان سرمایه و دولت سرمایه، در ماهیت خود بر مبنای مطالبات و خواست های کارگری و فراقانونی است. مثال عینی تمام این گفته ها را می توان از دل مبارزات کارگری جاری بیرون کشید. اما به هر حال این مبارزات خودپوی کارگری نیاز دارد که مدام از خود و ساز و کاری که در آن مبارزه می کند بیشتر و بیشتر آگاه شود. این مبارزه باید اعتلا یابد تا بتواند در هر گام با افق تر و متشکل تر گام بردارد و چشم انداز این را داشته باشد که برای مبارزه و متشکل شدن چه موانعی را باید از سر راه بردارد.
از سوی دیگر در این مسیر مقابله با رفرمیسم کهنه کاری که سال هاست جنبش کارگری را زمین گیر کرده است، ضروری است، برای گام برداشتن در پیکار سراسری شورایی علیه سرمایه نمی توان از کنار رفرمیسم چپ و راست گذشت. جنبش کارگری چیزی نیست که امروز متولد شده باشد و بخواهد در نوپایی گام های خود را بردارد. این جنبش، در ذات خود جنبشی بین المللی و دارای قدمتی به اندازه اولین نطفه های سرمایه داری است. جنبش کارگری ایران هم تاریخ پر پیچ و خم خود را پشت سر گذاشته است که امروز باید بتواند آن را بشناسد و این شناخت و نقد و آسیب شناسی را دستمایه ی مبارزه ی روز خود نماید. از این رو نقد عملی اثرات رفرمیسم راست و چپ در درون جنبش کارگری جایگاه خاص خود را دارد.

*************مناسبات سرمایه داری بر بنیان تولید ارزش اضافه بنا نهاده شده، که هدفش از تولید فروش بوده و در واقع در آن آنچه که اهمیت دارد و در برنامه ریزی نظم اجتماعی تولید به حساب می آید به هیچ رو ارزش استفاده ی این محصولات و رفع نیازهای جامعه ی بشری نیست، بلکه در این نظام اقتصادی این کالا ها تنها محمل ارزش مبادله اند و تنها هدف تولید در این نظام، تولید ارزش اضافه و انباشت بیشتر سرمایه است و این سرمایه که به شکل توده ی انبوهی از کالا انباشت می شود باید بتواند در شکل وسائل و ابزار تولید که خود محصول کار انسان و کار مرده اند، کار زنده را ببلعد و باز ارزش اضافه تولید و انباشت نماید. در این ساختار اقتصادی نیروی کار مهم ترین کالایی است که خرید و فروش می شود. یعنی کالایی که به کار گرفتن آن تولید ارزش اضافه می کند، و تمام چرخه ی انباشت سرمایه را این کالاست که می چرخاند. بنابرین اکثریت افراد جامعه فروشندگان نیروی کاری هستند که اگر موفق به فروش این کالا نشوند امکان ادامه ی حیات نخواهند داشت و از قبل فروش نیروی کارشان است که امرار معاش می کنند. و این کالا توسط سرمایه (صاحب سرمایه) که اقلیت کوچکی هستند خریداری می شود تا در پروسه ی تولید به کار گرفته شود. سرمایه داران برای کم کردن زمان کار لازم یعنی کاری که هزینه ی بازتولید نیروی کار می شود تا فردا روز کارگر توان کار داشته باشد تمام تلاشش را می کند. کاستن بهای نیروی کار، یعنی پرداختن مزد هرچه کمتری به کارگر در حدی امکان پذیر است که امکان زنده ماندن حداقلی کارگر را فراهم کند و همچنین افزایش روز کار که هر دقیقه بیشتر بودن آن تولید ارزش اضافه و نتیجتا سود بیشتر برای سرمایه است نیز تا حدی امکان طولانی شدن دارد. اما در هر حال تلاش سرمایه برای هرچه بلند تر کردن طول روزکار و هرچه کمتر کردن دستمزد و نتیجتا افزایش هرچه بیشتر ارزش اضافه (مطلق) دستمایه ی اولیه ی قرن ها مبارزه ی طبقاتی بوده است. سرمایه می خواهد شیره ی جان کارگر را با هرچه طولانی تر کردن روز کار و کاستن هرچه بیشتر از دستمزد بمکد و از آن ارزش اضافه تولید و انباشت کند و کارگر در مقابل آن ایستادگی می کند. اما برای افزایش ارزش اضافه سرمایه راه دیگری را هم در مقابل خود می یابد و آن بالا بردن بهره وری نیروی کار یعنی کاستن از مدت زمانی است که در آن کارگر برای خودش کار می کند (کار لازم؛ یعنی به اندازه ی مزدش، به اندازه ی نیازی که برای باز تولید نیروی کار دارد) و افزودن به زمانی که در آن بدون دریافتی، صرفا ارزش اضافه تولید می کند. جان استوارت میل در کتاب نقد اقتصاد سیاسی می گوید: » جای تعجب است که کل اختراعات مکانیکی که تا به حال صورت گرفته از زحمت روزانه ی هیچ انسانی کاسته باشد» و دقیقا هم همین است چرا که هدف از به کار گرفتن ماشین در نظام سرمایه داری تنها و تنها بالا بردن بهره وری نیروی کار و افزایش تولید ارزش اضافه است. لذا سرمایه داران از تکنیک های پیشرفته و ابزار تولید جدید برای نیل به این هدف استفاده می کنند، بنابرین در سیر تحول نظام کار مزدی به مرور نسبت هزینه یا سرمایه ای که صرف خرید ابزار تولید می شود (سرمایه ثابت)، نسبت به سرمایه ای که صرف خرید نیروی کار می شود (سرمایه متغیر) فزونی می یابد. چرا که با بالا رفتن بارآوری کار هر کارگر سرمایه ی ثابت بیشتری را به کار می اندازد و ارزش اضافه ی بیشتری هم تولید می کند. و این نسبت (نسبت سرمایه ی ثابت به متغیر) به ارقام سرسام آوری رسیده است. بنابرین همچنانکه بارآوری کار افزایش می یابد، بخش هایی از نیروی کار از بخش مولد (یعنی تولید کننده ارزش اضافه) خارج شده و بنابرین برای سرمایه امکان به کار گرفتن غیر مولد آنان به بهای هرچه نازل تر ( به دلیل رشد لشگر ذخیره ی بیکاران) فراهم می شود. که اینان هر چند تولید ارزش اضافه نمی کنند اما در هر بخشی که فعالیت می کنند ملزومات توزیع و ادامه یافتن چرخه انباشت سرمایه را بر دوش می کشند.
هرچند که ذات سرمایه

طلب می کند که هر روز برای تولید بیشتر، در ابزار تولید و خود پروسه ی تولید ابتکارات جدیدی ایجاد کند اما خود این کار باعث نزول نرخ سود می شود و سرمایه چاره ای ندارد جز اینکه بار این بحران های خودساخته را بیشتر و بیشتر بر شانه های کارگران در سرتاسر دنیا سرشکن نماید. چاره چیست؟ راهی جز این نیست که سرمایه نفی شود و الا سقوط نرخ سود و بحران هایی که یکی از یکی عمیق تر و پر دامنه دار تر می شوند از نظام کارمزدی جدائی ناپذیرند. اما نظام سرمایه داری هم به صورت خودبه خودی کالبد تهی نمی کند. تنها مبارزه طبقه ی کارگر علیه اساس و هستی این نظام است که می تواند طومار آن را با همه ی زوائد و دمل هایی که به شکل جنگ و آتش و خون از گوشه و کنارش بیرون می زند در هم پیچد. تمام جنگ هایی که در طول تاریخ نظام سرمایه داری قد علم کرده اند، اگرچه در ظاهر ارتباطی به نظام کارمزدی نداشته باشند، محمل تنازعات سرمایه های رقیب و تخریب سرمایه برای برون رفت از بحران خود ساخته ی نظام سرمایه داری بوده و هستند. در عین حال بخش عظیمی از ارزش های تولید شده توسط طبقه ی کارگر جهانی به حوزه های تولید تسلیحات سرریز می شود و در سرتاسر دنیا در خدمت باز کردن راه های ارزش افزایی هرچه بیشتر سرمایه قرار می گیرد، برای حمایت گروه های تروریستی و ارتجاعی استفاده می شود تا سرمایه های رقیب در میدان رقابت با یکدیگر بر سر سهم بری بیشتر از ارزش اضافه های تولید شده یا ایجاد امکان تولید ارزش اضافه ی بیشتر پشت میزهای مذاکره به توافق بنشینند و نتایج کشته شدن کارگران مزدی در این کارزار خونین را درو کنند. هزینه ی تمام این جنگ ها در تاریخ نظام سرمایه درای از جان و مال کارگران مزدی پرداخت شده است. ریشه و بنیان تمام فجایعی از این دست در رابطه ی تضاد آمیز کار و سرمایه است و طبقه ی کارگر نمی تواند نسبت به آن ها بی اعتنا باشد چرا که تمام ارکان زندگی اش را در بر گرفته اند. ایجاد فجایع زیست محیطی و تخریب تمام هستی و زیستگاه طبقه ی کارگر و فرزندان آن توسط سرمایه هم از همین شیوه ی تولید تضاد آمیز نشئت می گیرد.
» تولید ارزش اضافه اختراع سرمایه داری نیست در تمام نظام های طبقاتی، طبقه ی فرادست نیاز خود را از قبل نیروی کار طبقه ی فرودست به شکل ارزش اضافه تأمین کرده است، اما در تمام نظام های پیشین در هر حال کم یا زیاد این نیاز حدی بر تولید ارزش اضافه بوده است. و تنها شاخه هایی که در آن ها استثمار طبقه ی فرودست و منابع طبیعی به شکل حرص انگیزی تا سطح مکیدن شیره ی جان انسان و طبیعت پیش می رفت در حوزه های مستقیم تولید ارزش مبادله یعنی طلا و نقره بود. اما در نظام سرمایه داری تمامی حوزه های تولید محمل تولید ارزش مبادله است و لذا دست اندازی به تمام هستی انسان و طبیعت تا سطح نابودی این هر دو، ماهیت و ذات شیوه ی تولید سرمایه داری است.» از طرف دیگر در جایی مثل ایران که بهره وری نیروی کار نسبت به سطح جهانی آن پائین تر است، یعنی از جدید ترین تکنولوژی های تولیدی استفاده نمی شود، جبران این تفاوت با خرید نیروی کار ارزان و شبه رایگان، تحمیل گرسنگی هرچه بیشتر به نیروی کار، بیکارسازی و اخراج و ایجاد جو خفقان و سرکوب هرچه بیشتر و بیشتر نیروی کار رخ می نماید. و نرخ استثمار و در نتیجه نرخ اضافه اررزش های کلانی را برای صاحبان سرمایه به ارمغان می آورد. طبقه ی کارگر بنا به هستی طبقاتی خود در جدال کار و سرمایه به مبارزه کشیده می شود اما هرچه سطح اتحاد و تشکل یافتگی و سازمان یافتگی این مبارزه کمتر باشد، هرچه کمتر خود را شناخته باشد و هرچه کمتر علیه مناسبات نظام کارمزدی نشانه رفته باشد، هجوم و چپاول سرمایه هارتر خواهد بود. حاکمیت سرمایه داری در ایران برای حفظ مناسبات مدام با توسل به مذهب و ناسیونالیسم و خرافات از طرفی و با تبلیغ در مدح و ثنای دولت و قانون و اینکه دولت نماینده ی مردم است از طرف دیگر اذهان طبقه ی کارگر را از مسیر مبارزه علیه سرمایه دور می کند. (که بعد تر به آن بیشتر خواهیم پرداخت) دولت جمهوری اسلامی برای حفظ این شرایط و تحمیل اختناق و سرکوب هرچه بیشتر در مسائل شخصی و روابط خصوصی مردم نیز از هیچ دخالتی فروگذار نمی کند. هر حرکت کارگری حتی رفرمیستی را با انگ اخلال در امنیت ملی به بند و زندان می کشد و اخیرا هم با احکام قضائی که در ابتدا در پاسخ به شکایت خصوصی صاحب سرمایه صادر می شود و بعد وجه عمومی جرم هم با عنوان اخلال در تولید و لذا اقدام علیه امنیت ملی پیگیری می شود، با تمام حرکات خودپوی کارگری در برابر سرمایه مقابله می کند.
در چنین فضای اختناق آوری جمهوری اسلامی حتی اتحادیه و سندیکا سازی را هم که توسط سرمایه ی جهانی برای به سازش کشیدن و بند و حد زدن بر مبارزات کارگری و جلوگیری از خروج این مبارزات از چارچوب سرمایه داری استفاده و تبلیغ می شود را بر نمی تابد و از هر نوع تشکل کارگری و حتی تجمعات و گردهمایی های کارگری وحشت دارد، چرا که می ترسد به یک حرکت خودپوی ضد سرمایه داری تبدیل شود. همچنین فضای رفرمیسم راست و چپ هم سال هاست که بر جنبش کارگری ایران خیمه زده و برای به انحراف کشیدن مبارزات خودپوی کارگری از هیچ کوششی فرو گذار نکرده اند. در چنین شرایطی باید ببینیم که تحلیلمان از وضعیت مبارزات کارگری چیست و راهکار را در کجا می توان جستجو کرد.

مطالبات روز کارگری ملاط پیوند و اتحاد مبارزات کارگران در یک تشکل سراسری:
مبارزه کارگری ذاتی مناسبات کارمزدی است، چیزی نیست که از بیرون به درون طبقه ی کارگر پمپاژ شود، کارگر با استقرار مناسبات سرمایه داری برای افزایش دستمزد، شرایط مناسب و امنیت شغلی اش مبارزه می کرده است، جنبش این طبقه وجودش را با مبارزه علیه سرمایه آغاز کرده است، در این مبارزات به قدرت خود اتکا نموده و این قدرت را در میدان مبارزه ی طبقاتی به عرصه ی مصاف با بورژوازی کشانده است، این مبارزات ذاتا سیاسی اقتصادی است، یعنی در یک جمله باید بگوئیم کارگر همواره برای رفاه و آزادی مبارزه می کرده است. بر مبنای تضاد ذاتی نظام کارمزدی که در بالا به آن اشاره شد، جنبش کارگری به حکم هستی اجتماعی طبقه ی کارگر درونمایه ای ضد سرمایه داری دارد. بورژوازی تا جایی که کاردش ببرد از تحمیل فجیع ترین و وحشتبار ترین شرایط بر زندگی توده های کارگر در پیشگاه ارزش افزایی سرمایه ابایی ندارد. تنها چیزی که سدی در مقابل آن است مبارزه ی ذاتی طبقه ی کارگر علیه سرمایه است.
تمام آنچه گفته شد در راستای درک این نکته است که نظام سرمایه داری اکثریت عظیم توده های جمعیت جهان را تبدیل به فروشندگان نیروی کاری می نماید که راهی برای زندگی جز فروش نیروی کارشان ندارند، و در ادامه بنا به هستی و ماهیت خود شدید ترین بی حقوقی ها و سیه روزی ها را به این طبقه تحمیل می نماید تا چرخ انباشت سرمایه بگردد. این طبقه بنا به ماهیت و هستی خود در برابر این تهاجمات می ایستد اما در واقع آنچه که مطالبه ی این طبقه است پیروزی در این جنگ طبقاتی و بازگرفتن تمام حقوق انسانی خویش است. بدیهی است که ما به عنوان آحاد توده های طبقه ی خود در هر برهه و شرایط اجتماعی مطالباتی داریم که چند و چون آن ها را وضعیت روز مبارزه ی طبقاتی ماست که تعیین می کند. ما متناسب با وضعیت پیکار اجتماعی خود علیه سرمایه است که می توانیم بورژوازی را از برخی سنگرهای روزش به عقب برانیم و با عقب راندنش در این نزاع همیشه جاری بخشی از کار اضافه ی خود را به کار لازم تبدیل کنیم. طرح مطالبات برای ما یک گزینه ی مکتبی و عقیدتی نیست. جبر زندگی و فشار گرسنگی و محرومیت تحمیل شده از جانب سرمایه بر ماست. مطالبات کارگری همان هایی است که در تمام اعتراضات و اعتصابات بر زبان آحاد طبقه ی ما جاری است و بدیهی است که با ارتقای سطح مبارزات ما این مطالبات رشد می کنند و می بالند. بدیهی است که نظم سرمایه داری نمی تواند تمام مطالبات ما را برآورده سازد چرا که با ماهیت آن در تضاد است. نگاه کردن به اینکه این نظام تا چه حد امکان عقب نشینی در برابر خواست ما را دارد و سپس طرح کردن مطالبات به اصطلاح واقع بینانه و حداقلی! بر این مبنا، با سر سرمایه به مبارزه ی طبقاتی نگاه کردن است. این موضوع دقیقا مرز میان جنبش ضد سرمایه داری طیقه ی کارگر با رفرمیسم در طرح مطالبات است. رفرمیسم بر این باور است که هرچه کارگران سطح مطالبات روز خود را پائین تر آورند راه تحقق آن ها را بازتر و هموارتر می سازند. درحالی که چند و چون خواست های کارگری و چشم انداز حصول آن ها را تنها ظرفیت موجود مبارزه ی طبقاتی کارگران علیه سرمایه است که تعیین می کند.
سطح نازل معیشت، وضعیت رقت بار بهداشت و دارو و درمان و آموزش، روزانه کار های طولانی، فقدان هر نوع امنیت شغلی، شرائط مهیب سالمندان و معلولین و از کار افتادگان و خردسالان، وضعیت کودکان کار و خیابان، بی مسکنی، بی آبی، فجایع زیست محیطی، مردسالاری و ستم مضاعف علیه زنان، تبعیضات بشرستیزانه جنسی، کودک آزاری، خفقان، دخالت در تمام شئونات زندگی فردی، جنگ و کشتار، همه و همه معضلات دامن گیر توده های طبقه ی کارگر هستند.مطالبه ی طبیعی و انسانی ما تولید کنندگان تمامی ارزش های اجتماعی، یک زندگی مرفه و آزاد و فارغ از نیاز و دغدغه ی نیازها است. لذا ما خواست ها و مطالبات خود را هر چه جامع تر و رادیکال تر از دل مطالبات بر زبان ها جاری آحاد طبقه ی کارگر مطرح می کنیم اما می دانیم که در هر گام پیشروی مبارزات طبقاتی ما این خواست ها رشد می یابند تا ما را بیشتر و بیشتر به سمت محو بردگی مزدی و دستیابی تمام آحاد جامعه به یک زندگی انسانی و مرفه، فارغ از تضاد ها و تبعیض ها و بی حقوقی ها و فلاکت ها پیش برانند. از منظر ما معنای پیش کشیدن مطالبات این نیست که کارگر فشار گرسنگی خود را به گوش کارفرما برساند تا سرمایه احیانا لقمه نانی به سمت وی پرتاب کند، بحث بر سر مبارزه ی طبقاتی است. و وقتی ما خواست یک زندگی انسانی مرفه فارغ از نیاز را مطرح می کنیم، عملا کل نظام سرمایه داری را آماج حملات خود ساخته ایم. مسئله این است که هر کارگری در عمق همین جهنم حی و حاضر بردگی مزدی باید حصول این مطالبات را حق مسلم و مفروض خود ببیند. در تضاد آشکار با زاویه دید رفرمیسم باید تصریح کرد که طرح مطالبات به این شکل نه تنها شانس دستیابی به خواسته های عاجل کارگران را کاهش نمی دهد بلکه افزایش هم می دهد. زمانی که سرمایه و دولت سرمایه داری خود را با جنبشی متشکل حول این خواست ها مواجه ببیند قطعا دستپاچه در برابر مطالبات عاجل آنان عقب خواهد نشست. کوتاه سخن اینکه حد عقب نشینی بورژوازی وابسته به سطح مبارزه ی ماست و ما کار آگاهگرانه حول طرح و پیگیری این خواست ها را تبدیل به راهکاری موثر برای ارتقاء توان پیکار خود می کنیم.
تمام بی حقوقی ها و فشارهایی که بر طبقه کارگر به انحا گوناگون تحمیل می شود، ناشی از رابطه کار و سرمایه در نظام کارمزدی است. بنابرین این مطالبات فهرست مشخصی ندارند که مانند منشور از جایی شروع و به جایی ختم شوند. از جایی شروع می شوند و تنها زمانی خاتمه می یابند، که طبقه کارگر از زیر یوغ استثمار بیرون آمده باشد و خود برای تمام ارکان زندگی اجتماعی آزادانه تصمیم گیری کند و در پروسه کار و تولید به صورت جمعی شرکت نماید. کنترل کارگری را بر ارکان تولید در دست بگیرد و رفاه و آزادی را به نوع بشر باز گرداند. مقابله با حقوق های معوقه، افزایش دستمزد در حد یک زندگی انسانی، درمان رایگان، بیمه بیکاری فراگیر تا زمان یافتن شغل مناسب، مقابله با افزایش هزینه های حمل و نقل، مقابله با بالا رفتن قیمت اقلام مصرفی، مقابله با اخراج، مقابله با قراردادهای موقت و سفید امضا، افزایش امکانات رفاهی و درمانی، ایجاد اشتغال، مقابله با کم حقوقی مضاعف زنان، مقابله با تخریب محیط زیست، مقابله با محدودیت های فردی و اجتماعی (عدم دخالت در پوشش و نوع زندگی و …)، مقابله با فشار نیروهای سرکوب در مقابل اعتراضات کارگری (دستگیری ها و زندان ها)، مقابله با عدم امنیت شغلی ناشی از خصوصی سازی هاو …تنها بخشی از مطالبات روز ما در برابر هجوم هار سرمایه و در راه دستیابی به یک زندگی مرفه و آزاد است که می تواند ملاط پیوند این جنبش های پرا کنده باشد و توان پیکار این طبقه علیه سرمایه را ارتقا بخشد.

درباره ی شیوه ی تشکل یابی و سازمان
قصد ما نه ایجاد یک تشکل کارگری بلکه تلاش در راستای متشکل شدن جنبش همیشه جاری توده های طبقه مان است. میان این دو باید فرق قائل شد. مسئله نفس تشکل نیست بلکه مسئله جنبشی است که باید متشکل شود. صحبت از سازمان یابی ضد سرمایه داری جنبش جاری کارگری به این معناست که ما جنبش کارگری را در ذات خود ضد سرمایه داری می دانیم. این سرمایه و نمایندگان فکری و سیاسی و ایدئولوژیک آن است که به زبان فلسفه و سیاست و فرهنگ و اخلاق و مدنیت و هر چیز دیگر برای مهار و به بند کشیدن این جنگ خودانگیخته ی ضد سرمایه داری راهکارهای رفرمیستی دست و پا کرده اند و انواع رفرمیسم را بر جنبش کارگری تحمیل نموده اند. طبقه ی کارگر برای ارتقاء سطح مبارزاتش نیازمند تجربه اندوزی و آگاهی است، نیازمند شناخت تاریخ مبارزاتی خویش است. در نظام سرمایه داری در پی سال ها تسلط و گسترش افکار و قوانین و فرهنگ سرمایه در تمام ارکان زندگی بشر، گرایشات بورژوایی در بطن اذهان بخش های بسیار و افراد بسیاری از بدنه ی کارگری رخنه کرده است، اما در هر حال واقعیت کوبنده و عریان بردگی مزدی نیز که با وقوع بحران ها، در سرتاسر جهان هر روز مهیب تر می گردد گواه از فقر و فلاکت و عدم آزادی است که در آن » کارگر تنها آزاد است که تمام زندگی اش را در قبال یک کاسه آش بفروشد». بحث بر سر این است که پیشروان کارگری چگونه در ارتباط با هر تحرک این جنبش قرار می گیرند و راز و رمز نهفته در نظام سرمایه داری را بر آن افشا می کنند، چگونه سمت و سوی این تحرکات را ;که در نهاد خود اعتراضی برخاسته از تضاد کار و سرمایه است، به سمت مقابله با ریشه ی تمام مشکلات یعنی نظام کار مزدی باز بر می گرداند. ارتباط ارگانیک خود را با این تحرکات چگونه سازمان می دهد و حتی در شرایط برهوت و مرده وار عدم وجود این تحرکات، چگونه راه را از بطن تضاد موجود بیرون می کشد، و در آن گام بر می دارد. این پیشروان کارگری، از آسمان به زمین نیامده اند، در درون طبقه ی کارگر، و در دل مبارزات ذاتی این طبقه رشد و نمو می یابند، همچنانکه در فرایند کار کارگر نیاز به درس آموزی پیدا می کند و آنچه را که نیاز به یاد گرفتن آن دارد در همکاری با دیگر همکارانش و با مطالعه ی کتاب ها و به صورت موازی با به کار بستن آن در پروسه ی کار یاد می گیرد و صاحب تجربه می شود، در روند مبارزه ی طبقاتی او هم همین اتفاق می افتد و باید بیفتد. این که ما در مسیر مبارزه نیاز به گام گذاشتن بر شانه ی تجربیات تاریخی طبقه ی خود داریم، ما را وا می دارد، که بر سر مسائل مختلف روزمان به بحث بنشینیم، مطالبی را که وضعیت زندگی ما در نظام سرمایه داری را در ریشه ها تحلیل می کنند مطالعه کنیم و هم زمان در بستر پراتیک اجتماعی خود را به آزمون بکشیم و آبدیده کنیم. پیشروان کارگری، چنین کسانی هستند و اگر با هر انگ و مارکی از دل این مبارزه و از بدنه ی هستی اجتماعی طبقه ی خود جدا شوند، مسیر آنان از این منظر به انتها رسیده است. متشکل شدن جنبش کارگری برای این است که توده های کارگر، ظرفیت و توان پیکار خود علیه سرمایه داری را وارد میدان سازند. اما هر تشکلی که نام کارگری را یدک می کشد الزاما ظرف اعمال قدرت کارگران علیه سرمایه داری نیست.
تشکلی که قدرت پیکار طبقاتی را به دار قانون و نظم سرمایه حلق آویز می کند، نه تنها ظرف اعمال قدرت طبقاتی نیست بلکه برعکس ساز و کار کفن و دفن بنیان ضد سرمایه داری این جنبش است.
اندیشه های رفرمیستی به انحاء مختلف که بسیار گفته و نوشته شده است جنبش طبقه ی تحت استثمار علیه طبقه ی استثمارگر را به بند کشیده است، اندیشه های انحرافی ای که در برهوت آگاهی و نا امیدی های حاصل از مبارزه بر بستر واقعیت عینی زندگی طبقه ی کارگر جایگزین جنبش سراسری لغو کار مزدی شده اند، اعم از اندیشه های ناسیونالیستی و مذهبی، آنارشیستی و فاشیستی، که در اقصا نقاط جهان در مقاطع مختلف در درون طبقه ی کارگر طرفدارانی پیدا کرده اند. تمام این ها واقعیات دهشت بار زندگی اکثریت عظیم جمعیت جهان در خدمت انباشت سرمایه و شدیدترین استثمارها و بی حقوقی هاست. اما عرصه ی مبارزه ی ما هم در همین زمین رقم خورده است. قرار نیست هرگز و در هیچ مقطع زمانی بورژوازی که بنا به هستی و ماهیت طبقاتی اش در پروسه ی تولید اجتماعی از خون میلیاردها کارگر جهان تغذیه می کند، راه مبارزه ی ضد سرمایه داری را پیش روی طبقه ی کارگر بازبگذارد، هیچ یک از نهاد های جامعه ی مدنی و حقوقی آن این نقش را ایفا نمی کنند چرا که وظیفه و هستیشان دفاع از مناسبات نظام کار مزدی و قربانی کردن تمام طبقه ی کارگر و نسل های آتی آن در پیشگاه ارزش افزایی سرمایه و انباشت است. بنابرین مسیر مبارزه ی ما از دل همین بیابان برهوت نشو و نما پیدا می کند. و اولین و آخرین کلام آن که می باید در تمام مسیر این مبارزه مدام نو به نو زنده شوند، استقلال تمام عیار طبقاتی ما از بورژوازی است. این گفته در حرف آسان است اما در واقعیت مسیر تمامی چالش ها و تناقضات و خطا ها و اشتباهات خواهد بود. که باید مدام با همکاری و همفکری یکدیگر از دل آن بیرون بیائیم.
سرمایه ستیزی خودجوش جنبش کارگری نقطه ی عزیمت ما در سازمانیابی این جنبش است. این بنمایه ی سرمایه ستیز است که باید شکوفا شود، شاخ و برگ کشد و میدان داری کند. این کار در گرو آن است که اولا مدام با نقد ریشه ای تمام ارکان نظام سرمایه داری از قانون و سیاست و مدنیت و اخلاق و فرهنگ و باور ها و پرده گشایی از راز و رمز نظام سرمایه تغذیه شود، ثانیا متشکل و متحد گردد و حلقه های پراکنده این جنبش با هم پیوند بخورند، ثالثا پیکار خود را به تمام عرصه های حیات اجتماعی بسط و گسترش دهد. خود کارگرانند که باید در همجوشی و همپیوندی با پیشروان طبقه ی خود بیاموزند و بخوانند و شناخت و آگاهی خود را ارتقا دهند. همه ی این ها را در متن مبارزه پی گیرند و سلاح مبارزه ی طبقاتی خود سازند. آگاهی در اینجا به مفهوم هستی آگاه طبقاتی است. در مقابل این نقطه نظر، نظریات کائوتسکی و لنین و سران بین الملل دوم قرار دارد که در مسلک آنان طبقه و جنبش کارگری فاقد ماهیت سیاسی و ضدیت با سرمایه است، آن را جنبشی صرفا اقتصادی می پندارند که باید انقلابیون حرفه ای یا روشنفکران طبقات بالا، بر بالای سر آنان حزب بسازند تا آنان را به صراط مستقیم مبارزه رهنمون شوند. این تفکر بود که رفرمیسم را برای سال ها زنجیری بر دست و پای مبارزات بین المللی طبقه ی کارگر نمود. و بعد ها در کمینترن آبدیده شد و مبارزات کارگری را به جنگی برای استقرار سرمایه داری دولتی تقلیل داد.
آنچه که می خواهیم در این بحث به آن بپردازیم، بررسی نمود های عینی و تمام عیار این محور هاست که در بالا اشاره شد، اینکه آگاهی طبقاتی تنها و تنها بر بستر پیکار اجتماعی و برخاسته از هستی طبقاتی طبقه ی کارگر به وجود می آید، می بالد و رشد می کند، اینکه استقلال این طبقه در تمام ارکان مبارزه و هستی اش باید عینیت یابد و ببالد، اینکه عرصه ی مبارزه ی طبقاتی عرصه ی بازیابی هویت از دست رفته ی طبقه ی کارگر است، هویتی که با صلب شدن قدرت تصمیم گیری وی در تمام پروسه ی کار و تولید اجتماعی، در خدمت انباشت سرمایه، که به عرصه ی تمام تولیدات فکری و فرهنگی هنری نیز تسری می یابد، در عرصه ی اجتماع از این طبقه صلب شده و تنها با مبارزه ی این طبقه علیه تمام سازوکارهای این جامعه است که می تواند نمود یابد. بنابرین شیوه ی تشکل یابی، سازمانیابی و مبارزه ی این طبقه شیوه ای است که در افق خود باید و باید بتواند این طبقه را برای در دست گرفتن تمام پروسه ی کار و تولید اجتماعی، آماده نماید. بنابرین با هرگونه سپردن افسار این مبارزه به دست نخبگان اقلیت به شدت مخالفیم. مفهوم احزاب ساخته و پرداخته ی نخبگان سیاسی را که می خواهند به نیابت از طبقه ی کارگر این جنبش را سیاست گذاری کنند از بیخ و بن نفی می کنیم و هستی طبقاتی و پیکار اجتماعی برخاسته از آن را جای آن می گذاریم. جنبش کارگری و مبارزه ی طبقاتی، چیزی نیست که افراد به عنوان فرد آن را نمایندگی کنند و پرچمدارش باشند، بلکه هستی طبقاتی ماست که در آن معنا پیدا می کند. جنبش کارگری قهرمانان پرچم دار نمی خواهد چرا که نفس زندگی و مبارزه ی طبقه ی کارگر در جهنم سرمایه داری متضمن بزرگترین قهرمانی هایی است که در کتاب ها از آن یاد شده است. ما یک بدن واحدیم. این چیزی است که در پروسه ی کار و تولید، آموخته ایم و باید در پیکار اجتماعی به کار بندیم. در فرایند این پیکار باید بساط رژیم ستیزی بورژوایی خارج از مدار جنگ واقعی علیه سرمایه را هم جمع کنیم. تا بوده مبارزات کارگری دستاویز نمایندگان گرایش های مختلف بورژوایی برای جایگزینی شکلی از حاکمیت سرمایه با شکل دیگر و یا تنها تغییر نام این رژیم ها شده است. طبقه ی کارگر باید راه خود را بر ریل پیکار ضد سرمایه داری از تمام گرایشات بورژوایی جدا کند.
گفتیم که طبقه ی کارگر به صورت ماهوی نمیتواند فارغ از جنبش همیشه جاری خود که بر بستر مطالبات عینی اش رخ می نماید، محمل دیگری برای تشکل یابی بیابد. این تشکل باید از جنس همین جنبش ها باشد، ماهیت ضد سرمایه داری خود را در پیکار اجتماعی بشتاسد و هر روز بیشتر و بیشتر ببالد و بر بستر مطالبات عمومی روز طبقه کارگر ایران سراسری شود. ساز و کار چنین تشکلی نمی تواند از بنگاه های اقتصادی بورژوازی الهام گرفته باشد، چرا که در آن ها اساس بر استثمار است و جدایی کارگر از کار به صورت ماهوی در آن رخ می دهد، در مقابل اگر همین از خود بیگانگی بخواهد در رابطه بین کارگر و مبارزه اش هم رخ بنماید دیگر چگونه ممکن است این مبارزه بتواند راه خود را در میان این سنگلاخ ها به سمت هدف گرفتن مناسبات بردگی مزدی باز کند.
در رابطه با تشکل طبقه کارگر چند نکته ی زیر حائز اهمیت است که باید یک به یک و با درس گرفتن از تجربیات گذشته به آن ها پرداخته شود:
١- تشکل طبقه کارگر از دل مبارزات جاری و حول مطالبات روز طبقه کارگر شکل می گیرد نه با اعلام به وجود آمدن یک فرقه و تصمیم گیری از بالا و عضو گیری از میان کارگران، نه با اعلام قانونی و رسمی ثبت یک اتحادیه و ….
٢- تشکل طبقه کارگر باید شورایی باشد، یعنی باید بتواند نطفه های جامعه ای را که در آن تمام انسان ها وظیفه ی گرداندن اجتماعی را که در آن زندگی می کنند بر عهده دارند ایجاد نماید. یعنی باید تمام آحاد آن در تصمیم گیری ها مشارکت داشته باشند و تصمیم گیری ها به صورت جمعی اتفاق بیفتد. سپردن افسار خود به دست اقلیت نخبه برای طبقه کارگر همواره فجایع دردناکی به دنبال داشته است، احزاب و سندیکاهایی که بخواهند بر بالای سر کارگران تئوری پردازی کنند، پرچمدار مبارزات کارگری نیستند بلکه پرچمدار نوعی از سازش طبقاتی اند که در بزنگاه های آن طبقه ی کارگر بارها به قربانگاه های این سازش کشیده شده و تاوان های سنگینی از دل آن بیرون آمده است. اگر قرار است جنبش طبقه ی کارگر، جنبش ستیز علیه سرمایه و کارزار رهایی از شر این نظام باشد، هیچ چاره ای جز این ندارد که آحاد توده های خود را برای تأثیر گذاری هرچه آگاه تر و چاره گر تر بر بستر مبارزه طبقاتی جاری پرورش دهد و همزمان و بر متن همین روند برای جامعه گردانی شورایی سوسیالیستی و محو رابطه خرید و فروش نیروی کار آماده سازد. ظرف این کار فقط شورا ها و جنبش سراسری شورایی توده های کارگر است. شوراهایی که بستر پیکار روز، مرکز خودآموزی و ارتقاء آگاهی، ظرف دخالتگری نافذ و خلاق و آگاه آحاد کارگران و سنگر مبارزه ی طبقاتی باشد.
٣- قانون ابزار دست طبقه مسلط است برای تعریف حق بر مبنای ساز و کار مشخص اقتصادی سیاسی در نظام کار مزدی. بنابرین تضاد طبقاتی، استثمار قطره قطره هستی طبقه کارگر در پیشگاه ارزش افزایی و انباشت سرمایه از منظر قانون در نظام سرمایه داری عین عدالت و حق است. طبقه کارگر به حکم اینکه طبقه تحت استثمار است، به صورت خودبه خودی نه بر مبنای خطوط قانون که در جهت مقابل آن گام بر میدارد. طبقه کارگر درخواست تشکل نمی کند، تشکل های خود را در گیر و دار مبارزه آشکار و پنهان ایجاد می کند. طبقه کارگر درخواست نمی کند که قانونا حق اعتصاب و ایجاد تشکل داشته باشد، بر بستر مبارزه و در راستای مطالبات خود به این پیکار کشیده می شود، اعتصاب می کندو تشکل خود را ایجاد می کند، و اگر قرار باشد قانونی در این راستا وضع شود، این عقب نشینی بورژوازی در مواجهه با وضع موجود مبارزه طبقاتی است، کما اینکه در مقابل اعتراضات اوج گیرنده کارگری دولت قوام قانون کار را دستپاچه و شتابزده وضع کرد تا بتواند روابط کارگر و کارفرما را در حیطه منطق بورژوازی و با دست آزی به تجربیات بورژ.ازی جهانی قانونمند کرده، حدودی را مشخص نموده و در آن حدود، مبارزات کارگری را به بند کشد. اگر امروز هم در پی اعتصابات پیاپی، حق اعتصاب در قانون گنجانده شود فقط برای این است که بورژوازی نسبت به غیرقانونی بودن آن عقب نشینی کند اما در عوض مانند آنچه که در تمام جوامع غربی رخ داده هزار گونه حدود و ثغور برای آن ترسیم نماید تا بتواند مدیریتش کند. منظور از تمام این حرف ها این است که مبارزه طبقه کارگر از گام نخست فراقانونی است، چرا که قانون ابزار دست طبقه مسلط است. طبقه کارگر برای گرفتن حقوق خود مبارزه می کند، نه برای گنجانده شدن آن در قانون. بورژوازی است که با عقب نشینی در برابر این مبارزات آنان را در قانون می گنجاند. این عقب نشینی دستاوردی برای طبقه کارگر هست، اما هدف مبارزه او نیست. کما اینکه بیش از نیمی از جمعیت نیروی کار شاغل هم به انحا گوناگون از دایره شمول همین قوانین هم خارجند.
۴- تشکل طبقه کارگر، باید بتواند خود را از انواع گرایشات بورژوایی که در درون طبقه رخنه کرده بزداید، تشکلی که بتواند جنبش طبقه کارگر را در کارزار تضاد طبقاتی نماینده باشد، باید منافع این طبقه را پیش برد، و چنین تشکلی به ناچار و بنا به ماهیت طبقاتی نظام سرمایه داری، ضد سرمایه داری و با افق لغو کارمزدی است.
بنابرین تشکل طبقه کارگر از نظر ما، شورایی، فراقانونی، ضد سرمایه داری است و تنها و تنها بر بستر پیکار اجتماعی طبقه کارگر که ضرورت زندگی این طبقه است شکل می گیرد. اگر بناست در مسیر سازمانیابی ضد سرمایه داری توده های طبقه ی خویش گام برداریم باید ملاحظات بالا را مد نظر قرار دهیم. تا کنون رسم بر این بوده است که عده ای دور هم جمع می شدند، حزب می ساختند، سندیکا تأسیس می کرده اند، کمیته به وجود می آوردند، کانون دائر می نمودند و به هر حال زیر این نامها و عناوین مختلف دفتر و دستکی راه می انداخته اند و بر بام این دکان پرچم سازمانیابی جنبش کارگری را به اهتزاز در می آورده اند. بیائید قبول کنیم که این ها کار بورژوازی یا رفرمیسم راست و چپ درون و بیرون جنبش کارگری است. ما باید این فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو بر آن در اندازیم. در هرکجا که هستیم در شرائط کار و استثمار و زندگی و مبارزه ی روز توده های طبقه ی خود شروع به متشکل نمودن شورایی مبارزه ی خویش بر علیه سرمایه کنیم. اگر این را قبول داشته باشیم رابطه ی ما رابطه ی دوستان، رفقا و اعضای فعال اندرونی و ارگانیک یک جنبش است که به دور از هرگونه صدر و ذیل و رهبری، دور هم جمع شوند تا از این طریق، حرف های این سر جنبش را به آن سرش برسانند، خبر رسانی و تحلیل آسیب ها ی مبارزات روز خود را در حلقه های این جنبش دستور کار قرار دهند، تجارب حاصل از این مبارزات را به گوش بخش های دیگر برسانند و قدرت همه ی بخش ها را به هم پیوند زنند و قدرت کل این جنبش را پشتوانه ی پیروزی هر بخش آن سازند. مطالبات روز این جنبش را زمینه ی پیوند سراسری شورایی و ضد سرمایه داری طبقه ی خود نمایند. اگر چنین شود و اگر برای اولین بار در تاریخ ایران کسانی با این رویکرد و با این هدف دست در دست هم نهند کاری کارستان نموده اند و فضایی خواهند آفرید که هر کس در هر کجای جهان در جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر فعال است می تواند در پروسه ی پیشبرد این کارها سهمی به دوش کشد.

چند کارگر ضد سرمایه داری****************

اراده گرایانه نمی توان »تشکل سراسری کارگری» را برپا کرداخیراً از سوی عده ای، نشستی صورت گرفته است که به آن عنوان: ”سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری”، داده شده است. گویا در طول ماه های اخیر دو نشست دیگر از همین نوع و با شرکت همین عده برگزار شده و قرار است همین عده بعداز یکی دو نشست دیگر، ایجاد و برپایی ”تشکل سراسری کارگران ایران” را اعلام نمایند! اینکه شرکت کنندگان این جلسات چه کسانی هستند و در جلسات تاکنونی شان چه گذشته است و در جلسات احتمالی آتی شان چه خواهد گذشت، پاسخ های روشنی می طلبند که لابُد ”مبتکران” برپایی چنین تشکلی برای هریک از این سوالات و کلی ابهام و سوال دیگر پاسخ دارند.
شکی نیست که شکل گیری تشکل سراسری کارگری در برابر عملکرد متحد سرمایه و کارفرما و دولت، امری است بسیار ضروری که باید در تلاش برای فراهم سازی ملزومات ایجادش تعجیل داشت. اما نکته مهم این است که چنین تشکلی، با چه تعریفی و در تعقیب چه اهدافی و به چه ترتیبی و با چه مختصاتی باید شکل گیرد و راه افتد!
با توجه به نکته مهمی که به آن اشاره شد، باید از کسانی که پای ایجاد ”تشکل سراسری کارگران” رفته اند، پرسید: چنین تشکلی که ”در راه است”، نتیجه چه پروسه ای و محصول چه شرایطی و برآیند چه سطحی از بهم پیوستن تشکل های موجود و شبکه فعالان کارگری در محیط های کار و در مقیاس سراسری است؟
آیا چنین تشکلی، برآیند اکثریت تشکل های کوچک و بزرگ شکل گرفته تاکنونی است؟! آیا اساساً آنقدر تشکل کوچک و بزرگ در محیط های کار ایجاد شده اند تا از هم خط شدن و بهم پیوستن شان ظرف بزرگتری بنام تشکل سراسری کارگران بوجود آید؟
آیا چنین تشکلی از دل یک مبارزه زنده برای تحقق مطالبات سیاسی و اقتصادی همین امروز کارگران برمی خیزد؟ آیا اساساً از دل مبارزات پراکنده تاکنونی باندازه قابل توجهی ارگان های نمایندگی کارگران در محیط های کار، بیرون آمده اند تا در ایجاد تشکل سراسری به آنها متکی بود؟ مثلاً، بعداز مبارزات موفق کارگران پتروشیمی خرمشهر، فولاد قروه، معدن بافق و…، کارگران این مراکز توانسته اند در محیط های کارشان (باهرنامی) تشکل های پایداری بوجود آورند تا در پیوند و هماهنگی با تشکل های دیگر و شبکه محافل کارگری، در پی ریزی پیکر تشکل سراسری نقش داشته باشند؟
حرفی دراین نیست که رویارویی با سرمایه و دولت، تشکل و سازمان گسترده خود را می خواهد. – سازمانی رزمنده و مستقل از دولت و غیروابسته به احزاب و متکی به مکانیسم های خاص خود و برخوردار از حمایت همه جانبه وسیع ترین توده های کارگری! – به این اعتبار کسی نمی تواند ضرورت برپایی بدون تأخیر چنین تشکل و سازمانی را نادیده بگیرد، اما واقعیت این است که چنین سازمانی کارگری در قد و قواره ای سراسری، نه در خلاء و نه خودبخودی و نه به اراده صرف کس یا کسانی بوجود نمی آید. تشکل سراسری محصول مبارزه جدی و جاری و نتیجه همراه شدن و پیوند تشکل ها و شبکه های فعال کارگری در محیط های کار و صد البته دخالتگری فعال پیشروان کارگری است!
بنابراین مادام که مراکز کار و تولید و ارائه خدمات، در حد قابل توجهی صاحب تشکل محیط کار خود نشده باشند و شبکه محافل کارگری بهم مربوط نشده باشند و مبارزات پراکنده جاری درحد مطلوبی هماهنگ و یک کاسه نگردیده باشند، زمینه برپایی ایجاد تشکل سراسری فراهم نمی شود و هر تلاشی با هر نیتی صورت گیرد، تعبیر دیگری پیدا خواهد کرد.
در واقع تشکلی که چنان مسیری را که به آن اشاره شد نپیموده باشد و تنها به اراده عده معدودی هویت یافته باشد، حتی اگر موجودیت اش هم اعلام شود؛ فراتر از تشکل های تاکنون موجودی که ”برای ایجاد تشکل های کارگری” تلاش می کنند، نخواهد رفت و در بهترین حالت در همان سطح اما با نامی دیگر درجا خواهد!
طبعاً این آرزوی هر کارگر و فعال کارگری و انسان برابری طلبی است که طبقه کارگر در قد و قامت استوارتری و با تشکل سراسری و قدرتمندش در برابر سرمایه و حامیان و حافظانش ظاهر شود و برای مطالبات همه جانبه اش بجنگد. اما برای دست یافتن به چنین تشکلی سراسری و قدرتمند، از بیراهه نمی توان رفت. ایران یک جمعیت کارگری چند ده میلیونی دارد و تشکل قدرتمندی که بتواند در هر شرایطی اراده این توده وسیع و منافع طبقاتی شان را نمایندگی کند، نمی تواند در غیاب رأی و نظر آنان برپا گردد. نمی توان اراده گرایانه و توسط عده ای از بالای سر این میلیونها کارگر بنام آنها و برای آنها تشکل سازی کرد!
برپایی تشکل سراسری کارگران و اعلام موجودیت آن، بدون دخالت وسیع ترین رأی و نظر توده کارگران (بویژه کارگران مراکز کلیدی کار و تولید و خدمات)، بدون رأی و نظر کارگران پیشرو و خوشنام و دخالتگر دیگر محیط های کار، بهرجایی هم برسد؛ به سرانجام مطلوبی نخواهد رسید.
باید توجه داشت که: فراخوان به ایجاد هر تشکلی بدون فراهم شدن ملزوماتش، حتی اگرهم شکل بگیرد؛ هیچ تضمینی به برداشتن گام هایی جدی و مؤثر نمی دهد و نباید به ادامه کاری اش هم امیدوار بود. چنین تشکلی با چنان ساختاری، درهر تندپیچی و با اختلاف سلیقه هر دونفری از فراخوان دهندگان و اداره کنندگانش، به سرعت به بستری برای کشمکش های غیرلازم و بگو مگوهای بی حاصل و تسویه حساب های شخصی تبدیل می شود. کاری نکرده بی خاصیت می گردد و اگر آب نشود و به زمین فرو نرود یا بجایی وابسته نگردد و به فساد کشیده نشود، طولی نخواهد کشید که جز اسمی از آن باقی نخواهد ماند. اصالت و قابلیت هر تشکلی برای پیشبرد امر مبارزه سراسری، منوط به این است که چنین تشکلی از دل یک مبارزه جدی و جاری و در توازن قوای معینی و طی پروسه ای و با دخالت مستقیم آن کسانی که در بطن مبارزه روزمره به عنوان مبلغ و محرک و سازمانده و هماهنگ کننده امر مبارزه، ایفای نقش می کنند؛ شکل گیرد!
یک تشکل واقعی سراسری کارگران، از دل یک مبارزه سراسری و در جریان راه افتادن یک جنبش مطالباتی زنده و واقعی کارگری با دخالتگری فعال تشکل های کارگری موجود و شبکه های محافل کارگری، بیرون می آید؛ نه به اراده عده ای که حتی ممکن است برخی از آنها با فعل و انفعالات درونی محیط های کار و زندگی کارگران و درد و رنج شان و جدال و کشمکش های شان با کارفرما و دولت بیگانه اند!

عطا خُلقی ۴ نوامبر ۲۰۱۴****************

مصاحبه با سید علی حسینی یکی از شرکت کنندگان در نشست فعالان کارگری:

تشکل سراسری کارگری به تقویت تشکلهای دیگر کمک می کنداز ابتدای امسال و در میان فعالان کارگری، سه نشست در شهرهای کرج و سقز برگزار شده است. شرکت کنندگان در این نشست هدف خود را «ایجاد تشکل سراسری کارگری» اعلام کرده اند.
این مساله باعث شد تا در میان فعالان و حامیان جنبش کارگری بحث هایی شکل بگیرد. در همین رابطه با سید علی حسینی، عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد به تشکل های کارگری و یکی از شرکت کنندگان در این نشست گفتگویی انجام شده است. وی در این رابطه به پرسش های سایت کانون مدافعان حقوق کارگر در رابطه با «تشکل سراسری کارگری» پرداخته است.

۱- دستاورد جنبش کارگری از سال ٨٢ الی ٩٢ چیست؟
جنبش کارگری از سال ٨٢ به بعد رشد قابل ملاحظه ای داشته است. در فاصله زمانی این مدت چند تشکل کارگری و ده ها کمیته کارگری به وجود آمده که هر کدام به سهم خود در راستای رسیدن طبقه کارگر به خواست و مطالباتشان کمک های شایانی کرده اند. ما شاهد هستیم که امروز ده ها کارگر به اتهام عضویت در کمیته های کارگری و تشکل های مستقل کارگری به زندان محکوم شدند و یا برای آنان پرونده تشکیل دادند.

٢- تشکل کارگری مستقل چیست؟
تشکل های مستقل هیچ وقت از نهاد های دولتی جهت تشکیل اجازه نمی گیرند و آن تشکل مستقل با اراده جمع اساسنامه خود را تصویب و آن را جهت اجرا به هیئت مدیره منتخب واگذار می کنند.

۳- شما یکی از شرکت کنندگان جمع ایجاد تشکل سراسری کارگری هستید، هدف این جمع از ایجاد یک تشکل جدید سراسری چیست؟
هدف ازایجاد تشکل سراسری برای ایجاد همبستگی کلیه کارگرانی است که با هر شکل استثمار طبقاتی مخالف هستند. ایجاد تشکل سراسری به معنای آن است که کارگران را در آن متشکل و برای مبارزه با کل نظام سرمایه داری بعنوان یک طبقه واحد حرکت کنند.

۴- تشکل جدید رابطه اش با تشکل های دیگر کارگری چیست؟
من شخصا» عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری هستم و این را وظیفه خود می دانم که به تمام کارگران و فعالان کارگری که می خواهند هر گونه تشکل تشکیل دهند به آن کمک کنم. این مساله در اساسنامه کمیته هماهنگی به تصویب رسیده است. این تشکل هم جدا از این قاعده نیست و ما باید برای تشکیل آن کمک کنیم. اما به نظر من،تشکیل این تشکل هیچ گونه مشکلی برای تشکلها و کمیته های موجود به وجود نمی آورد، بلکه آنان را تقویت خواهند کرد.

۵ – تاکنون سه نشست داشته اید، این نشستها چگونه بوده؟ لطفا» در این مورد توضیح دهید؟
بحث تشکیل تشکل سراسری به این روزها مربوط نیست بلکه از چند سال گذشته روی آن بحث های زیادی شده. اما در بهار امسال عملا» یک نشست در میان فعالان کارگری در شهر سقز برگزار شد و همگی به این نتیجه رسیدند که جهت سامان دهی به صحبت های گذشته باید با هم نشست داشته باشیم و از کلیه کارگران و فعالان کارگری دعوت شود تا در این نشست ها شرکت کنند. بر همین اساس نشست دوم در شهر کرج برگزار شد و در آن نشست مصوب شد تا آدرس ایمیلی به جامعه معرفی شود که فعالان و کارگرانی که مایل هستند در نشستها شرکت کنند از طریق این ایمیل با ما تماس حاصل کنند. نشست سوم هم در شهر سقز با شرکت تعدادی از نمایندگان کارگران برگزار شد که در نتیجه مصوب گردید که یک اطلاعیه صادر شود، آن اطلاعیه در دنیای مجازی انتشار دادیم تا کارگران و فعالان جهت نشست بعدی به ما بپیوندند.

پایان ۹۳/٨/١٧

کانون مدافعان حقوق کارگر

سید علی حسینی****************

محمود صالحی در گفتگو با سایت کانون مدافعان:

سکتاریستها برعلیه تشکل سراسری تبلیغات منفی می کنندمحمود صالحی برای تمام فعالان و حامیان جنبش کارگری ایران نامی آشناست. او یکی از فعالان به نام جنبش کارگری از شهر سقز است و تاکنون بارها برای دفاع از حقوق طبقه کارگر، توسط نیروهای امنیتی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. وی علاوه بر اینکه یکی از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری است، یکی از شرکت کنندگان در نشست هایی که هدف خود را «ایجاد تشکل سراسری کارگری» اعلام کرده اند هم هست. به همین خاطر کانون مدافعان حقوق کارگر با او گفتگویی انجام داده است. صالحی در این گفتگو، درباره مسائلی که در رابطه با تشکل سراسری کارگری مطرح است، توضیحاتی داده است که می تواند بسیار راهگشا باشد. متن مشروح مصاحبه در ذیل آمده است:

١- دستاورد جنبش کارگری از سال ٨٢ تا سال ٩٢ چیست؟
با تشکر از اینکه این مصاحبه را تشکیل دادید و با درود به خدمت خوانندگان شما. جنبش کارگری ایران در چند سال گذشته با توجه با سرکوب های عریانی که توسط نیروهای امنیتی علیه او صورت گرفته دچار فراز و نشیب های زیادی شده و هر بار خود را سازماندهی کرده و به مبارزه علیه نظم سرمایه ادامه داده است؛ طبقه کارگر می رود تا تشکل های خود را تشکیل و برای مقابله با نظم سرمایه آماده ترشود. طبیعتا» طبقه کارگر در عرصه مبارزه در چند سال گذشته رشد قابل ملاحظه ای داشته بر همین اساس است که امروز نوک حمله حامیان سرمایه به طرف اوست. فعالیت های کارگری امروز با دهه ٨٠ بسیار متفاوت است. طبقه کارگر ایران امروز بیشتر به امر مبارزه روی آورده است و بدون توجه به آن همه فشار امنیتی که به فعالان او تحمیل شده هنوز از تمام جنبش های اجتماعی موجود فعال تر است و هر روز ما شاهد اعتراضات گسترده کارگران در سطح کشور هستیم. وظیفه کارگران آگاه و فعالان این است که به اعتراضات کارگری سمت و سو دهند تا به خواست و مطالباتشان برسند.

٢- تشکل مستقل کارگری چیست؟
تشکل مستقل کارگری یا به قول ما خودساخته به تشکلی خواهند گفت که بدون اجازه از ارگانهای دولتی و کارفرمایان تاسیس میشود. تشکل خود ساخته کارگری تشکلی است که تمام فعالیت هایش بنابه تصمیم جمعی ( مجمع عمومی) صورت می گیرد و کارگران بانی تدوین اساسنامه و فعالیت روزانه آن هستند. تشکل خودساخته کارگری تشکلی است که تنها برای منافع طبقه کارگر مبارزه می کند. تشکل خود ساخته کارگر بر اساس تصمیم جمعی فعالیت های خود را سمت و سو می دهد. تشکل خودساخته کارگری منافعی جدا از منافع طبقه کارگر ندارد. تشکل خود ساخته کارگری هیچ وقت با کارفرمایان از در سازش و مماشات وارد مذاکره نخواهد شد. تشکل خودساخته کارگری اجرا کننده مصوبات مجمع عمومی کارگری است و در نهایت یک تشکل ضد سرمایه داری و کارمزدی است. تشکل خود ساخته کارگری حامی محرومان جامعه و خواستار برابری است و…..

٣- شما یکی از شرکت کنندگان جمع «ایجاد تشکل سراسری کارگری» هستید، هدف این جمع از ایجاد یک تشکل جدید سراسری چیست؟
در واقع من شخصا» یکی از شرکت کنندگان آن جمع سراسری هستم و سالهاست برای یک ظرف بزرگ تر مبارزه و در حد توان خویش جهت بستر سازی یک تشکل سراسری همراه دوستان کارگرم اقدام کرده ایم.هدف ازایجاد یک تشکل جدید را برای تقویت و پیش برد جنبش کارگری می دانم، به همین دلیل در این نشست و نشست های مشابه شرکت خواهم کرد.
همچنان که کارگران و فعالان جنبش کارگری اطلاع دارند، کارفرمایان و حامیان آنان هر روز برای اینکه بیشتر طبقه کارگر را استثمار کنند، ده ها تشکل و نهاد ضد کارگری تشکیل می دهند و افراد آگاه به قوانین کار را اجیر می کنند تا به کارفرمایان آموزش دهند که چطور می شود کارگر را بیشتر استثمار کرد. حتی در چند سال گذشته از طرف وزارت کار کسانی با حقوق و مزایا خوب راهی مناطق مختلف کشور شدند تا به کارفرمایان آموزش دهند که چطور با کارگران خود قرارداد منعقد کنند، تا به کارگردر پایان کار هیچ حقی تعلق نگیرد. طبقه کارگر هم برای مقابله با این انسجام کارفرمایان باید خود را منسجم و تشکل های خود را تشکیل دهد. ما در چند سال گذشته شاهد آن بودیم که آن چند تشکل و یا کمیته های کارگری که توسط خود کارگران تاسیس شدند، مورد بیرحمانه ترین حمله نیروهای امنیتی قرار گرفته و همین امروز که من دارم با شما مصاحبه می کنم ده ها کارگر به اتهام تشکیل کمیته و یا تشکل کارگری در زندان بسر می برند و یا برای صدها کارگر پرونده سازی شده و پرونده آنان در مراجع قضایی مفتوح و هر زمان نیروهای امنیتی بخواهند آنان را بازداشت می کنند. در واقع باید گفت که حامیان سرمایه می خواهند با این سرکوب ها طبقه کارگر را مرعوب و آنان را خانه نشین کنند. اما ما شاهد هستیم که اگر یک تشکل و یا یک کمیته سرکوب شود، ده ها تشکل و یا کمیته کارگری دیگر تشکیل خواهند شد و هیچ وقت این خواب سرمایه داران به واقعیت تبدیل نخواهد شد. هدف از ایجاد این تشکل برای مبارزه با هر گونه نابرابری است که امروز در جامعه ما وجود دارد و طبقه کارگر آن را با گوشت و پوست لمس کرده است. تشکیل هر گونه تشکل کارگری که به خواست و اراده خود کارگران تشکیل شود، طبقه کارگر را یک قدم به مطالباتشان نزدیک می کند.

۴-روابط این تشکل جدید که می خواهید آن را تاسیس کنید با تشکل های مستقل کارگری چگونه خواهد بود؟
تشکلی که ما به دنبال آن هستیم در تقابل با هیچ یک از تشکلها و کمیته های خودساخته کارگری تاسیس نمی شود و اگر امروز کسانی علیه شرکت کنندگان این جمع به تبلیغات گسترده علیه ما اقدام کردند، این نشانه کم لطفی آنان است. ما اعلام کردیم وباز هم اعلام خواهیم کرد، تشکلی که ما به دنبال آن هستیم در تقابل با هیچ یک از آن تشکلها خود ساخته کارگری نیست و نخواهد بود. بنابراین ما از همه تشکلها و کمیته های کارگری که در چند سال گذشته با اراده خود کارگران تاسیس شده اند می خواهیم که ما را یاری کنند و از تجربیات خودشان ما را بی نصیب نگذارند. طبیعتا» میلیون ها کارگر در ایران تشکل ندارد و اگر ده ها تشکل دیگری هم تاسیس شود هنوز نمی تواند کلیه کارگران ایران را تحت پوشش خود قرار دهد.

۵ – تاکنون سه نشست داشته اید، این نشستها چگونه بوده؟ لطفا» در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
ما سالهاست که به دنبال یک تشکل سراسری هستیم و حتی زمانی که کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری تاسیس شد، هدف از تشکیل آن کمیته هم در راستای بستر سازی و کمک به ایجاد تشکل های کارگری بود. به استناد آن اصل شخص من عضو کمیته هماهنگی شدم. ( مراجعه به بند یک از ماده 4 اساسنامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری) یعنی من اعتقاد دارم که طبقه کارگر باید دارای تشکل سراسری خود باشد تا بتواند به اتکا به آن تشکل خواست و مطالبات خود را به کارفرمایان و حامیان آنان دراین شرایط تحمیل کنند.
با توجه به گستردگی جنبش کارگری در ایران و پراکندگی آن جنبش، در چند سال گذشته ده ها کمیته و چند تشکل در محیط کار تاسیس شدند. تشکیل آن کمیته ها و آن چند تشکل در محیط کارتوانسته تنها چند درصد ازکارگران را تحت پوشش قرار دهند. به این دلیل ما همیشه به دنبال ایجاد یک تشکل سراسری بوده و هستیم. در این راستا و با این هدف در چند سال گذشته افرادی زیادی از کارگران و فعالان کارگری در بحث های که صورت گرفته روی این اصل تاکید می کردند که باید یک ظرف بزرگ تر تاسیس گردد. نتیجه بحثها و نشست های که در چند سال گذشته فیمابین فعالان کارگری صورت گرفته بود منجر به اولین نشست تعدادی از کارگران و فعالان کارگری شد که درفروردین ماه سال ١٣٩٣ در شهر سقز برگزار شد و به دنبال آن یک نشست دیگر در شهر کرج برگزارگردید. نشست سوم هم که در روز شنبه مورخ ٩٣/٨/٣ در شهر سقز برگزار شد با اکثریت مطلق آرای به آن رای دادند که باید فعالیت هایمان را گسترده تر کنیم تا اینکه بتوانیم در آینده نزدیک تعداد زیادی از کارگران ایران را در نشست بعد ی همراه داشته باشیم.

٦ – اما تعدادی از فعالان کارگری با تشکیل این تشکل سراسری موافق نیستند؟
به نظر من این خیلی طبیعی است که تعدادی از فعالان کارگری با تشکیل این تشکل مخالفت کنند. چون در این مورد سکتاریسم و فرقه گرایی حکم می کند نه یک نظر شخصی. یکی از مشکلات عدیده ما کارگران فرقه گرایی و سکتاریسم است که امروز کلیه تشکل های موجود را آلوده کرده است. جمعی که در چند نشست گذشته شرکت کردند این مورد را به خوبی مورد بحث قرار دادند و ما می دانیم که تعدادی از فرقه ها مخالف سرسخت ما هستند و در چند ماه گذشته مرتبا» علیه این جمع تبلیغات گسترده ای را شروع کردند. جمع ما آماده است تا با آنانی که مخالف تشکیل یک تشکل سراسری هستند هم نشست داشته و در این مورد صحبت کنیم. بر همین اساس در دومین نشست، ما مصوب کردیم که یک آدرس ایمیلی انتشار دهیم تا کسانی که مایل هستند با این جمع در ارتباط باشند با ما هماهنگی لازم را به عمل آورند.

٧ – جمعی از فعالان اظهار می کنند که تشکل کارگری در محیط کار تاسیس می شود، نظر شما چیست؟
کاملا» من هم با این نظر موافقم و می دانم که تشکل کارگری در محل کار تاسیس می گردد. اما به نظر شما این آزادی وجود دارد که طبقه کارگر در محیط کارش اقدام به تاسیس تشکل ها ی خود کند؟ به نظر من این آزادی وجود ندارد تا کارگران یک صنف در محل کارشان اقدام به تشکیل تشکل های خود کنند. حتی مسئولان تشکل های زرد در ایران اعلام کردند که در ایران تنها ٦٣٠ هزار نفر کارگر عضو تشکلهای دولت ساخته هستند. با توجه به اظهارات خود مسئولان تشکل های دولت ساخته، حتی کارگران حق ندارند تشکل های دولت ساخته را هم در محل کار تشکیل دهند و از همان اساسنامه وزارت کار استفاده کنند.
ما کارگران به این امر واقفیم که طبقه کارگر را باید در محل کار و زیست متشکل کرد. اگر امروز کارگران با توجه با سرکوب ها نمی توانند در محل کار تشکل های خود را تاسیس کنند و در محل زیست هم آن محله های کارگری که در سالهای گذشته وجود داشت امروز در دنیای واقع وجود ندارد باید چکار کرد؟
اگر آن افراد مخالف، به واقعیت های جامعه ما خوب نگاه کنند و از چهار چوب فرقه خود یک روز دور بمانند، در صفوف ما قرار می گیرند و با ما همکاری خواهند کرد.ما با کمال میل با آنان صحبت خواهیم کرد و اگر مواضع آنان در مورد جنبش کارگری درست باشد ما پشت سر آنان قرار خواهیم گرفت و این عمل را با افتخار انجام می دهیم.

٨ – به نظر شما کمیته های که تا امروز تشکیل شدند در محل کار طبقه کارگر تاسیس شدند یا در محل زیست؟
شما به یک نکته خوبی اشاره کردید و این سئوال شاید برای خیلی ها پیش بیاید. در پاسخ به این سئوال باید عرض کنم که هیچ کدام از کمیته های موجود در محل کار طبقه کارگر به وجود نیامده و همگی خارج از محل زیست هم بوده اند. اگر ما به بدنه این کمیته ها توجه کرده باشیم هر کدام از اعضای این کمیته ها در شهر و یا در منطقه ای زندگی می کنند. بنابراین تشکیل همین کمیته ها خیلی به طبقه کارگر کمک کرده و من صادقانه می گویم که تشکیل این کمیته ها در چند سال گذشته توانسته بستر سازی کنند تا امروز کارگران به دنبال ظرف بزرگتری باشند.

پایان ۹۳/٨/١٧

کانون مدافعان حقوق کارگر

محمود صالحی**************************

سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری

در روز شنبه سوم آبان ماه در شهر سقز برگزار شددر این نشست ضمن تایید فعالیت‌های قبلی در دو نشست گذشته و ضرورت تداوم آن، بر گسترش هر چه بیشتر این تلاش‌ها در جهت ایجاد تشكل سراسری تاكید شد.
هم چنین ضمن بررسی و بحث در باره شرائط موجود در نظام سرمایه دای جهانی و همچنین تحركات این نظام در چنین شرائطی در منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران، بر ضرورت بیشتر در ایجاد تشكل سراسری كارگران تاكید شد و مسائل زیر مورد بررسی و تایید قرار گرفت.
١- تغییرات اوضاع منطقه وایجاد گروه‌های مسلح حفظ نظام سرمایه داری نظیر داعش و مزدوران مسلحی همانند آن و سركوب نیروهای مستقل ومترقی و كارگری در منطقه، ضرورت ایجاد تشكل سراسری كارگری را بیشتر نمایان می‌كند.
٢- توافق‌های اخیر میان حكومت‌گران در ایران و نظام جهانی سرمایه‌داری و گسترش هر چه بیشتر ساز و كارهای استثماری، ورود شركت‌های بین‌المللی، بر ضرورت هر چه بیشتر استثمار نیروی كار تاكید دارد. دفاع بی چون و چرای دولت‌مردان از نظم و نظام سرمایه‌داری در سال گذشته كاملا مشهود و غیرقابل انكار است و در نتیجه در این میان اتحاد و همبستگی نیرو‌های كارگری در این زمینه ضرورت خود را بیشتر نشان می‌دهد.
٣- اعتراضات وسیع كارگری در دوره‌ی اخیر نظیر اعتراضات در پارس جنوبی و صنایع پتروشیمی، صنایع و معادنی نظیر بافق و معدن سنگرود، و همچنین اعتراضات در لوله‌سازی صفا، واگن پارس و كاشی گیلانا و… بیانگر آن است كه هر روزه تضاد‌های نیروی كار و حافظان نظام سرمایه‌داری بیشتر و حادتر می‌شود و در كنار آن تحمیل حداقل دستمزد زیر خط فقر بر كارگران و غارت اموال كارگران در سازمان تامین اجتماعی، بر ضرروت دفاع هماهنگ از حقوق كارگران تاكیدی مجدد است.
۴- تحركاتی نظیر اسید‌پاشی به صورت زنان برای ایجاد جو ارعاب و مقابله با آزادی زنان و خانه نشین كردن آنها است. ما ضمن محكوم كردن این اعمال خواهان مقابله با چنین اعمالی به صورت سراسری هستیم. از نظر ما این اعمال سازمان‌یافته و حساب شده است تا جو ارعاب و سركوب را هر چه بیشتر گسترش دهند.
۵- حاضرین در این نشست ضمن تاكید بر ضرورت پیشرفت تشكل‌های كارگری متناسب با درجه رشد و جنبش كارگری تاكید داشتند كه ایجاد تشكل سراسری كارگری در این مرحله از پیشرفت جنبش كارگری اجتناب‌ناپذیر است و این امر متكی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیت‌های گذشته تشكل‌های كارگری است و هیچگونه تقابلی با تشكل‌های موجود كارگری ندارد.
نظرات و پیشنهادات خود را به ایمیل زیر برای ما بفرستید vahdatkargary@gmail.com

کانون مدافعان حقوق کارگر

تاریخ انتشار: اکتبر ٢٦, ٢٠١۴**************************

هجوم همه جانبه سرمایه بحران زده

به زندگی کارگران و ضرورت تشکل سراسری علیه سرمایهبحرانی که نظام سرمایه داری ایران از ابتدای سکانداری مناسبات کارمزدی یدک می کشید، شدیدتر شده است. در این دوران با بالا بردن شدت کار و پایین آوردن دستمزد کارگران، اخراج و بیکارسازی، بهره کشی از نیروی کار کودکان، استفاده از نیروی کار رایگان زنان خانه دار، دو شیفت کار کردن بخشی از کارگران و … و در یک کلام با سر ریز کردن بحران به زندگی کارگران و به واقع فقر و فلاکت بر زندگی کارگران، کار را به آنجا کشانده که جان کارگران را هدف قرار داده است. اینها همه حاصل نمی شد مگر در کنف استبداد سرمایه که اصل بنیادی نظام سرمایه داری است. سلب آزادی از نیروی کار بنیان تولید ارزش اضافی است. از بدو ورود کارگران در مناسبات سرمایه داری به عنوان فروشندگان نیروی کار، آنها صرفا آزادند طبق مناسبات حاکم نیروی کارشان را بفروشند. مناسبات نظام سرمایه داری چنان عرصه را بر نیروی کار تنگ کرده است که از آزادی صوری فروش نیروی کار خبری نیست. بعضی از کارگران در شرکت ها بدون مزد به کار گرفته می شوند.
همانطوری که اشاره شد استبداد جزء الزامات تولید ارزش اضافی است. هرگونه دخالت گری از نیروی کار گرفته می شود. آنچه سرمایه حکم می کند باید به عمل در آید. اصولا نظام سرمایه داری با دخالت گری توه ها مخالف است. آنان را لایق نمی دانند که نظر دهند مگر آنکه اندیشه و افکارشان در خدمت نظام بهره کشی از نیروی کار باشد. روشنفکران بورژوازی را به خدمت می گیرد تا در ساز و کار تولید ارزش اضافی کمک کارش باشد. اگر به شکل گیری احزاب بورژوازی نگاه کنیم روال کار این بوده است که چند نفر از نخبگان بورژوازی اعلام حزب می کنند و از توده ها می خواهند به فرمان حزب آن کنند که این نخبگان حزبی دیکته می کنند. این الیت بورژوازی از ابتدا تا انتهای بیانیه هایشان به نام مردم حرف می زنند. خود را کارگزار و خدمت گزار مردم قلمداد می کنند. اما آنها کارگزار سرمایه هستند و از مردم برای آن استفاده می کنند تا برای رفتن به پارلمان و دیگر نهادهای نظام سرمایه تائیدیه بگیرند. عدم دخالت گری توده ها و عدم تداوم پیکار اجتماعی باعث می شود که توده ها از آتش افروزی ها زد و بندهای جناح های سرمایه داری بی خبر بمانند. توده ها در چنین شرایطی متوجه می شوند آنچه در رسیدن به آن (آزادی و زندگی مرفه) جان فشانی کردند، کشته دادند، چیزی جز دست به دست شدن حاکمیت سرمایه نبوده و آنچه نصیبشان شده، شدید شدن بردگی مزدی، فقر و فلاکت بیشتر و روی کار آمدن بورژوازی هار و کارگر ستیز با عوام فریبی های جدید و از همه مهم تر تشنه تولید ارزش اضافی بیشتر بوده است. اینجاست که توده های کارگر که صرفا پیاده نظام سرمایه بوده اند و از چند و چون برنامه ریزی های آنها بی خبر بوده اند به توهم روی می آورند که توطئه ای در کار بوده است. عاملین توطئه هم عمدتا کشورهایی چون آمریکا و انگلیس بوده اند. و زمینه ای می شود برای سرپوش گذاشتن روی ناتوانی طبقه کارگر و بورژوازی حاکم تطهیر می شود. این سخن بدان معنی نیست که بورژوازی توطئه نمی کند، دست به کودتا و خون ریزی و … نمی زند. بورژوازی از هیچ ترفندی فروگذار نمی کند. اما لزومات سرمایه است که کدام شیوه سرکوب طبقه کارگر در جهت مناسبات کارمزدی است. اگر در گوادلوپ سران سرمایه امپریالیستی جمهوری اسلامی را تائید می کنند، توهم توده ها و گروه ها و سازمان های مدعی طبقه کارگر از قبل برای ورود جمهوری اسلامی به قدرت فرش قرمز پهن کرده بودند. رفرمیست های راست تمام قد بدون قید و شرط از به قدرت رسیدنش حمایت می کردند. رفرمیست چپ مبارزه خلق علیه امپریالیسم سر می داد و بر طبق حاکمیت ستیزی می کوبید. آنچه در اینجا محلی از اعراب نداشت مبارزه علیه مناسبات کارمزدی بود و بر مبنای رهنمودهای کمینترن ساز همسازی با طبقات غیرکارگری را کوک می کردند و در تقویت پایه های حاکمیت جدید از ملی کردن سرمایه ها که محصول کار کارگران بود حمایت می کردند. در معادلات سرمایه های امپریالیستی حمایت از حاکمیت جدید را در راستای سرکوب کارگران معترض و دفاع از سرمایه داری بازار آزاد در مقابل سرمایه داری دولتی (شوروی) می دانستند. و از آنجایی که حاکمیت از پتانسیل ضد کارگری و ضد کمونیستی بالا بهره مند بود می توانست کار نیمه تمام سرمایه داری شاهنشاهی را به خوبی و در حد نیاز سرمایه داری به انجام رساند. از این روی بود که سرمایه های امپریالیستی از حکومت جمهوری اسلامی حمایت کردند و در طی این مدت که سکاندار نظام سرمایه داری ایران است گرچه اختلافی هم داشتند و در مقابل سهم خواهی های رژیم ایران مقابله کرده اند و تحریم یکی از شدیدترین اقداماتی بوده است که از سوی سرمایه های امپریالیستی به سردمداری آمریکا انجام گرفته است، اما ملزومات سرمایه داری ایجاب نمی کرد که به ایران حمله شود. و اگر سرمایه داری اروپا و آمریکا با حمایت کلیسا مبارزات کارگران لهستان را با شیوه رفرمیستی سندیکاسازی از مبارزات ضد سرمایه داری بازداشت، زمینه های سندیکاسازی در لهستان به شدت پا گرفته بود. رفرمیست های ایرانی نیز در این زمینه در ساخت و بازسازی لخ والساهای ایرانی فعالانه وارد عمل شدند و طبق سازوکار اتحادیه جهانی علمدارانی نیز آفریدند که خود بحث دیگری می طلبد.
بحران سرمایه داری با تحریم ها شدت پیدا کرد و همین امر باعث شد که مذاکرات ایران و 1+5 سرعت بگیرد. نیاز سرمایه داری به سرمایه گذاری های کلان خارجی و بحرانی که هر روز سرمایه دار را در خود غرق می کند، چاره را در این می بیند که وارد مناسبات عمیق تری با سرمایه های امپریالیستی شود. مناسبات ایران و آمریکا از نظر مبادلات و صدور و ورود کالا هیچ گاه قطع نشده است. در بعضی مقاطع واردات ایران از آمریکا در حد مبادلات ایران و اروپا بوده است. اصولا در نظام سرمایه داری جهانی، خارج از حیطه سیاست های حاکم بر کشورها، کالا و پول هر کجا امکان ارزش افزایی و سود وجود داشته باشد، می رود. آنچه در رابطه با تحریم ها پیش می آید مقطعی است. بحران سرمایه داری صرفا محدود به ایران نیست. بلکه بحران سرمایه جهانی است و از این گذشته بر خلاف بحران های دوره ای که جهان سرمایه از سر گذرانده است، عمیق تر و طولانی تر است. از این گذشته سرمایه داری در شرایطی نیست که از پس این بحران به سادگی برآید. سرمایه تا هم اکنون خود را سر پا نگهداشته است. به یمن هجوم بی امان به سطح معیشت کارگران است. حمله به دستاوردهایی است که کارگران طی مبارزات خود به سرمایه تحمیل کرده اند. بالا بردن ساعات کار، کاستن از امکانات بهداشتی، قراردادی کردن اکثریت کارگران و حتی رواج کار ساعتی، بالا بردن شدت کار، بالا بردن سن بازنشستگی و … عرصه بر توده های کارگری تنگ وتنگ تر می کند.
سرمایه داری در گذشته در پس هر بحرانی دوران رونق و تولید ارزش اضافی اش شروع می شود. دولت رفاه در پس یکی از این بحران ها متولد شد. اکنون شرایط سرمایه داری جهانی با بالابردن سطح ارگانیک سرمایه (بالا رفتن بی سابقه سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر) بالا رفتن سطح بارآوری کار، بالا رفتن بی سابقه تولید ارزش اضافی، بیکار سازیهای بی سابقه، با این وجود نزول نرخ سود هر روز بیشتر و بیشتر می شود. معمولا بعد از بحران ماشین ابزارهای کارآمدتر برای تولید ارزش اضافی بیشتر به کار می افتادند. اکنون با میلیاردها دلار تزریق به کارخانه ها، شرکت ها و بانک ها نتوانسته است از سرکشی بحران بکاهد، سرمایه گذاری های سرمایه داران برای بالا بردن بارآوری کار حجم عظیمی را طلب می کند. هجوم بی سابقه به سطح معیشت کارگران، قدرت خرید کارگران را پایین آورده است. گویی زمان تحقق عملی شدن رفع موانع سرمایه برای برون رفت از بحران که همان سرمایه باشد فرا رسیده است. در نبود یک جنبش سراسری شورایی علیه سرمایه، سرمایه به خودی خود از پا در نمی آید. یک مبارزه بی امان علیه سرمایه است که می تواند به فقر، فلاکت و مسکنت مزدبگیران پایان دهد. سرمایه برای نجات از بحران خود ساخته راهی جز هجوم به زیست کارگران ندارد. سرمایه خود به خود فرو نمی ریزد. سرمایه برای نجات خود از هیچ سبعیت و درندگی بر علیه کارگران کوتاه نمی آید. برای رهایی از بحران کمر به نابودی کارگران بسته است. سرمایه امیدوار است بعد از کم شدن جنگ افروزی های گروه های فاشیستی چون دولت اسلامی و …. که در پی ریزی آنها از هیچ حمایتی کوتاهی نکرده، منطقه برای صدور کالا و سرمایه برای بازسازی های صنایع، خانه ها و … مناسب می بیند و هم اکنون برای سرمایه گذاری در عراق و سوریه لحظه شماری می کنند تا از موقعیتی که پیش آمده در جهت کم کردن بحران از نیروی کار منطقه بهره کشی کنند.
تاخت و تاز سرمایه به زندگی کارگران آنان را عاصی کرده است و با وجود نبود جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری، از هر حرکت خودپو و خود انگیخته ترسان است. از این روست که به دشت جو اختناق و سرکوب را که از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی وجود داشته، شدت بخشیده است. حتی از ایجاد سندیکا و اتحادیه نیز که در کشورهای سرمایه داری و آمریکا بهترین سنگربانان سرمایه می باشند نیز جلوگیری می کند و همین موضوع دلیلی می شود برای مدافعان سندیکاسازی. اما خواست ها و مطالبات انبوه طبقه کارگر و ویژگی ضد حاکمیتی جنبش کارگری طبقه کارگر ایران جوری است که حاکمیت سرمایه این موضوع را فهمیده است که توسن سرکش جنبش خودپوی کارگری نه سرمایه دار بلکه حاکمیت سرمایه را به خطر بیاندازد. تشکل های رفرمیستی (اتحادیه و سندیکا) و تشکل های دست ساز چون انجمن صنفی کارگران، مجمع نمایندگان و خانه کارگر نمی تواند جنبش خودپوی کارگری را مهار کنند. از این رو به تشکل های همسو با سرمایه نیز اجازه فعالیت نمی دهند. زمانی که کارگران لاستیک سازی دنا در شیراز بارها در خیابان تجمع می کنند، با ایستادگی و اعتصاب بیش از یکماه چرخ تولید را از حرکت باز داشتند یا اعتصاب تامین قطعات شهریار و همبستگی خانواده ها با کارگران از اخراج کارگران جلوگیری می کنند. یا اعتصابیون نیشکر هفت تپه که حمایت توده مردم شهر را همراه خود کرد. این بخش از کارگران خواستار تحقق بخشی از مطالبات روز کارگری بودند و تا خواست هایی مانند بهداشت و آموزش رایگان ، حقوق برابر برای زنان خانه دار و … فاصله دارند.
این رویکرد سندیکا نیست که کارگران را به خیابان بکشد، این جنبش خود به خودی کارگری است که کار را به آنجا می کشاند که سندیکا هم جلودارش نیست. سرمایه داری جهانی (اروپا و آمریکا و …) سندیکا را بهترین گزینه برای به بند کشیدن جنبش ضد سرمایه داری می داند. نیاز به تکرار نیست. آنجا که جنبش کارگری همسو با دیگران با سر دادن مطالبات خود به خیابان آمدند، اتحادیه و سندیکا صف خود را از کارگران جدا کردند. به آستان بوسی بورژوازی برای گرفتن مجوز سندیکا و اتحادیه می روند. سندیکا بر بستر مبارزات کارگران شرکت واحد هراسان از جنبش کارگری با دوم خردادیها متوسل شد و در شیپور سندیکا سازی دمید. این بار حزب ساان بر بستر مبارزات کارگران ساز حزب سازی را کوک کردند. جنبش کارگری برای مطالباتش دست به مبارزه زده است و این کار را با اتکا و توان خود توانسته است هجوم سرمایه را به عقب نشینی وادار کند. بالطبع اگر بخواهد در این حد بماند و سرمایه را با سر آگاه خود به چالش نکشد و در جهت نفی تولید ارزش اضافی حرکت نکند، در چارچوب نظام کارمزدی درجا زده است. اما برای تدارک این کار یک جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری را طلب می کند. این ها سبک کار سندیکا و اتحادیه ها در جنبش کارگری است. به شوراهای اسلامی که در سرکوب کارگران هیچ مضایقه نکرد و دولت سرمایه آن را برای شناسایی و سرکوب کارگران مبارز و سازمان ها و گروه ها به وجود آورد. مدافعان ایجاد سندیکای مستقل می گویند «شوراها هرچند وابسته و کم اختیار، ولی به هر حال بودنش بهتر از نبودنش است» سبک کار سندیکا سازان مستقل و وابسته و رویکردشان این است که با التجا به دولت و راهکارهای سرمایه داری مجوز ایجاد تشکیلات بگیرند و نگران آن هستند که چرا کارگران خواستار تشکیلات نیستند و میزان الحراره سنجش فعال بودن و منفعل بودن کارگران را با خواست سندیکا و … می سنجند.
کارگران برای مطالباتشان مبارزه می کنند. تشکل سازی، حزب سازی که به نیابت از طبقه کار طبق رهنمودهایی که بعد از مارکس در انترناسیونال دوم طراحی و بعدها در کمینترن به نیابت از طبقه کارگر به صورت برنامه های اجرایی در آمد و در کشورهایی که زمینه عینی آن فراهم بود گسترش یافت، با شعارهای «مبارزه خلق با امپریالیسم» و با رویکرد ناسیونالیستی در قالب «اتحاد پرولتاریا و بورژوازی ملی» و نا آگاهی طبقه در مقابله با فرقه گرایی توانست طبقه کارگر را از مبارزه با سرمایه بازدارد. این رویکرد ضد کارگری با انتشار کتاب هایی که رویکرد همسویی با سرمایه را بشارت می داد بطور وسیع انتشار یافت. در حالی که کتاب های مارکس به ندرت در دست پیشروان کارگری قرار می گرفت. طبقه کارگر از رویکردهای ضد سرمایه داری کارگران در انترناسیونال اول بی خبر ماند. این رویکرد در جنبش کارگری به همان شکل سبک و سیاق بورژوایی از بالا (نیابتی) انجام می گیرد اما سیره و سبک تشکل سازی و حزب سازی با نفس و سوخت ساز درونی جنبش کارگری منافات دارد. تعدادی نیابتا از طرف طبقه کارگر حزب می سازند که رهنمودهای سیاسی برای تشکل های کارگری فراهم کنند. در این دیدگاه مفروض است که کارگران توان برخورد سیاسی ندارند و مبارزات اش صرفا تریدیونی است، نسخه سیاسی بپیچند.
اگر به تاریخ مبارزات کارگری توجه کنیم مطالبه محوری شان افزایش دستمزد است که در طول مبارزات کارگری شاه بیت مطالبات کارگران می باشد و گویی این خواست تا زمانی که سرمایه و حکومت آنها بر اریکه قدرت است این مطالبه سلسله جنبان مبارزات کارگری است مبارزه بین کار لازم و کار اضافی است، جنبش کارگری بایستی در هر پیشروی و کاستن از ارزش اضافی (با طرح مطالباتی چون تحصیل رایگان، لغو کار کودک ، آزادی بی قید و شرط و .. ) تا نفی کارمزدی پبش می رود ؛ سندیکا این خواست ها را در چارچوب نظام سرمایه داری زندانی می کند. همین خواست از سوی سندیکاها و اتحادیه مطرح می شود ولی نمی گذارد افزایش دستمزدها از حدی که در سود سرمایه خلل ایجاد کند، تجاوز کند و افزایش دستمزدها تا زمانی اتفاق می افتد که کارشناسان اتحادیه ها و سرمایه داران به این نظر برسند که افزایش دستمزد روی گردش سرمایه اثر می گذارد و سرمایه را در افزایش سود یاری می کند و از گسترش مبارزات کارگران جلوگیری می کند. جنبش ضد سرمایه داری علیه سرمایه افزایش دستمزد را در مدار سرمایه زندانی نمی کند بلکه برای تامین معیشت اش ارزش اضافی های انباشته شده سرمایه را هم زیر ضرب قرار می دهد و برای عملی شدن این خواست و دیگر مطالبات اش در حین پیکار اجتماعی با پیوند حلقه های جنبش کارگری حول مطالبات اش و از پا درآوردن سرمایه تشکل سراسری شورایی طبقه کارگر با شرکت آحاد طبقه کارگر در این مبارزه برای رشد آگاهی و گذر از موانعی که سرمایه برایش ایجاد می کند چاره اندیشی می کنند. اینجا عمل صرف کارگران عمل نمی کند. بلکه عمل آگاهانه طبقه کارگر تکامل می یابد. جنبش سراسری طبقه کارگر کلیه کارگران مزدی (اعم از یدی و فکری) زنان خانه دار، کودکان کار و … را در بر می گیرد. مبارزات کارگری در عین حال مدرسه درس آموزی طبقه کارگر نیز هست. این جا پراتیک و آگاهی یک چیز بیش نیستند و در عین حال هر کدام دیگری را تکامل می دهند و به موازات گسترش مبارزات کارگران مطالبات کارگری هم گسترش می یابد.
تشکل جدا از پیکره جنبش کارگری اجتماعی که ابتدا اعلام هویت می کند، اساسنامه می دهد، بعد از طبقه کارگر دعوت می کند به آن بپیوندد. از آنها می خواهند که برای مجوز گرفتن جلو فلان نهاد سرمایه داری تجمع کنند و یا با نامه نگاری از فلان مسئول حکومتی بخواهند تا آزادی تشکل بدهند. این سبک کار با مناسبات بین کارگر و سرمایه منافات دارد. از روحانی یا اوباما فلان خواست را طلب کردن به بی راهه بردن طبقه کارگر است. این سبک کار تشکل های رفرمیستی است. طبقه کارگر می بیند که کارکردش به عنوان رئیس دولت سرمایه افزایش 5/1میلیون بر بیکاران بوده است . او هر بیلی می زند برای راه اندازی نظام سرمایه داری است. او می خواهد منجی نظام سرمایه داری باشد و اگر جنبش ضد سرمایه در مقابل هجوم سرمایه ایستادگی نکند، گرانی و فقر بیشتری را برای نجات سرمایه بر سر کارگران آوار می کند. او برای نجات سرمایه تا پای نیستی طبقه کارگر پیش می رود.
مدافعان سندیکای مستقل (به قول یکی از دوستان) مبارزه با سرمایه را نفی نمی کنند ولی می گویند شعار مبارزه با سرمایه باعث دور شدن کارگران از پیوستن به تشکل های کارگری می شود. واقعیت آن است که تشکل های کارگری جدای از جنبش کارگری پی ریزی می شوند همان طوریکه قبلا به آن اشاره کردیم، جنبش کارگری در ابتدا خواستش تشکل نیست. خواست روز کارگران مبارزه با اخراج، امنیت شغلی و … می باشد. بدون شک ضرورت یک تشکل سراسری احساس می شود. ولی این موضوع با شعار دادن تشکل تحقق پیدا نمی کند بلکه تشکل در یک پروسه پیکار اجتماعی ضرورت خود را نشان می دهد. ضرورت مبرم ایجاد یک تشکل سراسری علیه سرمایه در این مبارزات است که با جانمایه کارگران عجین می شود. سندیکا و اتحادیه در اوایل دهه هشتاد که مبارزات کارگری گسترش یافت همه را به جنب و جوش انداخت. پرونده های سندیکا و اتحادیه سازی از بایگانی ها بیرون کشیده شدند. و سندیکاهای آمریکا و اروپا در برابر کشتار کارگران و فعالین گروه ها و سازمان های دهه شصت سکوت پیشه کرده بودند، در شمایل مدافع طبقه کارگر ایران ظاهر شدند و در چند مورد خواستار آزادی کارگران زندانی شدند تا از این طریق با جنبش کارگری نزدیک شوند و سبک و سیاق سندیکاسازی را به جنبش کارگری حقنه کنند. به همان سبک سندیکایی نامه هایی به ریاست جمهوری ایران به حمایت از کارگران ایران و سندیکاها نوشتند تا خود را همسو با کارگران نشان دهند. در حالیکه زمانیکه کارگران اعدام می شدند هیچ اعتراضی نکردند. چون سرکوب کارگران در جهت ثبات و استحکام نظام سرمایه داری بود. اتحادیه ها و سندیکاها در موضع گیری نسبت به حاکمیت سرمایه داری در آمریکا و اروپا در مورد طبقه کارگر ایران همسو عمل می کردند. شیفتگان پیوستن به عضویت سندیکای جهانی ، چه خانه کارگر و چه اتحادیه سازان شرکت واحد با هم رقابت می کردند. سندیکاها و اتحادیه ها به جز حق عضویتی که از کارگران می گیرند در شرکت ها و تراست های بزرگ جهان سرمایه سرمایه گذاری کرده اند و از این سو هم سودهای کلانی عایدشان می شود. در جهت همسو کردن جنبش کارگری با نظام تولید ارزش اضافی از هیچ کاری کوتاهی نمی کنند. البته احزاب مدعی مدافع طبقه کارگر نیز دست به کار شدند و برای سندیکاها و اتحادیه ها رهنمود صادر کردند و در شیپور سندیکاسازی دمیدند. سندیکاها و اتحادیه های آمریکا و اروپا مستقل هستند و به هیچ کدام از احزاب سیاسی هم وابسته نیستند. اما قانون تولید ارزش اضافی را پاس می دارند. معیشت کارگران در زمان تعیین دستمزدها اگر افزایش دستمزد ارزش اضافی حاصل از نیروی کار یا سودی که نصیب صاحبان سرمایه می شود به هر دلیلی کاهش یابد سطح دستمزدها را به جای افزایش کاهش می دهند. سران اتحادیه به خواست کارفرمایان گردن می نهند. نه از این جهت که وابستگی سیاسی دارند بلکه تخطی از قوانین نظام سرمایه جزء خطوط قرمز اتحادیه ها و سندیکاهاست. بهداشت و زیست کارگران به خطر بیافتد چه باک. قراردادهای نظام سرمایه داری بر فقر و فلاکت کارگران مقدم است. آنجا که صاحبان سرمایه و حکومت سرمایه داری با افزایش دستمزدها موافقت می کنند آن هم در راستای ملزومات سرمایه است. سبک کار نیز نمی تواند جدا از رویکرد سندیکایی به جنبش کارگری باشد. موقعی که اعلام می کنند سندیکا مستقل از دولت و همزمان تقاضای به رسمیت شناختن سندیکا می شنویم، مستقل از دولت هم که اصل درستی است رنگ می بازد.
زمانی که دستمزدها را در چارچوب نظام مزدی محصور می کنیم و از مبارزه با سرمایه که تمامی ارزش اضافی طبقه کارگر را بلوکه کرده است از مبارزه با سرمایه را برای افزایش دستمزد در سطح یک زندگی انسانی پرهیز می کنیم چیزی جز پاسداشت شرط و شروط نظام سرمایه داربست اما چرا سندیکاها و اتحادیه های جهانی و رسانه های سرمایه های امپریالیستی آمریکا و اروپا در ایجاد تشکل ها رفرمیستی هزینه می کنند؟ اینان به تجربه دریافته اند بهترین وسیله در میان ابزار سرکوب جنبش کارگری، برای میخکوب کردن جنبش در مدار نظام سرمایه داری به صرفه ترند. سندیکاها و اتحادیه ها سالها در عمل ثابت کرده اند که به خوبی در عمل توانسته اند ملزومات نظام کارمزدی را در جهت تولید ارزش اضافی نگهبان باشند و از همه مهمتر با سالها تلاش توانسته اند این تشکل های رفرمیستی را به عنوان تشکل کارگری در ذهن کارگران فرو کنند. سندیکاها چه راست و چه مستقل روی صنفی بودن خواست ها و مطالبات کارگری تکیه می کنند. به این معنی که جنبش کارگری ظرفیت سیاسی شدن را ندارد. البته رفرمیست راست روی صنفی بودن جنبش کارگری از این جهت به کار می برد که می گویند ما صرفا خواهان مطالبات اقتصادی هستیم و در مسائل سیاسی دخالت نمی کنیم. رفرمیست چپ، سیاست ورزی در جنبش کارگری را به احزاب (انقلابیون حرفه ای) واگذار می کند اما در قبال جنبش شورایی ضد سرمایه داری سیاستی واحد اتخاذ می کند. هم سندیکا و هم اتحادیه بر صنفی بودن مبارزات کارگری هم نظر هستند. جنبش خودانگیخته کارگری با خواست های سیاسی و اقتصادی خود به پیکار اجتماعی وارد می شود. این جنبش از طریق شوراهای سراسری مبارزات اقتصادی سیاسی خود را در مدار قوانین سرمایه پیش نمی برند.
در ابتدای سخن به بحران سرمایه داری در ایران و بحران جهان سرمایه داری اشاره کردیم. جنگ افروزیها در منطقه، ترک تازیهای ناسیونالیسم کرد، سرمایه های امپریالیستی و دیگر متحدین آنها در منطقه و ترکیه که در این جنگ سود فراوانی برده اما منافع سیاسی، اقتصادی دیگری را هم دنبال می کنند و از این روست که با ائتلاف همراه نشده است. جنگ منطقه نیز از تضاد کار و سرمایه نشات می گیرد و آنچه در این میان در آتش ضد بشری سرمایه نابود می شود، کارگران کوبانی هستند که بازیچه دست ناسیونالیست های منطقه و سرمایه های امپریالیستی متحدین آنها شده اند. که در ایجاد و حمایت این گروه های فاشیستی نقش اساسی داشته اند. بدون شک سرمایه داران برای بعد از فروکش کردن جنگ افروزی های کارگرکش ضد انسانی، برنامه های اقتصادی برای سود اندوزی دارند تا با صدور کالا و پول به منطقه بتوانند از بحران سرمایه داری بکاهند. سرمایه هم در جنگ از جان کارگران هزینه می کند و هم در زمان فروکش کردن جنگ استثمار و بهره کشی از نیروی کارگران را برنامه ریزی می کند. چنانکه سرمایه داری ایران اروپا و آمریکا پیشاپیش قبل از به سرانجام رسیدن توافق 5+1 با ایران نشست برگزار کردند. طبقه کارگر ایران در فقر و فلاکت ناشی از نظام کارمزدی سر می کند. سرمایه برای نجات خود از بحرانی که زائیده سرمایه است برای انباشت بیشتر که لازم بحران های سرمایه داریست در صدد است با بالابردن بارآوری نیروی کار و استثمار هر چه بیشتر نیروی کار بحران را از سر بگذراند. برنامه ریزیهای نظام سرمایه داری جهانی برای نجات سرمایه به توانمندی طبقه کارگر جهانی وابسته است. اگر جنبش ضد سرمایه داری در این شرایط بتواند به مقابله هجوم سرمایه برخیزد می تواند نظام سرمایه داری را به عقب نشینی وادار کند. و در پیکار اجتماعی علیه سرمایه که بنیان اش کار مزدی است با یک جنبش سراسری مقابله کند، می تواند مقدمات نفی نظام سرمایه داری را پی ریزی کند و یا بایستی مرگ تدریجی را پذیرا باشد.
جنبش ضد سرمایه داری جهانی در ابتدای مبارزاتش، دهه بیست و سی قرن نوزدهم با وجود خود انگیخته بودنش در مبارزه علیه سرمایه، بنیان سرمایه داری را به مبارزه می کشید. بدون افق اما مبارزه جو مناسبات کارمزدی را هدف می گرفت. نمی خواهیم به تکریم جنبش خودپو بپردازیم. اما این واقعیتی است در تاریخ جنبش کارگری و بیانگر این موضوع است که جنبش کارگری ماهیتا ضد سرمایه داریست و مبارزاتش از ابتدا سیاسی، اقتصادی بوده و هست. چیزی که رفرمیست ها اعم از چپ و راست، مستقل و وابسته آن را صنفی قلمداد می کنند. و سیاسی شدن اش را به احزاب و الیت های ماورای طبقه محول می کنند. رفرمیست ها به سبک و شیوه سرمایه وارونه سازی می کنند. رفرمیسم هم اکنون بر جنبش کارگری سیطره دارد. سرمایه داری آمریکا و اروپا هم که در جانشین کردن این رویکرد ضد کارگری از سندیکا و اتحادیه و رسانه های سرمایه این شیوه را بهترین گزینه برای سرکوب جنبش ضد سرمایه داری می داند. و از این طریق رفرمیسم ضد کارگری را برای جهان سرمایه داری نسخه پیچی می کند. اما این جنبش در کارزار مبارزه با سرمایه به طور خود به خود بنیان های نظام سرمایه داری را فراموش نمی کند و شاید همین مسئله باعث شده است که حاکمیت سرمایه از جنبش خودپوی طبقه کارگر وحشت می کند. و از این روست که سالها نوعی حکومت نظامی برقرار است بدون آنکه نامی از آن ببرند.
اگر جنبش کارگری ایران به همراه پیشروان اش در تدارک یک جنبش سراسری شورایی نباشد و برای مقابله با فقر و نیستی به رویارویی با سرمایه رویگردان شود در این شرایط که سرمایه داری در گرداب بحران دست و پا می زند برای نجات از این مهلکه از هیچ جنایتی در حق کارگران کوتاه نمی آید. تنها راه مقابله با این نظام ضد کارگری متشکل شدن در یک جنبش سراسری شورایی می باشد. این جنبش سراسری از بیرون برای کارگران ایجاد نمی شود بلکه این جنبش سراسری بر بستر مبارزه بر علیه سرمایه شکل می گیرد. بر پایه یک جنبش شورایی سراسری ضد سرمایه داری نه به سبک و سیاق رفرمیست ها که با گردهمایی خبرگان یا فرمان فلان حزب پا نمی گیرد. که با صدور چند بیانیه از کارگران بخواهیم به این تشکل سراسری بپیوندند. گذشته از اینکه این کار بارها انجام گرفته چند صباحی هم میدان داری کرده است اما در واقعیت امر در عرصه رفرمیستی هم گره گشا نبوده است. این شیوه بورژوازی است که توده ها را کارگزار منویات خود به حساب می آورد که پیشتر به آن اشاره کردیم. جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری بر بستر مبارزات کارگری و شرکت بدنه کارگری قوام میگیرد. فعالان ضد سرمایه داری با همراهی و همکوشی بدنه کارگری ضمن تحلیل و راهکاوری مبارزات و کسب آگاهی بیشتر مبارزات کارگری را سامان می دهند. خواست و مطالبات روز کارگران محور همبستگی و اتحاد جنبش کارگری است. ولی از این مسئله غافل نمی شود که خواست ها و مطالباتی چون بهداشت رایگان، بیمه بیکاری کلیه آحاد طبقه کارگر که بیکار هستند و آنهایی که به سن کار رسیده اند با حقوقی در خور یک زندگی انسانی باشد، پیش می کشد. شرط و شروط نظام کارمزدی باعث نمی شود که برای حفظ نظام کارمزدی، برای گرفتن مطالبات اش کوتاه بیاید. بلکه با مبارزات اش نظام حاکم را وادار می کند از ارزش اضافی حاصل از نیروی کار برای رفاه کارگران و …. هزینه کند. مبارزات کارگران بر مدار قانون نظام مزدی نخواهد بود بلکه جنبش کارگری علیه سرمایه تمام نهادهای سرمایه داری از جمله اداره کار را که از نهادهای ضد کارگری می باشند و در راستای مهندسی تولید ارزش اضافی و اسارت طبقه کارگر کار می کنند به حساب می آورد.
از این روست که جنبش شورایی ضد سرمایه داری با اتکا به نیروی شورایی که در بر گیرنده اکثریت کارگران است وارد پیکار اجتماعی علیه سرمایه می شود. نه با متوسل شدن به شروط قانونی اداره کار، قانون اساسی یا سازمان جهانی کار یا جناح هایی از بورژوازی. بلکه با هرچه فشرده کردن جنبش کارگری در شوراهایی که در بدنه طبقه کارگر در پروسه پیکار اجتماعی گسترده و گسترده می شوند و با سری آگاه روز به روز بنیان های نظام سرمایه داری را هدف قرار می دهند. اگر از خواست ها و مطالبات روز طبقه کارگر گفتیم، بضاعت جنبش کارگری فعلا این است. ولی اگر بخواهد در همین حد در جا بزند و از خواست و مطالبات سرمایه بنیان کن حذر کند رویکردی رفرمیستی است که ضد سرمایه داری را یدک می کشد. جنبشی که قرار است با شوراهای کارگری که در بستر مبارزه سراسری و شورایی ضد سرمایه داری بساط کارمزدی ر ا لغو کند بر مبنای نیاز جامعه ، برنامه ریزی و تولید کند، جامعه ای نوین برپا دارد، نمی تواند در پروسه مبارزه علیه سرمایه به آگاه شدن هرچه بیشتر از پیچ و خم نظام سرمایه نیاندیشد. جنبش کارگری همه کارگران، زن و مرد، معلمان ، پرستاران ، زنان خانه دار و … را در بر می گیرد. این نیروی عظیم که هرکدامشان در کاری چه بدنی و فکری تبهر دارند، اگر به نیروی عظیم پرولتاریا و توانی اش باور داشته باشند، از پس همه کارها بر می آیند که با سری آگاه نشات گرفته از هستی اجتماعی طبقه کارگر همه ملزومات مبارزه با سرمایه و نفی نظام کارمزدی برآید. جنبش ضد سرمایه داری اکنون به جز سرمایه داری، ستیزش را با سرمایه های بیکران و قدرت نظامی اش برای تداوم و برون رفتن از بحران خود ساخته حملاتش را بر طبقه کارگر گسترده تر می کند. رفرمیست ها از چپ و راست نیز مانع دیگریست که جنبش ضد سرمایه داری نمی تواند در روند شکل گیری جنبش شورایی سراسری ضد سرمایه داری بر بستر مبارزات کارگران از آنها غافل باشد. اگر جنبش سراسری ضدسرمایه داری در مقابل هجوم سرمایه واکنش نشان ندهد ، فقر و فلاکت بیشتری را باید بپذیرد، کارگران چاره ای جز ایستادگی مقابل سرمایه و رویارویی با آن ندارند.

کامران شریفی – ٩٣/٨/٨**************************

بررسی دیدگاه محافل و فعالان کارگری برای تشکل یابی سراسری کارگرانبرای بیرون رفتن از بن بست های کنونی و پیشروی طبقه کارگر در بحرانی ترین شرایط اقتصادی – اجتماعی موجود، نیاز به نقد و بررسی همه جانبه دیدگاهها و تحلیل های فعالین و کارگران آگاه برای برون رفت از این وضعیت است، تا با نقد و بررسی چند جانبه و رفع موانع، راهی بسوی آینده گشوده شود . در اینجا دیدگاه “جمعی از کارگران تهران” مورد بررسی قرار می کیرد در مراحل بعد قوت و ضعف دیدگاههای دیگر تشکل ها و محافل، بررسی می شود. با گسترش نقد نظری و عملی همه جانبه ، توسط همه فعالان و پیشروان طبقه، می توان بن بست ها و سدهای کنونی در راه پیشروی مبارزات کارگری را شناسائی و از پیش رو برداشت.
“جمعی از کارگران تهران” بعنوان یک محفل کارگری، در مورد موانع رشد و گسترش تشکل ها می گوید “سعی می شود به مهمترین عواملی که مانع از رشد و گسترش و سراسری شدن جنبش کارگری در ایران می شوند نگاهی بیاندازیم” در توضیح آن می گوید: “یکی از موانع رشد و گسترش تشکل یابی کارگری در شرایط کنونی ایران سرکوب آزادی های سیاسی و اجتماعی است” سپس نابسامانی های گسترده جامعه و عقب افتادن حقوق تحلیل می پردازد و می گوید :” برای برون رفت از این وضعیت، اراده ای جمعی در میان کارگران به صورت گسترده وجود ندارد. در شرایط کنونی رویکرد تشکل گریزی نیز عموما در کارخانه ها و محیط کار رایج است” . در بررسی سندیکاها و دیگر تشکل ها از جمله شرکت واحد و هفت تپه و همچنین تشکل ها و محافل فعالان کارگری می گوید “اثر گذاری آن در جهت تشکل یابی کارگری برای سراسری کردن و پیوند مبارزات هر روزه کارگران در بخش های مختلف چشم گیر نبوده است و حتی اقداماتی که به منظور پیشبرد اتحاد عمل مانند شورای همکاری تشکل های کارگری به مرور کم رنگ و به فراموشی سپرده شد.” این بررسی به رد خرده کاری در میان تشکل های فعالان پرداخته و نهایتا می گوید “رهایی کارگران بدست خودشان انجام می گیرد”سپس خطاب به هشت میلیون کارگر می گوید “برای عبور از موانع تشکل یابی باید مبارزه و تلاش کنیم…….ما منتظر رهاینده ای نیستیم بلکه برای رهایی بایستی تلاش و مبارزه کرد و این رهایی جز با مبارزه متشکل و متحد کارگران بدست خودشان انجام نمی گیرد”.
بطور خلاصه در تحلیل فوق، علل و عوامل عدم رشد و پیشروی جنبش طبق کارگر، سرکوب را مهمترین دلیل دانسته و می گوید اراده ای جمعی در بین کارگران وجود ندارد. اما راه حل را هم بدست کارگران می داند . نوشته توضیح نمی دهد وقتی در بین طبقه و یا جمعیت هایی اراده جمعی وجود ندارد آیا با خواست “جمعی از کارگران تهران” این اراده ایجاد و طبقه بر موانع پیشروی یعنی سرکوب فائق می آید؟ .از طرف دیگر در این نوشته علت رشد نیافتگی را بصورت تک عاملی- سرکوب – ارزیابی کرده است. رویکرد بررسی تک عاملی اساسا نوعی ساده سازی در تحلیل بوده و ناکارایی خود را در تحلیل پدیده ها همواره نشان داده است . تحلیل فوق توضیح نمی دهد که چگونه در برخی از جوامع که سرکوب شدید وجود داشته طبقه کارگر قادر به ایجاد تشکل های خود بوده و گاه حاکمیت سرمایه داری و استبداد را سرنگون کرده است. از طرف دیگر در بسیاری از جوامعی که شرایط طبقه کارگر بهتر و از سرکوب مستقیم مشابه ایران اثری نیست چرا در آنجا طبقه کارگر به ایجاد تشکل های مستقل رادیکال و گسترده خود دست نزده است؟ در اینجا مشاهده می شود که می توان در سنگر جملات زیبا مثل “رهایی طبقه کارگر بدست خودشان است” قرار گرفت بعبارت دیگر نه تنها از خود سلب مسئولیت کرد بلکه با طرح این نظرنقش عنصر پیشرو، انقلابی و نهایتا سوژه را حذف کرد این نظر هیچ راهکار عملی واقعی و تلاش فکری و تئوریک برای کشف راهکار انقلابی و رهایی بخش ارائه نداده و به همین شرایط خودبخودی و تداوم وضع موجود قناعت کرد. در حالیکه به کارگران گفته می شود نباید منتظر رهاننده ای باشند ، خود منتظر رهاننده و منجی هستند . عنصر و کارگر انقلابی نه در پناه جملات پر زرق و برق که در پیشروی عمقی در عرصه تئوریک و تغییر وضع موجود با عمل انقلابی مطابق تئوری انقلابی، اثر گذاری خود در جامعه طبقاتی را به اثبات می رساند.
در بیانیه “جمعی از کارگران تهران” فرایند شکل گیری این جمع بیان نشده و توضیح نداده، در آینده در چه حوزه هایی و چگونه فعالیت کند ؟ و چگونه این چرخه معیوب سرکوب – عدم اراده جمعی و تشکل پذیری را حل می کند ؟ . این جمع در شرایط موجود یک محفل تشکیل داده که بگوید علت وضع موجود سرکوب و دیکتاتوری است و طبقه کارگر خود باید رها گر خود باشد. موضوع اصلی چنین محافل اجتماعی که در عمل و نظر طرح و جنبش را سازماندهی نمی کند، دور هم جمع شدن و احساس همبستگی اجتماعی است که یک نیاز روانشناختی انسان در حالت کلی است بر اساس این تحلیل، تغییر وضع موجود نیاز به عنصر انسانی و پیشرو و نقد انقلابی و عملی نیست بلکه شرایط اقتصادی – اجتماعی است . در حالی که نیاز طبقه ، نقد انقلابی شرایط اجتماعی و واقعی کنونی است که بتوان بر روی این نظریه، جنبش اجتماعی سوار کرد، منتهی این جنبش می بایست متناسب با ویژگی با شرایط سیاسی و اجتماعی استبداد و یا سرکوب ویژگی خود را داشته باشد . با نگرش مکانیستی و محوری کردن ساختار ها در تحولات اجتماعی، پسماند همان نگرش مکانیستی و سخت افزاری دوران روسی در مرحله نهایی است که نتیجه ای جز سقوط در بر نداشت. پیروزی ویتنام در جنگ با امپریالیست ها و سرمایه داری جهانی نه در مکانیک، میزان جنگ افزار و هواپیما بلکه در عنصر انسانی، توان سازمانیابی و قدرت تشکیلاتی و بهره گیری از توان، انرژی و فکر تک تک مبارزان می بایست جستجو کرد امری که بزرگترین قدرت های جهنمی را زمین گیر و مقهور کرد . اگر ویتنام در مراحل بعدی نتوانست الگوی یک جامعه سوسیالیستی نوین را محقق کند، می بایست در فقدان تئوری دوران ساز و گرایش به اقتصاد و مکانیک در مراحل بعدی جستجو شود.
. در صورت وجود این آسیب جدی – تفکر سخت افزاری و مکانیستی – واضح است که اقدام عملی که در راستای چشم انداز، رسالت و اهداف است، در این نوع نگرش ها، فعالیت ها بسمت خرده کاری گرایش یافته و تغییر جدی در تقابل و تعادل موجود در مبارزا ت طبقاتی نخواهند داشت. ماندن و سکون در جایگاه اجتماعی که نه جسارت عملی و پیشروی داشته باشد و نه توان و جسارت فکری در تئوریزه کردن شرایط واقعی و عینی امروزین را داشته باشد ، تنها باعث تداوم وضع موجود می شود. نتیجه این نگرش وجود و هستی هر فرد و از جمله فعال کارگری نه صیرورت، شدن بر اساس تغییر تعادل نیروها و جنبش های اجتماعی، بلکه بودن و همفاز و همساز شدن با شرایط موجود تعریف می شود . با تحلیل قهری، جبری و مکانیکی و خود بخودی که خارج از اراده کنشگران وعنصر پیشرو است و مسئولیت تدوین راهکار برون رفت را بعهده نیروهایی بگذارد که اراده ای برای برون رفت از وضع موجود ندارند و عامل را نیز مکانیکی، یعنی قهر و سرکوب تبیین کند، بیشک وضع موجود تثبیت شده و نیروهای تغییر و کنشگر وجه اثر گذاری انقلابی خود را از دست داده و توجیه گر وضع موجود می شوند . ثبات وضع موجود و عاملیت نیروهای سرکوب وقهر ، طبق اصل و قاعده وارونه سازی جهان در ذهن، فعال کارگری نیز کارکرد و هدفش را در خودش تعریف می کند. نتیجتا عنصر فعال کارگری، ویژگی محافظه کاری گرفته و به وضع موجود تمکین و عملا خود به تثبیت ساز و کار موجود کمک می کند، فعال کارگری با ایجاد روابط اجتماعی متناسب و همساز با شرایط، خود بخشی از روابط سترون و سخت موجود با کمی تعدیل می شود. جایگاه اجتماعی و نظرات و دیدگاههای مدعی فعال کارگری تقدیس شده و حریم مقدس پیدا می کند . بجای گسترش فضای اتحاد مبارزات طبقاتی و انقلابی با دیگر تشکل ها و نیروهای کنشگر و هم افزایی آنها، برج و باروی تشکل ها و محافل و گرایشات برافراشته تر شده و ویژگی های فرقه بخود می گیرد . تشکل ، محفل و عناصر کارگری دیگر و مجاور که می بایست هم پیمان برای ایجاد تشکل و قدرت سراسری باشند، نه تنها رقیب بلکه دشمن بیرون از حصارها و باروها فرض می شود و آنگاه اولین هدف عملی که می بایست محقق شود حذف رقبا است . گویا با حذف آنها می توان به اهداف خود که کسب انخصاری نمایندگی کارگران و اپوزیسیون است دست یافت. با این رویکرد تخاصمات عملی تشکل ها و فعالان کارگری اساسا کمتر به نیاز به سرکوب بورژوازی می شود بجهت آنکه هر تشکل و محفل توسط دیگر تشکل ها محدود و تضعیف می شود . اگر بورژوازی آنرا از بیرون سرکوب می کند فعال کارگری و رفیق مجاور بوی می گوید راهت اساسا بجایی نخواهد رسید و همانند موریانه آنرا از درون تخریب می کند و اثر بخشی این نیروی درونی بسیار خزنده و خطرناک تر است . وقتی وضعیت موجود تثبیت و سکون فراگیر گردید، جابجایی در صحنه مبارزه طبقاتی محقق نمی شود ویژگی انحصار در دفاع از راهکار خودی و فرقه ای شکل می گیرد.فعال کارگری در یک فرایند ، ذهنیت و عملکردش، تئوریزه شده و تبدیل به یک خودکامه و حتی سرکوبگر می شود . در این مرحله فعال کارگری نه یک انقلابی، بلکه یک محافظه کار است . “جمعی از کارگران تهران” و تمامی نگرش های مکانیکی از این دست در بررسی شرایط نه از مکانیک و سرکوب بلکه از نیروهای عامل و کنشگر می بایست شروع کند .زیرا در تحلیل سخت افزاری ما به وضعیت موجود سر تسلیم فرود می آوریم و در نگرش کنشگر و پیشرو به تحلیل ضعف نظری و عملی پرداخته و با نقد کاستی خود، وظیفه تاریخی خود را ایفا و توان خود را افزایش می دهیم.
فعال کارگری ما از لنین نیز عبور کرده و نقش تاریخی حزب بلشویک را – علی رغم کاستی هایش – در تحولات عظیم تاریخ بشری منکر شده و نفی می کند . بزعم خود روی دیکتاتوری در حزب بلشویک جوان انگشت می گذارد و استعفای لنین را بجهت تضاد نظری با دیگر اعضای کمیته مرکزی علامت آشکار دیکتاتوری می بیند. در حالیکه وقتی در مواقع کلیدی و تعیین کننده سرنوشت ، یک تئوری انقلابی و پیشرو در اقلیت قرار می گیرد استعفاء عالیترین شکل دموکراسی است .زیرا به اکثریت اجازه پیشبرد به راهکار مورد نظرش را داده اما مسئولیت را نیز بعهده همان اکثریت می گذارد. در فردای شکست مسیر طی شده ، اکثریت نمی تواند مسئولیت خود را مخدوش و آنرا متوجه اپوزیسیون درونی کند که از ابتدا با رویکرد وی موافق نبوده است گاه مشاهده می شود که مدعی سوسیالیسم و فعال کارگری بجهت اتخاذ رویکرد محافظه کاری ، در دیکتاتوری و انحصار بسیار شدید تر از استالین – آنهم نه استالین دوران جوانی و حزب بلشویک جوان بعنوان یک حزب انقلابی بر علیه استبداد و سرمایه داری – بلکه خشن تر از استالین در اوج فرمانروایی و حاکمیتش بر حزب و دولت شوروی می شود. مبارز کارگری ما هنوز به قدرت نرسیده رویکرد حذف و ترور شخصیت های رقیب را اتخاذ می کند.
همانطور که گفته شد، اگر می خواهیم علل و عوامل اصلی و اساسی بن بست کنونی را تحلیل کنیم نه از مکانیک و سرکوب بلکه از جایگاه نظری و عملی که ایستاده ایم می بایست شروع کنیم . چه درکی از وضعیت موجود داریم نیروهای عمده و اصلی کدامند و چه طرحی برای تغییر وضع موجود در برنامه عملیاتی داریم نیاز به طرح ریزی برای تغییر که توسط سوبژه و کنشگر تعیین می شود. نقش فعال کارگری و کنشگر انقلابی در مفصل بندی سراسری و مبارزات گسترده و پراکنده کارگری طرح چشم انداز، استراتژی، تاکتیک ها و سبک کار نیروهای عامل در این بستر مطرح می شود . درک و تدوین استراتژی انقلابی، طرح مطالبات تاریخی دموکراتیک و کارگری، و طرح سازماندهی سراسری کارگران، وظیفه پیشروان سوسیالیست و کارگری است. هیچ تحول ا جتماعی و اقتصادی ، بعبارت دیگر انقلاب، بدون حضور فعال کل نیروی طبقه کارگر و زحمتکش بوقوع نمی پیوندد، بعبارت دیگر انقلاب کار توده هاست . اما بی انصافی وکجراهی است اگر تئوریزه کردن و نقد واقعیت اقتصادی – اجتماعی جامعه در تمامی ابعاد آن و تدوین راهکار برون رفت از این وضعیت را با توجه به وضعیت امروزین طبقه کارگر، با وضعیت بی ثباتی اشتغال و شرکت های پیمانکاری و قراردادهای سفید امضاء و حقوق های معوقه و بیکاری های پریودیک و در شرایط بشدت دشوار زندگی، فقط از کارگر بخواهیم. بیشک عناصری از آنها می توانند در این مسیر بسیار مؤثر باشند . گاهی فعال کارگری ما بجای تحلیل زنده و خلاق شرایط، با ذره بین در آثار مارکس بدنبال متونی می گردد که از شورا و یا اتحادیه با تعبیری خاص سخن گفته باشد. این کار نه برای تغییر شرایط کنونی، بلکه اثبات موقعیت انحصاری خود در شرایط اجتماعی موجود و اثبات کیش شخصیت و جایگاه خویش است. در این حال وی باروش شناخت مارکس و کاربرد آن در درک جهان واقعی و برای تغییر کاری ندارد. عمل وی همانند مؤمنانی است که در کتب عهد عتیق بدنبال عافیت و آمرزش و ارضای درونی هستند. قفل شدگی و چفت و بست ها و عدم توان سازمان یابی طبقه کارگر را امروزه می بایست ناشی از فقدان تئوری انقلابی و درک عمیق جامعه و شرایط ایران دانست. عدم انجام وظایف عاجل فعالان، مبارزان و انقلابیون در ارائه یک طرح جامع تشکل سراسری، و درگیر شدن در خرده کاری ها و مرزها و خط فاصل ها و در فقدان جسارت نظری و عملی فعالان می بایست جستجو کرد که با توجه به ثبات شرایط فعلی به وضع موجود تن داده و ویژگی محافظه کاری و کیش شخصیت بخود گرفته اند. محافظه کار نیاز به طرح نظری و عملی برای تغییر شرایط را ندارد . زیرا جایگاه اجتماعی وی مخدوش می شود. وی می تواند کسی را که آرامش و ثبات جایگاه وی را بهم بزند، به راحتی با استناد به کتب مقدس و مراجع، تکفیر و از میدان بدر کند . پیشرو و انقلابی بودن و تغییر در شرایط سترون، سخت و جامد کنونی، با پیوند با یک سازمان و تشکیلات – که به زحمت می توان این نام را بر محافل کنونی اطلاق کرد- با بر پایی سمینار از مارکس و مارکسیسم و دکوراسیون سالن و تریبون با پرده و پرچم های سرخ و قسم به نام مبارک مارکس و خواندن عین متون وی، محقق نمی شود. پیشبرد انقلاب نه با اتخاذ مواضع ، بلکه با میزان تغییر واقعیت موجود و اثر گذاری بر نیروهای سرمایه داری و ضد انقلاب سنجش می شود . با کشف نظریه انقلابی و پیشرو و عمل اجتماعی متناسب با آن و ایجاد جنبش های اجتماعی و تشکل های واقعی کارگری می توان در راه انقلاب گام برداشت و حتی در این حالت نیز عنصر آگاه و کنشگر را نه با توصیف و وجه تسمیه انقلابی بلکه در شدن و تحول انقلابی مستمر می توان دریافت .
بنظر یک مکانیسین، در این شرایط که میلیون ها نفر از زحمتشکان و طبقه کارگر به تباهی کشیده می شوند، خودشان مسئول رهایی خود هستند. هر چند بر طبق نظریه آنان، اراده جمعی برای رهایی و تشکل یابی از این وضعیت در طبقه وجود ندارد.
با این تحلیل و شناسائی که در مورد علت بن بست ها و تداوم وضعیت کنونی فعالان ما انجام داده اند بدین معنی است که تا سرکوب هست این وضع تداوم دارد و رهایی طبقه هم بعهده خود طبقه است، معلوم نیست که طبقه با توجه به اینکه اراده ای برای تغییر این وضعیت ندارد چه زمان قادر خواهد بود که شرایط را دگرگون کند در واقع تحول نه به عمل کنونی کنشگر بلکه امری است که می بایست منتتظر منجی باشیم . با چنین رویکردی اگر بعد از دهه ها تحولی هم حادث شود، قهقرایی بوده و در این بین نه درجا که به عقب برگشته ایم زیرا در طی این مدت کل فرایندهای جوامع پیچیده تر شده و شرایط ما در وضیعت اسفبار تری قرار گرفته است . نمونه کشورهایی که در منطقه در نبود رهبری انقلابی و مبارزه با تشکیلات سراسری دچار تحول – عقب گرد – شده اند در جلوی چشمان ماست.

محمود صفدری

۲۶ شهریور ٩٣

بازانتشار از نشر کارگری «ما» – مهرماه ١٣٩٣

لینک مطلب در سایت نشریه تدارک حزب انقلابی
http://nashriye.com/?p=74

 

منبع: سایت کارگری افق روشن

http://www.ofros.com/maghale/kmhk_mbshn.htm

اطلاعات

این ویودی در 16 دسامبر 2014 بدست در اشتراک - eshtrak فرستاده شده و با , , برچسب خورده.