اشتراک eshtrak

خبری سیاسی فرهنگی! مسئولیت هر مقاله بعهده نویسنده آنست!

ادعا و درس اخلاق یک مترجم(2): بهرام رحمانی

ادعا و درس اخلاق یک مترجم(2)

bahram rahmani (3)

بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

اخیرا شیوا فرهمند راد، مدعی شده که من ترجمه یک شعر چند سطری او از ناظم حکمت را، که گویا سی سال پیش از ترجمه یک نویسنده روسی و یا از زبان ترکی آذری به فارسی برگردانده، کپی برداری کرده ام.

من در جواب ایشان مطلبی تحت عنوان «ادعا و درس اخلاق یک مترجم» در تاریخ سوم سپتامبر 2014، نوشته بودم که: «… آقای فرهمند که در نوشته خود به طور ضمنی کوشیده تا با انتصاب این اتهام به من، کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید را هم زیر سئوال ببرد.

من بیش از این نمی خواهم درباره «ادعا و درس اخلاق» این مترجم سخن بگویم. و امیدوارم این مسئله فقط یک سوء تفاهم از جانب ایشان باشد.»

من جوابم به این اتهام چندش آور را به سایت «ایران امروز» که ادعانامه فرهمند راد را چاپ کرده است فرستادم اما تا این لحظه مسئولین این سایت از انتشار آن سر باز زده اند و ابتدایی ترین قوانین مطبوعاتی را نقض کرده اند. اما جواب من از جمله در سایت های آزادی بیان، اتحاد کارگری و… منتشر شده است.

گویا طیف توده ای – اکثریتی دست به دست هم داده اند تا به من اتهام بزنند، پرونده سازی کنند و هم به کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید، حمله کنند و این سیاست زشت خود را از راه های گوناگنون ناسالم و توطئه گرایانه ادامه می دهند.

من ترجمه ایشان از روسی و یا ترکی آذری پیدا کردم که در آن، ترجمه شعر ناظم حکمت توسط وی به شکل زیر است:

«او در سال 1955، به قربانیان بمب اتمى در ژاپن چهار شعر هدیه کرد. این شعرها در بزرگترین روزنامه هاى ژاپن به چاپ رسیدند و با شباهت عجیب خود نغمه هاى فولکلوریک ژاپن، یا «اوتا»ها را به یاد می آوردند. کمى بعد این شعرها، با آن سوگ اندیشمندانه و بلورین خود، به ترانه تبدیل شدند. در کنگرۀ جهانى صلح در هلسینکى همۀ نمایندگان به پا خاستند و به ترانۀ ژاپنى سرودۀ شاعر ترک با صداى پل رابسون خوانندۀ سیاهپوست گوش فرا دادند:

ماهى گرفتیم، هر که خورد، مرد،

دستمان را هر که گرفت، مرد

کشتی مان: تابوت سیاه

]…[

چشم بادامى، فراموشم کن.

]…[

کشتىی مان: تابوت سیاه

دریامان: دریاى مرده

انسان ها، آهاى، کجایید؟

                                    کجایید؟»

 

اما کنون مدعی شده اند هنگامی که این شعر را به اکبر گنجی تقدیم می کردند روی آن ادیت جدیدی انجام داده اند. اما ایشان نگفته اند که این ادیت را از روی کدام شعر ناظم حکمت انجام داده اند و یا از ترجمه چه کسی سوء استفاده کرده اند؟

من به همراه این شعر و ده ها شعر از ناظم حکمت را بیش از ده سال پیش ترجمه و در شبکه های اجتماعی منتشر کرده ام. در سال 2013 نیز در کتابی به نام «ناظم حکمت شاعر همیشه کمونیست» این شعر منتشر شده و به تازگی نیز در دفتر شماره بیست کانون نویسندگان منتشر شده است. ترجمه من چنین است:

«ناظم در سال ۱۹۵۵، قطعه شعری به قربانیان بمب اتمی در ژاپن هدیه کرد. این شعرها در بزرگ‌ترین روزنامه‌های ژاپن به چاپ رسیدند و یاد نغمه‌های فولکلوریک ژاپن، «اوتا»ها، را زنده کردند. این شعرها، کمی بعد، با آن حزن اندیش‌مندانه و بلورین خود به ترانه تبدیل شدند. و چه با شکوه بود، هنگامی که در کنگره جهانی صلح در هلسینکی، همه نمایندگان به پا خاستند و به ترانه ژاپنی سروده شاعر ترک، ناظم حکمت، با صدای خواننده سیاه پوست آمریکایی، پل رابسون، گوش فرا دادند:

ماهى گرفتیم‌، هر‌که خورد‌، مرد‌،

دست مان را هر‌که گرفت‌، مرد

کشتى‌ مان‌: تابوت سیاه‌

چشم بادامى‌، فراموشم کن‌‌.

کشتى‌ مان‌: تابوت سیاه‌

دریامان‌: دریاى مرده‌

انسان‌ ها‌، آهاى‌، کجایید‌،

کجایید‌؟»

سئوال این است که اولا، فرهمند راد در این سال ها کجا بودند که این ترجمه مرا ندیده اند. در حالی که ایشان نیز مانند من در استکهلم زندگی می کند و کتاب من درباره ناظم حکمت در کتابفروشی های این شهر در دسترس همگان قرار داشته و دارد. به علاوه این که فرهمند راد، این شعر را از زبان روسی و ترکی آذری برگردانده که عین آن را در بالا ملاحظه کردید. اما هنگامی که آن را به اکبر گنجی تقدیم می کند نقطه ها و پارانتزها از لابلای سطور این چند سطر شعر حذف می کند؟ چرا؟ آیا او این تغییرات از متن شعر همان نویسنده روسی انجام داده و یا…؟

این شعر ناطم حکمت، «ماهیگیر ژاپنی» نام دارد. کوتاه شده این شعر در کنگره صلح جهانی هلیسنگی منتشر شده است و من هم همان را ترجمه کرده بودم اما اکنون متن کامل آن را مجددا از زبان اصلی شاعر، یعنی زبان استانبولی به فارسی برگردانده ام.

JAPON BALIKÇISI

ماهیگیر ژاپنی

 

ناظمِ حکمت

 

مرگِ ابری بر سرِ دریا

زیرِ سرِ یک جوانِ ماهیگیرِ ژاپنی­ ست

این آواز را من از دوستان­ اش شنیده ­ام

در اقیانوسِ آرام

در شبی زردگونِ زرد.

 

ماهی گرفتیم، هر که خورد، مرد.

دست مان را هر که گرفت مرد .

کشتی مان: تابوت سیاه،

هرکه می ­آید روی عرشه این کشتی، زود می ­میرد.

 

 

ماهی گرفتیم، هر که خورد، مرد،

نه بی­هنگام، امّا آهسته و آرا­­م،

گوشت شان می­پوسد، از هم می ­پاشد.

ماهی گرفتیم، هر که خورد، مرد.

 

دست مان را هر که گرفت مرد.

در نمک­ باران، در آفتابِ خسته­

این وفادار، این پرکار

دست مان را هر که گرفت مرد.

نه بی­ هنگام، امّا آهسته و آرام گوشت شان،

آهسته و آرام می ­پوسد و ازهم می ­پاشد.

دست مان را هر که گرفت مرد…

 

چشم بادامی، فراموشم کن.

کشتی مان: تابوت سیاه،

هرکه می ­آید روی عرشه این کشتی، می­ میرد.

ابر از سرِ مان گذشت.

 

چشم بادامی، فراموشم کن.

دورِ شانه­ های من آویزان نشو، گل من،

مرگِ از رهگذارِ من، دامن­ گیرِ تو می شود.

چشم بادامی، فراموشم کن.

 

کشتی مان: تابوت سیاه.

چشم بادامی، فراموشم کن.

پوسیده­ تر از تخم­ مرغِ پوسیده،

کودکِ مرا تو خواهی زاد.

کشتی مان: تابوت سیاه

دریامان: دریای مرده.

انسان ها، آهای، کجایید،

کجایید؟

 

1956

 

در پایان تاکید می کنم که اگر این مترجم «متقلب!» خواست ترجمه شعرش را باز هم ویرایش کند و شاید هم به یکی دیگر از عناصر اصلاح طلب حکومت اسلامی تقدیم کند، می تواند باز هم برای برطرف کردن کمبودها و برداشتن نقطه چین ها و پارانتزهای ترجمه اش، از این ترجمه استفاده کند!

البته به زودی و در متن جداگانه ای به سابقه همکاری ایشان و حزب شان دست کم در پنج سال نخست انقلاب 57 با حکومت اسلامی بر علیه انقلاب مردم ایران و نیروهای مخالف حکومت جنایت کار و آدمکش اسلامی، و این که اعضای حزب توده در کانون نویسندگان، در آن دوره تلاش کردند کانون نویسندگان ایران را به زیر عبای امام شان خمینی ببرند و یا منحل کنند، سخت شکست خوردند. اکنون نیز حملات این عنصر توده ای با همکاری اکثریت های سایت ایران امروز به کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید، ریشه در همان سیاست هایشان دارد. دوره ای که شیوا فرهمند راد، بادی گارد احسان طبری بود.

چهارشنبه بیست و ششم شهریور 1393 – هفدهم سپتامبر 2014

 

جواب قبلی من به این مترجم، از جمله در آدرس زیر منتشر شده است:

http://www.etehad.se/artikel/10882

JAPON BALIKÇISI

                                        Denizde bir bulutun öldürdüğü
                                        Japon balıkçısı genç bir adamdı.
                                        Dostlarından dinledim bu türküyü
                                        Pasifik’te sapsarı bir akşamdı.

Balık tuttuk yiyen ölür.
Elimize değen ölür.
Bu gemi bir kara tabut,
lumbarından giren ölür.

Balık tuttuk yiyen ölür,
birden değil, ağır ağır,
etleri çürür, dağılır.
Balık tuttuk yiyen ölür.

Elimize değen ölür.
Tuzla, güneşle yıkanan
bu vefalı, bu çalışkan
elimize değen ölür.
Birden değil, ağır ağır,
etleri çürür, dağılır.
Elimize değen ölür…

Badem gözlüm, beni unut.
Bu gemi bir kara tabut,
lumbarından giren ölür.
Üstümüzden geçti bulut.

Badem gözlüm beni unut.
Boynuma sarılma, gülüm,
benden sana geçer ölüm.
Badem gözlüm beni unut.

Bu gemi bir kara tabut.
Badem gözlüm beni unut.
Çürük yumurtadan çürük,
benden yapacağın çocuk.
Bu gemi bir kara tabut.
Bu deniz bir ölü deniz.
İnsanlar ey, nerdesiniz?
                           Nerdesiniz?   

 (1956)

1 دیدگاه برای “ادعا و درس اخلاق یک مترجم(2): بهرام رحمانی

  1. Mehrdad. Shirakvand.
    18 سپتامبر 2014

    Rafighe arjmand, inaan, taa hanuz va taa hamishe, az in shantaazh baazi haa,
    dast bardaar nistand.Inaan hamvaareh choobe laaye charkhe kaargaraan
    va zahmatkeshaan
    va Commonist haa boudeh and!.
    Baa doroode faraavaan.
    M.Sh.

    On 9/17/14, » اشتراک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.

اطلاعات

این ویودی در 17 سپتامبر 2014 بدست در اشتراک - eshtrak فرستاده شده و با , برچسب خورده.